شنبه 01 دسامبر 12 | 19:17

میرزاکوچک‌خان؛ کمونیست وطن‌فروش یا مسلمان انقلابی؟

عرفان حکیمی

جنگلی‌ها، هم‌زمان با آغاز فعالیت‏های خود، هدف و ایدئولوژی خود را این گونه بیان کردند: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلالی به تمام معنی کلمه؛ یعنی بدون اندک مداخله‌ی هیچ دولت اجنبی. اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی، ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم.»


عرفان حکیمی –  آنچه در تاریخ معاصر از آن به عنوان نهضت جنگل یا قیام میرزا‌کوچک جنگلی نامبرده شده است، ابعاد و زوایای ناشکافتهٔ فراوانی دارد؛ تأسیس یک دولت در چهارچوب مرزهای سیاسی ایران آن هم تحت عنوان یک نظام سیاسی، که تا آن زمان سابقه‌ای در ایران نداشت، با کارنامه‌ای نه ‌چندان قابل دفاع، شاید در نظر بسیاری پذیرفتنی نباشد؛ چه این اقدام در یک دیدگاه به معنای جدایی‌طلبی است و می‌تواند به مفهوم تلاش برای انفکاک بخشی از خاک ایران تعبیر شود. علاوه بر این، ردپای مشهود دولت روسیه در جمهوری شورایی گیلان و همچنین حضور حزب کمونیست ایران در جریان نهضت جنگل از دیگر مواردی است که نیاز به بررسی و تبیین دقیق دارد.

میرزا‌کوچک جنگلی پس از آنکه در جریان نهضت مشروطیت فعالانه شرکت کرد و در جریان استبداد صغیر و بازگشت محمدعلی شاه به ایران به شدت از این نظام نوپا دفاع کرد. در دستگاه دولتی منصبی را نپذیرفت و مدتی در تهران در تنگ‌دستی زیست. [۱] چراغ‌ها خاموش و آسیاب‌ها نمی‌گردید، اصول مشروطیت تعطیل، قوانین بلا اجرا هیچ کس به کار دیگری توجه و فرصت بررسی نداشت، اشرار به عربده‌جویی سرگرم بودند، چاقوکش‌ها و قداره‌بند‌ها از نوکیسه‌ها و حاجی‌زاد‌ه‌ها باج می‌گرفتند.» [۲] در همین احوال، جنگ جهانی اول در اروپا به وقوع پیوست و علی رغم اعلام بی‌طرفی ایران، آتش جنگ به سرعت در شمال و جنوب ایران زبانه کشید و آنچه عاید ایران شد ویرانی، فقر، قحطی و پاشیدگی و پریشانی اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران بود. گیلان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به شوروی لطمات فراوانی به خود دید»

در چنین وضعیتی، گروهی از آزادی‌خواهان کشور، با هدف ممانعت از تجاوزهای بیگانگان و سروسامان دادن به اوضاع آشفتهٔ کشور، نشست‌های مشورتی در تهران برگزار کردند و در صدد برپایی سازمانی به نام اتحاد اسلام برآمدند.

میرزا‌کوچک‌خان در تهران با این گروه در تماس بود. سرانجام پس از رایزنی‌های فراوان قرار شد که برای ایجاد هسته‌های مقاومت در برابر دخالت دولت‌های بیگانه و پاسداری از استقلال ایران، کانون‌های مقاومت نظامی در شهرستان‌های ایران پایه‌گذاری شود. میرزا در راه تحقق این هدف داوطلب شد و همراه با میرزا‌‌علی‌خان دیوسالار، معروف به سالار فاتح، برای ایجاد کانون مقاومت شمال کشور راهی آنجا شد؛ اما این دو به علت بروز اختلاف نظرهایی از هم جدا شدند و چون میرزا، جنگل‌های گیلان را برای برپایی سازمان نظامی چریکی مناسب‌تر می‌دانست، به گیلان رفت. [۳] بدین ترتیب نهضت جنگل آغاز گردید.

