در هفتههای اخیر، خبرهای جسته و گریخته فراوانی از عطاءالله مهاجرانی شنیده و خوانده شد. از جشن تولدی که با حضور عناصر ضد انقلاب و البته شخص مهاجرانی در دانشگاه سواز لندن برگزار شد تا دعوت شاه سعودی از مهمان ایرانی الجنادریه یعنی مهاجرانی برای عضویت در یک مرکز وابسته به شاه سعودی در وین.
مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات و مشهور به «زینتالوزرای دولت خاتمی» است.
او کسی است که هنگام حضور در ایران گفته بود در بچگی شیر خر! میخورده است و این جمله باعث مشهور شدن بیشتر وی در محافل طنز سیاسی شد.
مهاجرانی همچنین بعدها و پس از خروج از کشور و به رسانههای خارجی اعلام کرد که دیگر به کشتن سلمان رشدی اعتقادی ندارد و این در حالی است که «لندن» را هم وطن خود میداند.
آنچه که در ادامه میخوانید گزارشی است از عطاءالله مهاجرانی و اخباری که در پیرامون او وجود دارد.
«آقایان و خانمها! این چیزی که در دستان من میبینید، یک ساعت است. من براساس حرکت ثانیهشمارهای این ساعت پنج دقیقه زمان میگیرم و در این پنج دقیقه از خدا میخواهم که جان مرا بگیرد…»
نفسهای حاضران در سینه زندانی شد! چشمهای نگران برخی مؤمنان به وجود خدا منتظر پاسخ قاطع خداوند بود.
– «آقایان و خانمها! پنج دقیقه تمام شد و من هنوز زندهام. پس خدایی وجود ندارد.»
این دیالوگ در سکانس آغازین فیلم «برد» و از زبان نقش اول این فیلم که شخصیت «موسولینی» را بازی میکند بیان میشود.
در این سکانس، موسولینی هنوز به قدرت نرسیده و یک فعال سیاسی است که رهبری یک حزب کمونیستی را بر عهده دارد.
«بنیتو موسولینی» رهبر فاشیست و دیکتاتور بزرگ ایتالیا را کمتر کسی است که نشناسد. این فیلم سینمایی، زندگی واقعی و مستند او را به تصویر میکشد. در ادامه فیلم، دختر جوانی به نام «آیدا دالسر» شیفته روحیات و شخصیت موسولینی میشود، موسولینی هم طی برخوردی اتفاقی که با این دختر جوان دارد، خودش را شیفته و دلداده او نشان میدهد.
به مرور ارتباطات بسیار نزدیکی بین آنها شکل میگیرد. در این گیرودار، موسولینی تصمیم به انتشار یک روزنامه میگیرد، اما به دلیل مشکلات مالی نمیتواند کاری انجام دهد. آیدا در حرکتی فداکارانه وسایل منزلش را میفروشد و پول آن را به موسولینی میدهد تا روزنامهاش جان بگیرد. موسولینی از او خواستگاری میکند و با قاطعیت میگوید که تا لحظه آخر کنار آیدا میماند. در این گیرودار، یک روز که آیدا برای ملاقات موسولینی به دفتر کارش میرود متوجه میشود که او زن و بچه دارد! موضوعی که موسولینی آن را از آیدا پنهان نگه داشته بود. اما باز با این حال، آیدا وجود همسر او را میپذیرد و اعتراضی نمیکند. آیدا از موسولینی صاحب یک فرزند میشود، اما وقتی ماجرا را به او خبر میدهد درکمال ناباوری با عدم پذیرش موسولینی روبهرو میشود.
موسولینی پلههای کسب قدرت را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد. آیدا به هر دری میزند که همسرش (موسولینی) او را طرد نکند. او که از همه جا ناامید شده دست به افشاگری میزند. موسولینی به قدرت میرسد و اولین اقدامش دستگیری آیدا و پسر اوست. آیدا در بیمارستان روانی حبس میشود و پسرش در زیرزمین کاخ موسولینی زندانی. آیدا دالسر در همان تیمارستان جان میبازد و پسرش نیز که در ۲۰ سالگی به دستور موسولینی به بیمارستان روانپریشها منتقل شده بود در همانجا میمیرد، این در حالی بود که موسولینی در تمام سخنرانیهایش با هیجان و حرارت خاصی از «رعایت حقوق مردم و دیگران» دم میزد!
