پيروزي ما براي اداره مسجد است
بهجاي مقدمه
مسجد به معنای جایگاه یا محلی برای سجده است که انسان در آن با اخلاص برای خداوند عبادت میکند. مسجد خانه امنیت متقین و پرهیزگاران و محل جلوس انبیا(ع) و در مجموع محور تمام ابعاد زندگی مسلمانان از صدر اسلام بوده و هست و در آن باید همه چیز بر مبنای تهلیل (لا اله الا الله)، تحمید (الحمدلله)، تسبیح (سبحانالله) و تکبیر (اللهاکبر) ساخته و مدیریت شود.
براي بيان اهميت مساجد در وقوع و تداوم انقلاب اسلامي و ضرورت مديريت هوشمندانه آنها توجه به دو جمله از امامامت(ره) كافي به نظر ميرسد:
«مسجد مركز تبليغ است، در صدر اسلام از همين مسجدها جيشها، ارتشها راه ميافتاده، مركز تبليغ احكام سياسي- اسلامي بوده، هر وقت يك گرفتاري را طرح ميكردند صدا ميكردند: «الصلوه مع الجماعه» اجتماع ميكردند، اين گرفتاري را طرح ميكردند، صحبتها را ميكردند، مسجد مركز اجتماع سياسي است. اجتماعات خود را هرچه بيشتر در مساجد و محافل و فضاهاي باز عمومي برپا نماييد.»[1]
«مسجد محلي است كه از آن بايد امور اداره بشود، اين مساجد بود كه اين پيروزي را براي ملت ما درست كرد، اين مراكز حساسي است كه ملت بايد به آن توجه داشته باشند، اين طور نباشد كه خيال كنيم حالا ديگر ما پيروز شديم، ديگر مسجد ميخواهيم چه كنيم؟ پيروزي ما براي اداره مسجد است.»[2]
بیان مقام معظم رهبری[3] بهمثابه سندي پشتيبان
قبلاً هم مكرر گفتهاند، ما هم گفتهايم؛ در مورد كمبود مسجد و نمازخانه در مراكز پرجمعيت. اين را بايد دوستانى كه از دولت اينجا تشريف دارند در دولت به طور جد مطرح كنيد. همهى كارهاى مهندسى بزرگ بايستى يك پيوست مسجد و نمازخانه داشته باشد. وقتى مترو طراحى ميكنيم، براى ايستگاه مترو، مسجد در آن ملاحظه شود؛ ايستگاه قطار طراحى ميكنيم، فرودگاه طراحى ميكنيم، مسجد در آن حتماً ديده شود. شهرك طراحى ميكنيم، مسجد در مراكز لازم كه ممكن است بيش از يكى لازم باشد، در او حتماً ملاحظه شود. آيا ممكن است ما يك شهرك را طراحى كنيم، خيابانكشىِ او را فراموش كنيم؟ ميشود شهركِ بدون خيابان؟ با اين چشم بايد به مسجد نگاه كرد. شهرك بدون مسجد معنى ندارد. وقتى انبوهسازان ساختمان ميخواهند مجوز بگيرند براى انبوهسازى و ساختمان بسازند، در نقشهاى كه ارائه ميدهند كه مجوز بر اساس او صادر ميشود، بايد نمازخانه ديده شود. ما بايد با نمازخانه اينجورى برخورد كنيم …اشاره كردند به پروازها؛ نه فقط پروازهاى حج، در پروازهاى گوناگون – داخلى، خارجى، دوردست – كه وقت نماز را پوشش ميدهد، حتماً رعايت مسئلهى نماز بشود. اگر امكان دارد قبل از پرواز و بعد از پرواز، وقت نماز وجود داشته باشد؛ اينجور نباشد كه مثلاً فرض بفرمائيد از قبل از اذان صبح راه بيفتند و بعد از آفتاب به مقصد برسند؛ نه، برنامه را جورى تنظيم كنند كه مردم بتوانند نمازشان را بخوانند؛ يا قبل، يا بعد. اگر امكان ندارد در داخل هواپيما امكانات نماز خواندن را فراهم كنند. البته مسئلهى حركت قطارها هم به طريق اولى اينجور است … ما بارها، مكرر به آقايان ائمهى جمعه، ائمهى جماعت و روحانيون محترم در شهرستانها، در تهران توصيه كرديم كه مساجد بايد آباد باشد؛ صداى اذان بايد از مساجد بلند شود. بايد همه نشانههاى توجه به نماز و اقامهى نماز را در شهر اسلامى – بخصوص در شهرهائى مثل تهران و شهرهاى بزرگ كشور – ببينند، بايد احساس كنند؛ هم مردم خودمان، هم كسانى كه وارد اين شهرها ميشوند. نشانههاى اسلامى بايد واضح و آشكار باشد؛ كما اينكه در مهندسىهاى ما بايد نشانههاى اسلامى آشكار باشد. ما مسلمانها نشانههاى اسلامى و مهندسى اسلامى را بايد در همهى كارهايمان، از جمله در باب مهندسى بايستى مراعات كنيم.[4]