میرزا‌کوچک‏ ابتدا تلاش کرد، ضمن ملاقات با برخی از مالکان بزرگ و خوش‌نام، نظر مساعد و کمک آن‌ها را برای ایجاد یک پایگاه نظامی جلب کند، اما موفق نشد. [۴] وی سرانجام با یاری هفت تن دیگر توانست نخستین پایگاه جنگ‌های چریکی‌ـ‌دهقانی را در جنگل تولم در شمال شرقی رشت در زمینی متعلق به میر احمد مدنی که از مبارزان نهضت جنگل بود، برپا کند. [۵]

جنگلی‌ها، هم‌زمان با آغاز فعالیت‌های خود، هدف و ایدئولوژی خود را این گونه بیان کردند: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلالی به تمام معنی کلمه؛ یعنی بدون اندک مداخلهٔ هیچ دولت اجنبی. اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی، ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم.» [۶] آنان در راه رسیدن به این اهداف جنگ چریکی را آغاز کردند و علیه سلطهٔ بیگانگان و ظلم زمین‌داران و خوانین بزرگ، که دست در یک کاسه داشتند، به مبارزه پرداختند. از این رو، درگیری‌های متعددی بین جنگلی‌ها و نیروهای دولتی‌ـ‌روسی درگرفت. در این درگیری‌ها، علی‏رغم اینکه در برخی موارد نیروهای جنگل به عقب‌نشینی‌های موقتی اقدام می‌کردند، سرانجام موفقیت از آن آن‌ها شد و توانستند فومن و برخی نواحی اطراف را به تصرف خود در آوردند. [۷]
در چنین وضعیتی، انقلاب اکتبر روسیه به وقوع پیوست و دولت جدید روسیه به نیروهای نظامی خود در شمال ایران دستور بازگشت داد. [۸] پس از خروج نیروهای روسی، رشت به تصرف نیروهای جنگل درآمد و سازمان‌های دولتی مانند شهربانی، دارایی و همچنین نیروهای قزاق و ژاندارمری در اختیار نهضت جنگل قرار گرفتند. [۹]

در این میان انگلیسی‌ها، که میرزا را مانع اصلی اجرای برنامه‌های سیاسی‌ـ‌نظامی خود در شمال ایران می‌دانستند، در صدد ترور وی برآمدند؛ اما توطئه کشف و عامل ترور، یعنی کاپیتان نوئل انگلیسی، دستگیر شد. [۱۰] با این حال ژنرال دنستروویل، فرماندهٔ نیروهای انگلیسی در شمال ایران، توانست نظر پیجراخف فرماندهٔ نیروهای باقیماندهٔ روسی در شمال ایران را جلب و به گیلان حمله کند. جنگلی‌ها در یک جنگ نابرابر شکست خوردند و عقب‌نشینی کردند. [۱۱] با پیروزی انگلیسی‌ها، در میان کمیتهٔ اتحاد اسلام، ضعف و دودستگی افتاد و برای قطع جنگ و اعلام آتش‌بس قراردادی میان نمایندگان کمیتهٔ اتحاد اسلام و انگلیسی‌ها امضا شد. بر پایهٔ این قرارداد، رشت به تصرف انگلیسی‌ها درآمد.

نیروهای انگلیسی با پیروزی اولیه بر جنگلی‌ها و تسلط بر رشت، ضمن انجام مکاتبات و مذاکرات با برخی از سران نهضت، توانستند تعدادی از آن‌ها، از جمله حاج احمد کسمایی، را با خود همراه نمایند. با خیانت کسمایی و یارانش، که از همهٔ روابط درون سازمان جنگل آگاه بودند، سازمان‌های اداری و نظامی جنگل در هم شکست و عمر کمیتهٔ اتحاد اسلام به پایان رسید. [۱۲] اما با تمامی این ضربات و ضربه‌های مهلک دیگری چون اعدام دکتر حشمت، [۱۳] یار صدیقِ میرزا و یکی از رهبران نهضت، میرزا و یارانش نه تنها تسلیم نشدند؛ بلکه طی نامه‌ای در پاسخ به پیشنهادات و خواسته‌های دولت، به گونه‌ای روشن و صریح، از حقوق و رهایی رنجبران از دست راحت‌طلبان و تشکیل یک نظام جمهوری در ایران سخن گفتند. میرزا در این نامه نوشت:

