به گزارش تریبون مستضعفین در برنامه شب گذشته هیئت حسینیه هنر حجت الاسلام محمدیان ریاست نهاد رهبری در دانشگاهها به سخنرانی پرداخت. خلاصه این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
قلوبهم معکم سیوفهم علیکم
در مورد جریان کربلا و این حادثه ی بزرگ از ابعاد مختلفی می شود صحبت کرد. یکی از آن ابعاد توجه به مردمی است که در آن زمان به نوعی مخاطب اباعبدالله علیه السلام بودند و در ایجاد این حادثه هم نقش داشتند که یکی از آن مهم ترین شان اهل کوفه هستند. اهل کوفه یک جمله یی از این ها نقل شده است که در کربلا خیلی تکرار شده است. آن هم این جمله هست که وقتی می خواستند اهل کوفه را توصیف کنند می گفتند :«قلوبهم معکم سیوفهم علیکم».
این عبارت در اسناد تاریخی مکرر آمده است که اهل کوفه را این طور توصیف کردهاند که اینها دلهای شان با اهل بیت است، اما شمشیرشان بر علیه اهل بیت است. در صحبت هایی که فرزدق با امام دارد در میانهی راه با حضرت ملاقات کرد. حضرت سوال کردند که مردم کوفه را چطور دیدی؟ او هم چون شاعر بود و با زبان هنر سخن میگفت، همین را گفت: مردم کوفه همین گونهاند دلهایشان با شماست یعنی شما را دوست دارند اما شمشیرهای شان علیه شماست. من هفت هشت مورد دیگر هم در تاریخ اسلام این را دیدهام که بیانهای مخلتف گفتهاند. از خود حضرت اباعبدالله علیهالسلام یک جمله نقل شده این را تایید میکند. «این شمشیرهایی که در دست شماست این شمشیرها مال ما بود». یعنی ارتباط اینها را حضرت قبول کرد که با اهل بیت ارتباط داشتند یا این عبارت که «قد خذلتنا شیعتنا» معلوم است که حضرت قبول داشتند که اینها شیعیانشان بودهاند. حقیقتش هم همین طور است که آن موقع از اهل کوفه آشناتر به اهل بیت سراغ نداریم. به عنوان یک اجتماع بیشترین معرفت را داشتند بالاتر از معرفت پیش گام شدند برای دعوت.
در منابع تاریخی نوشتهاند گروههایی که از کوفه حرکت میکردند به کربلا در جمعهای دویست سیصد نفره به کربلا میرفت 20-30 نفر بیشتر نمیماند. آن بیست سی هزار نفری که ماند حداقل از دویست سیصد هزار نفر مانده بود. این که کربلا این قدر طول کشید به همین برمیگشت. خیلیهایشان نمیخواستند در خون امام حسین شریک باشند، گرچه آمدن شریکشان کرد. آنها میشناختند. این را شنیدید که مسلم به عمربن سعد وصیت کرد. نگاهی کرد در آن جا عمر سعد را نزدیکتر از همه یافت. اینها اهل بیت را میشناختند. از این بحثها فراوان است.
