یکشنبه 02 دسامبر 12 | 15:30

چرا خانواده‌ها از بچه‌دار شدن می‌ترسند؟

شما در نظر می‌گیرید که پول دارید، پنج تا خانه هم دارید، اقتصاد خوب دارید، اما بچه، زیاد نمی‌خواهید. این حالت تغییر وضعیت در دنیا که برای همه اتفاق افتاده،‌‌ همان فردگرایی است؛ فردگرایی کاری به این ندارد که شما اقتصاد دارید یا نه، شخص اگر بچه نمی‌خواهد الزاماً به این معنا نیست که شغل ندارد.


این روز‌ها بحث در مورد جمعیت، کاهش بارز تعداد فرزندان بسیار مطرح می‌شود که گاهی نگران کننده می‌باشد و هر کسی نیز در این زمینه اظهار نظر می‌نماید؛ عده‌ای معتقدند کاهش جمعیت نداریم در حالی که اگر خوب نگریسته شود مشخص می‌گردد که این نگاه بلند مدت نیست و فضای کنونی را در بر می‌گیرد.

در صورتی که بحث جمعیت و یا حرکت به سوی افزایش آن از مواردی است که دارای ابعاد پیچیده است و به سادگی نمی‌توان در مورد آن اظهار نظر کرد؛ به طوری که هم اقدامات مقطعی کافی نیست و هم اقدامات شتاب زده نیز در این زمینه خطرناک می‌باشد.

در همین راستا با دکتر حسین محمودیان، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران به گفت‌گو نشستیم که در ادامه می‌آید:

افزایش جمعیت مسئله‌ای است که این روز‌ها بسیار مورد توجه قرار گرفته؛ به نظر شما چه راهکارهای اجتماعی و فرهنگی برای افزایش جمعیت وجود دارد؟ البته اقداماتی در جهت افزایش جمعیت صورت می‌گیرد مانند وعده رئیس جمهور برای اعطای یک میلیون تومان برای هر فرزند یا طرحی که نمایندگان مجلس برای لغو قانون تنظیم خانواده پیگیری می‌کردند و اقدامات شتاب زده دیگر. نظر خود را در این خصوص بیان کنید.

در حال حاضر جمعیت ایران در حال افزایش است؛ چرا که آخرین رشد سالانه ما ۱. ۳درصد می‌باشد؛ یعنی اگر ۱. ۳ درصد را در ۷۵ میلیون نفر ضرب کنید، سالانه حول و حوش یک میلیون نفر به جمعیت اضافه می‌شود.

میزان باروری در ایران کاهش پیدا کرده، اما جمعیت افزایش یافته است

البته شاخص دیگری علاوه بر رشد جمعیت هست که آن میزان باروری است؛ اکنون میزان باروری کاهش پیدا کرده و تعداد تولد‌ها کم شده است.

به لحاظ جمعیت‌شناسی، استانداردی داریم به نام «میزان باروری کل» که به این معناست که به طور متوسط، یک زن در طول دوران فرزندآوری خود، چند فرزند به دنیا می‌‌آورد؟ این یک میزان فرضی است که با توجه به الگوهای سالانه مثل زاد و ولد، حساب می‌شود.

استاندارد این است که این رقم مقداری بالا‌تر از ۲ مثلا ۲. ۱ باشد و هر زن بتواند تقریباً بیش از ۲ فرزند را جانشین خود کند. اگر این اتفاق بیفتد، جمعیت کم نمی‌شود؛ هر چند ممکن است رشد پایین‌تر بیاید و کم شود، اما تعداد جمعیت کمتر نمی‌شود.