و اما سکانس پایانی فیلم از این قرار است: موسولینی که با هیتلر متحد شده بود در جنگ شکست خورد و از حکومت ساقط شد. مجسمه او را به زیر کشیدند و با یک دستگاه پرس خرد کردند. همزمان با خرد شدن مجسمه موسولینی، دیالوگ او در سکانس نخست فیلم پخش شد: «آقایان و خانمها! پنج دقیقه تمام شد، خدایی در کار نیست». او فراموش کرده بود که پنج دقیقه خدا با پنج دقیقه ما انسانها فرق دارد!
این فیلم شباهتهایی جالب با «عطاء الله مهاجرانی» دارد.
او هم گویا فراموش کرده بود که «پنج دقیقه خدا با پنج دقیقه ما آدمها خیلی فرق دارد»! این را از یاد برده بود زیرا او که همواره از «رعایت حقوق شهروندی»، «احترام به حقوق بشر»، «مدارا»، «تساهل و تسامح» و «پرهیز از پایمال کردن حق دیگران» دم میزد و کماکان دم میزند چگونه خودش حق مسلم یک انسان را پایمال و از مسؤولیت دولتی خود سوءاستفاده کرده است.
ماجرایی که در جریان آن فردی که همواره خود را یک اصلاحطلب و دموکرات معرفی میکند، چگونه اصول مسلم اخلاقی و «حق الناس» را نادیده گرفته و با سوءاستفاده از موقعیت شغلی و اجتماعی خود، یک زن مسلمان و تحصیلکرده را سرگردان و بیپناه میکند. این ماجرا مربوط به عطاءالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (!) و سخنگوی دولت آقای خاتمی است که در آن دوران به «زینت الوزرا» شهرت یافته بود و روزی روزگاری در نقد آیات شیطانی سلمان رشدی کتاب نوشت. مهاجرانی بعد از کنارهگیری از وزارت ارشاد به مرکز گفتوگوی تمدنها رفت تا در آنجا دموکراسی و مردمسالاری و حقوق بشر را ترویج کند اما چندی نگذشت که رسوایی هتک حیثیت چند زن مسلمان توسط او موجب خروجش از کشور شد.
آنچه در پی میآید رنجنامه یکی از زنان مسلمان و تحصیلکردهای است که با فریب مهاجرانی، زندگی و آبروی خانوادگیاش در معرض تهدید قرار گرفت. البته هدف از انتشار این رنجنامه به هیچ وجه سرک کشیدن در زندگی خصوصی این افراد نیست، بلکه هدف روشن کردن این واقعیت است که در پس چهره ظاهر الصلاح برخی مدعیان دموکراسی و حقوق بشر، چه دیکتاتورهایی قرار دارد که برای هوسرانی خود، حاضر به پایمال کردن زندگی و حیثیت دیگران میشوند. این دادنامه را مرور میکنیم و داوری را به عهده وجدان بیدار شما میگذاریم.
از غزلهای عاشقانه تا…
«حضرت آیتالله شاهرودی مقام معظم قوه قضائیه… اینجانب… همسر آقای دکتر سید عطاءالله مهاجرانی هستم که متأسفانه مورد ظلم و ستم از جانب ایشان قرار گرفتهام. لذا مشروح خواسته بحقم به پیوست این عریضه تقدیم میگردد….
اینجانب… در سال ۱۳۷۹ طرح پیشنهادی پروژه دانشگاهم را برای حمایت مرکز گفتوگوی تمدنها به آن مرکز ارائه کردم و در سمیناری شفاهاً برای آقای دکتر مهاجرانی طرحم را مطرح کردم و ایشان من را به مرکز گفتوگوی تمدنها دعوت نمودند تا حضوراً با اینجانب در رابطه با پروژهام صحبت نمایند.
