یکشنبه 04 نوامبر 12 | 20:40

چرا فرهنگ اصیل خود را فراموش می‌کنیم؟

امروزه متأسفانه دیده می شود که بعضی از جوانان ما، به دلیل نداشتن شناخت صحیح از فرهنگ خود، سخن گفتن به زبان محلی و یا لباس پوشیدن به شیوه پدران و اجداد خود را نوعی بی فرهنگی و مایه ننگ و عار خود می دانند و این موضوع، مخصوصا در مورد ایرانیانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند، بسیار بیشتر صدق می کند


امروزه ملتهایی می توانند در عرصه فرهنگی، استوار بمانند و حرفی برای گرفتن داشته باشند که بتوانند فرهنگ اصیل خود را حفظ کنند و آنرا از خطر هجوم فرهنگهای مهاجم در امان نگه دارند.

فولکلور(فرهنگ عامه) از دو کلمه لاتینی «فولک(Folk) » به معنای «توده مردم و عامه» و به طور کلی «عوام» – که در معنای غیر تخفیف آمیز آن ، در برابر «خواص» (نخبگان و فرهیختگان جامعه) قرار می گیرد و «لور (Lore)» به معنای «دانش، ادب و مجموعه ای از معارف و دانستنی های غیر تخصصی» گرفته شده است.

برای اولین بار، یک عتیقه شناس به نام امبروز مورتون (Ambroise Morton)، بیش از یک قرن پیش، کلمه فولکلور را ابداع کرد. او می نویسد: «آنچه ما در انگلستان، رسوم باستانی عامیانه با ادبیات عامیانه می نامیم را می توان دقیقا با یک ترکیب خوب ساکسونی یعنی “فولک – لور” یا “دانش عامیانه” بیان کرد.» این کلمه در ایران به «فرهنگ عامه» ترجمه شده است.

این اصطلاح، عملاً در تمامی زبانهای اروپایی پذیرفته شد، اما معنای آن، همواره دچار تغییر شده است. محققان، ابتدا فولکلور را فقط شامل ادبیات توده، مانند: قصه ها، افسانه ها، آوازها، ترانه ها، مثل ها، معماها و… می دانستند. کم کم سنتهایی که به طور شفاهی آموخته می شود و آنچه مردمان در زندگی خارج از دبستان فرا می گیرند نیز جزو آن گردید.

چندی بعد، اعتقادات، اوهام و پیشگوییهای راجع به وقت، نجوم، تاریخ طبیعی، طب و آنچه دانش توده نامیده می شد را نیز به این علم افزودند. سپس آداب و سنن و رسومی که راجع به هر یک از مراحل زندگی بود، مانند: تولد، کودکی، جوانی، زناشویی، پیری، سوگواری، جشنهای ملی و مذهبی و نیز عاداتی که مربوط به زندگی عمومی می شود، ازجمله تمام پیشه ها و فنون توده را نیز جزو فولکلور به شمار آوردند؛ اما اگر بخواهیم فولکلور را در یک جمله کوتاه و کامل تعریف کنیم، باید چنین بگوییم که «فولکلور، دانشِ آشنایی با پرورش غیر رسمی اکثریت است.(در مقابل پرورش نهادهای رسمی آموزش و تربیت) در میان یک ملت متمدن»

از آنجا که موضوع مطالعه فولکلور، بررسی جنبه های مختلف زندگی عامه است، بنابراین می توان گفت فولکلور در جوامعی وجود دارد که افراد آن جامعه، دارای دو نوع پرورش عوام (مردم کوچه و بازار) و خواص (نخبگان) باشند؛ زیرا در جامعه ای که تمام اعضای آنرا افراد تحصیل کرده و فرهیخته تشکیل داده باشند، فولکلور وجود نخواهد داشت و یا برعکس در مورد جوامع بسیار بَدَوی و رشدنیافته – که حتی خواندن و نوشتن هم نمی دانند – نیز به کار بردن کلمه فولکلور، معنا نمی دهد؛ اما به عقیده بسیاری از فولکلورشناسان، چنین جوامعی هرگز وجود خارجی ندارند. (هرچند که بعضی دیگر، قبایل وحشی استرالیا را نمونه ای از این گونه اجتماعات می دانند.)