در ۴۰ سال آینده رشد جمعیت به سمت صفر متمایل می‌شود

در ایران این عدد زیر ۲ و حدود ۸. ۱ تا ۹. ۱ است و با وجود اینکه این عدد زیر ۲ است، ولی ما باز رشد جمعیت داریم؛ زیرا ساختار سنی جمعیت تاثیر دارد. الان حجم جمعیت جوان ما، یعنی کسانی که در دهه ۶۰ به دنیا آمده‌اند (۵۵ تا ۶۵) آنقدر زیاد است که حتی الان با باروری کم، رشد بالا نگه داشته می‌‌شود و موالید بالا می‌رود، این را اینرسی یا گشتاور جمعیت می‌‌گویند.

اگر ۳۰-۴۰ سال دیگر بگذرد و باروری همچنان در این حالت کم باقی بماند، احتمال دارد که رشد نزدیک به صفر شود و بعد به منفی شدن متمایل گردد. این‌ها اتفاقاتی است که ۴۰ سال بعد باید بیفتد.

نگرانی که وجود دارد این است که سعی کنیم با مشوق‌هایی مردم را تشویق کنیم تا نهایتاً باروری در حد دو فرزند باقی بماند و پایین‌تر نرود؛ چون اگر پایین باشد، ممکن است آن اتفاقات بد بیفتد و جمعیت کمتر شود.

افزایش جمعیت نیازمند این است که زاد و ولد بشدت بالا برود که اصلاً چنین امری ممکن نیست؛ نه اینکه تنها در ایران ممکن نباشد، بلکه در دنیا این اتفاق نشدنی است.

اگر افزایش بخواهیم باید عدد بشدت بالا برود که چنین چیزی نه برای ایران و نه برای خیلی از جاهای دیگر متصور نیست. شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید کسی که یک فرزند دارد، یکدفعه بخواهد تعداد را به پنج برساند!

در چه صورتی جمعیت می‌تواند خود را بازتولید کند؟

برای آن سطحی که من آن را خطر احساس می‌‌کنم، راهکار این است که تعداد فرزند از ۲ خیلی فاصله نگیرد؛ اگر از ۲ خیلی فاصله نداشته باشد، جمعیت می‌‌تواند خودش را بازتولید کند و رشد کمتری هم داشته باشد؛ مثلاً اگر هر خانواده به طور متوسط حدود ۲. ۵ فرزند داشته باشند، چیزی حدود صفر تا نیم درصد رشد به وجود می‌آید که یک رشد قطعی بوده و جمعیت کم نمی‌شود.

 اگر به فرهنگ رایج در جامعه نگاه کنیم، می‌‌بینیم که بسیاری از زوجین چندان تمایلی به بچه‌دار شدن ندارند؛ به‌علاوه خیلی از افراد مجرد که به سن ازدواج رسیده‌اند، ازدواج نمی‌کنند. این مسئله در درازمدت ایجاد نگرانی می‌‌کند.

کم‌رغبتی جوانان به ازدواج کردن

 این بعد دیگری است و اگر در درازمدت ادامه داشته باشد و افراد کمتر ازدواج کنند و ازدواج‌کرده‌ها کمتر بخواهند بچه‌دار شوند، نهایتاً ممکن است که از دو درصد فاصله بگیریم و به ۱. ۵درصد یا کمتر برسیم که این خطرناک است.

این مسئله راهکار دیگری می‌‌خواهد و باید مسائل فرهنگی و اجتماعی ایجاد شود که افراد به ازدواج و بچه‌دارشدن علاقه‌مند شوند؛ این هم در درازمدت کارایی دارد، بنابراین باید سیاست‌های خاصی در نظر گرفته شود.

رابطه زیرساخت‌های اقتصادی با فرزندآوری

الان وقتی از جوان سوال می‌کنی که چرا ازدواج نمی‌کنی؟ جواب می‌دهد که کار ندارم یا خانه ندارم. یکی از ابعاد این مسئله اقتصادی است و شما باید زیرساخت‌های اقتصادی را تقویت کنید. شما فرض کنید، در کشوری که نرخ بیکاری آن بالاست، چه انتظاری می‌‌رود که افراد ازدواج کنند و بچه‌دار هم بشوند؟

اگر این زیرساخت‌ها درست شود تمایل به ازدواج و فرزندآوری تقویت می‌‌شود و افراد ‌می‌توانند به موقع ازدواج کنند و از گرفتاری‌ها رهایی یابند. پس یک بعد مسئله اقتصادی است که شامل شغل، مسکن و غیره می‌شود.

