از این رسم غریب گله نمیکنیم؛ سالها می شود که اینگونه است و ما هم عادت کردهایم. کما بهانه خوبیست برای ما تا دور و برمان را دقیقتر نگاه کنیم و «خلیل عمرانی» را ببینیم که روی تخت بیمارستان افتاده است. شاعری را ببینیم که سالها میسرود و زیر پر و بال شاعران جوان را میگرفت تا بوستان شعر انقلاب هر روز جوانهای تازه را میزبانی کند.
«خلیل عمرانی» سال 1343 در بندر دیر بوشهر بدنیا آمد تا بعدا «پژمان دیری» تخلص کند. او با پیروزی انقلاب جدیتر به شعر پرداخت. شاید یکی از دلایل این جدیت، چفت شدن آقا خلیل با مرحوم نصرالله مردانی در ابتدای دهه شصت بود.
کارشناسی ارشد رشته ادبیات فارسی را گرفت و در سمتهای مختلفی چون مدیرکل آموزش و پرورش بوشهر، مشاور وزیر آموزش و پرورش، مسوول آفرینشهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشور و معاونت فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر فعالیت کرد.
شاید همین فعالیتها هم بود که باعث شد شاعرانگیاش کمتر به چشم بیاید. البته به چشم و من و شما؛ وگرنه جوانهایی که خانه او پاتوق جلسات شعرخوانیشان بود حتما بیشتر از هر کدام از این عناوین با عمرانی شاعر صفا میکردند. همانها تعریف میکنند که وقتی شعر میخواندیم چشمهایش را میبست و تمرکز میگرفت. به محض اینکه شعر به پایان میرسید، میگفت: فلان بیت یا مصرع را دوباره بخوان. آنجا بود که متوجّه میشدیم مرتکب سهوی شدهایم و میخواندیم و میشنید و اصلاحش میکرد.
آقا خلیل جلسات شعر داشت، اما پابند شاگردهایش نبود، اسیر و واله استاد شنیدن نبود؛ به همین خاطر هم بود که گاه جلسات یکشنبههایش را با یک نفر هم شروع میکرد. خیالش نبود که جلسه شلوغ نیست و زانو به زانو جوان ننشسته است. میگفت همین یک نفرها ممکن است گروهی را دستگیری کنند.
عمرانی دستی در همه قالبها دستی داشت اما با غزل و مثنوی و دوبیتی بیشتر مانوس بود و از این میان هم غزلهایش رنگ و بویی دیگر پیدا میکرد. او را شاعری آیینی میشناسند که تعهد و انقلابی بودن در بیتهایش موج میزند. انقلاب، دفاع مقدس، مردم مظلوم بحرین، بیداری اسلامی و… از جمله دغدغههای او بود که در شعرهایش دیده میشد.
او شاعری بود که تعارف نداشت و صریح و بی لکنت نظراتش را در شعرهایش میریخت و وقتی پای دین و انقلاب به میان میآمد محافظه کاری را کنار میگذاشت.
مصطفی محدثی خراسانی درباره این خصوصیت او چنین میگوید: «ما تعدادی از شاعران انقلاب را داریم که اهل مدارا و تعامل هستند و مقابل کسانی هم که با ایشان اصطکاک و جهت گیری های عقیدتی و سیاسی هم دارند به نحوی مدارا می کنند، و حاضر نیستند موضع شفافی بگیرند. تک و توک در شاعران انقلاب پیدا می شوند مثل استاد حمید سبزواری -در پیشکسوت ها ایشان سرآمد هستند- و در میانسال ها هم آقای عمرانی، در بیان مواضع و عقاید خودشان خیلی صریح و تند هستند. همین موجب می شود که خیلی ها از ایشان برنجند. این یکی از وجوه برجسته ی ایشان است از آن دل سوزی شدیدی که نسبت به ارزش ها دارند و در شعرشان هم متجلی است.»
عمرانی که این روزها روی تخت سیسی یو مرکز قلب تهران خوابیده است هنوز پنجاه را پر نکرده است. او با این سن و سال چرا باید دو بار سکته کند؟ شاید درد و رنجهایی که او در شعرهایش خبر از تحملشان میدهد دلیل این خستگی باشد:
داریم داغ سرخ تو ای گل به جان هنوز
در حیرتیم زین همه تاب و توان هنوز
یا جایی دیگر که گفته بود:
برگشته ام به شهر و نمی فهمند
دیوارهای خسته زبانم را
عیادت علیرضا قزوه از خلیل عمرانی
حالا این رنجها کار خودش را کرده است و او را پابند رخت و تخت بیماری ساخته، شام تاسوعا بود که حالش بد شد و رفت بیمارستان تا دوستدارانش اینبار پای تختش و کنار سیم و لولههایی که به بدنش آویزان بود، به دیدارش بروند. امید که این شاعر انقلاب زودتر برگردد به خانهاش و جلساتش دوباره رونق بگیرد و شعرهایش باز هم موج بردارد در این شهر دود زده. از خلیل عمرانی تا کنون کتابهای «ترنم حضور»، «مروارید فراموش»، «ساعت به وقت شرعی دریا»، «گزینه ادبیات معاصر» و «دلمویههای بم» منتشر شده است.
