چرایی و چگونگی دوری سینمای ایران از مقوله اقتباس و نادیده گرفته شدن آثار مهم و شاخص ادبیات داستانی کشورمان در جریان تولید فیلمهای سینمایی، از جمله موضوعاتی است که گاه و بیگاه مورد توجه دستاندرکاران سینما و فعالان حوزه ادبیات داستانی قرار میگیرد.
روزنامه «خبر» طی هفته گذشته در گزارشی با موضوع فقدان اقتباسهای سینمایی در عرصه هنر هفتم، به سراغ سینماگران رفت و نظرات ایشان را در خصوص دلایل دوری سینماگران ایرانی از مقوله اقتباس جویا شد. نا آشنایی نویسندگان ایرانی با مقوله تصویر و سینما، ذهنینویسی، کمبنیهگی ادبیات داستانی و سانسور از جمله دلایلی بود که سینماگران مورد نظر برای این دوری تاریخی بر شمردند. جدی گرفته شدن پیوند بین ادبیات و سینما در کشورهای صاحب سینما و دارای ادبیات داستانی غنی و همچنین ارزش و اهمیت ذاتی این موضوع ما را بر آن داشت این بار به سراغ نویسندگان و صاحبان آثار مکتوب رفته، تا ضمن پیگری گزارش قبلی حرفهای طرف دیگر داستان را نیز بشنویم.
بین سینما و ادبیات تعادلی وجود ندارد
مصطفی جمشیدی، نویسنده و مسئول حوزه سینمای اقتباسی بنیاد سینمایی فارابی با بیان اینکه سینمای معاصر ایران دارای یک سابقه ادبی است و افرادی چون مهرجویی، تقوایی و گلستان شاهدان این ادعا هستند گفت: «ادبیات داستانی ما در دهههای 40 و 50 و حتی 30 به قدری قدرتمند بود که مدیومی چون سینما را وادار به تمکین از خود میکرد. به بیان سادهتر ادبیات داستانیمان بسیار قویتر از سینمایمان بود. آن زمان محدودیت سوژهها و فقر محتوایی موجب میشد تا سینماگران ما وادار به تمکین از ادبیات داستانی شود.»
وی در ادامه افزود: «امروز هم سینماگران اصیل ما باب اقتباس را به روی خود نبستهاند زیرا خوب میدانند که میدان تخیل و داستانگویی در ادبیات گستردهتر از سایر عرصههاست. برای اثبات این ادعا مثالهای فراوانی هست. شما به فیلمهای بیشماری که بر اساس رمان بینوایان ساخته شدهاند نگاه کنید؛ این تصویر منبعث از کلمه میتواند بنا بر فردیت هر فرد – در اینجا کارگردان – ماهیتی متغیر داشته باشد. این نشان میدهد که آن هسته مرکزی یعنی ادبیات چنان قدرتی داشته است که هر کسی از ظن خود یارش شده است. کلمه به لحاظ قدرت و بلاواسطه بودن حیطه آفرینشگری در آن، همواره یک قدم جلوتر از سینما است.»
جمشیدی در ادامه با اشاره به عافیت طلبی بشر امروز اظهار داشت: «شما برای خواندن یک رمان از 300 صفحه تا 1000 صفحه، بالاخره باید مرارت خاصی را تحمل کنید اما برای فیلم دیدن فقط کافی است یک کلید را لمس کنید. از منظر تکثر هم به قضیه نگاه کنیم به لحاظ کمیتی تعداد فیلمها قابل مقایسه با تعداد رمانها نیست. نتیجه اینکه آن وجه لذتجویی و التذاذ را بشر معاصر در تصویر یافته است. درست به همین دلیل آن تمکینی که قبلاً در رابطه بین سینما و ادبیات وجود داشت امروز وجود ندارد.»
نویسنده «سونات عدن» با اعتراف به این حقیقت که سینماگران ایرانی دیگر آنچنان رغبتی به دستمایه قرار دادن یک متن ادبی ندارند، گفت: «البته اینکه مواد و مصالح لازم در رمانهای ما وجود دارد یا خیر، از جمله موضوعاتی است که کمی جای بحث دارد. نظر من این است که متاسفانه رمانهای ما فقیر شدهاند و قدرت رمان ایرانی در دهههای گذشته را ندارند. اما اگر بخواهیم با توجه به واقعیت فوق به این نتیجه برسیم که اقتباس کاری بیهوده است، راه را به خطا رفتهایم و قطعاً با پاک کردن صورت مسئله به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. آن هم در روزگاری که اکثر قریب به اتفاق صاحبنظران آفت و مشکل اصلی سینمای ایران را نبود متن خوب میدانند.»