تاثیر فرهنگ و سبک زندگی بر کاهش تمایل به فرزندآوری

بعد دیگر حالت رفتاری، فرهنگی و سبک زندگی دارد. در دنیای جدید، فردگرایی ایجاد شده و هر کس به فکر خودش است. فرد می‌گوید چرا ازدواج کنم و مزاحم برای خودم درست کنم؟!

این کار می‌‌تواند از طریق فرهنگی درست شود و هر جامعه‌ای برای حفظ خود باید این کار‌ها را انجام دهد. باید افراد جامعه از طریق راهکارهایی به این امر پی ببرند که خانواده مهم است یا شرایط به گونه‌ای ایجاد شود که مردم متوجه شوند که بچه برای افراد مفید است.

ترسی که وجود دارد این است که فرد می‌‌گوید من بچه را دوست دارم، اما باید برای زندگی او هزینه کنم. این فرد چشم‌اندازی از آینده را هم می‌‌بیند و مثلاً می‌‌گوید من وضع اقتصادی مناسبی ندارم، با این شرایط فرزند من چه وضع اقتصادی خواهد داشت؟!

به نظر من زمانی که خیال افراد از بابت مسائل اقتصادی و کیفیت زندگی راحت شود، این مسائل حل می‌‌شود؛ چون طبیعت آدم‌ها، هم پدر و هم مادر، این است که بچه داشتن را دوست دارند، اما موانعی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد این‌ها بچه‌دار شوند.

موانعی که موجب ترس خانواده‌ها از بچه‌دار شدن می‌شود

زن ممکن است تصور کند که مثلاً اگر ازدواج کند، همسرش نگذارد که درس بخواند یا سر کار برود؛ این‌ها برای او موانعی است که باید این موانع از طریق فرهنگی و قانونی حل شود تا فرد، چه زن و چه مرد، اطمینان حاصل کند که هم شغل، هم فرزند، هم همسر و هم اقتصاد را خواهد داشت و احساس کند که بچه برای او مفید است.

در گذشته که مردم بچه‌های زیادی داشتند، بچه‌ها مفید بودند؛ چون کار می‌‌کردند و به پدر و مادر و خانواده کمک می‌‌کردند. نظریه این است که قبلاً ثروت از طریق فرزندان به خانواده می‌‌رسید و فرزند برای پدر و مادر کار می‌‌کرد، اما الان برعکس شده است و هزینه‌های زندگی فرزند – از کودکی تا دانشگاه و ازدواج – را پدر و مادر تامین می‌‌کنند.

این جریانات باید برنامه‌ریزی و حل شود تا فرزند چه به لحاظ تربیتی و چه به لحاظ اقتصادی ارزش خودش را داشته باشد و زیاد به پدر و مادر فشار نیاورد؛ در این صورت فرد هم از داشتن فرزند احساس لذت می‌کند، نه احساس ناآرامی.

زن باید احساس کند که اگر بچه‌دار شود جامعه و همسر به او کمک می‌‌کنند

این مشکلات را رفاه اقتصادی می‌تواند حل کند؛ در کشورهای مختلف سیاست‌هایی در این مورد اعمال شده، مثلاً یکی از نگرانی‌های خانم‌ها این است که اگر بچه‌دار شوند، ممکن است بعد از شش ماه یا یک سال مرخصی، مدیرعامل شخص دیگری را به جای آن‌ها جایگزین کند.

