سال ۱۳۸۳ یک کارگردان تئاتر اسپانیایی برای اجرای نمایش در جشنواره تئاتر فجر به ایران دعوت شده بود. «نمر سالمون» در سالهایی که جنگ در عراق وافغانستان هنوز شعله میکشید او و همسرش در اسپانیا تئاترهای خیابانی ضد جنگ اجرا میکردند. در یکی از مناطق مرکزی تهران به دیدارش در هتل رفتیم؛ بحث که داغ شد مهمترین سوال ما از او درباره داستان هنر برای هنر مطرح شد و نسبت آن با سیاست؛ اینکه هنر برای ایدئولوژی و اعتقاد سیاسیتر است یا هنر صرفا برای هنر. کمی تامل کرد و بعد گفت: تاکید بر تعلق هنر تنها به هنر «سیاسی است» و این سیاسی را چند با تکرار کرد تا ما شیرفهم شویم که چقدر و تا چه حدی این سیاسی بودن غلظت دارد.
وقتی چند سالی در این دو دههٔ اخیر در مطبوعات و رسانههای فرهنگی هنری و البته سیاسی و با آدمهای رنگارنگ آن حشر و نشر داشته باشی به خوبی برایت قابل لمس خواهد بود که نمیشود میان سیاست و فرهنگ؛ و البته سیاست و اقتصاد دیواری کشید و گفت از اینجا به بعد دیگر هنر نیست و سیاست است و از اینجا به قبل فرهنگ است. بگذریم که آن طرف قصه یعنی رابطه اقتصاد و فرهنگ که همیشه نان و آب در همان جا تقسیم میشود مورد توجه قرار نگرفت. به هر روی بیشتر بر سر تقدم و تاخرها است و اگر نه از روز روشنتر است که اهل قدرت بر سر استفاده ابزاری تعارفی ندارند.
اینها را که گفتیم از آنجایی ناشی شده بود که یک هفته نامه سیاسی که البته نیم نگاهی هم به فرهنگ و به باقی قضایا دارد اخیرا پروندهای منتشر کرده است درباره اینکه «چطور اصولگراها نتوانستند قیصر را مصادره کنند» انگار که وسط میدان گرو کشی مشغول کری خوانی باشند. اگر چه این اولین باری نیست که بر سر جنازه قیصر دعوا و قیل و قال پیش میآید.
یک سال قبلتر هم ماهنامه همین دست روزنامه نگاران در کنار یکی دو جریده دیگر که هیاتی وار و دور هم در میآورند شماره اول خودش را و سرمقالهاش وصله زده بود به قبای قیصر و گفته بود ما همه از زیر شنل قیصر بیرون آمدهایم. اشارهاش هم به آن قولی است که درباره «گوگول» نویسندهٔ مشهور روس است که داستانی با عنوان «شنل» دارد؛ داستانی که در ادبیات داستانی روسیه، انقلابی محسوب میشود و بعدها اکثر نویسندههای بزرگ روسیه خودشان را مرهون میراث گوگول میدانند و الی آخر. تا اینجای ماجرا حرف خاصی نیست اما قصه از آنجا خوشمزه میشود که نام قیصر میشود مراد و مطلوب یک دسته خاصی از روزنامه نگاران و نویسندگان مطبوعاتی و غیر مطبوعاتی که در شرایط فعلی به مسلک خاصی در نظام قدرت اعتقاد دارند.
بیایید از زاویه دیگری نگاه کنیم؛ اصلا هم کاری به این نداریم که در هفته نامهای که ذکر آن رفت از این عنوان استفاده شده بود که «چرا اصولگرایان نتوانستند…» که در ادبیات سیاسی ایران امروز معنای خاصی دارد؛ معنای خاص از آنجا ناشی میشود که در سیستم سیاسی ایران مقابل اصولگرایی تنها میشود یک دسته دیگر سیاسی را قرار داد و بنابراین اگر اصولگرایان نتوانستهاند که قیصر امینپور را مصادره کنند پس حتما «اصلاح طلبان» همچنان او را در اردوگاه خود نگه داشتهاند.
لب مطلب منتشر شده در این هفته نامه این است که اصولگرایان میخواستند تا با مصادرهٔ قیصر امینپور او را به حیطهٔ سیاسی بکشند اما قیصر خصوصا در دوره دوم زندگانی شعریاش اساسا روی خوش به سیاست نشان نداده و به قول نویسندگان و تحلیل گران این مجموعه دیگر شاعر دولتی نماند. دو نکته ساده از همین یکی دو خط، دو موضوع قابل درک است.
اول اینکه همکاران روزنامه نگار خط کش سیاسی در دست در حیطهٔ فرهنگ مشغول خط کشی هستند؛ در میان فرهنگیها و اهالی هنر خط میکشند آنهایی که با ما هستند؛ یعنی به هنر برای هنر معتقدند؛ روشنفکر هستند و هنر ناب را میشناسند و آنهایی که دولتی هستند و حرفهای ایدئولوژیک میزنند- البته در این میان باید هشت ساله دولت اصلاحات را مستثنا کنیم چون جاها کاملا عوض شده بود. اساسا چنین تقسیم بندی از اساس سیاسی است.
دوم اینکه اساسا مفهوم دولتی بودن در ادبیات تحلیلی این طیف از نویسندگان معنای خود را نشان میدهد؛ داستان خیلی ساده است. به اشعار قیصر در دهه مورد اشاره این نویسندگان نگاه کنید؛ عموما یا رنگ و بوی دینی دارد و یا در تجلیل از مقام شهید و دفاع از کیان و عقیده؛ حالا اگر این دست رویکردها منجر به دولتی شدن میشود پس بسیاری از هنرمندان آمریکایی و اروپایی را باید از بیخ و بن دولتی بنامیم؛ یکیاش همین آقای «بن افلک» ینگه دنیایی که برای خودش در سینمای آمریکا منتقد و روشنفکر به حساب میآید اما وقتی پای دولت و آرمانهای آمریکایی و سفارتشان به میان میآید تمام قد وارد میشود و فیلم میسازد و هزینههایش را هم میدهد و وقتی فیلم فروش نمیکند یک کلام دارد که «ما فقط میخواستیم فیلممان دیده شود». حالا این روشنفکری و هنر روشنفکری جهان سومی به کجا بند است و قرار است از چه حمایت کند شما پیدا کنید پرتقال فروش را.
دوستان ادبی نویس و ژورنالیستمان البته چشمهایشان را به شعرهای دهههای بعدی قیصر بستهاند و شاید هم آگاهانه ندید گرفتهاند که نشود رد دولتی سرودههای قیصر را عاشقانههایش هم پی گرفت؛ اگر نه بیربط مینمود بیانیه «انجمن نویسندگان» مستقل غیر دولتی و مورد علاقهٔ این طیف روزنامه نویسها که چند روزی بعد از مرگ قیصر او را «شاعر بیلبوردهای شهرداری» خواند و البته داغ دلش هم فرو ننشست. اگر این طور حساب کنیم قیصر و سیدحسن حسینی و سلمان هراتی و دیگر طلایه داران شاعران دولتی هستند که هر روز ریشهٔ بیشتری میدواند. دولت برای این شاعران و هنرمندان از این دست مفهومی عام دارد که همهٔ اعتقادات را و همهٔ سنتها و همهٔ پایههای اقتدار وطنی را در بر میگیرد؛ اگر چه اعتقاد فروشان آن را به دیده پسند ننگرند.
البته استاد سرشار هم همین نظر را دارن و متن بی بی سی را در سایتشان منتشر کردن. یعنی قیصر ضدانقلاب بوده