ارتباط با مردم هم يك ارتباط دو جانبه و تنگاتنگ است. مردم به روحانى مىرسند، روحانى به مردم مىرسد. رسيدگى روحانى به مردم هم فقط مسئلهگويى نيست؛ در حالى كه در بين ما اينطورى جا افتاده است. روحانى گرهگشايى مىكند، مشورت فكرى مىدهد و حل و فصل خصومتها و اختلافات را مىكند؛ الان هم همينطور است. مىنشيند، حرف مىزند، نصيحت مىكند و دل به دل مردم مىدهد. لذا هر جايى هم كه منصوبان ما در مشاغل گوناگون هستند و رفقا و طلبهها و فضلايى را مىفرستيم، سفارش من به آنها اين است؛ مثلاً در مورد دانشگاه مىگويم در دانشگاه آنطور رفتار كنيد كه گويا در مسجد پيشنمازيد، با مردم مىنشينيد حرف مىزنيد، سؤال مىكنند، جواب مىدهيد، گلهگزارى دارند، مشكل دارند، مشكل روحى دارند، مشكل فكرى دارند … يعنى همدلى با مردم. همين خصوصيت – با مردم بودن – باعث شده است كه در تحولات عظيم اجتماعى كشور ما – كه مهمترين كشور شيعهى دنياست – روحانيت پيشقدم باشد. …. وظيفهى ما چيست؟ اولين وظيفهى ما اين است كه اين نقش روحانيت اصيل را جدى بگيريم. من بارها گفتهام كه با همهى اين وسايل ارتباط جمعىاى كه وجود دارد – البته روحانيت بايد از همهى اين وسايل ارتباط جمعى استفاده كند؛ از اينترنت و تكنولوژيهاى جديد ارتباطاتى بايد همهى روحانيت براى دين استفاده كند؛ همچنانى كه از راديو و تلويزيون و بقيهى چيزها استفاده مىكند – در عين حال، مسجد، جلسهى مذهبى، نشستن روبهروى مردم، دهان به دهان و نفس به نفس با مردم حرف زدن، يك نقش بىبديل دارد و هيچ چيزى جاى اين را نمىگيرد و اين هم مال شماست. گروههاى سياسى خودشان را مىكُشند كه بتوانند يك چنين نقشى را به دست آورند؛ اما نمىشود. شما كه معمم و روحانى هستيد، يا آن خانم طلبه يا مبلغ، وقتى در مقابل مخاطبان خودش قرار مىگيرد و مىدانند روحانى است، دلبستگى و دلدادگى و اعتماد به او، از نوع ديگرى است و ربطى به اعتماد به بقيهى گويندگان و سخنوران ندارد. ما بايد اين نقش را قدر بدانيم؛ قدر مساجد را بدانيم؛ قدر جلسات مذهبى را بدانيم. و مسجد مورد بىاعتنايى قرار نگيرد. من با روحانيونى كه در يك ادارهاى مشغول كار مىشوند، در حالى كه پيشنماز فلان مسجد هم هستند، مخالفم؛ چون يك روز در هفته، دو روز در هفته، سه روز در هفته براى اقامهى نماز جماعت به مسجد نمىروند. مىگوييم چرا؟ مىگويد گرفتار شدم؛ سرم شلوغ بود. يا مىرود نماز، ولى دير مىرود؛ مردم در صف جماعت منتظر نشستهاند؛ حالا آقا بعد از مدتى دوان دوان مىآيد؛ گاهى يك كيف سامسونت هم دستش است! من با اين روش موافق نيستم. پيشنماز مسجد، بايد مسجد را خانهى خود، جايگاه خود و ادارهى خود بداند؛ وقتى وارد مسجد شد، «كالسّمك فى الماء» بايد باشد؛ احساس كند كه اينجا جاى اوست و عجلهاى براى بيرون رفتن از مسجد نداشته باشد؛ اين درست است. جلسات مذهبى هم همين طور است. البته در درجهى اول مسجد، بعد هم در درجهى بعد، جلسات مذهبى و عُرفيات فراوانى كه ما در اين زمينه بحمداللَّه داريم. اين اولين وظيفهى ماست و اين را بايد قدر بدانيم. همانطور كه عرض كرديم، اين ارتباط با مردم كه در مسجد و جلسات مذهبى هست، از آن كارهاى اثر گذار است.[5]
روحانىِ عقيدتى، سياسى – البته روحانى كه من عرض مىكنم، بقيهى برادران غيرمعمم هم كه در عقيدتى، سياسى كار مىكنند، محكوم به همين احكامند؛ منتها در مورد روحانى تأكيدش بيشتر است – نبايد خودش را جاى فرمانده بگذارد و فرماندهى كند؛ بايد توى مجموعه برود. فرمانده، ضوابط و اصول و كارهايى دارد. البته فرمانده مردمى هم داريم. الان الحمدللَّه خيلى از فرماندهان ما مردمىاند؛ منتها منش، منش فرماندهى است. مىرود با سرباز و درجهدار و افسرش تماس مىگيرد، دست هم مىدهد، يك چايى هم با هم مىخورند و احوال زن و بچهاش را هم مىپرسد؛ اما منشاش، منش فرماندهى است: او بايد سلام دهد، اين بايد جواب دهد؛ اين بايد امر كند، او بايد گوش به فرمان باشد. روحانى نبايد اينگونه باشد؛ منش روحانى نبايد فرماندهى باشد؛ هرچند تشريفات فرماندهى اصلاً مردمىِ محض است. شما فرض كنيد در فلان محلهى تهران يا هر شهر ديگرى پيشنماز يك مسجد هستيد. پيشنماز يك مسجد چگونه رفتار مىكند؟ با امر و نهى و پَسرو و پيشرو رفتار مىكند؟ اگر بكند، مردم به نمازش نمىآيند. هميشه گرمترين نماز جماعتها متعلق به پيشنمازهاى مردمى است: با مردم گرم مىگيرند؛ با مردم خوش اخلاقى مىكنند؛ بىحوصلگى نشان نمىدهند؛ بدخلقى نشان نمىدهند، جواب مسألهشان را مىدهند؛ يك وقت اگر كسى بيمارى و مشكلى داشته باشد، اگر با پول نتوانند، با اخلاق آن مشكل را تسكين مىدهند. به عنوان آخوندى، دست ما گشاده نيست؛ اما ابرويمان كه مىتواند گشاده باشد. بنده خودم سالها پيشنمازى كردهام؛ مىدانم انسان چگونه بايد با مردم رفتار كند. وقتى نماز تمام مىشد، برمىگشتم رو به مردم مىنشستم. تسبيحات حضرت زهرا را هم كه مىگفتم، افراد مىآمدند و مىديدند راه باز است. جوان مىآمد، مزلّف مىآمد، بازارى مىآمد، ريشدار مىآمد، بىريش مىآمد … در پادگان هم همينطور است؛ در محيط نيروى انتظامى هم همينطور است؛ در پاسگاه هم همينطور است؛ هرجا كه ما ميان مردم هستيم. يكجا مردم ما بازارىاند، يكجا مردم ما دانشگاهىاند، يكجا هم نظامىاند؛ سپاه و ارتش و نيروى انتظامى؛ فرقى نمىكند. اگر ما با مردم باشيم، افراد به تظاهر وادار نمىشوند. ما كه عقيدتى، سياسى هستيم، بد است كه در فلان نيروى مسلح طورى رفتار كنيم كه آن آدم زرنگِ رِند به مذهب تظاهر كند، اما باطنش خبرى نباشد؛ جلوى ما تسبيح به دست بگيرد و صلوات بفرستد، اما باطن قلبش چيزى نداشته باشد؛ يا دوره و كلاسى را كه ما اجبار كردهايم، بگذراند، اما فقط الفاظ را ياد گرفته باشد؛ ايمان و اعتقادى پيدا نكرده باشد. اين خوب نيست، اين بُرد نيست. بُرد اين است كه ما بتوانيم دل او را تسخير و جذب كنيم، نه براى خودمان؛ او را دلدادهى حق و دلدادهى معنا كنيم؛ و اين با عمل ممكن است. اين را روحانى، خوب مىتواند. افراد غيرروحانى هم مىتوانند.[6]
انقلاب هم همينطور پيروز شد. بيشتر شما جوانان، آن روزها را درك نكردهايد. آن روزها هم مبلّغان دينى – همين طلبههاى بىنام و نشان و بىادّعا و بىتوقّع – رفتند اطراف عالم اسلام را، اطراف كشور را، روستاها را، شهرها را، مسجدها را، محلّات را، داخل خانهها را روشن كردند. هرجا رفتند، چراغى از آن خورشيد فروزانى كه مركز همه اين شعاعها بود – يعنى امام بزرگوار ما؛ و او خود شعلهاى از خورشيد فروزان اباعبداللَّهالحسين عليهالصّلاةوالسّلام بود – روشن كردند و همه جا نورباران شد. دلها كه روشن شد، جانها كه آگاه شد، جسمها و زبانها به حركت مىافتد و ارادهها كار مىكند. امروز هم همينطور است، فردا هم همينگونه است؛ منتها در هر زمانى، هنر مبّلغ دين اين است كه مخاطب را با آنچه كه نياز اوست، آشنا كند. بنابراين، نياز زمانه را بايد شناخت. امروز بحمداللَّه اين فرصت در كشور ما هست و دولتمردان «درد دين» دارند. بله؛ تبليغات خارجى مىخواهد اينطور وانمود كند كه مسؤولان و متشخّصان كشور يا بعضى از آنها، به مسائل دينى كارى ندارند! نخير؛ اينطور نيست. بعضى از آنها نمىفهمند، بعضيشان عمداً تعميه مىكنند؛ مىخواهند اينگونه تبليغ كنند؛ مىخواهند ذهن اشخاص را خراب كنند. امروز در كشور ما، مسؤولان طراز اوّلِ كشور درد دين دارند؛ آنچه كه از دين مىفهمند، مىخواهند آن را اجرا كنند. زمينهها فراهم است؛ هرچند كه رسانههاى تبليغى انصافاً قصور دارند. شما اين رسانه تبليغى خودتان را مغتنم بشماريد. البته همه آنها هم وظيفه دارند خودشان را اصلاح كنند؛ ليكن شما اين منبر تبليغ و اين پايگاه عظيم تبليغ مسجد و حسينيه و زير خيمه امامحسين عليهالسّلام را قدر بدانيد. اين چيزِ بسيار نافذ و مؤثّر و مباركى است.[7]
همه بايد به نماز و مسجد و عبادت و جلسات قرآن اهميت بدهند. سفارش ديگرى كه من مىخواهم بكنم، اين است كه همهى خانوادهها و همهى مردم – مخصوصاً جوانان – به نماز و مسجد و عبادت و جلسات قرآن اهميت بدهند. هرچه امروز اين كشور از عظمت و عزت و قدرت به دست آورده است، در سايهى قرآن و اسلام و نماز و عبادت و ذكر خداست. هم بايد به درس و كار توجه شود، و هم به تدين؛ كه تدين پشتوانهى همهى اينهاست. با نماز و مسجد و عبادت و جلسات دينى و جلسات قرآن بايد انس پيدا كنيد.[8]