چرا آن اتفاق افتاد؟
مهم این است که چه اتفاقی میافتد که انسان با این که کسی را میشناسد، حقانیتش را میداند؛ و بالاتر از شناخت محبت هم دارد. اما در مقام عمل مقابلش میایستد؟ چه عاملی در وجود انسان این حالت را ایجاد میکند؟ فکر کنید اگر اهل شام در کربلا بودند، حتماً متفاوت میشد این همه شقاوت ایجاد نمیشد. چون اینها نمیشناختند. جمعی از کسانی که نامه مینوشتند به حضرت آن جا بودند. نامه را افراد عادی که نمینوشتند. صاحب منصبان و متنفذین مینوشتند. این سوال هست که چه اتفاقی میافتد در شخصیت آدمی که با این که دلدادهی کسی هستند اما علیهش میایستند تا جایی که به کشتنش هم یا راضی میشوند یا اقدام میکنند. این سوالی است که برای امروز ما هم خیلی مفید است. این ویژگی اهل کوفه چه بود که آن اتفاق افتاد؟
جملهای را اباعبدالله(علیه السلام) به مردم کوفه گفتهاند که نقل کردهاند روز عاشورا دو لشکر جمع شدند همهمه میکردند نمیگذاشتند صحبت کنند. در همان جا حضرت توبیخ کردند «ويلكم ما عليكم أن تنصتوا إلى فتسمعوا قولي و إنّما أدعوكم إلى سبيل الرشاد فمن أطاعني كان من المرشدين و من عصاني كان من المهلكين» وای بر شما! چرا سکوت نمیکنید تا به سخنان من گوش کنید؟ من دارم شما را به راه درستی هدایت میکنم. اگر گوش کنید راه را پیدا میکنید؛ اگر هم گوش نکنید هلاک میشوید «و كلكم عاص لامرى غير مستمع قولي» شما دنبال گوش کردن به حرف من نیستید.
شکمهای پر شده از حرام
«قد انخذلت عطیاتکم» آن چه شما را به این روز درآورده، عطایایی است که گرفتید و شکمهای شما پر از حرام شد. «فطبع الله علی قلوبکم» نتیجه این شد که خدا دلهای شما را مهر کرد. نمیخواهید گوش کنید. بعد آرام شدند حضرت سخنرانیشان را ایراد کردند.
من نمیخواهم بگویم همهی عوامل این است. شما شکمهای تان از حرام پر شده است و این هدایایی که به شما دادند و شما را خریدند باعث شده مقابل ما بایستید، اما حقیقتش این است که این مشکل بزرگ کوفیها بوده است. کوفیها در محبت اهل بیت خیلی مشکلی نداشتند امیرالمومنین(علیه السلام) را دیده بودند. 5 سال حضرت را دیدهاند آن هم حکومت امیرالمومنین با همهی راهکارهایش، امام حسن را دیده بودند بعد سراغ امام حسین رفته بودند. علاقه هم داشتند علاقهی دروغین هم نبوده است، واقعا دوست داشتند. کوفیها غرق در ناز و نعمت بودند. خیلی بر اینها اشرافیگری غلبه کرده بود، زندگی و چرب و شیرین دنیا برای شان معلوم بود. در نامهها هم غالباً به نعمتها اشاره کردهاند یا اباعبدالله بیا میوهها اینجا رسیده است. به حضرت هم اشاره میکنند بیا میوهها رسیده است و نعمت فراوان است. غائم جنگی خیلی رسیده و عیش و نوششان فضای زیادی ایجاد کرده بود .
شکمهای پر از بیت المال عامل قتل امام
در شام، وقتی اوضاع شام با سخنرانیهایی که اسرا داشتند تغییر کرد، یزید میخواست جشن بگیرد، اما نتوانست. اوضاع در شام عوض شد، جوری شد که یزید تبری کرد که من دستور قتل امام حسین(علیه السلام) را دادم. دنبال گشتند که کی کشته است. در یک جلسهای خیلی قیل و قال شد. گفتند شمر بود که سر را جدا کرد. شمر هم در جلسه بود. یزید خطاب کرد، چرا حسین را کشتی؟ شمر گفت: «حسین را کسی کشت که سر خزانه را و در بیت المال گشود. خزانه را باز کرد بین همهی لشکریان تفسیم کرد». دلبستگی به پول و خریدن آدمها با اموال و پر شدن شکمهایشان از بیتالمال این را اشاره کرد که شما همهی اینها را خریدید.
از زبیر حداقل هزار اسب مانده بود، (به پول امروزی حساب کنید شبیه هزار ماشین است) اینها که کار نکرده بودند. اینها نرفته بودند کشاورزی و… زحمت کشیده باشند. غنائم جنگی زیاد مانده بود. این که امام حسین(علیه السلام) میگفت شکمهای شما از حرام پر شده بود. اینها هم با این که حقیقت را میدانستند، اما شکمهای پر از بیت المال که حرام هم بود مشکل درست کرد.