«… در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولی دولت انگلیس فریاد می‌کشد که من اسلام و انصاف نمی‌شناسم، باید دول ضعیف را اسیر آز و کشتهٔ مقاصد مشئوم خود سازم. بنده می‌گویم انقلاب‌های امروزهٔ دنیا ما را تحریک می‌کند مانند سایر ممالک در این اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت‌طلبان برهانیم…» [۱۴]

این نامه، به عنوان سندی ارزشمند، بیانگر تفکر سیاسی و آرمان‌های اجتماعی میرزا‌کوچک است و نشان می‌دهد که جانب‌داری میرزا از استقرار یک نظام نوین سیاسی (جمهوری) در ایران و تلاش وی برای احقاق حق طبقات محروم پیش از ورود ارتش سرخ و نمایندگان حزب عدالت صورت گرفته و دفاع از محرومان و اندیشهٔ استقرار جمهوری در ایران بر اثر وسوسه‌ها یا به خواست دولت روسیه مطرح نشده است.

به هر تقدیر، حملات مکرر آتریاد تهران به مبارزان جنگل بی‌نتیجه ماند و سرانجام پس از گفت‌وگوهایی میان نمایندگان دولت مرکزی و سران نهضت، توافقی صورت گرفت مبنی بر اینکه «مادام که مجلس شورای ملی افتتاح شده و تکلیف قرارداد (۱۹۱۹) معلوم نگردیده است، عملیات خصمانه از هر دو طرف موقوف و قوای جنگل با حفظ نفراتش باقی بماند. در عوض، جنگلی‌ها از مداخله در ادارات دولت خودداری و پادگان نظامی در رشت برقرار باشد.» [۱۵]

در ۲۸ اردیبهشت، حادثه‌ای رخ داد که تأثیر بسزایی بر نهضت جنگل و آیندهٔ آن بر جای نهاد. در این تاریخ، ناوگان ارتش سرخ به سرپرستی راسکولنیکوف وارد انزلی شد و این شهر را تصرف نمود. [۱۶] میرزا، به دنبال اطلاع از این مسئله، علی‌رغم تردیدی که داشت، با این امید که بتواند از اوضاع و شرایط جدید برای مبارزه علیه ارتش انگلیس در شمال ایران و قشون مرکزی استفاده نماید، نماینده‏ای نزد آن‌ها فرستاد و خود در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۲۹۹ وارد انزلی شد. در‌‌ همان روز، با نمایندهٔ دولت شوروی و حزب عدالت ملاقات کرد. [۱۷] پس از مباحثات فراوان، سرانجام توافق‌نامه‌ای بین طرفین امضا شد که از مهم‌ترین مفاد معاهدهٔ امضاشده در آن تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت در گیلان بود. [۱۸] کوچک‌خان پس از بازگشت از انزلی، در فومن و در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹، اعلامیه‌ای منتشر و رسماً تشکیل دولت جمهوری را اعلام نمود. [۱۹]

پس از اعلان جمهوری، بر حسب توافق قبلی، «کمیتهٔ انقلاب» با نام اختصاری «روکم» (رولوسیونی کُمیت) در شهر رشت تشکیل شد. [۲۰] کمیتهٔ انقلاب در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ اعضای هیئت دولت را معرفی کرد. در دولت، میرزا سرکمیسر و کمیسر جنگ بود.

آنچه میرزا در ایجاد دولت پیگیری می‌نمود مبتنی بر احساسات وطن‌دوستی به همراه سرخوردگی از ناکامی مشروطیت بود. وی چنین می‌اندیشید که حکومت‏های انقلابی، نظیر شوروی، از جریان‏های ضداستعماری و ضداستبدادی و جمهوری‌خواه حمایت خواهند کرد؛ ولی آنچنان که سیر وقایع نشان می‌دهد، اتحاد جماهیر شوروی تنها به منافع خود می‌اندیشید.
نکته‌ای که در اینجا باید بدان اشاره شود، مسئلهٔ ارتباط بین حزب کمونیست ایران با نهضت جنگل و اقدامات آن‌ها در جریان انقلاب جنگل است.