بعد از مراجعه به دفتر ایشان با تأکید فراوان پیشنهاد کردند عنوان مشاوره پروژهام را شخصاً به عهده بگیرند و با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و آموزش و پرورش و ارشاد اسلامی و خود مرکز گفتوگوی تمدنها طرحم اجرا شود. در جلسه دوم ایشان با اصرار از اینجانب پیشنهاد همکاری نزدیک در مرکز به عنوان کارشناس گروه هنر مطرح نمودند که پس از آن در گروه هنر مرکز مشغول به کار شدم. در مدت اشتغال در آن مرکز مورد توجه ایشان بودم که این را دلیل بر پشتکار خودم در کار میدیدم. بعد از مدتی عنوان دبیری گروه هنر را به من دادند. بعدها متوجه شدم که توجه ایشان توجه پدری و در حالت همکاری اداری نیست!
پروندههایی که وی شخصاً به اینجانب برای رسیدگی میدادند و تأکید داشتند خودم بررسی کنم، در لابهلای پروندهها شعرهایی بود که با تاریخ و دست خط خودشان نوشته شده بود. من فکر میکردم آنها همه در رابطه با کار میباشد. بعدها متوجه شدم شعرها هیچ ارتباطی با کار ندارند. زیرا پس از مدتی ایشان با حالت زیرکانه و مظلومانهای به من گفتند که از روز اول که شما را دیدم، دیگر دلم مال خودم نیست و به شما علاقمند و شیفته شدهام و تحت تأثیر متانت و نجابت شما قرار گرفتهام. من جا خوردم. هرگز چنین چیزی را تصور نمیکردم.
به وی گفتم آقای مهاجرانی من یک زن شوهردار هستم. ثانیاً شما مرد متأهلی هستید و با وجود موقعیت خاص اجتماعی که دارید، اصلاً فکر نمیکردم چنین افکاری و تصوراتی در ذهن شما که فردی با مسؤولیت اجتماعی و سیاسی بالا هستید، باشد. ایشان در جواب گفتند من به شما علاقهمندم و نمیدانستم شما شوهر دارید. مطرح کردم مگر شما در جریان پرونده اینجانب در مرکز نمیباشید!؟ «قابل ذکر است اینجانب با همسر سابقم مدت طولانی اختلاف داشتم که بر این اساس، پرونده تقاضای طلاق در دادگاه تبریز مطرح بود، لیکن مراتب پرونده طلاق را به کسی نگفته بودم و آن وقت هم نگفتم.»
با توجه به شرایط زندگی و اختلاف با همسر سابقم سعی کردم حتی از اشتغال در آن مرکز کنارهگیری کنم. [اما] با مخالفت شدید ایشان مواجه شدم لیکن به هر بهانه رفت و آمد به دفتر ایشان را برای امور اداری به حداقل رساندم. ولی ایشان در موضع مدیریت من را به دفتر احضار میکردند. بعد ازمدتی که سیر موفقیت اینجانب در پرونده مطروحه طلاق پیش آمده بود، مزاحمتهای همسر سابقم در محل کارم باعث شد ایشان کاملاً در جریان زندگی و مشکلات زندگی من قرار گرفتند و با همکاری حراست مرکز، سعی در رفع مزاحمتها و اذیت و آزار همسر سابقم درمحل کار شدند.
وقتی متوجه شدند که من مدتی است در شرف طلاق هستم، من را به دفترشان میخواستند و دل من را گرم به تصمیم میکردند… بعد از طلاق ایشان بلادرنگ از من خواستگاری کردند. من که شکسته شده بودم خیلی ناراحت شدم و جواب رد دادم. اصرار و پافشاری و ابراز علاقه از جانب ایشان همچنان ادامه داشت. این ابراز علاقه و توجه به حدی رسید که همکاران متوجه توجه بیش از حد ایشان به اینجانب شدند. شرایط موجود در جو اداره، من را آزار میداد. وقتی به ایشان انتقال دادم، ایشان پیشنهاد دادند که بهتر است روی پیشنهاد من جدی فکر کنی تا مشکلات دیگر پیش نیاید. میگفتند اصلاً با همه مطرح میکنم که به تو علاقه دارم و قصد دارم با تو ازدواج کنم!