امروز در دنيا افكارى ارائه مىشود و فلسفههايى در زمينههاى گوناگون – در ذهنيات، در مسائل اجتماعى، در تاريخ، در اقتصاد – مطرح مىشود كه پاسخهايى هم در اين زمينه وجود دارد. هر چند صباحى يك نفر در دنيا سر بلند مىكند و كتابى مىنويسد؛ كتاب او را به زبانهاى ديگر ترجمه مىكنند و چهار نفر هم مروجش مىشوند؛ ما چه كار كنيم؟ ما اينجا در مدرسهى فيضيه، يا در حوزهى قم، يا در مسجدمان در فلان شهر كشور بنشينيم، تا ببينيم چه حرفى از خارج آمد كه فلان نقطهاش اشاره يا تعريضى به مسائل دينى دارد و بنا كنيم همان نقطه را رد كردن؟! اين درست است؟! بعد از آنكه كسانى آن را خواندند، دانستند، تدريس كردند، تفهيم كردند؛ يكى هم پيدا شد و آن را ترجمه كرد؛ مدتها هم گذشت و آن ترجمه به دست منِ روحانى رسيد؛ تازه حالا بفهمم كه در ده سال پيش، بيست سال پيش، چهل سال پيش، در اروپا دانشمندى يا متفكرى يا فيلسوفى يا فيلسوفنمايى آمده و به فلان نقطهى اعتقادات من تعرض كرده و من حالا به او جواب بدهم! آيا اين روش درستى است؟! يا نه؛ حوزه بايد در متن حوادث علمى عالم باشد. [9]
مىخواهم اين را عرض بكنم كه تبليغ – رساندن – مقدماتى دارد؛ بايد محتوا را آماده كرد؛ ابزار را هم به تناسب انتخاب كرد و پشت سر اين محتوا و ابزار، همت و شوق و ارادهى قوىيى هم قرار داد و با سعهى صدر جلو رفت. اينكه عرض مىكنيم محتوا، يادمان باشد كه ما معممان سالهاى متمادى منتظر بوديم كه گوشهيى از شهرى، در مسجد يا حسينيهيى، چهار نفر جمع بشوند و ما يك كلمه حرف بزنيم؛ بيش از اينكه نبوده است. در شهرى، عالمى، پيشنمازى، منبرىِ خوب و فاضلى بود و كسى غير او نبود، يا اشخاص چندانى غير او نبودند؛ جوش مىزد، غصه مىخورد، زحمت مىكشيد، به اين متوسل مىشد، به آن متوسل مىشد، رفع تهمت مىكرد، ايجاد زمينه مىكرد؛ براى چه؟ براى اينكه همين يك وجب مسجد را از او نگيرند چرا؟ چون فكر مىكرد كه الان پايگاه اشعاع فكرى همينجاست؛ اگر اينجا را هم بستند، هيچ چيز باقى نمىمانَد. آيا امروز هم همينطور است؟ امروز شما در اين شهر داريد تبليغ مىكنيد و مىدانيد كه در صدوسىوچند شهر ديگرى كه فرمودند، مثل شما دارند تبليغ مىكنند؛ وانگهى راديو و تلويزيون هم همين تبليغ شما را دارد مىكند؛ روى ديگر سكهى راديو و تلويزيون اين است؛ حالا چهار تا ساز و آواز و چهار تار مو كه بيرون مىآيد، همه جنجالشان بلند مىشود؛ اما ديگر اين را نمىبينند كه راديو صبح تا شب قرآن و سخنرانى و مفاهيم اسلامى پخش مىكند؛ شروع مطلب با بسماللَّه، و ختم مطلب با آيهى قرآن است. پس امروز ما فرصت خوبى داريم؛ آيا از اين فرصت بايد استفاده كنيم يا نه … اينطورى نمىشود كه منبرِ بىمطالعه برويم. منبرِ بىمطالعه، يعنى اينكه همّ و غمّ آنچه كه مىخواهيم بيان كنيم و به مردم بگوييم، در دل ما نباشد؛ بگوييم حالا بالاخره مىرويم ببينيم چه به يادمان مىافتد و چه به زبانمان مىآيد! اينكه نمىشود؛ بايد برنامهريزى كرد. حداقلِ قضيه اين است كه از بهترين گفتههايى كه گويندگان بزرگ و متفكرانى مثل شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، شهيد باهنر و اينهايى كه در گذشته چيزهايى گفتند و نوشتند، مطالبى در ذهن من و شما ثبت باشد؛ يعنى هر جا رفتيم، بتوانيم مفاهيمى را كه آقاى مطهرى در طول اين چندساله بيان كرده، مطرح كنيم. … همهى كار هم فقط منبر نيست؛ استفاده از ابزارهاى مختلف و ابزارهاى هنرى هم لازم است. منبر دو گونه است؛ هنرى و غيرهنرى. اين منبريهاى خوبى كه شما ديدهايد منبرهاشان مىگيرد، همهاش به لبّ مطالب نيست؛ به هنرمندى در بيان است. در گذشته، افرادِ وارد مىگفتند كه بعضى از منبريهاى معروف زمان ما يك هنرمند واقعيند. بايد هنر سخن گفتن، هنر بيان كردن و تبليغ كردن را فرا گرفت. بايد