حزب کمونیست ایران، که در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۲۹۹ در انزلی اعلام موجودیت نمود، [۲۱] بلافاصله پس از تأسیس با مسئلهٔ تعیین استراتژی و تاکتیک دربارهٔ نهضت جنگل روبه‌رو شد. اعضای این حزب با توجه به ساختار جامعهٔ ایران و داده‌های اجتماعی و تاریخی مشخص آن عقیده داشتند که تشکیل یک دولت جمهوری شورایی با برنامهٔ کمونیستی اشتباهی عظیم خواهد بود. به عقیدهٔ آنان، می‌بایست سرمایه‌داران و زمین‌داران کوچک در گیلان را مطمئن ساخت که صدمه‌ای متوجه آن‌ها نیست. آنان بر این باور بودند که در ایران شرایط مهیای یک انقلاب سوسیالیستی نیست، بلکه اوضاع و احوال مساعد برای رشد یک جنبش دمکراتیک ملی و ضداستعماری فراهم است؛ اما در عمل این حزب در برابر نهضت جنگل و جنبش انقلابی رویهٔ دیگری در پیش گرفت.

پس از اعلام موجودیت حزب کمونیست ایران، بر خلاف توافق‌های قبلی در انزلی میان سران جنگل و نمایندگان حزب عدالت و دولت شوروی، تبلیغات کمونیستی در گیلان شدت یافت. [۲۲] سخنگویان این حزب، علاوه بر طرح شعارهای حزبی، به میرزا‌کوچک‌خان حمله کردند و او را به سوءاستفاده از جواهراتی که برای تشکیل بانک ملی در نظر گرفته شده بود متهم نمودند. روزنامهٔ کمونیست، به عنوان ارگان حزب کمونیست ایران در رشت، به سردبیری جعفر جوادزاده (پیشه‌وری) انتشار یافت. همچنین سازمان جوانان حزب در رشت افتتاح گردید. همچنین، بر خلاف توافق انزلی، مأمورین دولت شوروی از تحویل تأسیسات بندری در انزلی و نفت در رشت به نمایندگان دولت انقلابی گیلان خودداری نمودند. [۲۳] این کارشکنی‌ها موجبات اعتراض میرزا را فراهم آورد و جمهوری (اول) گیلان را در آستانهٔ سقوط قرار داد.

در ۹ تیر ۱۲۹۹، کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست ایران اعلام نمود که میرزا‌کوچک‌خان از سمت‌های خود در جمهوری شورایی جنگل معزول است. [۲۴] روز جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض به این جریانات شهر رشت را ترک نمود. [۲۵] هم‌زمان با خروج میرزا از رشت کاژان‏اف، فرماندهٔ ارتش سرخ در ایران؛ پالایف راسکولینکوف، فرماندهٔ ناوگان شوروی و ارژنیکیدرزه به مسکو فراخوانده شدند. [۲۶] فراخوانی این افراد از ایران، که در بسیاری موارد با میرزا همدل و همفکر بودند، نشان از تغییر سیاست شوروی در قبال نهضت جنگل داشت. با عقب‌نشینی میرزا از رشت به جنگل‏های گیلان، کمیته‌ای مرکب از احسان‌الله‌خان، جعفر کنگاوری، خالو قربان، رضا خواجوی از اعضای کمیتهٔ آزادی ایران و کامران آقازاده، جعفر جوادزاده (پیشه‌وری)، علیخانف و بهرام آقایف از اعضای حزب کمونیست ایران تشکیل شد. [۲۷] در ۹ مرداد ۱۲۹۹، کودتای حزب کمونیست ایران به وقوع پیوست. کودتاچیان هر چند بر میرزا دست نیافتند، ولی در رشت بعضی از سران نهضت را دستگیر نمودند و به قتل رساندند. [۲۸] در ۱۴ مرداد ۱۲۹۹، کمیتهٔ موقت با انتشار اعلامیه‌ای، ضمن اینکه میرزا را به عدم کفایت در مبارزه علیه انگلستان متهم کرد و اعلام نمود که وی قشون را بی‏فرمانده و دولت را بی‌سرپرست گذاشته است، اعضای دولت جدید را معرفی کرد. [۲۹]