چندین بار به صورت اتفاقی حتی به منزل آمدند. مانده بودم چه عکسالعملی داشته باشم. در مقابل تعجب من اظهار میداشت که برای جلوگیری از جو اداره بهتر است صحبتهایی خارج از مرکز با تو داشته باشم. ایشان هر باره با مخالفت من با ازدواج مواجه میشد و تأکید میکرد که پیشنهاد من را جدی بگیر. برای پافشاری درخواست خود به تبریز منزل پدرم آمدند…
آقای مهاجرانی در جواب رد خواستگاری از من اصرار و پافشاری بیشتر میکرد. تا زمانی که در تیرماه ۱۳۸۰ من به مدت یک شب بازداشت شدم. در آن زمان حتی فکر میکردم که این بازداشت شاید به علت مخالفتم از جانب خود ایشان یا با توجه به جو اداره از طرف خانمشان اقدام شده باشد. من وقتی موضوع بازداشتم را با وی مطرح کردم. ایشان کاغذی را تحت عنوان صیغهنامه که در آن مطالب از پیش نوشته شده و در رابطه با محرمیت طرفین بود به من ارائه کردند.
بعد از رد شدید من به پذیرفتن آن نوشته، ایشان گفتند که نوشته همراهت باشد برای مصلحت که اگر مجدداً چنین شرایطی پیش آمد آن را ارائه کن. تأکید داشت در قبال آن، تو هیچ تعهد زوجیت نسبت به من نداری و فقط ورق کاغذی است که بنابر مصلحت به همراه داری، چون نه صیغهای خوانده شد و نه رابطه غیر شرعی داشتیم. من آن را امضا نکردم. او مطرح کرد که این مشکل به خاطر من برای شما ایجاد شده صلاح است برای رفع مشکل ورق را امضاء کنی. من نپذیرفتم و امضا نکردم. جو اداره بسیار بد و سنگین شده بود و از گوشه و کنار، مطالبی در رابطه با تهدید همسر ایشان به گوشم میرسید.
ایشان همچنان اصرار به ازدواج داشت و قرار بود مجدد در نیمه شعبان سال ۸۱ به طور جدیتر با خانواده من با عزیمت به تبریز موضوع را تمام کند. ایشان میگفت بیتو نمیتوانم زندگی کنم. مراسم ازدواجمان را در میدان آزادی میگیریم و صندلی مدارس را جمع میکنم. همه را دعوت میکنم و با افتخار اعلام میکنم که تو همسر من هستی. شعرها همچنان در فضای بسیار عاشقانه و به قول خودمان آسمانی ادامه داشت و تعدادش به ۲۰۰ غزل رسیده بود. همه در وصف من یا مخاطب به من بود. در مقابل علاقه و عشق زیاد او نسبت به من، و چشماندازی از زندگی عالی مشترکی که برایم ترسیم کرده بود و در شرایطی که ایشان را فردی مومن و مورد تأیید نظام میدیدم، تردیدی در گفتههایش نداشتم. این خصوصیات باعث باور و اعتمادم نسبت به او شده بود.
رفته رفته پس از مدتها احساس علاقه و تمایل نسبت به ازدواج در من ایجاد شد و به ایشان در جواب چندین بار خواستگاریش جواب مثبت دادم و گفتم باید با خانوادهام مشورت کنم. چون من یکبار در زندگی شکست خوردهام. موضوع را به طور مشروح با خانوادهام مطرح کردم. خانوادهام به شدت با این وصلت مخالفت کردند که چندین مرتبه دکتر مهاجرانی تماس تلفنی با خانوادهام داشتند. نهایتاً رضایت آنها را جلب کردند که حضوراً و به طور مفصل با پدر و مادرم صحبت کنند.
چندین بار طی جلساتی در مرکز با پدرم و مادرم صحبت شد ولی خانوادهام همچنان مخالف بودند. ولی اصرار و پافشاری وی بر این شد که ایشان به تبریز بیایند و جدیتر و قطعاً صحبت را برای ازدواج تمام کنند. ولی من تصمیمم را گرفته بودم و قرار بر این شده بود که نیمه شعبان با حضور در تبریز و جلب رضایت خانواده، عقد برای ازدواج رسمی و دائمی انجام شود. در روز قبل از موعد مقرر، به مدت ۳۶ روز بازداشت شدم و در فشار بازداشت موقت که به عنوان رابطه نامشروع در معرض اتهام بودم، متأسفانه پیشنهاد با سوء نیت ایشان در رابطه با ارائه کاغذ عادی صیغه واهی را بنابر آن شرایط پذیرفتم.