كتابهاى خوب در اختيار مردم گذاشت. بايد قشرها را از هم تفكيك كرد؛ دختران جوان، پسران جوان، كودكان، اساتيد علوم جديد، دانشمندان، توده و عامهى مردم، زنانِ در خانه؛ هر كدام از اينها مطالبى مىخواهند. … برادران عزيز! ما بايد پايههاى نظام را قرص كنيم؛ تبليغ يعنى اين؛ سازمان تبليغات يعنى اين؛ يعنى يك مجموعهى پُرتحرك و فعال. حقيقتاً سازمان تبليغات – تا آنجايى كه من اطلاع دارم – در گوشه و كنار تلاشهاى بسيار باارزشى كرده است؛ اما ظرفيت اين سازمان بيش از اينهاست …. ما كه در فلان گوشهى سازمان مشغول كار هستيم، دايم بايد آن شغل را جدى بگيريم و به آن برسيم؛ آن را همان كار مهمى بدانيم كه به ما محول شده است؛ خودمان را در آن شغل بسازيم؛ نبايد فكر كنيم كه حالا ديگر مثلاً چند سال است كه در فلان شهر مشغول اين كارها هستيم؛ نه، واقعاً چه فرقى مىكند؟ در جبهه به يكى مىگويند سر برانكار را بگير و مجروحان را ببر؛ به يكى مىگويند آر.پى.جى بزن؛ به يكى مىگويند برو نگاه كن، هر وقت ديدى كسى مىآيد، ما را خبر كن. بنابراين، هركسى كارى مىكند. چنانچه هر كدام اين كار را نكردند، جبهه شكست خواهد خورد. نمىشود ما بگوييم اين هم كار شد كه به دست ما دادهاند؛ برو مجروحان را بردار حمل كن! در حقيقت، اهميت حمل مجروح در جاى خود، كمتر از زدن آر.پى.جى كه نيست. …در جمهورى اسلامى، هر جا كه قرار گرفتهايد، همانجا را مركز دنيا بدانيد و آگاه باشيد كه همهى كارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضواناللَّهعليه)، مرتب از من مىپرسيدند كه بعد از اتمام دورهى رياست جمهورى مىخواهيد چهكار كنيد. من خودم به مشاغل فرهنگى زياد علاقه دارم؛ فكر مىكردم كه بعد از اتمام دورهى رياست جمهورى به گوشهيى بروم و كار فرهنگى بكنم. وقتى از من چنين سؤالى كردند، گفتم اگر بعد از پايان دورهى رياست جمهورى، امام به من بگويند كه بروم رئيس عقيدتى، سياسى گروهان ژاندارمرى زابل بشوم – حتّى اگر به جاى گروهان، پاسگاه بود – من دست زن و بچهام را مىگيرم و مىروم! واللَّه اين را راست مىگفتم و از ته دل بيان مىكردم؛ يعنى براى من زابل مركز دنيا مىشد و من در آنجا مشغول كار عقيدتى، سياسى مىشدم! به نظر من بايستى با اين روحيه كار و تلاش كرد و زحمت كشيد؛ در اينصورت، خداى متعال به كارمان بركت خواهد داد. غرض اين است كه ابزار هنرى را هم اضافه كنيد؛ در پى محتواى عالى هم باشيد و به كم و متوسط هم قانع نشويد. اگر شما اهل فكر و تراوش فكرى و سازندگى و خلاقيت در مفاهيم هستيد، فبها و نعمت؛ اگر نيستيد، از آن فردى كه هست، بگيريد؛ كتابى كه دارد، آن را بخوانيد و حفظ كنيد. دوم، انتخاب و استفاده از ابزارهاى مناسب، با ذوق و سليقه، ابتكار، خلاقيت، فهم موقع و بيانِ طبق مقتضاى حال است. سوم، همت و ايمان و ارادهيى كه پشت سر اينها باشد؛ يعنى خسته نشدن.[10]
الان در بعضى از كشورهاى اسلامى سنت خوبى وجود دارد كه در تمام ماه رمضان، اغلب مساجد افطارى مىدهند؛ يعنى هركس برود و وارد مسجد بشود، پذيرايى مىشود. البته خانوادهها محروم مىمانند؛ فقط مردان افطارى مىخورند و برمىگردند! اگر بشود در اينجا هم همين سنت در خصوص افراد تحت پوشش شما رواج پيدا كند – البته با حضور تمام افراد خانواده – خوب است. در زمان رژيم گذشته، اين ارتباطات معنوى، كم و يا منجمد شده بود؛ كه البته متأسفانه بقايايش همچنان باقى است. ما بايستى در دوران اسلامى، اين ارتباطات را زنده كنيم. امروز درآمدها با گذشته قابل مقايسه نيست؛ … بنابراين، روح انفاق و نيكوكارى بايستى در جامعه توسعه پيدا كند و جزو ايمان مردم بشود و هركس بنا را بر اين بگذارد كه در اموالش – «و فى اموالهم حقّ للسّائل و المحروم» – واقعاً براى محرومان حق قائل باشد؛ يعنى اين را حق آنها بر خودش بداند؛ تفضل خودش بر ديگران نداند؛ قرآن اينطورى مىگويد؛ نمىگويد كه شما به ديگرى تفضل مىكنيد؛ مىگويد او در مال شما حق دارد؛ «حقّ للسّائل و المحروم».در جاى ديگر مىفرمايد: «حقّ معلوم. للسّائل والمحروم». بههرحال، ما در جامعهى اسلامى بايد اين را به عنوان يك فرهنگ دربياوريم. دولت و بنياد مستضعفان هم بايد كمك كنند. [11]