پس از انجام کودتا، رشت کاملاً تحت نظر حزب کمونیست قرار گرفت. دولت احسان‌‏الله‌خان، دومین جمهوری گیلان، آشکارا از نظر اهداف و روش‌ها با دولت میرزا‌کوچک‌خان تفاوت داشت و رنگ‌وبویی کاملاً کمونیستی به خود گرفته بود. این حکومت اموال سه نفر از مالکین بزرگ را مصادره نمود و کار تقسیم محصولات زراعتی میان دهقانان از طرف کمیتهٔ انقلابی سازمان داده شد. [۳۰] «احسان‌الله‌خان تا آنجا جلو رفت که کارگاه‌های کوچک را بست و کسانی را که در منازل کار می‌کردند به کار بدون مزد وادار نمود… بازار بسته شد و شهر رشت بدون خواروبار ماند. مبارزه علیه روحانیون مسلمان به صورتی انجام می‌گرفت که احساسات معتقدین را جریحه‌دار می‌نمود.» [۳۱]

بر اثر این شرایط، قشون دولت کمونیستی احسان‌الله‌خان و حزب کمونیست ایران نتوانستند در برابر حملات قوای دولت مرکزی مقاومت نمایند. رشت از طرف قوای دولتی تصرف شد، اما پس از مدتی کوتاه قوای دولت ائتلافی گیلان توانست با کمک ارتش سرخ آن را باز پس گیرد. نیرو‏های دولت مرکزی، ضمن حمله به قوای دولت ائتلافی، کوشش می‌نمود نیروهای میرزا‌کوچک‌خان را نیز محاصره و نابود نماید.

با تشکیل کنگرهٔ خلق‌های شرق در باکو در آبان‌ـ‌آذر ۱۲۹۹ [۳۲] تغییرات مهمی در جریان حکومت انقلابی گیلان پدید آمد؛ زیرا در جریان کار آن، طرفداران حیدرخان عمو اغلی، از کمیتهٔ مرکزی حزب تحت رهبری سلطان‏زاده به علت شیوهٔ خصمانهٔ برخورد این کمیته با نهضت جنگل و شخص میرزا به شدت انتقاد کردند. [۳۳] شکست سیاسی و نظامی اجتماعی حکومت ائتلافی گیلان به دامنهٔ این انتقادات وسعت و شدت بیشتری بخشید. با بالا گرفتن اختلافات گروه‌های شرکت‌کننده در کنگره با اعزام نمایندگانی به مسکو از لنین و سایر رهبران بین‌الملل سوم رهنمود خواستند. بنا به خواست لنین، حیدرخان عمو اغلی، آخوندزاده و نه نفر دیگر از اعضای حزب کمونیست ایران به عنوان کمیتهٔ مرکزی جدید حزب کمونیست ایران معین گردیدند و به علاوه پاره‌ای تغییرات مثبت در رابطه با انقلاب گیلان انجام گرفت.

تعیین کمیتهٔ مرکزی دوم به رهبری حیدرخان، که با نهضت جنگل و افکار و اهداف میرزا‌کوچک‌خان همدلی داشت، نشانهٔ از تغییر سیاست بخشی از رهبران حزب کمونیست شوروی دربارهٔ انقلاب گیلان بود. هرچند چنان که وقایع بعدی نشان داد، تنها عدهٔ معدودی از این تغییر سیاست جانب‏داری کردند. به هر حال، پس از تغییر و تحولات، میرزا نیز با برقراری روابط جدید با بلشویک‌ها موافقت کرد.