دلایل سوء نیت ایشان این است که اولاً حد صیغهای جاری نشده بود. ثانیاً تاریخ درج شده در صیغه از تاریخ اسفند ۸۰ به مدت یک سال ذکر شده بود. در صورتی که برگه کاغذ در تاریخ مرداد سال ۸۱ بعد از بازداشت اول من نوشته شده بود که بنده نپذیرفته بودم. قابل ذکر است نامه عادی تنظیم شده توسط وی دقیقاً گویای تصور صیغه واهی در زمان عده اینجانب با همسر قبلم بوده است که حین بازجویی در بازداشتگاه متوجه شدم. اکنون این سؤال برایم مطرح است که چرا و با چه قصد سوئی اصرار به پذیرفتن و امضای آن کاغذ داشت؟!… بعد از آزادیام از زندان که دلیل بازداشتم مبهم بود ایشان در ملاقاتی که با من داشتند مطرح کردند برای اینکه این جریانات ادامه پیدا نکند و برای شما دیگر مشکلی به وجود نیاید شما باید در رابطه با پیشنهادم که مدتهاست بر آن اصرار دارم جدیتر فکر کنی و تصمیم بگیری.
در پی تأکید و پیشنهاد مجدد ایشان خانوادهام را در جریان گذاشتم و در ملاقاتی که در تهران پدر ومادرم با او داشتند، پدرم مؤکداً بعد از صحبتهای دکتر که موضوع ازدواج را مطرح کرده بود، گفتند: آقای دکتر مهاجرانی اگر بهخاطر مشکل پیش آمده قصد ازدواج با… را داری من هرگز قبول نمیکنم. تاوان مشکل پیش آمده را خودم با تمام مشکلاتش به دوش میگیرم. ولی حاضر نیستم دخترم را از چاله به چاه بیندازم. اگر جدی قصد زندگی با دختر من را داری پا پیشبگذار. دل دختر من هنوز زخمی واقعه نافرجام زندگی قبلیاش است. تو هنوز زندگی دیگری هم داری به جوانب این قضیه فکر کردی؟ اگر توان ایجاد عدالت و مساوات و امنیت برای دخترم را داری و میتوانی زندگی عالی برای او بسازی و رضایت همسرت (همسر اولت) را جلب کنی پا پیش بگذار. اگر درست فکر نکردی منصرف شو.
دکتر در جواب، میزان علاقهاش نسبت به من را گفت و مؤکداً گفت واقعه نافرجام نبوده، در زندگی هر کس پیش میآید و من کاملاً در جریان زندگیاش هستم و قصد دارم که تلخی زندگی قبلی… را که لطمه زیادی به او وارد کرده، جبران کنم. درباره برقراری مساوات و عدالت به تمام جوانب کار فکر کردم که کاملاً در زندگی پیاده خواهم کرد. او قسم خورد و به پدرم قول داد و گفت رضایت… (همسر اول مهاجرانی) را میگیرم او در جریان تصمیم ازدواج من است و کمی زمان لازم دارم. من هرگز بدون… نمیتوانم زندگی کنم. زندگی بدون… برایم مفهوم ندارد…
ایشان خواست عاقدی به طور خصوصی عقد را جاری کند و ثبت با مراسمی در تبریز انجام شود. عقد دائم ۳ دی ۱۳۸۱ با حضور والده اینجانب و عاقد با مهریه و شرایط مندرج در عقد نامه جاری شد. قابل ذکر است خانواده من مهریه و شرایط سخت قرار دادند که اگر تردید دارد و جدی نیست منحرف شود ایشان تمام موارد را پذیرفتند و صیغه عقد دائم انجام شد و تعدادی نیز عکس در مراسم گرفته شد که ضمیمه میباشد. قرار بود بلافاصله عاقد مراحل لازم برای ثبت را انجام دهد تا در اسرع وقت ثبت شود. ولی ۲ روز بعد از عقد ایشان از ثبت عقد منصرف شدند. شخصاً با عاقد تماس گرفتند و خواستند هیچ اقدام دیگری تا اطلاع بعدی ایشان انجام ندهند.
