شنبه 14 آگوست 10 | 16:00

خدایا، ماه رمضان سال بعد را …

تا چشم بر هم بزنیم مهمانی تمام می‌شود. نه! نه اینکه برود و ما را به حال خود بگذارد. نه! اینطور نیست؛ که اگر اینطور باشد، هیچ وقت نمی‌گفت، «من از رگ گردن به شما نزدیک‌تر هستم!».


سی روز!
سی تا بیست و چهار ساعت مهمانش هستیم و از ما پذیرایی می کند.
تا چشم بر هم بزنیم مهمانی تمام می‌شود. نه! نه اینکه برود و ما را به حال خود بگذارد. نه! اینطور نیست؛ که اگر اینطور باشد، هیچ وقت نمی‌گفت، «من از رگ گردن به شما نزدیک‌تر هستم!».
ولی حق بدهید که هیچ وقت دیگر نمی‌توانیم آنطور که این سی روز به سراغ ما می‌آید، ما را تحویل می‌گیرد و مهمان خودش می‌کند، پیدایش کنیم.

سی سحر از خواب بیدار می شویم و تا می توانیم سحری می خوریم و آب می نوشیم که نکند خدای نکرده کمی در طول روز گرسنه‌ بشویم. نمی‌گویم این کار بد است، نه، ولی خب اگر می‌خواست گرسنه‌ نشویم که نمی‌گفت چیزی نخورید.


اصلاً شاید خواسته چیزی نخوریم تا معده‌ی ما جا داشته باشه تا با دست خودش معده‌ی ما را پر کند. شاید اصلاً این یک راه است تا شاید معده‌ی روحمان هم گرسنه بشود. چه می‌دانم. حالا درست یا غلط، سی سحر، تا جا و جان داریم سحری می خوریم. نمی‌گویم چرا. اصلاً همه‌ی اینها زیباست. همین سحری خوردن و بعد از آن ده پانزده ساعت گرسنگی و دوباره موقع افطار تلافی کردن و یک شکم سیر غذا خوردن و دل درد گرفتن هم زیباست. همه‌ی اینها خاطره است.

بله! شاید صبحانه‌ی روز عید فطر، آن هم بعد از سی روز نان پنیر چایی نخوردن، خیلی بچسبد، ولی باور کنید همان آدم هم دلش برای ماه رمضان سال بعد پر می‌زند.
قبول ندارید؟ کاری ندارد. فقط کافیست روز عید فطر، وقت اذان مغرب که می‌شود به چهره‌ها دقت کنید. همه انگار چیزی گم کرده‌اند.
آدم است دیگر. وقتی چند وقت در یک شرایطی قرار بگیرد، به آن عادت کرده و با آن شرایط خو می‌گیرد؛ چه برسد به اینکه آن شرایط، ماه رمضان باشد و مرتب از در و دیوار و زمین و آسمان، معنویت روی سر آدم بریزند.

چه برسد به اینکه سه شب در آن سی شب گذاشته باشند و قرآن در آن شب‌ها نازل شده باشد و مرتب پشت سر هم بگویند که «و ما ادراک ما لیله القدر» و این شب‌ها را قدر بدانید و این شب‌ها «خیر من الف شهر» و «تنزل الملائکه و الروح …» و بگویند که بروید، بگویید، ببخش ببخش ببخش تا ببخشد و …
می‌دانید؟ حتی اگر از فردای ماه رمضان باز هم روزه بگیرید و هر روزش هم یک جزء قرآن بخوانید و همه چیز عیناً مثل همان ماه رمضان بشود و حتی تلویزیون هم مرتب پشت سر هم سریال پخش کند، نمی‌دانم چه سرّی هست که حال و هوایی که در ماه رمضان داریم را پیدا نمی‌کنیم.

حتی زولبیا و بامیه هم بعد از ماه رمضان مزه‌اش را از دست می‌دهد، چه برسد به بقیه‌ی چیزها…
حالا می‌فهمم مواقعی که توی مسجد محل می‌گویند، خدایا این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان ما قرار نده، یعنی چی.
ولی من می‌خواهم خدا را توی رودربایستی بیندازم و بگویم که، «خدایا، ماه رمضان سال بعد را ماه رمضان آخر من قرار نده.»
آمین…

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.