مسألهى مهمى كه به نظرم مىرسد عرض بكنم، مسألهى پايگاههاى اسلامى – يعنى مساجد و مجالس تبليغ – است. ما با مساجد و مجالس تبليغ چه كردهايم و چه مىخواهيم بكنيم؟ اين سؤالى است كه ما بايد از خودمان بكنيم. در همهى مراحلِ اين تاريخ پُرافتخار، مساجد هميشه پايگاه ديندارى و حركت مردم در جهت دين بوده است. شما خودتان يادتان است كه انقلاب از مساجد شروع شد؛ امروز هم در هنگامى كه حركت و بسيج مردم مطرح مىشود – چه سياسى و چه نظامى – باز مساجد كانونند؛ اين بركت مساجد است؛ ليكن مساجد كه فقط در و ديوار نيست. اين سؤال واجبى است كه ما بايد از خودمان بكنيم، و اگر نكنيم، ديگران از ما سؤال مىكنند كه شما براى تحول بخشيدن و پيشرفت دادن به مساجد چه كارهايى مىخواهيد بكنيد و چه برنامههايى در پيش داريد. در دورههاى پيش از انقلاب، عالمى به مسجد مىرفت، نمازى مىخواند و مسألهيى مىگفت؛ در ايام مخصوص هم يك منبرى دعوت مىشد و سخنرانى مىكرد. اگر امروز – كه روز حاكميت اسلام و ارزشهاى اسلامى است – مساجد به همان شكل، بلكه در مواردى با افت كيفى و كمى اداره بشود، آيا اين مقتضاى حق و مصلحت است؟ آيا اين پيشرفت است؟ پس «من استوى يوماه فهو مغبون» يعنى چه؟ ما بايد براى مساجد برنامهريزى كنيم. غير از خود علما و روحانيون و ائمهى جماعات، چه كسى بايد برنامهريزى كند؟ من نمىگويم حتماً بياييم در مساجد از وسايل و دستگاههاى تبليغاتىِ جديد مثل فيلم و اينطور چيزها استفاده كنيم – حالا اگر در موردى امام جماعتى مصلحت دانست، بحث ديگرى است – اما من عرض مىكنم كه همان شيوهى گذشته را هم مىتوان با محتواى بهتر ادامه داد؛ اين كار را بايد بكنيم. چرا بنده بايد بشنوم كه در تهران با اين عظمت، براى نماز صبح در اول اذان، چندان مسجدى باز نيست و چندان نماز جماعتى برقرار نمىشود؟! ما بايد صبحها و ظهرها و شبها برويم و با مردم نماز بخوانيم؛ اين اوّلىترين و ضرورىترين كار ما در مساجد است. چرا بايد در اين شهر با اين عظمت، با اين همه هياهوهاى گوناگون از اطراف و اكناف، نغمهى اذان در همه جاى شهر شنيده نشود؟! اذان، علامت مسلمانى است. چه كسى گفته بايد در پشت بام مساجد يا در مساجد بزرگ و عمده، حتّى در سحرها – ظهر و شب كه جاى خود را دارد – از طريق بلندگو اذان نگويند؟ وقت اذان كه مىشود، بايد تهران يكسره صداى اذان باشد. … اگر ما مساجد را گرم نگه نداريم، در مساجد حضور نداشته باشيم و در حد توان و امكانِ يك روحانى و پيشنماز به مسجد نرسيم، چهطور مىتوانيم توقع كنيم كه به هنگام اذان ظهر مردم دكانهاشان را ببندند و بيايند پشت سر ما نماز بخوانند؟! ما بايد آنجا باشيم تا زمينه براى آمدن مردم فراهم بشود. البته آمدن مردم هم تبليغات و گفتن مىخواهد؛ اما زمينه و مقتضى آن، عبارت از حضور ما در آنجاست، كه متأسفانه ضعيف شده است؛ ما بايد اينها را علاج كنيم. در خصوص منبر و مطالبى هم كه در آن مطرح مىشود، بايد يك فكر اساسى كرد. امروز، روز بيدارى ذهنهاست. انقلاب ذهنها را بيدار كرد و در ذهنها سؤال بهوجود آورد. طول دوران استبداد موجب خمودگى ذهنها شده بود. قبل از انقلاب جوانان ما سرشان پايين بود؛ مىآمدند و مىرفتند و كارى به كار كسى نداشتند؛ مگر آنكه يك نفر انقلابى مىرفت و آنها را با مفاهيم انقلابى آشنا مىكرد؛ اما امروز اينطور نيست؛ امروز راديو، تلويزيون، اخبار، سخنرانيها و چهرهى باز حكومت و دولتمردان در برخورد با مردم، آنها را متوجه قضايا كرده است. خود انقلاب اساساً مردم را بيدار كرده، اما سؤال در ذهنها هست. مگر مىشود در آن منبرى كه ما مىرويم، به اين سؤالها پاسخ داده نشود؟[12]
پیشنهادات