شکمهای پر از بیت المال عامل فاصله گیری با نظام
این خطر بیشتر از آن روز ما را تهدید میکند. فکر نکنیم فقط مخصوص کوفیها بوده است هر کسی که از نظام فاصله گرفته است برویم ببینیم یک گیری از بیت المال دارد؛ یک منافعی ایجاد شده، بعد شکم که پر از حرام شده است نمیتواند با آن همراهی کند. خدا اجازه نمیدهد آدمهایی بیاند پشت حق که شکمهایش پر از حرام است خدا برای صیانت از حق و ارزشمندی حق می تواند کاری کند که جدا شده باشند. چطور میشود افرادی که یک روزی پای انقلاب ایستادهاند، یک روزی جدا میشوند؟
مقابله با دنیاگرایی مهم ترین سر خط نهج البلاغه
چرا امیرالمومنین (علیه السلام) که در میان مردم کوفه آمد، این همه از زهد و از خطر اشرافیگری صحبت میکرد؟ حضرت میدید که این مردم کوفه در چه خطری هستند. (کوفه را یک شهر نظامی ساختند، لذا آنهایی که آمدند کوفه، همه نیروهایی بودند که کار سیاسی و نظامی میکردند و آدمهای خیلی عادی هم نبودند. همه دنبال این بودند که از جنگ و این مسائل به جایی برسند بعدها به تدریج حالت شهری پیدا کرد) نهجالبلاغه را بینیند نمیتوانید موضوعی مهمتر از تقوا، آن هم دوری از دنیا پیدا کنید. مردم کوفه گیرشان اینجا بود. گیر بحث معرفت اهلبیت را نداشتند. بعد از آمدن امیرالمؤمنین خیلی بحثهای ولایت را شناختند. بارها امیرالمومنین(علیه السلام) غدیر را نقل کرده شاهد گرفته، آشنا شدهاند. آن هم کسی علی(علیه السلام) را ببیند می شود محبتش جا نگیرد؟ مگر می شود آدم گریه کند بدون محبت، کل کوفه اشک شد. مشکل این ها دنیا زدگی بود، اشرافی گری بود، دل بستگی به عیش و نوش دنیا بود، به همین دلیل بود که امیرالمومنین از کوفه شروع کرد. در کوفه زندگی امیرالمومنین حداقل بود. امیرالمومنین خیلی به خودش در کوفه سختی می داد چون درد کوفی ها گرفتاری دنیا بود، دنیا زدگی بود، تا کسی طمع نکند. لباس و غذای حصرت حداقل بود، حضرت برای هیچ کس امتیازی قائل نشد تا همه حسابش را ببرند. بارها می شد که حضرت می گفتند حق ما را بده به این بزرگان که شکم هایشان را که قدری آرام بشوند حضرت می گفت مال شخصی ام را نمی دادم بیت المال را بدهم؟
فردی به نام سوید نقل می کند که من رفتم داخل خانه ی حضرت، دیدم کاسه ی ماستی جلوی حضرت بود که این قدر ترشیده بود که بوی ترشی اش به مشامم می رسید. بعد دیدم حضرت زورش نمی رسید از زانویش استفاده می کرد برای شکستن. بعد می ریخت توی ماست تا نرم شود، فضه که خادم حضرت بود ایستاده بود رو کردم به فضه که واقعا از خدا نمی ترسید، این پیرمرد است، از خدا نمی ترسید به خاطرا و لا اقل نان می پزید آردش را الک کنید معلوم است الک نکرده اید سبوس ها دیده می شود. فضه می گفت ما خوش مان نمی آید هم خدمت کنیم هم ملامت بشویم. حضرت از وقتی پیشش آمده ایم از ما عهد گرفته است که هیچ آردی را برای مان صاف نکنیم و حضرت نمی شنید چه می گوید من خودم گفتم به فضه گفتم خوب بود آرد این نان را صاف می کردید. امیرالمؤمنین اشک در جشمش آمد و گفت پدر و مادرم به قدای کسی باشد که نشد که سه روز پیاپی از آرد گندم بخورد و هرگز آردی که می خورد صاف نکرد، یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم).