برای حل این مشکل الان به آقایان هم مرخصی می‌‌دهند تا در نگهداری بچه به خانم‌ها کمک کنند؛ چون یک تنه نمی‌توان این کار را انجام داد. اگر این اتفاقات بیفتد، خیلی خوب و نیک و میمون است؛ چون زن هم می‌‌خواهد کار کند، هم درس بخواند و هم بچه‌داری کند، بنابراین همسر باید به او کمک کند و اگر این اتفاق نیفتد زن می‌‌گوید که من بچه نمی‌خواهم.

این گره‌های حقوقی است که حق آدم‌هاست و در جاهایی باید قانون تغییر کند تا رفاه ایجاد شود و زن و مرد احساس برابری کنند. زن باید احساس کند که اگر بچه‌دار شود جامعه و همسر به او کمک می‌‌کنند. این مسائل در آن قالب می‌‌تواند حل شود و در نتیجه ما می‌‌توانیم باروری مناسب‌تری داشته باشیم.

بحثی که مطرح است این است که رهبری، در فرمایشاتشان از افزایش کیفی جمعیت صحبت کردند، نه فقط افزایش کمی جمعیت. رابطه میان کیفیت بالای جمعیت و قدرتمندی در منطقه

ما همیشه تاکید می‌‌کنیم که کیفیت جمعیت برایمان مهم است؛ مثلاً در سطح توسعه، در کشورهای اروپایی مثل انگلیس و فرانسه، حدود ۳۰ – ۴۰ سال است که حدود ۶۰ تا ۷۰ میلیون جمعیت دارند. آن‌ها رشد زیادی ندارند، اما کیفیت را حفظ کرده‌اند و اقتصادشان پیشرفته است، اما کشوری مثل هند، جمعیت ۵۰۰ میلیونی داشته و الان بالای یک میلیارد جمعیت دارد، اما کیفیت ندارد.

شما اگر جمعیت کم داشته باشید، ولی کیفیت بالا باشد، می‌‌توانید قدرت منطقه را در دست بگیرید، اما ممکن است جمعیت زیاد داشته باشید، اما کیفیت کم باشد، در نتیجه ضعیف می‌شوید.

اگر همین ۷۰ میلیون را از نظر کیفیت بالا ببرید، می‌‌توانید یک کشور توسعه یافته باشید؛ جمعیت همه کشورهای توسعه یافته به لحاظ عدد از ما کمتر است و این نشان می‌دهد که کیفیت عامل مهمی می‌باشد.

لزوم تناسب امکانات با جمعیت

ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم که نیروی کار و اقتصادمان چطور است؟ یا نسبت جمعیت به سایر امکانات به چه صورت است؟ زمانی که درصد بیکاری دو رقمی شد، معلوم است که مشکل وجود دارد و در نتیجه جمعیت کیفیت ندارد.

زمانی که مدارس سه چهار شیفته باشند یعنی کیفیت وجود ندارد یا وقتی آب شیرین در کشور کم می‌شود یا جنگل از بین می‌رود یا فضای سبز کم می‌‌شود، یعنی کیفیت خوب نیست؛ این یعنی امکانات با جمعیت تناسب ندارد؛ زمانی شرایط مطلوب خواهد شد که این امکانات از بین نرود و در عین حال جمعیت باکیفیت باشد.

افزایش کیفی جمعیت به توانمندی در دوره سالمندی می‌انجامد

ترسی که الان وجود دارد، این است که امکان دارد در آینده جمعیت ما سالمند شود؛ البته در همه جای دنیا نسبت سالمندان بالا می‌رود، بنابراین اگر ما سالمند باکیفیت داشته باشیم بهتر است یا سالمند بدون کیفیت؟

الان ما جوانان زیادی داریم، این جوان طی چند سال آینده سالمند می‌شود و اگر شغل و تحصیلات عالی داشته باشد، می‌‌تواند خود را در دوران سالمندی توانمند کند؛ چون قبلاً انسان توانایی بوده و می‌تواند طوری زندگی کند که سربار خانواده و دولت نباشد.