چند نظریه کلی پیرامون فرهنگ عامه وجود دارد:

نخست اینکه آنرا از طرف صنایع فرهنگ‌سازی سرمایه‌داری تحمیل شده و با هدف عوام فریبی و سود بردن می‌دانند. این دیدگاه، فرهنگ عامه را یک نظام (ساختار، قالب و چهارچوب) می‌بیند. دیدگاه‌های ساختارگرایی، مکتب فرانکفورت، برخی انواع پساساختارگرایی، و اقتصاد سیاسی مدافع این نگرش هستند.

نگرشی که فرهنگ عامه را برآمده از اعماق جامعه و «ندای» واقعی مردم، عامه، طبقه کارگر، یا خرده‌ فرهنگی «اصیل» می‌داند. این دیدگاه فرهنگ را شامل نوعی کنش‌گری مردم می‌داند. دیدگاه‌های تاریخ اجتماعی، تاریخ اعماق جامعه، و برخی انواع ساختارگرایی مدافع این نظر هستند.

نظریه‌پردازانی با به کارگیری مفهوم هژمونی، فرهنگ عامه را «موازنه‌ای مبتنی بر مصالحه» از هر دو دیدگاه بالا می‌دانند. این پژوهشگران توجه خود را بر نحوه فرهنگ‌سازی مردم با استفاده از کالاهای فراهم شده توسط صنایع فرهنگ سازی ِ سرمایه‌داری معطوف می‌کنند و رابطه میان کنش‌گری و نظام (میان تولید و مصرف) رابطه‌ای دیالکتیکی می‌دانند. این دیدگاه که «انسان‌ها هم فرهنگ خود را می‌سازند و هم توسط فرهنگ ساخته می‌شوند» را در واقع کارل مارکس نخستین بار ارائه کرد. آنتونیو گرامشی و دیگر نظریه پردازان نیز به طور جدی بدان پرداخته‌اند.

با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان ویژگی های زیر را برای فولکلور برشمرد:

– فولکلور، اعمال و رفتار جمعی و گروهی است که در بین عامه مردم رایج است. بنابراین، عمل و رفتار یک فرد یا یک خانواده را نمی توان فولکلور نامید.

– ابداع کننده و به وجود آورنده و نیز زمان شروع رفتارها و اعمال فولکلوری معلوم نیست.

– عادات فولکلور در مجموعه فعالیتهای زندگی اجتماعی، نقشی به عهده دارند.

– اعمال و رفتارهای فولکلور به مناسبت و بنا بر مقتضیات زمان، تکرار می شوند؛ یعنی آنچه در یک یا چند مرتبه و یا فقط در دوره ای خاص و محدود اتفاق افتد، در شمار فولکلور نیست.

– فولکلور در جریان انتقال، موافق مقتضیات نسلها، دگرگون می شود.

رفتارهای فولکلوریک، از حاکمیت اندیشه ای خاص که برخلاف میل توده باشد، پیروی نمی کنند، هرچند آن تفکر بر جامعه، حکومت داشته باشد.

آداب و رسوم و رفتارهای فولکلور هر منطقه، برای مردم همان منطقه «سنت» و برای مردم سایر نقاط ، به عنوان «فولکلور» خاص آن منطقه شناخته می شود.

کارکردهای فرهنگ عامه در اجتماع

فولکلورشناسان، کارکردهای بسیاری را برای فرهنگ عامه ذکر کرده اند که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. ایجاد همبستگی قومی و نژادی و نزدیک نمودن قومیت ها و ملیت ها به یکدیگر، اگر چه فولکلور از یک سو باعث تمایز اقوام و ملیت ها از یکدیگر می شود، اما از سوی دیگر، اگر با دقت در فولکلور طوایف و اقوامی که در یک منطقه یا یک کشور زندگی می کنند، مطالعه شود، مشاهده خواهد شد که درصد زیادی از زیرساختهای فولکلوریک آنها دارای ریشه مشترک است. برای مثال: همانندی لهجه، پوشش، سرودها و موسیقی های محلی و آداب و رسوم حاکم بر زندگی اقوام مختلف، عاملی است برای ایجاد پیوند دوستی و نیز جلوگیری از ایجاد دشمنی و جنگ بین آنها.