از ما ۲ ماه فرصت جهت ثبت خواسته بودند. ۲ ماه ۴ ماه شد و روابط زناشویی ما به صورت طبیعی ولی پنهان بود. در این مدت عدم اقدام ایشان برای ثبت ما را واداشت تا با حضور در اراک خانواده پدری او را مطلع کرده و واسطه کنیم که او را اخلاقاً ملزم به ثبت کنند که متأسفانه در اراک با انکار شدید از جانب ایشان و تهدید به مرگ و زندان انداختن من و حتی خانوادهام و هتک حرمت از طرف خانم… مواجه شدیم. ایشان ادعا میکرد که حتی بازداشتهای انجام شده کلاً توسط وی ایجاد شده و به همان سادگی خانواده من را نیز بازداشت میکند و این گفتهها از جانب ایشان با تجربه تلخ ۳۶ روز بازداشت من، وحشت تکرار شرایط آن دوران، عدم اطمینان از امنیت جانی، روحی، فکری من و خانوادهام شده که حتی ما از خرید روز مره و عادی عاجز کرده است. آقای دکتر هم که کاملاً منکر بودند که اصلاً من به عنوان همسرش وجود دارم و میگفتند که هیچ نسبتی با ایشان ندارم و ما را متهم کرده بودند که از جانب جایی برای خراب کردن موقعیت او و همسرش این ادعا را داریم.
آنها عکسهای عقد را ترفندی کامپیوتری و سند عادی ازدواج را ساختگی اعلام میکردند. حتی میگفتند که من مقطعی در شرایط روحی و احساسی خاص بودم و حالا منصرف شدم. او بدون در نظر گرفتن شرایط آبرویی من و خانوادهام نه تنها با احساس من بلکه با آبروی من مثل عروسکی که مقطعی برایش جالب و دوست داشتنی بودم برخورد میکرد. آن هم با زندگی واقعی و جدی من و امثال من… ایشان قاطعانه منکر زوجیت ما هستند. ما اردیبهشت سال جاری به دادگاه خانواده مراجعه کرده و دادخواست ثبت واقعه ازدواج را تحت شماره پرونده… مطرح است به دادگاه تقدیم نمودیم.
بعد از اطلاع آنها از این دادخواست، موانعی در روند پرونده ایجاد کردند از جمله: انصراف و استعفاء وکیل سابقم از پیگیری و تعقیب پرونده که مجبور شدم مجدداً وکلای جدیدی انتخاب کنم. و همچنین با تأخیر افتادن پاسخ نامهای که به عنوان نیابت قضایی احضار عاقد به عنوان شهود به دادگستری تبریز ارسال و وقت احتیاطی به تاریخ ۲۶/۶/۸۲ مشخص شده بود و تاکنون نیز از قرار اطلاع پیوست پرونده نشده است. (نامه از تبریز برگشت خورده ولی…) خوشبختانه بنا به درخواست مجدد وکلای اینجانب، عاقد قبل از فرا رسیدن وقت احتیاطی شخصاً به دادگاه دعوت و نسبت به تأیید جاری شدن عقد دائم با صداق و شروط ضمن عقد اقدام نمود لیکن مجدداً ۲ مرحله وقت احتیاطی مقرر شده و در جلسهای هم که با آقای دکتر… سرپرست مجتمع قضایی… داشتیم باز تغییری در روند پرونده ایجاد نشد و به موارد جزئی ماهها پرونده به تأخیر افتاد.
من از ثبت واقعه ازدواج و ترک انفاق شکایت کیفری کردم چون از جانب تهدیدهای خانم… اصلاً احساس امنیت نمیکردم و هر لحظه گمان میکردم ممکن است تهدیدها را عملی کند و خود دکتر نیز چندین بار گفته بود با رقیب خطرناکی طرف هستی، او خیلی بیرحم است حتی به راحتی میتواند دستور قتل چندین نفر را صادر کند. مطرح کردن چندین بار این مطلب باعث شد تا نسبت به عدم امنیت از جانب خانم… نیز شکایتی بنویسم و این پرونده تحت شماره… در دادسرای… توسط آقای… و آقای… پیگیری میشود.