سالمندی غیر قابل برگشت است و کسی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد؛ به این ترتیب حجم جمعیتی که در دهه ۶۰ به دنیا آمدند، خواه ناخواه سالمند می‌شوند و جلوی آن را نمی‌توان گرفت؛ پس باید آن‌ها را توانمند کرد.

الان ما ۶-۷ درصد جمعیت بالای ۶۰ سال داریم که این میزان در اروپا بالای ۱۵ درصد است؛ این درصد در کشور ما نیز در ۴۰ سال آینده به ۱۵ درصد می‌رسد. در اروپا ۴۰ سال پیش این اتفاق افتاده و درست است که جمعیت سالمند شده و مثلاً به لحاظ بیمه به دولت فشار می‌‌آید، اما وقتی شما توانمندسازی را انجام دهید و جمعیت توانا باشد، خطر کمتر است.

کشورهای اروپایی این خطر را احساس کردند و سیاست‌های تشویقی را انجام دادند.

در یک دورنمای کلی میان جمعیت جوان و پیر تعادل ایجاد می‌شود

اگر ما تشویق باروری را انجام دهیم، باروری افزایش پیدا می‌‌کند و به طور غیرمستقیم تعادل جمعیتی را حفظ می‌‌نماید؛ یعنی به‌‌ همان اندازه که سالمند می‌‌شوند، به‌‌ همان اندازه هم متولد می‌‌شوند.

جوانی موجی است که می‌‌آید و بعد کم می‌‌شود؛ این‌ها پایدار نیست؛ یعنی جوان‌ها پیر می‌‌شوند و بعد از این جوان‌ها، بچه‌هایی هستند که تعدادشان خیلی کم است، این بچه‌ها سالمند می‌‌شوند و باز سالمندی کمتر می‌‌شود.

یعنی همیشه این طور نیست که سالمندان زیاد بمانند و بقیه اقشار کم شوند. نهایتاً در یک دورنمای کلی، یک تعادل کلی پیدا می‌‌شود. پیش‌بینی می‌‌شود که جوامع انسانی این طور نیستند که خودشان را از بین ببرند، بلکه ناخودآگاه، جمعیت، خود را نگه می‌‌دارد.

عدد اصلاً مهم نیست، بلکه تناسب جمعیت با امکانات مهم است. شما ممکن است امکانات را طوری مهیا کنید که در همین ایران ۵۰۰ میلیون نفر زندگی کنند. چه اشکالی دارد؟ مگر ژاپن چقدر مساحت دارد؟ ژاپن به اندازه یکی از استان‌های کوچک ماست، ولی ۱۲۰ تا ۱۳۰ میلیون جمعیت دارد.

اگر شما سیستم اقتصادی و اجتماعی را مدیریت کنید، می‌‌توانید جمعیت را مدیریت کنید. اگر نسبت این خدمات معقول باشد شما هیچ ترسی ندارید و دائماً هم پیشرفت می‌‌کنید. مشروط بر اینکه این کیفیت را حفظ کنید.

در مدرسه سه‌شیفته فرصت نمی‌شود‌‌ همان کتاب درسی را هم تدریس کنند

در سال‌های ۵۵ تا ۶۵، جمعیت زیاد، کیفیت مدارس ابتدایی را پایین آورد و معلم‌ها در مدارس ۳ یا ۴ شیفته درس می‌دادند، ‌ به این ترتیب معلوم است که فشار جمعیت امکانات را می‌‌بلعد.

بنابراین اگر امکانات قوی باشد، می‌‌تواند بر جمعیت بچربد و جمعیت را بهبود بخشد. اگر برای جمعیت امکانات زیادی وجود داشته باشد، کلاس‌های زیاد و یک شیفته دارید، ۸ صبح تا ۱ ظهر کلاس دارید و بعد از ظهر هم کلاس تقویتی می‌‌گذارید که وقتی بچه بزرگ شد مثلاً زبان یا مهارت‌های دیگر بلد باشد، اما در مدرسه سه شیفته، چه کاری می‌‌خواهید انجام دهید؟ در مدرسه سه شیفته شما فرصت نمی‌کنید‌‌ همان کتاب را هم درس بدهید.