پس از این توافق‌ها و با فراخواندن نمایندگان حزب کمونیست ایران از دولت ائتلافی به رهبری احسان‌الله‌خان، دولت جدیدی تحت سرپرستی احسان‌الله‌خان تشکیل گردید. دولت جدید پس از تصرف مجدد رشت از طرف قوای انقلابی گیلان، با کمک واحد‏های ارتش سرخ، اعلام نمود که دیگر به دین اسلام و عادات و رسوم مردم توهین نمی‌کند، اموال دهاقین گیلانی را مصادره نخواهد کرد و خرید و فروش برنج برای مصارف روزانه را آزاد می‌کند. [۳۴] همچنین احسان‌الله‌خان، پس از اطلاع از اینکه حیدرخان عمو اغلی به صدارت کمیتهٔ مرکزی دوم تعیین شده، احساس نگرانی کرد و در اواسط بهمن ۱۲۹۹ با عجله به فکر برقراری روابط مجدد با میرزا افتاد و با ارسال نامه‌ای به میرزا با امضای خود خالو قربان و سرخوش و ممهور به مهر کمیتهٔ انقلاب، دلیل جنگ و برخورد میان دولت خود و قوای جنگل را ناشی را از سوء‌تفاهم‌ها دانست و خواهان مرتفع ساختن آن شد.

با اتفاقات و رخدادهای ذکرشده و با ورود حیدرخان عمو اوغلی به عنوان صدر کمیتهٔ مرکزی دوم حزب کمونیست ایران به گیلان، انقلاب گیلان وارد مرحلهٔ سوم شد. نظرات حیدرخان بر خلاف سلطان‌زاده با اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران همخوانی داشت و دیدگاه وی نسبت به نهضت جنگل دیدگاهی مثبت و همدلانه با میرزا‌کوچک‌خان بود. [۳۵] بدین ترتیب، در اسفند ۱۲۹۹، ملاقاتی میان سران انقلاب با حضور حیدرخان در اردیبهشت‌ـ‌خرداد ۱۳۰۰ انجام گرفت. [۳۶] در نتیجهٔ این ملاقات، جبههٔ واحد و کمیتهٔ جدید انقلاب تشکیل گردید که اعضای آن عبارت بودند از: میرزا‌کوچک‌خان، حیدرخان عمو اوغلی، خالو قربان، میرزا محمد و احسان‌الله‌خان. [۳۷] مدت کوتاهی پس از تشکیل کمیتهٔ جدید انقلاب، احسان‌الله‌خان در مرداد ۱۳۰۰، بدون اطلاع کمیتهٔ انقلاب و بدون آمادگی نظامی، با دو هزار نفر نیرو به تهران حمله کرد. اقدام نظامی احسان‌الله‌خان منجر به شکست فاحش و فرار وی شد. [۳۸]

سران جمهوری گیلان پس از این واقعه برای تشکیل دولت جدید مجدداً ملاقات و توافق نمودند. در نتیجهٔ این توافق، در ۱۳ مرداد ۱۳۰۰، تشکیل دولت جمهوری شورایی گیلان (جمهوری سوم) اعلام گردید. در دولت جدید باز هم میرزا‌کوچک‌خان سر کمیسر و کمیسر امور مالی بود و حیدرخان کمیسر امور خارجی. دولت جدید وظیفهٔ عمدهٔ خود را در آن می‌دید که نیروهای انقلابی را سازمان دهد و از گیلان پایگاهی برای حمله به تهران و ساقط کردن دولت مرکزی بسازد. [۳۹]

گرچه جبههٔ واحد به وجود آمده و دولت انقلابی جدید مشغول به کار بود، اما در عمل هر یک از سران به کار و فعالیت و تحکیم موقعیت سیاسی، نظامی و اجتماعی خود مشغول بودند. در تابستان ۱۳۰۰، گیلان عملاً به چهار بخش تقسیم شده بود به این ترتیب که انزلی در دست حیدرخان، رشت زیر نظر خالو قربان، فومن در دست میرزا‌کوچک‌خان و لاهیجان تحت لوای احسان‌الله‌خان بود.

