نعمت حسینی – انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، علاوه بر آنکه نشان داد مستأجر فعلی کاخ سفید توانسته است قرارداد اجارهٔ خود را برای یک دورهٔ چهارسالهٔ دیگر تمدید کند، مسائل دیگری را نیز در جامعهٔ آمریکا برجسته و نمایان کرد. یکی از این مسائل قطبی شدن جامعهٔ آمریکاست که با تجزیه و تحلیل اطلاعات و آمارهای پس از انتخابات به راحتی میتوان نشانههای این موضوع را از آن استخراج نمود. هرچند این مسئله از سالهای قبل در جامعهٔ آمریکا نیز وجود داشته است، ولی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و اطلاعات برآمده از این انتخابات مواد خامی را فراهم آورد تا از طریق آن بتوان این تجزیه و تحلیل را ارائه نمود.
اطلاعات برآمده از انتخابات ریاست جمهوری نشان میدهد که جامعهٔ آمریکا به سرعت در حال حرکت به سمت قطبی شدن است و طبقات مختلف جامعه در حال فاصله گرفتن از یکدیگر هستند. نویسنده، در این مقاله، به دنبال آن است تا با استفاده از اطلاعات و آمارهایی که از محتوای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا استخراج کرده است، به فرآیند قطبی شدن جامعهٔ آمریکا بپردازد. در این رابطه، قطبی شدن جامعهٔ آمریکا در سه محورنژاد، اقتصاد و جنسیت بررسی میگردد؛ ولی قبل از پرداختن به محورهای قطبی شدن، لازم است تا تعریفی مختصر از یک جامعهٔ قطبی ارائه گردد.
تعریف قطبی شدن جامعه
جامعهٔ قطبی جامعهای است که یک توافق گسترده روی حداقل یک موضوع مهم وجود نداشته باشد. در چنین جامعهای، یک بخش از جامعه به جِد معتقد است که نظرات طرف مقابل غیرقابل توافق است. بر این اساس، جامعهٔ آمریکا را میتوان یک جامعهٔ قطبی دانست؛ چرا که بر سر موضوعات مختلف و مهمی همچون کاهش مالیات، سقط جنین و ازدواج همجنسگراها و… اختلاف شدیدی بین دو بخش از جامعه به وجود آمده است.
خاصیت جامعهٔ آمریکا همواره به گونهای بوده که همهٔ گروههای قومی و نژادی و تفکرات اقتصادی و اجتماعی را در خود جای میداده است و پس از مدتی، تفکرات و منش و رفتار گروههای اقلیت در جامعهٔ آمریکا حل میگردید و آنها به نوبهٔ خود به بخشی از جامعهٔ آمریکا تبدیل میشدند، ولی آنچه در شرایط فعلی نمایان شده این است که بسیاری از این گروهها در جامعهٔ آمریکا حلنشده باقی ماندهاند و حتی با گذشت زمان و در آیندهای نزدیک به بخش اعظم جامعهٔ آمریکا تبدیل خواهند شد. به عبارت دیگر، خود این اقلیتها در حال تبدیل شدن به اکثریت هستند!
به بیان دیگر، در شرایط عادی و زمانی که جامعه در یک شرایط همگن به سر میبرد، این اختلافات کمتر نمایان میگردد، ولی زمانی که جامعه از لحاظ جنسیت ونژاد و اقتصاد از یکدست بودن خارج میشود، اختلافات بیشتر نمایان میگردد. در این بخش، محورهایی که باعث قطبی شدن جامعهٔ آمریکا میگردد را بررسی میکنیم.