چند شعر برگزیده از او در زیر میآید.
شعری برای بیداری اسلامی/ 12/04/91 تهران
آسمان پر شده از فرصت زیبا تو هنوز…
سیب شد رو به سراندیب شکوفا تو هنوز…
خاک در رقص دگرگون به خدا برگشته
دیده نگشوده، در افسانه ی دنیا تو هنوز
شهر برخاسته بر بام تماشا بیدار
دل فرو خفته در انگاره و رویا تو هنوز…
آه…ای در سفر مبهم گندم تا خاک
نور شد سلسه ی آدم و حوا تو هنوز…؟
آخرین نفرت قابیل به جنگ آمده است
شده انگیزه ی آیینه مهیا تو هنوز…
نذر توحید دلی در عطش نیل بشوی
مصر هم طرح نو انداخت مبادا تو هنوز…
شرق اندیشه تو را سمت خدا می خواند
فتنه ی غرب خدا باخته حاشا تو هنوز…
از حرا زمزمه ی صبح به آهنگ غدیر
چارده مرتبه دریا شده اما تو هنوز…
به مقام معظم رهبری/ تهران 24/4/91
مولا اگرچه ختم به سقای کوثر است
مردی که یادگار غدیر پیمبر است
مولا بنام حضرت سید علی که او
نسل زلال کوثر و فرزند حیدر است
می آید از غدیر خمینی چو بوتراب
آیینه ی عدالت و خورشید خاور است
پیر جهان و نایب صاحب زمان که عشق
با او در این هزاره ی وحدت مقدر است
ایران همه حماسه ی فکر و فقاهتش
نامش برای وسعت اسلام سنگر است
در روشن سیاست او دین شکوهمند
در سایه ی سیادت او نور محور است
امت شکفته یا دل بیدار و بی غبار
تاریخ در تلاطم تجدید باور است
باور به باب روشن قرآن که در جهان
تنها مسیر و منجی انسان همین در است
میلاد این امام حسینی خجسته باد
حق باوری که پرتو اعجاز کوثر است
نامش بلند باد و بلنداش بی گزند
دین گستری که روح خدای مکرر است
عیادت علی محمد مودب از خلیل عمرانی
***
به مظلومیت زن درفرهنگ غربی
مرد آمد و آویخت به دشمن وطنش را
تا د رببرد مختصر جان و تنش را
تا ازخودش عریان شود و نان نگریزد
با گرگ عوض کرد شبی پیرهنش را
عریان شد و عریانی خود را خرد انگاشت
دیدند کلاغان هوسخوان بدنش را
درغربترین نقطهی گندم شدن خاک
تاریک نوشتند به آدم کفنش را
این غرب رها مانده نه موسیست نه عیسی
نیرنگ ببینید تمام چمنش را
ازمرد بتی ساخت تهی ! هرچه تهیتر
قربانی تن کرده رسوم و سننش را
آورد که تا دیده شود برسر بازار
در معرکهی گرم عمو سام زنش را
بی غیرتی مرد و کالا شدن زن
بیچارگی عرضه و هرزه شدنش را
زن آن که دراندیشه دین خط امان دید
درمتن زمان حجب و حجاب و سخنش را
زن فاطمه و زینب و آسیه و مریم
پرورده مسیحا و حسین و حسنش را
زن نرگس و ریحانهی گلخانهی عترت
نازم نفس یوسف گل پیرهنش را
میآید و دنیا ادب اندیش ظهورش
از کعبه اذان میشکفد آمدنش را
تا جان جهان مست عدالت شود وعشق
شیطان ببرد فتنهی زاغ و زغنش را
میآید و این تازهترین مژدهی دین است
آغاز غدیری که شکوفا شدنش را
***
می خواستم در من صدای تازهای باشی
حـسی شکوفـاتر، هوای تازهای باشی
با وسعت خاموش شبهایم بیامیزی
آوازها را ابتدای تازهای باشی
بعد از خدا تقدیرهایم را تو بنویسی
پیغمبرت باشم خدای تازهای باشی
آدم شوم امّا بهشتت را نیاشوبم
هرلحظه در من ماجرای تازهای باشی
غایب نباشد سیبی از سرشاخهی هستی
در شاخههایم آیههای تازهای باشی
برگردم از خودگاهگاهی تا غزلهایت
مضمون به مضمون مقتدای تازهای باشی
میخواهم امّا در سکوتی تشنه ناچارم
بنویس تا در من صدای تازهای باشی
Sorry. No data so far.