ساعت هشت صبح روز بیست و ششم آبانماه 1359، نیروهای سرهنگ شهبازی، اعضای ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران و تعدادی از نیروهای سپاه محلی و نیروهای مردمی که با بیل و کلنگ آمده بودند برای شکست حصر سوسنگرد وارد عمل شدند…
جملات بالا بخشی از خاطرات «سیدکاظم فرتاش» درباره «عملیات شکست حصر سوسنگرد» است که در آن عملیات از طرف مقام معظم رهبری به عنوان فرماندار نظامی شهر سوسنگرد منصوب شده بود.
وی میگوید: حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع بودند، در روز چهاردهم مهرماه سال 1359، نیروهای مردمی، ارتش و رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران را در مسجد شهر سوسنگرد جمع کردند و در آن جا من را به عنوان فرماندار نظامی این شهر به آنها معرفی کردند تا در بین تمام نیروها وحدت فرماندهی ایجاد شود.
دشمن که از روز 31 شهریورماه سال 1359 تجاوز خود را به خاک کشورمان آغاز کرده بود،با عبور از رودخانه «کرخه کور» به نزدیکیهای جاده سوسنگرد رسیده بود. برای آنکه سرعت پیشروی و نفوذ آنها را کند کنیم، به همراه نیروهای حاضر در سوسنگرد که تعدادی از اعضای «گروه فدائیان اسلام» از کرج، تعدادی از رزمندگان شیراز و جهرم به فرماندهی آقای راشد، حدود 200 تن از رزمندگان تهرانی و تعدادی از اعضای جهاد سازندگی استان خراسان بودند، در دور شهر سوسنگرد خاکریز ایجاد کردیم و در بالای این خاکریزها سنگرهایی برای «آر. پی. جی» زنها درست کردیم.
به هر صورت ممکن توانستیم تا روز 22 آبانماه در مقابل دشمن مقاومت کنیم. اما هواپیماهای جنگی رژیم بعث عراق حدود چهار مرتبه منطقهای را که در آن مستقر بودیم با بمبهای خوشهای بمباران کردند. چیزی نمانده بود که نیروهای حاضر در سوسنگرد نیز شهید شوند بنابراین با مرکز در اهواز تماس گرفتم و بعد به ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران مراجعه کردم. در آن جا جلسهای را با حضور مقام معظم رهبری و شهید چمران تشکیل دادیم و من از آنها یک واحد توپخانه و آتشبار برای مقابله با دشمن درخواست کردم و آنها نیز موافقت کردند. قرار شد تا روز بعد یعنی بیست و سوم آبانماه به همراه گروهی از رزمندگان «لشکر 16 زرهی» ارتش به سوسنگرد بازگردیم که متاسفانه شهر به محاصره دشمن درآمد.
روز بیست و پنجم آبانماه من به همراه دکتر چمران قصد داشتیم با یک فروند هلیکوپتر از راه هوایی به شهر وارد شویم تا تعدادی از نیروهایی را که در مسجد شهر و ساختمان فرمانداری مستقر شده بودند و در برابر نیروهای عراقی مقاومت میکردند نجات دهیم اما هرچه تلاش کردیم نتوانستیم، چرا که دشمن دیوار آتش ضدهوایی را بر روی ما گشوده بود.
به ناچار به ستاد فرماندهی بازگشتیم. هنگامی که از هلیکوپتر پیاده شدیم سرهنگ «شهبازی» «فرمانده تیپ 2 لشکر 92 زرهی» خوزستان به دیدار ما آمد و سپس من، دکتر چمران و سرهنگ شهبازی در زیر پل یکی از رودخانههای اهواز و بر روی خاک، نقشهای برای شکست حصر سوسنگرد طرحریزی کردیم. بر اساس این طرح، قرار شد که نیروهای تحت امر سرهنگ شهبازی پیشرو باشند اما امکان داشت که نیروهای دشمن آنها را از پشت سر غافلگیر کنند و آنجا بود که شهید چمران گفت که اعضای ستاد جنگهای نامنظم از پشت سر، شما( نیروهای سرهنگ شهبازی) را حمایت میکنیم. به مقر فرماندهی بازگشتیم و برای آنکه عملیات اجرایی شود من به نیروهایم در چند ساعت، کار با موشک «دراگون» را آموزش دادم.
در این شرایط بود که بنیصدر تماس گرفت و اوضاع را جویا شد اما در نهایت اجازه نداد لشکر 92 زرهی وارد عمل شود. مقام معظم رهبری نیز این موضوع را به آقای اشراقی از نزدیکان امام خمینی اطلاع دادند و نامهنگاریهای مربوطه را نیز انجام دادند و شهید چمران نیز در زیر نامه مقام معظم رهبری دستخطی نوشت. همچنین بنیصدر را تهدید کرد که «اگر در این عملیات پیروز شدیم که بعدا به خدمت شما خواهم رسید اما اگر شهادت نصیبم شد که هیچ.»
همان زمان بود که امام خمینی(ره) اعلام کردند: «سوسنگرد باید تا فردا آزاد شود.» بعد از این پیام امام، سرهنگ «قاسمی» فرمانده لشکر 92 زرهی نیز نیروهایش را وارد عمل کرد و همان نقشهای را که بر روی خاک طرحریزی کرده بودیم در ستاد عملیات شکست حصر سوسنگرد که متشکل شده بود از مقام معظم رهبری، تیمسار ظهیرنژاد، تیمسار فلاحی، آیتالله قدوسی، شهید چمران و سرهنگ قاسمی، بار دیگر تشریح کردیم. نخستین واحدی که در شکست حصر سوسنگرد در خط حاضر شد و مقابل نیروهای عراقی در خط قرار گرفت «تیپ 2» زرهی دزفول بود.
ساعت هشت صبح روز بیست و ششم آبانماه نیروهای سرهنگ شهبازی، اعضای ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران،تعدادی از نیروهای سپاه محلی و نیروهای مردمی که با بیل و کلنگ آمده بودند، برای شکست حصر سوسنگرد وارد عمل شدند. ساعتی را که برای شکست حصر سوسنگرد تخمین زده بودیم، ساعت 14 بود اما به لطف خدا شهر ساعت 10 صبح از محاصره خارج شد.
اگر سوسنگرد از محاصره خارج نمیشد دشمن بعد از آن میتوانست به راحتی اهواز را به تصرف خود دربیاورد چرا که بعد از آن به سوی «تپههای اللهاکبر» روانه میشد. ارتش عراق با توجه به امکاناتش به راحتی میتوانست تنها تیپ ما را که در این منطقه مستقر بود از بین ببرد.
هیچ وقت حرفی را که «تیمسار فلاحی» به من زد، فراموش نمیکنم. او با این حال که رئیس ستاد ارتش بود، قبل از آغاز عملیات شکست حصر سوسنگرد به دیدار من آمد و چون مرا نمیشناخت، پرسید: «سرگرد فرتاش کجاست؟» به او گفتم: «خودم هستم.» گفت: «ما در آستانه تاریخ قرار گرفتهایم. اگر یک وجب از خاک ایران به دست دشمن بیفتد بیآبرو میشویم.»
Sorry. No data so far.