در کوفه خیلی معمولی بود ولی حضرت صاف نکرد. حضرت رفتند در مغازهای طرف شناخت حضرت نخرید. رفتند در مغازه ای گفت دو پیراهن یکی سه درهمی یکی دو درهمی دارم. حضرت به قنبر گفت تو آن سه درهمی را بپوش. حضرت فرمود تو جوان هستی من از خدا حیا می کنم که در لباس برتر از تو باشم از رسول خدا شنیدم که فرمود از خدمت کاران تان همان بپوشانید که خود بر تن می کیند. حضرت لباس خوب را داد به او آن یکی را خودش پوشید آستین لیاس قدری بلند بود گفت آن را ببرید.بعد نوجوان خواست بدوزد حضرت گفت کار ساده تر از آن است و نگذاشت. بعد پدر آمد و حضرت را شناخت عذرخواهی کرد و گفت ما دو درهم سود گرفته ایم نمی خواهیم. حضرت گفت معامله با رضایت طرفین انجام شد و قضیه را خاتمه دادند.
حضرت کسی را فرستاده بود فرماندار بشود، آن موقع فرماندار با اختیارات مطلق می رفت. حضرت بهش گفت فردا قبل از نماز ظهر بیا پیش من، فرماندار هم گفت من رفتم دیدم امیرالمومنین نشسته و گفت بیا بنشین. خدمتکاری آن جا بود و بسته ای را برایم بیاور. فکر کردم حضزرت می خواهد امانتی یا هدیه ای به من بدهد و گفتم حتماً می خواهد عنایتی بکند. بسته سرش محکم بسته بود، حضرت در را باز کرد و دیدم که سویق که ظاهرا آرد سبوس دار گندم و جو بوده است استفاده می کردند و می ریختند در آب می شد یک غذایی. من حیرت زده شدم این جا کوفه است، این جا که گندم و غذا عادی است. شما در بسته ای می کنی که کسی ندزدد. در کوفه که کسی نگاه نمی کند به این، چیز ارزشمندی نیست. حضرت فرمود أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَخْتِمُ عَلَيْهِ بُخْلًا بِهِ من به خاطر بخل نیست که درش را بسته ام وَ لَكِنِّي أَبْتَاعُ قَدْرَ مَا يَكْفِينِي فَأَخَافُ أَنْ يَنْقُصَ فَيُوضَعُ فِيهِ مِنْ غَيْرِهِ وَ أَنَا أَكْرَهُ أَنْ أُدْخِلَ بَطْنِي إِلَّا طَيِّبا نگرانی من این است که چیزی از بیرون درش بریزند. آرد بهعتر بریزند تویش. خوشم نمی آید در شکم خوردم غذایی وارد کنم که طیب و پاکیزه نباشد. فَإِيَّاكَ وَ تَنَاوُلَ مَا لَا تَعْلَمُ حِلَّه مبادا چیزی که حلال بودن آن را نمی دانی مصرفش کنی. حضرت فرمانداری را دعوت کرده می خواهد بگوید آن جا که می روی خیلی ها تورا دعوت خواهند کرد و سفره ها باز خواهند کرد. مبادا آن چیزی که طیب وحلال نیست نخوری.