جمشیدی ادبیات معاصر را در عین کم جانی، کمک حال خوب و شایستهای برای سینمای ایران خواند و ادامه داد: «ادبیات عامه پسند ما میتواند در این برهه نقش موثری از خود نشان دهد. به لحاظ بحثهای نظری هم داستانهای عامه پسند برای تبدیل شدن به زبان سینما قابلیت و امکانات بیشتری دارند. اما موضوع اینجاست که سینماگران ما میل چندانی به استفاده از اینگونه متنها ندارند.»
وی در ادامه افزود: «واقعیت این است که امروز یک نوع بیاعتمادی بین سینماگران و نویسندگان ما حاکم است و هرکدام به دلیلی خاص دیگری را به رسمیت نمیشناسد. در دهه 30 و 40 قدرت ادبیات ما به حدی بود که برای سینماگران ما چاره ای جز خضوع و خشوع باقی نمیگذاشت اما امروز این نسبت به هم خورده و وضعیت از حالت تعادل خارج شده است.»
مسئول حوزه سینمای اقتباسی بنیاد سینمایی فارابی ضمن به حق خواندن اعتراض سینماگران به دنیای ذهنی رمانهای ایرانی، این مشکل را خصیصه همه ظرفیت ادبیات داستانی ایران ندانست و اظهار داشت: «ادبیات ما به دلیل ذات انکارگری که به واسطه نویسندگانی چون هدایت، چوبک و دیگر نویسندگان پیشگام این عرصه داشته، همواره متهم به نوعی درونگرایی و در پس آن فقدان تصویر بوده است. وجود این اتهام موجب شده تا سینماگران ما با یک پیش فرض قطعی، کل دستاورد ادبیات داستانیمان را به یک چوب رانده و تلاش خاصی برای شناخت جنبههای دیگر این عرصه و کشف آثار متمایز با این تعریف از خود نشان ندهند.»
جمشیدی همچنین بیتوجهی نویسندگان به مقوله سینما را یکی دیگر از مشکلات بر سر راه جان گرفتن اقتباسهای سینمایی عنوان کرد و گفت: «باید قبول کرد که نویسندگان ما آنچنان سینمایی نمینویسند و خیلی هم علاقهای هم به سینما ندارند. سینما دغدغه نویسندگان ما نیست و من حداقل در جمع دوستان خودم کسی را نمیشناسم که سینما برایش مهم باشد. حال اگر چنین نویسندهای هنگام خلق اثر وارد پاساژهای ذهنی شده و به درون گرایی مفرط و توجه ویژه به فرم روی بیاورد آنچان هم اتفاق عجیب و غریبی رخ نداده است. البته میتوان برای اقتباس به سراغ یک متن داستانی فرمگرا هم رفت، اما سخت است و طرف دیگر ماجرا یعنی سینماگر ما هم باید علاقه و دانش کافی برای این برگردان را داشته باشد که خب معمولاً ما چنین چیزی را کمتر میبینیم.»
کارگردان – مولفها شأن فیلمنامه را پایین آوردند
احمد دهقان از معدود نویسندگانی است که سینمای ایران یکی از آثار او را مورد توجه قرار داده و به تصویر کشیده است. «پاداش سکوت» به کارگردانی مازیار میری اقتباسی سینمایی از کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان است که در سال 1385 مقابل دوربین رفت. دهقان با اشاره به سیر تحول سینمای ایران تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: «قبل از انقلاب ما با یک سینمای خاص که نام فیلمفارسی را بر خود داشت مواجه بودیم و این سینما مختصات و مشخصات مخصوص به خود را داشت. این روند ادامه داشت تا اینکه به یک باره چند سینماگر خاص باعث بروز تحولی اساسی در سینمای ایران شدند. اینها کسانی بودند که عمدتاً با ادبیات آشنایی داشتند و به معنای واقعی کلمه مولف بودند. با ادبیات آشنا بودند، سینما را میشناختند و اگر سمت اقتباس هم نمیرفتند به دلیل ناآشناییشان با این مقوله نبود. به عبارت بهتر تحول سینمای ایران در دوران پیش از انقلاب به دلیل همین آشنایی و نزدیکی سینما با مقوله ادبیات بود.»