* تهیه خبرنامه بصورت هفتگی یا ماهیانه جهت افزایش دانش، بینش و بصیرت ائمهجماعات با استفاده از سایتها، نشریات و… عمدتاً با رویکردی ترویجی- توزیعی تا تولیدی جهت قرارگیری مسجد در متن حوادث داخلي و بينالمللي
* ایجاد زمینه حضور مثبت و مؤثر ائمهجماعات در مسجد ساعاتي قبل و بعد از نماز از طریق رفع مسائل و مشکلات ایشان
* ایجاد زمینه برقراری ارتباط دوجانبه و تنگاتنگ روحانی با نمازگزاران و محله مسجد از طریق مشورتدهی، تلاش برای حل خصومتها و اختلافات، گرهگشایی از مشکلات مردم، عضویت ناظر در شوراهای محله
* مورد مشورت و همفکری قرار گرفتن پیشنماز مساجد بویژه توسط معاونت فرهنگی- هنری شهرداریها جهت ارتقاء برنامههای فرهنگی شهرداری در محلات
* ایجاد زمینه برقراری ارتباط دوجانبه و تنگاتنگ روحانیون محلات با مدارس و سایر نهادهای تربیتی و آموزشی
* ایجاد زمینه برگزاری سه وعده نماز صبح، ظهر و عصر بصورت جماعت و در درجه دوم برگزاری جلسات مذهبی و عرفیات
* آشنا کردن ائمه محترم جماعات با هنرمندان و آثار فاخر جبههفرهنگی انقلاب و تبعیت ایشان از رهبری در تجلیل از هنرمندان و اندیشمندان
* برگزاری جلسات آموزش غربشناسی، یهودشناسی، جریانشناسی و… برای ائمهجماعات و اعضاء بسیج
* ایجاد زمینه آشنایی مداحان با مفاهیم دینی اصیل، روش خواندن و فهم محتوای عمیق دعاها و مناجات و… از طریق برگزاری جلسات آموزشی و توجیهی
* ایجاد زمینه آشنایی ائمه محترم جماعات، هیئت امنای مسجد و… حداقل با آثار متفکرانی نظیر شهیدمطهری، سید شهیدان اهل قلم (سید مرتضی آوینی)، آيتا… مصباح يزدي و…
* دادن امکانات و اختیار به هیئتامنای مساجد برای کمک به مراجعین از فقرا، در راه ماندگان و… از طریق بررسی صحت و سقم ادعای کمکجو
* ایجاد زمینه ارتقاء وضعیت معیشتی خادم مسجد
* تقویت پایگاههای بسیج مساجد و ایجاد پیوند میان آنها، ائمهجماعات و نمازگزاران
* برگزاری کلاسهای آموزش قرآن و احکام به نمازگزاران، جوانان، زنان و…
* برگزاری جلسات تلاوت قرآن با استفاده از اساتید برجسته در قالب برنامههای شبی با قرآن و…
* برگزاری کلاسهای صحیفهخوانی بویژه فرمایشات، نامهها و دستورالعملهای سال پایانی عمر شریف حضرت امام (ره)
* برگزاری کلاسهای تدبر در کتب اصیل شیعه مانند: نهج البلاغه ، صحیفه سجادیه و…
* برگزاری جلسات یادواره شهدا با دعوت از خانواده شهدای محل
* دیدار با خانوادههای شهدا، جانبازان و تفقد و دلجویی آنها در مناسبتهاي مختلف
* گسترش و ارتقاء فعالیت پایگاههای فرهنگی و هنری مساجد از طریق ایجاد:
1. ایجاد کتابخانه امانی در شبستان مساجد – و نه قرائتخانه صرف برای پشتکنکوریها، در زیرزمین- به نحوی که جهش فکری و فرهنگی در این حوزه ملموس باشد
2. برگزاری کلاس نویسندگی، خبرنگاری، کارگردانی، فیلنامه نویسی، عکاسی، نقاشی و… به نحوی که پس از یکسال اولین تولیدات این حوزه از طریق برگزاری جشنوارههایی مورد داوری قرار گیرد.
3. افزایش اعزام مبلغ به روستاها و شهرستانها با حمایت غیر محسوس نهادهای دولتی و تداوم رابطه روحانی با محل تبلیغ از طریق سرزدن گاه به گاه و در برخی موارد اقامت دائمی.
* حمایت دولت از صندوقهای قرضالحسنه مساجد به عنوان نمونههای اقتصاد بدون ربا و در خدمت مستضعفین به عنوان صاحبان اصلی انقلاب
* تقویت علمی و محتوایی کلاسهای تابستانی برای کودکان، نوجوانان و جوانان با حفظ نشاط و روحیه شاداب انقلابی
* تدوین ضوابط فرهنگی برای فروشگاهها، غذابریها، چاپخانهها و…که تحت نظر مساجد فعالیت میکنند از جمله تعطیلی در زمان اقامه نماز
* پیشتازی مساجد در برپایی مراسمهای شادی و عزاداری، ادعیهخوانی (عاشورا، کمیل، ندبه و… )، نماز اعیاد (فطر، قربان و…)
* پیشتازی مساجد در برپایی مراسم ماه مبارک رمضان ( غباروبی مساجد، احیاو…)، ماه شعبان (اعیاد نیمهشعبان و…)، ماه رجب (اعتکاف و…)
* دادن امکانات و اختیار به هیئتامنای مساجد و خیرین برای دادن افطار بعد از نماز مغرب و عشاء در مساجد بویژه در مکانهای پرتردد مثل گذرگاههای اصلی شهر.