۱. قطبی شدن تفکرات و وضعیت اقتصادی
مؤسسهٔ پیو اخیراً در یک تحقیق به موضوع اختلاف بین فقیر و غنی و یا همان شکاف طبقاتی در جامعهٔ آمریکا پرداخته است. یافتهها حاکی از آن است که نرخ اختلاف بین فقیر و غنی به بالاترین حد خود در سال ۲۰۱۲ رسیده است. بر اساس این تحقیق، ۶۶ درصد از مردم آمریکا اعتقاد دارند که یک نبرد جدی بین فقیر و غنی در جریان است؛ در حالی که این نرخ در سال ۲۰۰۹ به مراتب کمتر از این میزان، یعنی حدود ۴۷ درصد، بوده است. (۱) نارضایتی مذکور تنها در آمار و ارقام خلاصه نشده است، بلکه نمادهای بیرونی مهم و فراوانی نیز دارد. یکی از نمادها و شاخصهای مهم این نارضایتی تشکیل جنبش ۹۹ درصدی در قلب اقتصادی آمریکا، یعنی نیویورک، است.
در شرایط کنونی، ایالات متحده در حال گذار از مرحلهٔ سختی است؛ چرا که در کمتر برههای از تاریخِ ایالات متحده، ما شاهد بروز و شکلگیری جنبشی مانند «جنبش اشغال والاستریت» بودهایم. تشکیل این جنبش نشاندهندهٔ عمق بحران اقتصادی آمریکاست. این جنبش بازتاب یأس عمیق آن بخش از جمعیت کشور است که انتظار داشت با به قدرت رسیدن باراک اوباما مشکلات اقتصادی حل گردد، ولی در سه سالی که باراک اوباما سکّان هدایت کشور را در دست داشته است، بیکاری، صعودی فزاینده داشته و رشد اقتصادی در بهترین شکل آن به شدت ناامیدکننده بوده است. با نگاهی به آمار و اطلاعات استخراجشده از مؤسسات مختلف نظرسنجی در آمریکا، به آسانی میتوان نتیجه گرفت که فقر در آمریکا افزایش یافته و تشکیل جنبش اشغال والاستریت بخشی از واقعیات انکارناپذیر و قطبی شدن جامعهٔ آمریکا و واکنش طبیعی مردم به فقر و نابرابریهای موجود در جامعه است. در بطن این شرایط ناگوار اقتصادی است که اکثریت مردم آمریکا معتقدند کشورشان در مسیری بحرانی در حال حرکت است.
طبق یک نظرسنجی، که توسط مؤسسهٔ گالوپ انجام شده است، تنها ۲۰ درصد از مردم از شرایط فعلی آمریکا رضایت دارند.( ۲)
بحران مذکور آن قدر جدی است که به گفتهٔ جوزف نای، برخی افراد آن را به عنوان شروع افول آمریکا تفسیر کردهاند.
جنبش تسخیر والاستریت، که بخش عمدهٔ اعضای آن را لیبرالهای حزب دمکرات تشکیل میدهند، عقیده دارد که اوباما چندان به مرام حزب دمکرات پایبند نیست. باراک اوباما از نظر فلسفی و سیاسی متعلق به جناح لیبرال حزب دمکرات است و بعد از ودرو ویلسون در آغازین دهههای قرن بیستم، او را باید لیبرالترین رئیسجمهور آمریکا قلمداد کرد. الزامات فکری چنین رئیسجمهوری ایجاب میکند که به گزارههای یک دولت سوسیالـدمکرات معتقد باشد و سعی در ایجاد و کاربست مؤلفههای یک دولتـرفاه در جامعه بنماید؛ در حالی که به زعم اعضای جنبش، این مؤلفهها چندان در جامعه حاکم نیستند. به نظر آنان، فاصلهٔ بین فقیر و غنی در جامعه بسیار بیشتر از حد معمول است و شرکتها و بانکهای مستقر در خیابان والاستریت نماد این بیعدالتی و نابرابری هستند. اعضای این جنبش از اوباما میخواهند تا با تکیه بر آرای مردمی و با توجه به اصول و ارزشهای حزب دمکرات، در مقابل این بیعدالتیها ایستادگی کند و نقش دولت را در سامان دادن به وضعیت نابسامان اقتصاد و عدالت افزایش دهد. در مسئلهٔ جنبش اشغال والاستریت لیبرالهای حزب دموکرات، باراک اوباما را متهم میکنند که به اندازهٔ کافی به سیاست دولت فعال اعتقاد ندارد. آنها به عنوان افراد لیبرال معتقد هستند که تنها راه حلوفصل بحران اقتصادی آمریکا افزایش میزان بودجهای است که دولت به برنامههای عمرانی و رفاهی تخصیص میدهد و از سوی دیگر ضروری است که دولت فدرال نقش وسیعتری در تنظیم بازار بر عهده بگیرد و تلاش کند سیستم سرمایهداری ساماندهیشده را به جای سیستم سرمایهداری بازاری جایگزین کند.
