به گزارش تریبون مستضعفین اصغر جمالیفرد معروف به ابوحنیف از یاران شهید محمد منتظری و از همرزمان شهید چمران در لبنان است. بنابر همین سابقه ابوحنیف را میتوان یکی از پیشگامان راهاندازی نهضتهای آزادیبخش و ارتباط گیری با هستههای مقاومت در اقصی نقاط دنیا دانست. اهل رسانه بیشتر او را با مصاحبه های جنجالیاش در رابطه با اختلافات انقلابیون در آغازین روزهای مبارزه و نظراتش در مورد امام موسی صدر و رابطهاش با قذافی و شهید چمران و نهضتهای آزادیبخش میشناسند. ابوحنیف خودش میگوید مدتهاست به عرصه مطبوعات روی آورده و «والفجر» آخرین نشریهای است که توانسته است از سال ۸۴ برایش مجوز بگیرد و هنوز تعطیل نشده است. در میان همهمههای نمایشگاه مطبوعات و در میان رفت و آمد چهرههای شاخص سیاسی و فرهنگی بهدنبال همرزم شهید چمران در لبنان به یکی از مهجورترین نقاط نمایشگاه که غرفه «والفجر» بود رفتیم. از ابوحنیف درخواست کردیم چند دقیقهای برای گفت و گو با ما تا غرفه تریبون مستضعفین بیاید. آنچه در زیر میخوانید گزیدهای از گفتوگوی تریبون مستضعفین با موسس «جبهه آزادی بخش مستضعفین» است:
متن کامل این گفت و گو را اینجا بخوانند.
والفجر را در آلمان راه اندازی کردم
من از سال ۱۳۵۰ در اروپا به ویژه در آلمان در نشریه «مکتب اسلام» که «مکتب مبارز» بود همکاری میکردم. بعد با نشریه «قدس» همکاری میکردم. بعد از آن خودم نشریهای به نام «فانوس» را در آلمان توزیع کردم. در بیروت و سوریه «بریده جراید» را با روحانیت مبارز توزیع میکردم. بعد از اینکه انقلاب به پیروزی رسید و به ایران آمدیم، فکر کردم نشریهای تاسیس کنیم. آقای صادق قطبزاده ملعون میخواست نشریهای را تاسیس کند به نام «والعصر» که موفق نشد. آلمانیها به والعصر میگویند «ناخمیتا» یعنی «بعد از ظهر»، «عصر» یعنی «تاریکی». درست است که سوره قرآنی است اما آنها اینجور ترجمه کرده بودند. من هم به ذهنم خطور کرد، یک نشریهای را مقابل «والعصر» به وجود بیاورم که آن هم الهی باشد، مثل سوره والعصر. من «والفجر» را درآوردم. من موفق شدم، اما صادق قطبزاده نتوانست. بعد از فتح لانه جاسوسی به دست دانشجویان مبارز، پیروان خط امام، «جبهه آزادی بخش مستضعفین» را راه اندازی کردم..
ظفار را بهترین مکان برای مبارزه علنی با شاه یافتم
من سال ۱۳۵۰ از ایران بریده بودم. دیدم دیگر نمیتوانم بمانم. چون نظام، نظام شاهنشاهی بود. ما هم یک جوان بیست و سه چهار ساله بودیم با آن تفکرات و اندیشههایی که داشتیم، دیدیم نمیشود ماندنی نیستیم. به همین خاطر بار و بندیلمان را جمع کردیم و رفتیم آلمان. من از ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۵۴ در آلمان بودم. خب طبیعتا وقتی وارد آلمان شدم با بچههای انجمن اسلامی آشنا شدیم. فعالیتمان را روز به روز، گستردهتر کردیم. کار به جایی رسید که دیدیم با ماندن در آلمان هم کاری از پیش نمیرود. باوجود اینکه دانشجوی دکترا بودم، رها کردم رفتم ظفار، چون تنها جایی که میشد با رژیم شاه علنا مبارزه کرد ظفار بود، چون ارتش شاهنشاهی به کمک سلطان قابوس آمده بودند و بچههای ظفار را میکشتند. گفتیم بهترین مکان و محل جنگ آنجاست.