همراه با ضعف و اختلافات درونی نهضت جنگل، تلاش حکومت مرکزی برای سرکوبی نهضت سخت ادامه داشت. با کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، ایران یک‏سره زیر نفوذ و سلطهٔ انگلستان قرار گرفت و این کشور از این موقعیت استفاده کرد و خواست دولت شوروی، یعنی مشروط کردن خروج ارتش سرخ از ایران، به خروج نیروهای انگلیسی از شمال ایران با آسودگی خاطر و اطمینان پذیرفته شود و شوروی‌ها نیز متعهد شدند از نهضت جنگل حمایت نکنند. [۴۰] بنابراین، بار دیگر منافع روسیه و انگلستان در ایران در یک راستا قرار گرفت. از این رو، قراردادی بین دو کشور در ۹ مارس ۱۹۲۱، یعنی ۱۹ اسفند ۱۳۰۰، به امضا رسید. انعقاد این قرارداد در حالی صورت می‌‏گرفت که چند روز قبل از آن در تاریخ ۲۶ فوریه، یعنی ۷ اسفند ۱۳۰۰، قرارداد دوستی ایران و شوروی نیز امضا شده بود. [۴۱] با انعقاد این قرارداد‌ها، سیاست دولت شوروی در قبال نهضت جنگل کاملاً تغییر یافت.

در ۵ مهر ۱۲۹۹، ارتش سرخ به طور کامل گیلان را ترک کرد. [۴۲] چند روز پیش از این تاریخ، مخالفت‌ها در میان اعضای کمیتهٔ انقلاب شدت یافت و در سی‌ام شهریور با وقوع «حادثهٔ ملاسرا» [۴۳] به اوج خود رسیده بود. در همین زمان، کلانتراوف وابستهٔ نظامی دولت شوروی در تهران از طرف رضاخان مأموریت یافت به رشت برود و با خالو قربان برای تسلیم بدون جنگ رشت به دولت مرکزی مذاکره نماید. کلانتراوف مأموریت خود را با موفقیت انجام داد و پس از این، خالو قربان حاضر به تسلیم رشت گردید و قوای دولت مرکزی به سوی رشت حرکت نمود. [۴۴] به علاوه، با توافقات به عمل آمده بین رضاخان، نمایندگان دولت شوروی و کنسول شوروی در گیلان با احسان‌الله‌خان، وی با عده‌ای از قفقازی‌ها و برخی از اعضای حزب کمونیست به خرج دولت مرکزی عازم باکو شدند.
در ۱۲ آبان ۱۳۰۰، رشت توسط قوای دولتی تصرف شد. بیشتر طرفداران میرزا کشته و یا زندانی شدند و گروهی نیز از او جدا گشتند، اما میرزا به جنگ ادامه داد و با یارانش، که تعدادشان هر روز کمتر می‌شد، به اعماق جنگل عقب نشست [۴۵] و سرانجام در اوایل آذر ۱۳۰۰، که با تنها همراه باقی‌مانده‌اش هواک آلمانی در جست‌وجوی یاران جدید بود، هنگام عبور از کوه‌های طالش، با سرمای شدید مواجه شده و بر اثر یخ‌زدگی زندگی را بدرود گفت. بدین ترتیب، نهضت جنگل با همهٔ فراز و نشیب‌های خود پایان یافت.

پی‌نوشت‌ها:

[۱] در این باره بنگرید به: ابراهیم فخرایی، سردار جنگل سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، چاپ نهم، ۱۳۵۷، صص ۳۵ و ۴۰؛ و محمدعلی گیلک، تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، رشت، نشر گیلکان، ۱۳۷۱، ص ۱۴.

[۲] فخرایی، همان. ص ۲۸.

[۳] پیشین، صص ۲۲ تا ۲۷.

[۴] فخرایی، همان، صص ۳۰ و ۳۱.

[۵] می‌راحمد مدنی، خاطرات می‌راحمد مدنی، به کوشش سید محمدتقی میرابوالقاسمی، تهران، ۱۳۷۷، صص ۴۲ و ۴۳.

