محمد صدری- تولید مکرر این ادبیات در هفتههای گذشته از جانب آقای رییس جمهور که «مسئله هستهای ایران در واقع مسئلهای دو جانبه میان ایران و امریکاست» مسائل قابل تاملی را پدید آورده است.
معنای تقریبا روشن –اگرچه تصریح نشده- این سخن این است که آقای رییس جمهور مذاکرات ایران و ۱+۵ را قبول ندارد و معتقد نیست که این مذاکرات میتواند چارچوبی دیپلماتیک برای انجام بحثهای موثر درباره برنامه هستهای ایران و نهایتا پیدا کردن راهی برای حل و فصل آن ایجاد کند.
این نوشته تلاش میکند، منطق نهفته درپس این اظهارنظر را اندکی تحلیل کند.
سرراستترین معنای این سخن این است که امریکا تنها مدعی و طرف مشکل آفرین در برنامه هستهای ایران است و بنابراین اگر بنا باشد این موضوع حل شود تنها باید با امریکا حل شود. ضمن اینکه یک معنای دیگر این سخن میتواند این باشد که اگر ایران و امریکا به طور دو جانبه به راه حلی درباره برنامه هستهای ایران دست پیدا کنند، آن وقت هیچ طرف ثالثی وجود نخواهد داشت که بتواند آن را وتو کند.
این تحلیل –که درواقع قابل دفاعترین تفسیر از سخنان رییس جمهور است- لااقل ۳ اشکال کلیدی دارد.
۱- اولا مدعی اصلی در برنامه هستهای ایران –اگر دقیق باشیم- صهیونیستها هستند که هم در امریکا، هم در اروپا و هم در هر جای دیگری از جهان که دستشان برسد در روند دیپلماسی در این باره با انواع و اقسام روشها اخلال میکنند. دیدگاه دولت امریکا در این باره نیز –به رغم برخی اختلاف نظرها- در نهایت تابعی از دیدگاه کلان صهیونیستی بوده و قدرت تخلف جدی از آن نداشته است. اگر منطق آقای رییس جمهور در این باره صحیح باشد، در واقع ایران باید با اسراییل مذاکره دو جانبه انجام بدهد نه با امریکا چرا که این تنها اسراییل است که اگر برنامه هستهای ایران را بپذیرد، آن وقت دیگر هیچ مدعی ثالثی در مقابل آن وجود نخواهد داشت! همین که این منطق به نتیجهای چنین عجیب و غریب منتهی میشود نشان دهنده سستی بیش از اندازه آن است.
۲- یک پیش فرض نهفته در پس این سخن آن است که این موضوع را فرض میگیرد که امریکا به واقع خواهان حل مسئله هستهای ایران است و مشکل فقط این است که مذاکرات دو جانبهای انجام نمیشود. این پیش فرض بسیار شکنندهتر از آن است که بتوان آن را بدون بحث رها کرد. امریکاییها در حل نشدن مسئله هستهای ایران منافعی بسیار جدی دارند که مهمترین آنها زنده نگهداشتن بهانه تولید فشار بر ایران با هدف پیش برد پروژه تغییر رژیم است. در حالی که امریکا فعلا تصمیم راهبردی برای حرکت به سمت یک راه حل درباره موضوع هستهای ایران نگرفته در واقع خیلی فرقی نمیکند که ایران در چه چارچوبی با امریکا مذاکره کند؛ چون در هر حال بنا نیست موضوع حل شود. برای گام نهادن در یک مسیر صحیح، اول چیزی که باید تغییر کند اراده راهبردی امریکاست آن هم به این شکل که ایده تغییر رژیم را کنار بگذارد و روی حل دیپلماتیک مسئله متمرکز شود و این ممکن نیست مگر اینکه ایران درکی عمیق از پیشنهاد امریکا برای مذاکره مستقیم داشته باشد.
۳- نکته آخر اما به این مسئله بازمی گردد که شیوه مذاکراتی درباره برنامه هستهای ایران اساسا چگونه باید باشد. یک شیوه چند جانبه مانند مکانیسم ۱+۵ دارای این حسن است که ایران میتواند روی مناسبات پیچیده، متداخل وگاه خصمانه طرفهای مختلف حاضر در این گروه سرمایه گذاری کند و مذاکرات را در مواقعی که بلوکی از کشورهای غربی شکل میگیرد، با همراهی روسیه، چین و گاهی آلمان بالانس نماید. علاوه بر این، این امکان برای ایران فراهم بوده است که در مقابل فشارهای یک جانبه کشورهای غربی بلوکی از کشورهای همراه با خود درون گروه ۱+۵ ایجاد کند. اما اگر موضوع از چارچوب چند جانبه خارج و به یک مسئله دو جانبه تبدیل شود، ایران کاملا امکان و فرصت بهره گیری از توان دیگر کشورهای دخیل در مذاکرات برای تعدیل امریکا را از دست خواهد داد.
Sorry. No data so far.