وی با بیان اینکه پس از انقلاب سیر تحولات در سینمای ایران متفاوت، سریع و گسترده بود افزود: «در این برهه از زمان افراد بسیاری به عنوان سینماگر وارد عرصه شدند که وجود تعداد بیشماری کارگردان با یک فیلم در کارنامه شاهدی بر این مدعاست. متاسفانه اکثر قریب به اتفاق این سینماگران دانش سینمایی و ادبی فوقالعادهای نداشتند و تمایل به «کارگردان مولف» بودن همچون یک بیماری همه این افراد را دچار خود کرده بود. همین تمایل موجب شد تا این افراد کمتر به سراغ آثار دیگران بروند، ببینند و بخوانند. در این دوران فیلمنامهنویسی در درجه دوم اهمیت قرار گرفت و تا همین امروز هم فیلمنامه، فیلمنامهنویسی و فیلمنامهنویسان عناصر مهمی در سینمای ما به شمار نمیروند.»
نویسنده «سفر به گرای 270 درجه» با ابراز اینکه در حال حاضر سینمای ایران فاقد فیلمنامهنویسان به نام، تاثیرگذار و شناخته شده است، اظهار داشت: «فیلمنامه بالاخره باید از جایی نشأت بگیرد و یکی از منابع مهم در این راه میتواند کتاب باشد. اگر این اتفاق در سینمای ما رخ نمیدهد دقیقاً به این دلیل است که سینمای ما تهی از فیلمنامهنویسان قدر و بزرگ، شده است. در نتیجه آن مناسباتی که باید بین ادبیات و سینما حاکم شود را ما نمیبینیم و یا کمتر میبینیم. ما برای یک اقتباس موفق و خوب نیاز به کارگردان و فیلمنامهنویس فاخر و متفکر داریم که این دو عنصر امروز به نوعی حلقه مفقوده سینمای ما به شمار میروند. تحول سینمای ایران در دهه 40 و 50 به دلیل حضور کارگردانهایی بود به سینما و ادبیات توامان اشراف داشتند.»
دهقان با بیان اینکه ادبیات داستانی به لحاظ مایه و مواد اولیه منابع قابل توجهی برای یک اقتباس موفق در اختیار دارد گفت: «البته ناگفته نماند که ادعای سینماگران ما مبنی بر ذهنینویسی نویسندگان ایرانی کاملاً درست و قابل قبول است. تقریباً در همه جای دنیا – مشخصاً اروپا و آمریکا – نویسنگان و رماننویسها هنگام نوشتن نیم نگاهی هم به سینما دارند و از همان ابتدا فرضشان بر این است که داستانشان قرار است به فیلم تبدیل شود. این اتفاق در کشور ما به وقوع نپیوسته و اکثر آثار نویسندگان ایرانی به درد اقتباس سینمایی نمیخورند. اما از طرف دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که در ذهن نویسندگان ما سینما بسیار نزول کرده است. ما داستاننویسان بزرگی داریم که به هیچ عنوان زیر بار به تصویر کشیده شدن آثارشان نرفته و نمیروند.»
نویسنده «گردان چهار نفره» در انتها با اشاره به یکی از نمونههای موفق اقتباس از ادبیات معاصر اظهار داشت: «نوپایی کارگردانهای سینمای معاصر ایران و خودبینی خاصی که در این قشر وجود دارد موجب شده تا اگر نیم نگاهی هم به ادبیات دارند فقط در حد الهام بخشی و دریافت ایده باشد و نه بیشتر؛ روی این مقوله نمیتوان اسم اقتباس گذاشت. موفقترین مجموعه تلویزیونی تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سریال «دایی جان ناپلئون» بود که اقتباسی وفادار و تقریباً نعل به نعل از رمان است. امروز در خصوص این اثر واقعاً نمیتوان گفت رمان بهتر است یا سریال و در واقع هر دو به قدر کفایت بزرگ هستند.»
Sorry. No data so far.