این یک تعادل بین جمعیت و امکانات اجتماعی و اقتصادی است و مدیریت باید این‌ها را ببیند و برنامه‌ریزی کند؛ ما می‌توانیم رفاه ایجاد کنیم و به این ترتیب مسئله جمعیت را نیز حل نماییم.

مسئله دیگر این است که خانواده‌های بسیاری، بخصوص در تهران، رفاه اقتصادی دارند یا خانوده‌هایی تحصیلکرده هستند، اما باز هم نگرش مثبتی به بچه‌دار شدن ندارند. یعنی نخبگان و افراد تحصیلکرده جامعه که از ضریب هوشی بالاتری برخوردارند، گرایش به فرزند دار شدن ندارند. این مسئله باعث کاهش ضریب هوشی در نسل‌های بعد می‌شود.

فردگرایی سبب می‌شود ثروتمندان هم تمایلی به بچه‌دار شدن نداشته باشند

بله، شما در نظر می‌گیرید که پول دارید، پنج تا خانه هم دارید، اقتصاد خوب دارید، اما بچه، زیاد نمی‌خواهید. این حالت تغییر وضعیت در دنیا که برای همه اتفاق افتاده،‌‌ همان فردگرایی است؛ فردگرایی کاری به این ندارد که شما اقتصاد دارید یا نه، شخص اگر بچه نمی‌خواهد الزاماً به این معنا نیست که شغل ندارد.

ممکن است برای بچه خانه بخرد، ماشین هم بخرد، اما شخص می‌‌گوید که من همه این امکانات را دارم، بچه، چه نیازی از من برطرف می‌‌کند. ممکن است ابعاد دیگر و رضایت دیگری از بچه بخواهد که بچه آن رضایت را برایش فراهم نکند.

تمایل به بچه‌دار شدن در میان افراد تحصیلکرده کمتر از سایر اقشار است

در دنیای جدید، تمایل به داشتن بچه کم شده است. در این بین افراد تحصیلکرده و سطح بالا تمایلشان کمتر از سایر اقشار جامعه است؛ این تمایل ممکن است ناشی از مسائل اقتصادی نباشد، بلکه آن‌ها تمایل روانی، فرهنگی یا اجتماعی برای فرزندآوری نداشته باشند.

در حقیقت دلیل آن‌ها این است که بدون بچه آزاد‌تر هستند؛ به این ترتیب، بچه‌دار شدنشان کمتر است و ممکن است امید به آینده برایشان ضعیف‌تر باشد.

افزایش جمعیت پس از انقلاب به دلیل امید مردم به انقلاب بود

بعد از انقلاب میزان موالید در ایران بسیار بالا رفت و من این مسئله را مربوط به امیدی می‌دانم که افراد در پی انقلاب پیدا کرده بودند و امید داشتند که وضعیت نسل بعد بهبود ‌یابد، اما به نظر می‌رسد این امید الان در دنیا کمتر شده؛ چون دنیای صنعتی این امید را پایین می‌‌آورد، بنابراین باید طوری عمل کرد که این امید و آینده‌نگری تقویت شود.

ضرورت تهیه یک بسته فرهنگی که در آن فلسفه زندگی تعریف شود

راهکار فرهنگی این است که روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و علمای مذهبی یک بسته فرهنگی تهیه کنند که در آن فلسفه زندگی آدم‌ها تعریف شده است. الان فلسفه زندگی آدم‌ها طوری است که با بچه زیاد همخوانی ندارد، در حالی که باید طوری باشد که بچه در این بسته جای بگیرد.

الان بسته‌ای دارید که بچه و ازدواج دارد از آن حذف می‌‌شود، البته مسئله و مشکل اقتصادی هم هست و اقتصاد برای خیلی‌ از افراد اهمیت داردغ شما مثالی در مورد افراد تحصیلکرده زدید. حالا ببینید که افراد مذهبی و علما چند بچه دارند؛ دیگر کسی ۴، ۵ بچه ندارد، جدیدتر‌ها ۲ یا ۳ بچه دارند.