عقمان بن خنیف آدم خوبی است ولی حضرت کاری کرد که تا ابد رویش ماند. حضرت می گوید مهمانی جایی رفتی که فقرا را راه نمی دهند. تو را دعوت می کنند تو هم رفتی .مهمانی هم هتل لاله نبوده اما باور نمی کرد استاندارش در یک مهمانی این طوری برود. یک شاعری چند ماه پیش از هند آمده بود در حوزه هنری سخنرانی کرد. پدر من از نزدیکان گاندی بود روزی که مرد ثروتی که داشت اندکی بود به خاطر این که علی ابن ابی طالب رفت چیز اندک شبیه علی از او مانده بود پدرم هر چه داشت داد تا موقع مردن شبیه علی باشد. یک بودایی بود مسلمان هم نبود. خیلی چیزهای عجیبی نقل کرد که گاندی هر چه دارد از امام حسین(علیه السلام) دارد. حضرت در این نامه دارد که من اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفی و مغز گندم نان بخورم و از راه حلالش بهترین غذاها و لباس ها را بپوشم اما هیهات که هوای و هوس بر علی غلبه کند و حرص و طمع علی را وادار کند که طعام های لذیذ را حستجو کند ام در حجاز یا یمامه کسانی باشند که هرگز شکم سیر غذا نخورده باشند . آیا من می توانم با شکم سیر بخوابم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه وجود داشته باشد؟ آیا می توانم قانعت کنم که به من بگویند امیرالمومنین اما در تلخی های زندگی همراه مؤمنین نباشم. خدا مرا نیافریده که خوردن خوراکی های لذید مرا به خودش مشغول کند. این خوراکی ها را هی می دهند تا پروار بشوند حیوان پرواری که تمام همش علفش است. فقط دنبال چریدن هستند و پر کردن شکم، از سرنوشتش خبرندارند که پروارش می کنند که روزی ببرند قصّابی. شنیده ام می گویید اگر غذای علی این است چگونه می تواند روز جنگ مقاومت کند. درختانی که دربیابان هستند پوست شان محکم تر است. درخت هایی که در بیابان هستند آتش شان پردوام تر است.
شکمهای پر شده از حرام؛ عامل ایستادن مقابل ولایت
حضرت خیلی دقت می کرد چون نقطه ی ضعف مردم را می دانست که گرفتاری و دل بستگی به مسائل دنیوی بود. این حرام های که شکم های شان پر می شد. اگر به امول احساس مسئولیت نباشد که از کحا می آید و پر می شود. انسان حق را هم می شناسد نمی تواند همراهی کند. بهترین ماشین را که همه چیزش کار می کند و دقیق، به جای بنزین آب بریز. هر چه باشد کار نخواهد کرد. اما در این باید بنزین باشد ، آب بریند تویش کار نمی کند .
بصیرت در جای خودش خیلی مهم است، علم و آگاهی. اما اگر علم باشد در اوجش بالا ترین علم و آگاهی اما دنیا زدگی هم باشد، نمی شود. بعضی از کسانی که به امام حسین نامه نوشتند از نظر آگاهی کم نداشتند بعضی کسانی که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نامه نوشتند هیچ چیزی کم نداشتند. خیلی ایشان را دوست داشتند اما هر دو بال باید باشد. محبت و معرفت که هر دو بال باشد به سوی کمالات.
اما یک مانعی به نام حرام خواری باشد، هر دو میافتد نه معرفت میتواند کار کند نه محبت، کوفی ها این گرفتاری را داشتند. ین بلا همیشه میتواند سر هر امتی هم باشد سر هر کسی هم میآید. شیطان گاهی از جهت محبت نمیتواند کاری را بکند.
خوردن حق الناس ساده تر از خوردن بیت المال
در این حرام خواری این که انسان مال یک فرد را بخورد خیلی آسان تر می شودحلش کرد که آدم مال چند میلیون نفر ار بخورد که این قدر راحت تراست.