این موضوع، یعنی دخالت دولت در اقتصاد، در بررسیهای مؤسسه گالوپ در مورد مسئلهٔ «قانون بیمهٔ درمانی» به وضوح نشان داده شده است. قانون مذکور، که در سال ۲۰۱۰ به تصویب کنگره رسید، با اصرار محافظهکاران مبنی بر غیرقانونی بودن آن، در سال ۲۰۱۲ به دادگاه عالی فدرال ایالات متحده ارجاع گردید تا دادگاه در مورد آن تصمیم نهایی را صادر بنماید. در این بررسی، تنها ۲۴ درصد از دمکراتها اعتقاد داشتند که این قانون باید لغو گردد، در حالی که ۶۴ درصد از آنها چنین اعتقادی نداشتند. (۳) به بیان دیگر، ۶۴ درصد از دمکراتها اعتقاد دارند که دولت باید در اقتصاد دخالت نماید و با تنظیم آن جلوی فقر و بیعدالتی را بگیرد.
همان طور که از سطور فوق مشخص است، جامعهٔ آمریکا در زمینهٔ تفکرات اقتصادی نیز کاملاً قطبی شده است. برخی به دخالت گستردهٔ دولت در اقتصاد اعتقاد دارند؛ در حالی که برخی دیگر مانند جنبش «تیپارتی»، که در انتهای طیف طرف مقابل قرار گرفتهاند، به شدت معتقد به عدم دخالت دولت در اقتصاد هستند. این موضوع نشاندهندهٔ وجود دو طرز فکر و بینش کاملاً متفاوت در زمینهٔ مسائل اقتصادی است.
۲. قطبی شدن نژادی
طبق گزارش مؤسسهٔ پیو، لاتینتبارهای ساکن در ایالات متحده هماکنون بزرگترین اقلیت ساکن در این کشور را تشکیل میدهند و تا سال ۲۰۳۰ نیز جمعیت رأیدهندهٔ این اقلیت دو برابر خواهد شد. بر اساس اطلاعات استخراجشده از مؤسسهٔ پیو، در سال ۱۹۶۰، بیش از ۸۵ درصد جمعیت ایالات متحده سفیدپوست بودهاند و جامعهٔ آمریکا از لحاظ نژادی تقریباً جامعهای یکدست و غیرقطبی بوده است؛ (در آن زمان اسپانیاییتبارها حدود ۳ درصد و آسیاییتبارها فقط نیم درصد از کل جمعیت آمریکا را تشکیل میدادند.) در حالی که در سال ۲۰۱۱ این ترکیب به سوی قطبی شدن در حال حرکت بوده، به طوری که جمعیت سفیدپوستان به ۶۳ درصد کاهش و جمعیت اسپانیاییتبارها و آسیاییتبارها به ترتیب ۱۷ و ۵ درصد افزایش یافته است. (۴)
با توجه به اینکه در تاریخ انتخابات آمریکا لاتینتبارها، به طور سنتی، همواره به نامزد حزب دمکرات رأی میدهند، لذا افزایش جمعیت این گروه در آمریکا منجر به قطبی شدن بیشتر جامعهٔ آمریکا میگردد. به عنوان نمونه، در انتخابات اخیر ۷۱ درصد از لاتینتبارها به اوباما رأی دادهاند. (۵)
نکتهٔ مهم دیگری که از اطلاعات پس از انتخابات آمریکا، میتوان استخراج نمود این است که در مجموع ۸۰ درصد از گروههای اقلیت به اوباما رأی دادهاند(۶) و این نشان میدهد که با افزایش جمعیت اقلیتها در آمریکا، جامعه هرچه بیشتر به سمت قطبی شدن پیش میرود.