چمران از رفتن به ظفار منصرفم کرد
آن زمان مسئول انجمن اسلامی کلن بودم که چمران آمد آنجا و مسائل لبنان پیش آمد. قبل از اینکه چمران به آنجا بیاید، موسیصدر آلمان آمده بود. یک صحبتهایی راجع به حرکت مردمی و قذافی و لیبی کرد. موسی صدر اولین شخصیت روحانی بود، که هم از شاه حمایت میکرد و هم طرفدار قذافی بود. من البته قذافی را میشناختم اما به این شکل نمیشناختم که موسی صدر او را به عنوان یک رهبر اسلامی، برای دانشجویان خارج از کشور مطرح کرد. در هر صورت، ما آنجا از طریق موسی صدر با دولت لیبی آشنا شدیم. بعد چمران آمد. چمران که آمد مسائل لبنان را مطرح کرد. و فهمید که من میخواهم بروم، آمد پیش ما یک شب مهمان بود و گفت چرا میخواهی بروی ظفار؟ آنجا بچههای مارکسیست هستند بیا لبنان که همه شیعه هستند با ما همکاری کن. گفتم با کمال میل. خلاصه من آماده رفتن به ظفار بودم که مسیر را برگرداندم و رفتم لبنان خدمت آقای چمران و آنجا تمام اندوخته خودم که در آلمان بود را تقدیم چمران کردم.
امام موسی صدر شهید شده و اصلا با انقلاب هم نبود
قذافی به خاطر موسی صدر مهم است، کسی حرفی از موسی صدری که همکار و هم خط شاه بود نمیزند. هیچ کس حرفی از موسی صدری که در خط حافظ اسد علیه بچههای فلسطین بود نمیزند، اما فورا چون گم شده است، آن هم نه در لیبی که در اسرائیل غاصب شهیدش کردند اینهمه از وی سوء استفاده خبری میکنند. ما اعلام کردیم که ایشان شهید شده و گفتیم شهید موسی صدر، اما اینها زیر بار نمیروند و میگویند هنوز زنده است و ایشان را امام موسی صدر خطاب میکنند.
ما در لبنان که بودیم در چهلم شریعتی، میخواستیم بزرگداشت شریعتی بگیریم. من عکس امام(خمینی) را چاپ کردم، آقای صادق طباطبایی عکس امام را کشیدند پائین و گفتند در جایی که امام هست، امام سازی موقوف. خیلی حرف است! حالا ادعا میکنند که موسی صدر حامی امام بود. هرگز نبود. اصلا موسی صدر مخالف امام بود. هم خودش، هم برادرش مرحوم آقا رضا. آقای شریعتمداری که میدانیم خط اش چیست وصیت کرده بود که بر جسد من برادر موسی صدر نماز بخواند، که نگذاشتند حتی نماز هم بخواند. با همه این حرفها، علیِ آنها هم که یک برادر دیگر موسی صدر است، او هم مخالف نظام است. من یکی دو جلسه رفتم دیدم، علنا در جمهوری اسلامی ایران به امام اهانت میکنند. اینها یک همچین تیپهایی هستند و الآن تیپ نهضت آزادی و تیپ موسی صدر ضد ولایت فقیه هستند.
باید وظایف نهضتهای آزادیبخش از وزارت خارجه تفکیک میشد
نباید این خاکریزها را از دست بدهیم. این را آقای صالحی و آقای متکی نمیفهمند. اینها تحلیل کلان ندارند، اگر داشتند دخالت نمیکردند. من از اول انقلاب به دولت بازرگان و بعد از بازرگان و به همهشان گفتم، وزارت امور خارجه ما وظیفهاش این است که روابط دیپلماتیک داشته باشد، یعنی برود با عربستان سعودی بنشیند لاس هم بزند، اشکالی ندارد، تعریف و تمجید هم بکند، اما دیگر حق ندارد در خط مبارزه بیاید. چون اگر بیاید و بگوید ما از مبارزین عربستان دفاع میکنیم، دولت آنها با ما برخورد میکند. اما وقتی که ما در نهضتهای آزادی بخش نه نهضتهای آزادی بخش سپاه منظور جبهه آزادی بخش مستضعفین است کار میکنیم، آن وقت دولت میتواند بگوید که به ما ربطی ندارد، اینها مردم هستند. در چالش نمیافتد.