[۶] روزنامهٔ جنگل، سال اول، شمارهٔ ۲۸.

[۷] فخرایی، همان، ص ۷۴.

[۸] پیشین، صص ۹۸ تا ۱۰۱.

[۹] پیشین، ص ۱۰۱.

[۱۰] پیشین، ص ۱۱۳ و ۱۱۴.

[۱۱] پیشین، ص ۱۳۱ تا ۱۳۵.

[۱۲] پیشین، ص ۱۹۹.

[۱۳] فخرایی، ه‌مان، ص ۱۷۷.

[۱۴] نامهٔ میرزا‌کوچک‌خان به کیکا چینکوف، رئیس آتریاد تهران، به تاریخ ۲۲ ذی‌الحجهٔ ۱۳۳۷.

[۱۵] فخرایی، پیشین، ص۲۲۰.

[۱۶] پیشین، ص ۲۳۳.

[۱۷] رواسانی، همان، ص ۱۶۰.

[۱۸] فخرایی، همان، ص ۲۴۴.

[۱۹] گیلک، همان، ص ۲۸۰ و فخرایی، ه‌مان، صص ۲۴۹ و ۲۵۰.

[۲۰] فخرایی، همان، ص ۲۵۱.

[۲۱] رواسانی،‌‌ همان ص ۱۶۸.

[۲۲] گریگور یقیکیان، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، تهران، ۱۳۶۳، صص ۷۷ تا ۸۶.

[۲۳] رواسانی، ه‌مان، صص ۱۶۸ و ۱۶۹.

irandust، voprosy lilljanskoj revoljucil in: Istorik- Marksist، Bd. ۵. Moskou ۱۲۲۷، s. ۱۳۲. [۲۴] به نقل از رواسانی، ه‌مان، ص ۱۶۹.

[۲۵] رواسانی، همان، ص ۱۶۹.

[۲۶] فخرایی، همان، ص ۲۶۹.

[۲۷] مویسی پرسیتس، بلشویک‌ها و نهضت جنگل، ترجمهٔ حمید احمدی، تهران، شیرازه، ص ۵۳.

[۲۸] پیشین، صص ۱۸۰و ۱۸۱.

[۲۹] فخرایی، همان، ص ۲۷۲.

[۳۰] فخرایی، همان، ص ۲۷۳.

[۳۱] جنبش انقلابی گیلان در مجلهٔ تاریخ جدید کشورهای شرق خارج شوروی، جلد اول، ص ۲۵۷، نقل از رواسانی، ه‌مان، ص ۱۸۳.

[۳۲] پیشین، ص ۱۸۷.

[۳۳] پیشین، ص ۱۸۸.

[۳۴] گیلک، همان، صص ۳۵۴ تا ۳۵۷ و ۴۲۱ و ۴۲۲.

[۳۵] پرسیتس، همان، ص ۷۷.

[۳۶] رواسانی، همان، ص ۲۱۵.

[۳۷] فخرایی، همان، ص ۳۲۷.

[۳۸] رواسانی، همان، ص ۲۱۶.

[۳۹] پیشین، صص ۲۱۶ تا ۲۱۸.

[۴۰] فخرایی،‌‌ همان ص ۳۵۳.

[۴۱] رواسانی، همان، ص ۲۴۷.

[۴۲] رواسانی، همان، ص ۲۲۲.

[۴۳] حادثهٔ ملاسرا از این قرار بود که حیدر‌خان وعده‌ای دیگر از سران انقلاب، که به دعوت میرزا برای شرکت در جلسه‌ای به ملاسرا رفته بودند، در آنجا از طرف طرفداران میرزا مورد حمله قرار گرفتند، گروهی از آنان کشته و چند تن فرار کردند، حیدرخان، که فرار کرده بود، در پسیخان به وسیلهٔ یاران میرزا دستگیر و زندانی شد. ر. ک. به: فخرایی، ه‌مان، ص ۳۶۵ تا ۳۶۹.

[۴۴] فخرایی، همان، ص ۳۷۲.

[۴۵] پیشین، صص ۳۸۶ و ۳۸۷.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.