زهرا مینائی – پیشفرضهای فلسفی و بنیادین، به طور همه جانبه و عمیق دربارۀ یک مسئله بحث میکند، تمام زوایای آن را در نظر میگیرد و بایدهای آن را مشخص میکند. بنیاد ملی نخبگان نیز پیشفرضهایی دارد که باید دربارۀ آن بحث شود. در قسمت قبلی مقاله برخی پیشفرضهای بنیاد به بحث گذاشته شد. مثلا اینکه آیا نخبهگرایی اساسا امری مطلوب و همهزمانی و همهمکانی است. همچنین دربارۀ مفهوم نخبه صحبت شد و اینکه آیا باید نخبه را شناسایی کرد یا پرورش داد یا هر دو. در ادامه به بحث دربارۀ سایر پیشفرضهای میپردازیم.
پیشفرض دیگری که در بنیاد ملی نخبگان وجود دارد این است که باید به افراد با استعداد و به اصطلاح نخبه، امکانات داد. اولین سوال دربارۀ این پیشفرض این است که آیا باید به این افراد امکانات داد یا نه؟ و دومین سوال اینکه اصلا امکانات چیست؟ آیا واقعا باید به افراد با استعداد امکاناتی بیشتر از افراد دیگر داد؟ در حال حاضر نظام آموزش عالی به گونهای است که افراد با استعداد تا حدی از امکانات بهتر و برتر برخوردار هستند. یعنی نخبگانی که بنیاد آنها را نخبه تشخیص میدهد در بهترین دانشگاهها درس میخوانند؛ میتوانند از دانشگاه وام تحصیلی بگیرند؛ بهترین اساتید را دارند؛ آزمایشگاه مجهز دارند و غیره. بنابراین بنیاد گمان کرده است که امکانات دادن یعنی یک مشت پول مردم را ماهانه بریزد در جیب این افرادی که از امکانات کافی برخوردارند. اگر بنیاد به دنبال افراد با استعداد محروم است، آن وقت بحث فرق میکند. در آن صورت با سازوکاری متفاوت این افراد را شناسایی میکند و به آنها کمک مالی میکند. اما هرطور که فکر کنید نمیتوانید به این نتیجه برسید که امکانات دادن یعنی پول ماهانه و وام مسکن! اینجا است که شفاف نبودن واژۀ امکانات و ابهام در آن باعث میشود که بنیاد ملی نخبگان کارکرد خود را تغییر دهد و تبدیل به دکان ملی نخبگان شود!
با تعریفی که پیشتر از افراد با استعداد کردیم (افرادی که دلشان برای این مملکت بزند، پایبند به آرمانهای انقلاب اسلامی بوده و این آرمانها را انتخاب کرده و استعدادی بالاتر از متوسط داشته باشند) امکانات معنای خاصی دارد. امکانات یعنی داشتن قدرت. داشتن نفوذ و تاثیر. امکانات یعنی توانایی تغییر در جامعه. امکانات یعنی توانایی تحول در جامعه. این افراد هرگز پول مردم را نمیخواهند. این افراد گوش سیاستگزاران را میخواهند. افراد با استعداد با تعریف گفته شده، امکانات را در ایجاد زمینه برای کار و پژوهش در زمینههای تخصصی خود و تاثیرگذاری در آن میدانند. آنها به دنبال وام مسکن برای خود نیستند. آنها به دنبال ایجاد وام مسکن برای مردم هستند. امکانات یعنی تاثیر ایدهها، حرفها، طرحها و همفکریهای آنها در سیاستگزاریهای کلان و خرد. امکانات یعنی انتقادات آنها شنیده شود. امکانات یعنی سیاستمداران و مجریان و وزیران جوابگوی آنها باشند. امکانات یعنی آنها به دولت و مجلس مشورت دهند.