موسی صدر گفت انقلاب ایران به ما ربطی ندارد
هرچند عدهای مثل ابراهیم یزدی سعی میکنند که رفتن امام به پاریس را به خودشان منتصب کنند که دروغ بزرگی است.
من یادم میآید وقتی که موسی صدر میخواست برود لیبی من رفتم پیش او خداحافظی کردم و خواهش کردم به انقلابیون ایرانی کمک کند، گفت به ما هیچ ارتباطی ندارد، مخالفت کرد. در هر صورت گفتم خدا خیرت بدهد، دعایش کردم. او رفت من هم از همان طرف رفتم آلمان. او در لیبی مفقود الاثر شد، بعد بنده مجددا از آلمان آمدم بیروت.
در زندان آلمان فهمیدم انقلاب پیروز شده است
رسیدیم مرز بلژیک مامور گمرک بلژیک به من شک کرد، کیفهایم را گشت سه تا پاسپورت در آورد و دستگیر شدیم. خلاصه تحویل آلمان دادند و متاسفانه در حساسترین ایام انقلاب به جای اینکه من در کنار ملت و در کنار امام باشم و بیایم با ملت هم گام و هم صدا شوم، ما را انداختند زندان.
خلاصه من تا اسفند ماه زندان آلمان بودم. بعد مامورین اطلاعات آلمان آمدند و به من پیشنهاد دادند که بیا تبعه بشو، به اصطلاح پناهندگی آلمان را بگیر و گفتم نمیگیرم. بعد فهمیدیم که انقلاب به پیروزی رسیده یعنی در زندان متوجه شدم.
گاهی با محمد منتظری در یک روز به چند کشور سفر میکردیم
یک روز محمد منتظری به من گفت، ابوحنیف ما زمانی که خارج بودیم، به راحتی تردد میکردیم. امروز صبح کویت بودیم دو ساعت بعد لبنان بودیم. مثلا امروز صبح تو سوریه بودیم میخواستیم برویم لبنان، من و محمد با هم رفتیم لبنان پاسپورت ما را نگاه کردند، پاسپورت من بحرینی بود، پاسپورت منتظری مثلا مال جای دیگری بود. رفتیم لبنان کار داشتیم بعد از ظهر که برگشتیم بدشانسی یا خوش شانسی همان ماموری که صبح ما را دیده بود آنجا بود، ما را برگرداند. به محمد رسید گفت حاج آقا شما صبح یک پاسپورت داشتید امروز پاسپورت دیگر؟ گفت: آن موقع صبح بود الآن بعدازظهر است! اینها نکات قشنگی است.
از اولین دوره انتخابات مجلس تاکنون همیشه کاندیدا شدهام و هیچ وقت هم رای نیاوردم
در خبرگان قانون اساسی من هرگز به خودم اجازه ندادم کاندید شوم، اما وقتی لیست را نگاه کردم دیدم یک آدمهای نابابی آمدند. خبرگان را شما دقت کنید، منافق آمد، تودهای آمد، خیلیها آمدند. خب حالا رای نیاوردند. من گفتم در آن حد نیستم و خودم را کاندیدا نکردم. در انتخابات دوم، یعنی انتخابات ریاست جمهوری نگاه کردیم، دیدیم یکسری عناصر ناباب کاندیدا شدند، مثل قطبزاده، من صادق قطبزاده را کاملا میشناختم. بنی صدر را هم میشناختم. مملکتی که رئیس جمهورش بنی صدر میشود، کاندیدایش صادق قطبزاده میشود، خب وکیل مجلسش هم ما باید بشویم! به همین خاطر تصمیم گرفتم که بروم تا جلوی خیلیها را بگیرم. من هرگز اعتقاد ندارم که من شایستگی دارم، چون از ما بهتر هستند. من خودم را کاندیدا کردم، چون حضرت امام فرمود همیشه حضور در صحنهها داشته باشید. من با امکانات و اطلاعات و وسع خودم که شناخت داشتم، کاندیدای مجلس شدم. اولین فردی هم هستم که از دوره اول تا الان چه در تهران، چه در گرگان، چه در هشترود، چه در گرمسار و جاهای دیگر که کاندیدا شدم، همیشه شرکت میکنم و هیچ وقت هم رای نمیآورم.