* دادن امکانات و اختیار به هیئتامنای مساجد و خیرین برای برگزاری اعیاد مسلمین بویژه اعیاد شعبانیه و دادن ناهار در مساجد بویژه در مکانهای پرتردد مثل گذرگاههای اصلی شهر.
* کمک سازمان تربیتبدنی و شهرداریها به نمازگزاران جهت استفاده از اماکن ورزشی و…
* رفع کمبود یا نبود مسجد و نمازخانه در مراکز جمعیتی از طریق کمک به بانیان و خیرین و نه مداخله و ساخت مسجد
* تأمین مسجد و نمازخانه در مکان مناسب و شایسته در همه پروژههای عمرانی و توسعهای نظیر ایستگاههای مترو، شهرکها، مجتمعهای مسکونی و…
* رعایت مسئله نماز در حرکت هواپیما، قطار، اتوبوس و… هم از جهت زمان – حتیالامکان در زمان فضیلت و اول وقت- و هم از نظر مکان مناسب
* توجه به همه نشانههای توجه به نماز و اقامه نماز از جمله بلند شدن صدای اذان از مساجد و پر شدن فضای شهر و دوائر دولتی و عمومی از نوای آن
* ارائه کمکهای مالی به هیئت امنا و خیرین جهت بازسازی و نوسازی مساجد
* ارائه کمکهای مالی به هیئت امنا و خیرین جهت ارتقاء سطح نظافت و بهداشت مساجد
* از آنجا كه مسجد به عنوان پایگاهی برای فعالیتهای اجتماعی است محوريت مساجد در مناطق بايد به گونهاي باشد كه بهجاي ساخت مجتمعهاي فرهنگي و فرهنگسراهاي جديد كانونهاي فرهنگي مساجد تقويت شود.
* كمك به احداث مردمي مساجد جامع (داراي دبيرستانهاي معارف و علوم اسلامي، حوزههاي علميه، بيمارستان و درمانگاه، كتابخانه، سالن اجتماعات، كانونهاي قرآن، جوانان و نوجوانان، مهد كودك و…)
* تلاش در جهت بازگرداندن نقش اجتماعي مسجد از طريق بازگرداندن تبليغات انتخاباتي، عزاداريها، شوراهاي حل اختلاف – به جاي بالابردن هزينهها از طريق اجاره يا خريد مكان- و… به مساجد.
* ارائه کمکهای مالی به مساجد از یکسو و در نظر گرفتن مزایایی برای خادم مسجد جهت افزایش ساعت باز بودن مسجد و امکان اقامه نماز، استراحت و استفاده از سرویسهای بهداشتی در ساعات غیر از اول وقت نماز؛ به جای ساخت نمازخانه و سرویس بهداشتی با هزینه بالا و غیرقابل نظارت در سطح شهرها
* تلاش و تشویق سخنرانان و پیشنمازان در هر چه پربارتر شدن منابر و سخنرانیها
* برگزاري نشستهاي ائمه جماعات بصورت استاني با محوريت مباحث نظري و سخنراني اساتيد جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي
* مسجد بايد نقش عمده ای در برقراري اتحاد ملي و انسجام اسلامي داشته و بخصوص برای بانوان – از طريق مشارکت آنها در فعالیتهای مسجد و حضور در مجالس و دور كردن حالت انزوا از آنان – نوعي هويت اجتماعي ايجاد نمايد و از اين طريق راه سومي براي 1) زن خانهدار و بدون نقش اجتماعي و 2) زن اجتماعي بواسطه دارا بودن شغل فراهم نمايد.
* روحانی بايد سخنگوی مردم، مدیر دینی محل و تبیینکننده پیامهای رهبری باشد و با چهره ولایتپذیری و بهرهبرداری از ولایت و نبوت، مسجد را در بعد فرهنگی تقویت کند.
مسجد بايد به عنوان پل رابط بين دولت (مسئولان) و ملت از طريق انتقال پيشنهادها و انتقادهاى مردم و خانوادهها به صورت سريع و صريح به مسئولان و متقابلاً پاسخگويي و بيان فعاليتها و مشكلات مسئولان به مردم ايفاى نقش كند.
—-ارجاعات—-
[1] (صحيفه نور ج 9 ص 631)
[2] (همان ج 21 ص320)
[3] برگرفته از سایت www.Khamenei.ir
[4] بيانات در ديدار شركتكنندگان در هفدهمين اجلاس نماز (29/8/1387)
[5] بیانات در جمع روحانیون استان سمنان(17/8/1385)
[6] بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان عقيدتى، سياسى نيروى انتظامى(23/10/1383)
[7] متن كامل بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما و روحانيون و مبلّغان در آستانهى ماه محرّمالحرام(23/1/1378)
[8]سخنرانى در جمع كثيرى از مردم بخش دلوار و روستاهاى تابعه(13/10/1370)
[9] سخنرانى در اجتماع طلاب و فضلاى حوزهى علميهى قم(1/12/1370)
[10] بيانات در ديدار با مسؤولان سازمان تبليغات اسلامى(5/12/1370)
[11] بيانات در ديدار با اعضاى شوراى مركزى و مسؤولان كميتهى امداد امام خمينى(ره( به مناسبت سالگرد تأسيس اين نهاد(12/12/1370)
[12] سخنرانى در ديدار با جمعى از روحانيون، ائمهى جماعات و وعاظ نقاط مختلف كشور در آستانهى ماه مبارك رمضان(14/12/1370)
Sorry. No data so far.