روندی که بنیاد ملی نخبگان برای دادن امکانات پیشه کرده، راحتترین نوع دادن امکانات است؛ بدون هیچ برنامهریزی خاصی و بدون هیچ هماهنگی خاصی. بدون فراهم کردن هیچ زیرساختی. پولها ماهانه به صورت خودکار واریز میشود؛ اما تبعات تربیتی آن به زودی معلوم میشود. در واقع بنیاد دارد نخبگان را تربیت میکند! دارد از آنها افرادی متوقع و سائل میسازد. افرادی که به راحتی پول بیتالمال را بخورند و هر روز گرسنهتر از پیش شوند! اگرچه دادن صدهزار تا پانصد هزار تومان به صورت ماهیانه چندان زیاد نیست اما تبعات تربیتی بسیار زیادی دارد. پرداخت این هزینه یعنی فرد به خاطر داشتن استعدادی که خداوند در نهاد او قرار داده است، بر گردن دیگران حقی دارد. تبعات منفی این وضعیت وقتی وخیمتر میشود که بنیاد در قبال دادن این حقوق، هیچ وظیفهای بر گردن نخبه نمیگذارد. این میشود که نخبه در درازمدت بر حقوق خود میافزاید بدون آنکه تکلیفی برای خود قائل شود. در حال حاضر ایجاد شرایط سهل برای نخبگان از سیاستهای بنیاد است. سوال این است که آیا دانشجویی که به این شرایط سهل عادت میکند، اصلا حاضر است بعد از آنکه به جایگاه آموزشی بالایی رسید، سختی مناطق محروم و آب و هوای بد را تحمل کند؟ آیا او میتواند برای نظام جمهوری اسلامی به سختی تلاش کند؟ نخبهای که کل سالهای دانشجویی، هر ماه منتظر حقوق ماهیانۀ خود است، چه حقی از نظام بر گردن خود میبیند؟ دانشجویی که هر روز توقعاش از بنیاد بیشتر میشود، میتواند در آینده وظیفۀ خود را در قبال نظام جمهوری اسلامی ایران انجام دهد؟ آیا نظام ما به کسی احتیاج دارد که برای خود فقط حق قائل است و نه هیچ وظیفهای؟
مسئلۀ دیگر این است که در وضعیت فعلی که سازوکار مدونی برای انتخاب فرد بااستعداد وجود ندارد، چرا معیاری عینی برای این انتخاب درنظر گرفته نمیشود؟ درصد بسیار زیادی از افرادی که بنیاد آنها را به عنوان نخبه معرفی میکند، دانشجویان لیسانس هستند. رتبههای زیر صد تجربی و ریاضی و زیر پنجاه علوم انسانی و زیر بیست هنر. چرا بنیاد فقط افرادی را به عنوان نخبه در نظر نمیگیرد که صلاحیت خود را برای خدمترسانی به کشور اثبات کردهاند؟ چرا افرادی را به عنوان نخبه در نظر گرفته که تنها مصرفکنندهاند و تا چند سال هیچ بازدهی ندارند؟ چرا دانشجویان و غیر دانشجویانی که مقالات علمی داشتهاند، کارآفرینان با استعداد و اساتید برجسته و اقشار دیگر مد نظر قرار نمیگیرند؟ معیارهای انتخاب نخبه چرا انجام پژوهش یا حل یکی از مسائل کشور نیست؟ اینگونه، معیار تعهد و دلبستگی به نظام جمهوری اسلامی نیز قابل سنجش خواهد بود.
و مطلب آخر. یکی از دغدغههای اصلی بنیاد ملی نخبگان، مسئلۀ فرار مغزها است. به نظر میرسد یکی از دلایلی که بنیاد به دنبال دادن امکانات(!) به نخبگان است نیز جلوگیری از همین مسئله باشد. درواقع بنیاد بدون مسئلهشناسی و علتشناسی دقیق، راهحل این معضل را در پرداخت پول دیده است. درحالیکه اول باید به این سوال جواب داد که آیا این مسئله اساسا یک معضل است؟ و علت واقعی و همچنین علت حقیقی آن چیست؟ با شناسایی صحیح افراد با استعداد یا در واقع با شناسایی افراد صحیح، مسئلۀ فرار مغزها خودبهخود حل میشود و نیازی به دست و پا زدن نیست.
در پایان باید ذکر کنم بحث دربارۀ واژهها و تعریف آنها و بیان پیشفرضها و تشریح آنها، کمک شایانی در دراز مدت به هر سازمانی میکند. زیرا هر متنی تفسیرپذیر است و اساسنامهها معمولا یکی از تفسیرپذیرترین متون هستند. تنها با تشریح مناسب پیشفرضها و واژهها میتوان از کجکارکردی و تغییر مسیر سازمانها از اهداف اولیۀ خود با تغییر مدیر و طی طول زمان جلوگیری کرد.
Sorry. No data so far.