علت آن این است که ساختار جدید در دنیا فرا‌تر از این اجازه نمی‌دهد، بنابراین، بین ۲ تا ۳ بچه را در نظر داریم و بیشتر از این نمی‌توانیم؛ باید یک پکیج تعریف کنیم که در آن ۲ تا ۳ بچه قرار بگیرد. نمی‌توان انتظار داشت مثل دهه ۶۰، مردم ۵ یا ۶ بچه داشته باشند.

برابری زن و مرد و تاثیر آن در فرزندآوری

اروپا هم دنبال همین است. در غرب مطالعه کردند که در کشورهایی مثل ایتالیا یا اروپای جنوبی، باروری پایین‌تر از کشورهای اروپای غربی مثل فرانسه و انگلستان است. وقتی علت را بررسی کردند متوجه شدند یکی از دلایل این است که برابری جنسیتی در آن کشور بالا‌تر است.

برابری به این صورت بود که زن احساس کرد آنجا قوی‌تر است و بهتر می‌‌تواند به خواسته‌هایش برسد، پس از این مکانیزم باید استفاده کرد که باید برابری در خانواده و جامعه بیشتر شود؛ همه این‌ها کمک می‌‌کنند که اشتیاق فرزندآوری جایگزین شود.

باید موانع فرزندآوری شناخته شده و رفع شود

مطالعات نشان دادند که توسعه یافتگی، در یک جاهایی، کاهش باروری و زاد و ولد ایجاد می‌‌کند؛ البته از یک جایی که در سطح عالیتر رد بشوند، ممکن است دوباره به قبل برگردند و زاد و ولد را تشویق کنند، منتهی در یک فضا و فلسفه زندگی جدید.

این فلسفه جدید زندگی باید به گونه‌ای ترسیم شود که همه این‌ها در آن نقش داشته باشد؛ ممکن است یک مانع تربیتی یا روانی در زندگی وجود داشته باشد که مانع فرزندآوری شود، لذا باید این موانع شناخته شده و رفع شوند.

کنار هم بودن باید برای افراد معنی پیدا کند

از طرف دیگر، ‌ برای آدم‌ها انتخاب‌های زیادی گذاشته شده که بعضی از این انتخاب‌ها، بعضی دیگر را پس رانده است. تلویزیون، ماهواره، سینما، بدن‌سازی و از این قبیل آمده و خیلی از آدم‌ها فضای خانواده را که در گذشته یک فضای تفریحی بود،‌‌ رها کرده‌اند.

قبلاً خانواده‌ها شب‌ها با هم می‌‌نشستند، شب‌نشینی داشتند و اتفاقاً شلوغ‌تر و راحت‌تر هم بودند، اما الان هر کس کار خودش را انجام می‌دهد. پدر کار خودش، مادر کار خودش، فرزند هم کار خودش را انجام می‌دهد، در خانه هم نیستند، غذا را هم بیرون می‌‌خورند و خانه را فقط خوابگاه می‌‌دانند.

این فضا باید در یک جای دیگر بازسازی شود تا کنار هم بودن برای آدم‌ها معنی پیدا کند؛ متخصصان اجتماعی، روان‌شناسی، فرهنگی و اعتقادی باید سازوکار این اتفاق را فراهم کنند. اگر این بسته تعریف شود، همه چیز حل خواهد ‌شد.

باید خانواده‌ای تعریف شود که همه در آن مهم باشند

باید فضا به گونه‌ای شود که هم بچه و هم پدر و مادر در خانواده خوشحال باشند. الان طوری شده که سالمندان را نسبت به گذشته خیلی تحویل نمی‌گیرند یا به خانه سالمندان می‌فرستند یا برای نگهداریشان نوبتی وقت می‌‌گذارند. اگر خانواده تقویت شود، راحت‌تر می‌شود؛ چون خانواده قوی، هم بزرگتر‌ها و هم کوچکتر‌ها را نگه می‌دارد.