در سطح وسیعتر می توان گفت از جهاتی تمام ملل جهان، دارای ریشه های فرهنگی و عادات فولکلوریک مشترک اند؛ چرا که در گذشته های بسیار دور، همگی از یک نژاد و تمدن بوده اند و به مرور زمان، تقسیم شده اند و به صورت اقوام و ملیت های گوناگونی که امروز شاهد آن هستیم، در زمین پراکنده شده اند. برای مثال ، قصّه «ماه پیشانی» ایرانی را می توان با اندکی تغییر، نزد فرانسویها، آلمانیها و ایرلندی‌ها نیز یافت و از حیث موضوع به قصه نروژی نزدیکتر است. همین اشتراک در زیرساخت ها و اصول فرهنگ عامه می تواند زمینه ساز گفتگوی تمدنها باشد و جهان را به سوی دنیایی به دور از جنگ و نزاع و خونریزی راهنمایی کند.

2 . فرهنگ عامه هر ملتی، در حقیقت، حافظه تاریخ سیاسی و اجتماعی آن ملت است. فولکلور، شامل تمامی اعمال و رفتار و گفتار و جنبه های مختلف زندگی بشری است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. بنابراین با شناخت فولکلور یک قوم می توان به تمام این منابع، دسترسی پیدا کرد و از این طریق به راحتی می توان به شرایط زندگی سیاسی و اجتماعی مردم آن قوم پی برد.

3 . فرهنگ عامه را می توان خاستگاه و شالوده الهامات بشری در زمینه ادبیات و هنر به حساب آورد. این سرچشمه افکار توده که نسل های پیاپی همه اندیشه های گران بها و عواطف و نتایج فکر و ذوق و آزمایش خود را در آن ریخته اند، گنجینه زوال ناپذیری است که آبشخور بزرگترین و ماندگارترین آثار هنری جهان است.

4 . فرهنگ عامه را می توان نوعی رابط فرهنگی بین نسلهای مختلف به حساب آورد. در حقیقت می توان گفت که فرهنگ عامه برای نسل های مختلف، نقش یک مدرسه را بازی می کند. خصوصا در گذشته به دلیل عدم وجود رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی به شکل امروزی این نقش فولکلور، مهم ترین کارکرد آن به شمار می آمده است و در اشکال مختلفی همچون دور هم نشستن های شبانه و گوش سپردن به قصه های پدربزرگها و مادربزرگها، پرده خوانیها، نقالیها و… ظهور یافته است.

سخن آخر

هر چند که ایران در زمینه منابع فولکلوریک، نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر، غنی تر و کاملتر است، اما در اثر فقر و گرسنگی، کوچ دادن و تخت قاپو کردن ایلات و عشایر، سهوت جابه جایی و حمل و نقل، هجوم فرهنگ بیگانه و تغییراتی که به سرعت در جامعه انجام می گیرد، بسیاری از آداب و رسوم دهات و ایلات دوردست، فراموش شده است و اگر امروز نسبت به جمع آوری آنها اقدامی نشود، دیری نمی پاید که بسیاری از این گنجینه های ملی را از دست خواهیم داد.

بنابراین، وظیفه ما این است که فولکلور اقوام و قومیتهای مختلف ایران را شناسایی، تدوین و جمع آوری نماییم و از این میان، آنچه را که مثبت و سازنده است، در جامعه ترویج دهیم تا از فراموش شدن آنها جلوگیری به عمل آید.

به هر حال نباید فراموش کرد که دسته ای از این افکار و آداب و رسوم، نه تنها پسندیده اند، بلکه از یادگارهای روزهای پرافتخار ایران نیز به شمار می آیند (مانند: جشن های نوروز و …) که زنده کردن و نگهداری آنها یا بازسازی و الگو برداری از آنها، از وظایف مهم ملی محسوب می شود و باید بدانیم که امروزه، ملتهایی می توانند در عرصه فرهنگی، استوار بمانند و حرفی برای گرفتن داشته باشند که بتوانند فرهنگ اصیل خود را حفظ کنند و آنرا از خطر هجوم فرهنگ های مهاجم، در امان نگه دارند.

امروزه متأسفانه دیده می شود که بعضی از جوانان ما، به دلیل نداشتن شناخت صحیح از فرهنگ خود، سخن گفتن به زبان محلی و یا لباس پوشیدن به شیوه پدران و اجداد خود را نوعی بی فرهنگی و مایه ننگ و عار خود می دانند و این موضوع، مخصوصا در مورد ایرانیانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند، بسیار بیشتر صدق می کند؛ چرا که به محض خروج از کشورشان هویت فرهنگی خود را تا حد زیادی فراموش می کنند و در فرهنگ جدید، حل می شوند و این در حالی است که آنها باید سفیر فرهنگی ایران باشند و از ارزشها و فرهنگ سرزمین مادری خود دفاع کنند و آنرا انتقال دهند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.