۳. قطبی شدن جنسیتی
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ شاهد بزرگترین شکاف جنسیتی در تاریخ ایالات متحده بوده است. در این دوره از انتخابات، این شکاف به ۲۰ درصد رسید؛ در حالی که شکاف مذکور در سال ۲۰۰۸ تنها ۱۴ درصد بود.(۷)
اصولاً زنان از زمانی که در آمریکا صاحب حق رأی شدهاند، به طور سنتی، همواره به نامزد حزب دمکرات رأی دادهاند و همیشه شکافی در این زمینه به نفع حزب دمکرات وجود داشته است؛ ولی آنچه در این دوره از انتخابات بسیار چشمگیر به نظر میرسد، گستردگی و عمق این شکاف اجتماعی است که به قطبی شدن بیشتر جامعهٔ آمریکا منجر خواهد شد. فاصلهٔ جنسیتی در حال تبدیل شدن به یک عامل مهم در انتخابات آمریکاست. این عامل همواره عوامل دیگر جامعهٔ آمریکا را در مسیر قطبی شدن به پیش میبرد. تا کنون هیچگاه به این اندازه اختلاف بین دو جنس زن و مرد وجود نداشته است. در مجموع، اختلافات بین دو دیدگاه محافظهکار و لیبرال در حال افزایش است و این یعنی قطبی شدن جامعه. در واقع انتخابات سال ۲۰۱۲ تفاوت بین دو بینش را به شدت آشکار کرد و نشان داد که جامعهٔ آمریکا علی رغم نظر و توصیهٔ پدران بنیانگذار و خصوصاً شخص جورج واشنگتن، قطبی شده است.
شاخصهای سهگانهٔ فوق نشان میدهد که جامعهٔ آمریکا در پس لایههای زیرین خود به شدت به سوی قطبی شدن در حال حرکت است و دیگر آنجامعهای نیست که توان جذب تفکرات و ایدههای مختلف را داشته باشد، هرچند در ظواهر امر ممکن است چنین چیزی مشهود نباشد. اگر اطلاعات برآمده از انتخابات آمریکا را مانند نوشتههای مندرج در خطوط یک دفتر بدانیم، قسمتهای سفید بین خطوط همان چیزی هستند که در حالت عادی خوانده نمیشوند؛ ولی با کمی دقت و توجه، اطلاعات فراوانی را میتوان از بین این خطوط استخراج نمود.
منابع:
۱http: //pewresearch. org/pubs/۲۱۶۷/rich-poor-social-conflict-class.
۲http: //www. gallup. com/poll/۱۴۵۶۱۰/Satisfaction-Remains-Near-Month-Low. aspx.
۳http: //www. gallup. com/poll/۱۴۵۴۹۶/Favor-Oppose-Repealing-Healthcare-Law. aspx.
۴http: //www. pewsocialtrends. org/۲۰۱۲/۱۱/۰۷/a-milestone-en-route-to-a-majority-minority-nation.
۵http: //www. pewhispanic. org/۲۰۱۲/۱۱/۰۷/latino-voters-in-the-۲۰۱۲-election.
۶Ibid.
۷http: //www. gallup. com/poll/۱۵۸۵۸۸/gender-gap-۲۰۱۲-vote-largest-gallup-history. aspx؟ utm_source=alert&utm_medium=email&utm_campaign=syndication&utm_content=morelink&utm_term=All Gallup Headlines.
Sorry. No data so far.