در دنیای جدید این بسته‌ها باید «بازتعریف» شوند. همه به دنبال همین اتفاق هستند. عده‌ای می‌گویند باید رفاه وجود داشته باشد یا عده‌ای می‌‌گویند باید برابری بین افراد وجود داشته باشد تا آدم‌ها احساس نکنند این با هم بودن از قدرت و اعتبار و انتخاب‌های فرد کم می‌‌کند. زن احساس نکند وقتی ازدواج کرد، انتخاب‌هایش مثل شغل، درس، فعالیت‌های اقتصادی، پس انداز پول، خریدن ملک و غیره با مانع روبروست؛ از دیدگاه مرد هم همین طور است.

آدم‌ها به لحاظ روانی باید شاد باشند، ‌ زن طبیعتاً به لحاظ روانی از داشتن فرزند و تربیت او لذت می‌‌برد، اما این احساس الان مقداری تحت فشار است؛ باید این فشار‌ها را بردارید تا مشکلات بتدریج حل شوند.

منفعت‌گرایی؛ زاییده دنیای تمدنی

 طبق برداشتی که من از صحبت‌های شما کردم، الان فردگرایی زیاد شده، اما در گذشته بیشتر خانواده مهم بود تا خود فرد. الان افراد هر چیزی را با سود و منفعت خود می‌‌سنجند و به همین دلیل کاهش جمعیت اتفاق افتاده است.

منفعت‌گرایی که زاییده دنیای تمدنی است، منجر به این مسئله شده و همه ما به نوعی گرفتار آن هستیم؛ مثلاً الان بچه‌ها کم شدند، عمه، عمو، دایی و خاله کم شده و پیوندهایی که قبلاً وجود داشت، به هم خورده است.

احیای پیوندهای خانوادگی؛ لازمه تقویت خانواده

شما امروزه چقدر به عمو، پدربزرگ، مادربزرگ و بقیه اقوام سر می‌زنید؟ آن‌ها باشند یا نباشند دیگر تاثیری در زندگی شما ندارد، ‌اما این پیوند‌ها دوباره باید احیا گردد تا خانواده تقویت شود. تا نتوانیم خانواده را تقویت کنیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که تعداد آن زیاد شود، حتی اگر به خانوده‌ها پول بدهیم. مگر می‌توان هزینه فرزند را با یک میلیون تومان مقایسه کرد؟ ممکن است آدم‌های خیلی فقیر این یک میلیون را بگیرند، اما تاثیر مالی به آن صورت ندارد.

اما می‌توان افراد را از لحاظ مالی تامین کرد؛ مثلاً به آن‌ها گفت که با بچه دار شدن، چند درصد به حقوق اضافه می‌شود، این قدر مرخصی داده می‌شود یا همسرتان می‌تواند این اندازه کار نیمه وقت داشته باشد، اما مسئله فقط امکانات مالی نیست. ذهن انسان‌ها باید دوباره بازسازی شده و فلسفه زندگی عوض شود.

باید منفعت‌گرایی کم شود تا فرزند‌آوری افزایش یابد

باید کاری کرد که فردگرایی کمتر شود یا اگر فرد خود را در نظر می‌‌گیرد، دیگران را هم مدنظر داشته باشد، اما فرد تا منفعت نبیند این کار را نمی‌کند؛ در گذشته عشق و علاقه بوده، منفعت هم بوده و ترکیب این دو خانواده را نگه می‌‌داشت، اما الان منفعت کمتر شده و به همین خاطر آدم‌ها ازدواج نمی‌کنند و می‌گویند هفته‌ای یک بار همدیگر را می‌بینیم، مثل ازدواج‌هایی که در خارج اتفاق می‌‌افتد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.