یکی از خوانین آمده بود توبه کند پیش آقای قاضی آقای قاضی رفته بود گفته بود باید بروی همه را راضی کنی . این هایی که مالشان را خوردی. همه را راضی کرده بود؛ همه را یکی را که در عصبانیت زده بود دستش را قطع کرده بود و این گفته بود من هر چه قدر پول بخواهی می کنم. این مستاصل شده بود، می خواست توبه کند امده بود پیش آقای قاضی که من همه را حلالیت گرفتم این یکی مانده گفت نمی پذیرد، گفته بود دستم را گذاشتم جلوش گفتم دستم را قطع کن از من بگذر. گفت بماند برای قیامت، که آقای قاضی دخالت کرده بود و آن فرد را خواهش کرده بود و او گذشته بود. آدم بداند با کی طرف است هر طور شد خواهش می کند تمنا می کند. اما عموم را مگر می شود چند میلیون آدم را یکی یک ببنید راضی اش کند این گرفتاری که در اموال عمومی وجود دارد و این آرامش خاطری که وجود دارد که نه شب خوابش خراب می شود نه شب دل شوره ای دارد خیلی راحت هر چه بیشتر بهتر. بالاخره یک باغچه ای باشد دو هزار متری باشد ما هم همه ی وجودمان وقف مردم است این که کاری ندراد. این نفس کشیدن ها از مال مردم، این لغزشگاهی است که خیلی ها را تا حالا ساقط کرده است. انسان خیالش راحت است ما که شیعه ایم حالا شیعه نه که محب هستیم توحیدمان خوب، اعتقاد به انبیا هم داریم .عمل الحمدلله تا حالا نماز ترک نشده است روزه ها را گرفته ایم بعضی اوقات هم روزه ی مستحبی گرفتیم انفاق هم کرده ایم خمس هم که چیزی نداریم خمس بدهیم .بعد نگاه می کند اعتقادات و علم مان خوب اما آن لغزشگاه اصلی آن جایی است که آدم به تدریج عادت می کند به خوردن بیت المال چون به تدریج هم هست احساس حق هم می کنیم حق مان است واقعا کوفی ها احساس می کردند حق شان است هر چقدر بیشتر بدهند. ما هم وقف حکومت هستیم. قد انخذلت عطیاتکم و ملئت بطونک من الحرام.
کوفی ها گفتنمد قلوبهم معک سیوفهم علیک. این یکی از ویژگی های مهم کوفی ها بود دل های شان با اهل بیت شمشیرهای شان علیه اهل بیت. نگفت چون ما را نمی شناسید گفت شکم های تان پر از حرام شده است شما این عشق و محبت تان از کارآیی افتاده است آن روزی که محبت باید شما را نجات بدهد نجات نمی دهد چون شکم شما پر از حرام شده است. این حرام بیت المال است. کوفی ها بیت المال را راحت می خوردند و اگر شکم پر از حرام شد این چنین می شود. باور کنید بسیاری از دزدهایی که از خانه ی مردم بالا می رود ظلمت و حجابش یک میلاردم این بیت المال خواری ها نیست خیلی های شان توبه می کنند. ظلمتی که از خوردن بیت المال ایجاد می شود. کسانی که نامه نوشتند امام حسین را دعوت کردند می آیند مقابلش می جنگند. علم را بی خاصیت می کند عشق و محبت را ز اثر می اندازد. من فقط خواستم طرح بحث کنم. جمع ما هم کسانی هستند که با اشاره متوجه می شوند. به شدت هم مراقبت کنیم مبادا حرامی در ما وارد بشود خصوصا نسبت به بیت المال و اگر فرصتی شد از دقت های حضرت آقا بگوییم که چقدر رعایت می کند. ا نشاء اله خودمان با اباعبدالله عهد ببندیم . چون حرام این قدر شیرین است که اگر انسان آلوده اش شدن نمی تواند به این راحتی دست بردارد.
لازم به ذکر است جلسات عزاداری حسینیه هنر با سخنرانی اساتید حوزه و دانشگاه، روایتگری عاشورایی و شعرخوانی آئینی از ۸ آبان آغاز شده تا ۱۷ آبان هر شب پس از اقامه نماز مغرب و عشاء برگزار میشود.
Sorry. No data so far.