کسی برنده میدان انتخابات است که بیشتر خرج کند
این رایهای ساندیسی و رایهای کیکی به درد نمیخورد. چرا؟ چون آن کسی که پول بیشتر خرج میکند در دلها بیشتر نفوذ میکند. این فیلتر اگر شکل بگیرد ما بیشتر موفق هستیم. الان شما نگاه کنید، آقای قالیباف تبلیغات میکند، و خرج هم میکند، آقای رضایی هم خرج میکند. درحالی که هنوز ثبت نام انجام نشده است. تبلیغات در عرض ۱۰-۱۵ روز کم است. این فاصله را بیشتر کنند، آنوقت بگویند تبلیغات قبل از موعد ممنوع است. اما وقتی که شما میآیید موعد تبلیغات را کوتاه میکنید، آنها مجبورند این کار را بکنند. انتخابات مجلس هفت روز تبلیغات. در هفت روز مردم چطور ما را میشناسند؟ موعد تبلیغات را بیشتر بکنند، آنوقت بگویند حق ندارید اینطوری خرج کنید.این میدان انتخابات یک برنده دارد، هرکسی بیشتر خرج کند، او برنده میشود. این درشان نظام ما نیست باید اصلاح شود.
لااقل به ایشون بفرمایید مقاله امام موسی صدر درباره انقلاب ایران که تو روزنامه لیبراسیون فرانسه تو سال 57 چاپ شد رو مطالعه بفرمایند، یه کم هم به فکر پل صراط باشند
واقعا اینجا ضرب المثل زیر مصداق داره: سرپیری و معرکه گیری! بابا دو روز دیگه میمیری داری پشت سر یه سیدی دروغ میگی که نیست و نمیتونه از خودش دفاع کنه؟ جواب حضرت فاطمه رو چی میدی؟ ممکنه بتونی چهار تا جوون رو که تو ایران هستن گول بزنی اما همرزمای شهید چمران و مبارزای حرکت امل و لبنانی ها خوب ذات(…) تو رو می شناسن. حالا خوبه نتایج اقدامات حکیمانه ی امام موسی صدر مشخصه و فرزندانش در امل و حزب الله بر اسرائیل پیروز شدن، اما نتایج فعالیت شما در فتح به اینجا رسیده که دارن حق فلسطینی ها رو پایمال می کنن و سازش می کنن و از جبهه ی مقاومت میرن تو بغل قطر که مزدور اسراییله.
وحدت و هویت بخشیدن به شیعهى لبنان و ایجاد همزیستى و احترام متقابل میان پیروان ادیان و طوائف سیاسى در آن كشور از سویى و صراحت در معرفى رژیم غاصب صهیونیست بهعنوان «شرّ مطلق» و اعلام حرمت همكارى با آن از سوى دیگر و بالاخره ابراز ارادت و صمیمت نسبت به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، چه در عرصهى فرهنگى و نوشتارى و چه با همكارى با عناصر مبارز ایرانى در مدتى طولانى، از این عالم بزرگوار كه فرزند حوزهى علمیهى قم و بازماندهى یكى از خاندانهاى بزرگ علمى در جهان تشیع است، شخصیتى همهجانبه پدید آورده بود و چنین بود كه امام راحل بزرگوار ما دلبستگى و تكریم خود به این شخصیت معزّز را از اوائل پیروزى انقلاب با بیانات گوناگون ابراز داشتند.
بخشی از پیام رهبر انقلاب به كنگره بزرگداشت امام موسى صدر
8 خرداد 1378
بابا همه بد تو خوب
دوستان فراموش نکنند امام موسی صدر اشتباهاتی داشت و خط قرمزهای انقلابیون را زیر پا گذاشته دو دوره ای به اصول پشت کرد ضمنا خدمات برادر ابوحنیف به نهضتهای انقلابی برای کسی پوشیده نیست