بنابه درخواست دکتر مهاجرانی در جلسهای که توسط مرجع قضایی در دفتر… برگزار شد ایشان خواسته بودند جلسه بدون حضور وکلای اینجانب برگزار شود. در آن جلسه بعد از مذاکرات فراوان و ساعتهای طولانی صرف وقت دکتر مهاجرانی مجدداً منکر زوجیت ما شد و خانم… نیز منکر تهدیدهای مکرر خود شد. آنها ادعای صوری بودن عقد و عکسهای مجلس عقد را داشتند. بعد از بحث در این مورد دکتر مهاجرانی ادعا کردند که این عقد دائم نبوده و صیغه یکساله بوده و خانم… نیز مدعی بودند که برای نجات خانم… رضایت دادم جلسه عقد صوری با عکسهای صوری انجام شود تا مدارکی برای دادگاه… ایجاد شود.
قبلاً نزد آقای… در دادگاه… اعلام کرده بودند که من (اینجانب) عکسها را با کامپیوتر برای جوسازی علیه آنها ایجاد کردهام. ولی در آن جلسه در حضور آقای… دادستان محترم و آقای… و آقای… اعلام کردند با رضایت من عقد انجام شده و عکس گرفته شده… نظریه کارشناس در تاریخ ۲۲/۱۰/۸۲ به آقای مهاجرانی ابلاغ شد. ایشان پس از دریافت نظریه کارشناسی، مجدداً در خواست تشکیل جلسه بدون حضور وکلای اینجانب در حضور دادستان محترم به من را کردند؛ در آن جلسه ضمن اعتراف و اقرار به صحت نکاح دائم و تأیید امضائات خود اعلام نمود من حاضرم با ایشان به طور مسالمت آمیز صلح نمایم و پیشنهاد پرداخت مبلغ ۵۰ میلیون تومان به صورت نقدی و غیر نقدی (خرید منزل مسکونی و ایجاد شرایط مناسب و پرداخت هزینههای تحصیل تا مقطع دکتری در خارج از کشور) را نمودند که در مقابل اظهار نمودم من ادامه زندگی مشترک و طبیعی همانطوری که برایم در طی این مدت ترسیم کرده را به هیچ وجه با منزل و یا هر موقعیت دیگری عوض نمیکنم.
آقای مهاجرانی بعد از این حرف من، گفت: «من ترا دوست دارم و میخواهم با تو زندگی کنم.» شرایط را هموار خواهم کرد و در اسرع وقت (تا آخر همان هفته ۲۹/۱۰) اقدام به ثبت واقعه ازدواج خواهم کرد. تا به طور آزمایشی برای یک سال زندگی کنیم با این شرایط که تعهد دهم که بعد از آن طلاق بگیرم! که شرط را نپذیرفتم. بعد از آن جلسه تا این لحظه اقدامی برای ثبت و شروع زندگی مشترک انجام نداده است. و در مقابل درخواست تغییر مهریه مندرج در عقد نامه را کرده است!… اکنون از آن مقام معظم و عالیقدر که از بزرگان حوزههای اسلامی هستید استدعا دارم دستور فرمایید ضمن جلوگیری از نفوذ اشخاص در تغییر روند قضایی پروندههای مطروحه نسبت به تسریع درکار نیز اقدام نمایند.»
حرفهایی برای نگفتن
به نظر میرسد با بازخوانی این رنجنامه، به شخصیت حقیقی عطاء الله مهاجرانی میشود پی برد. مگر میشود دم از حقوق بشر زد اما با یک زن بیپناه چنین رفتار ستمگرانهای داشت؟! مگر میشود دم از حقوق بشر زد اما در جریان برگزاری عادلانه دادگاه، به ناحق اعمال نفوذ کرد؟! و دهها سئوال دیگر. چنین فردی یا چنین رفتار و منشی دیگر جایی برای نقد اظهاراتش باقی نمیگذارد. بر اساس آموزههای دینی ما، کسی که میخواهد بر یک خطاکار محکوم شده به سنگسار، سنگ بزند باید خودش از خطا مصون باشد. بر این اساس، کسی میتواند دم از حقوق بشر بزند که خودش حق و حقوق یک بشر را به ناجوانمردانهترین شکل ممکن تباه نکرده باشد. البته این فقط یکی از موارد ضدحقوق بشری در کارنامه عطاء الله مهاجرانی است!
فراری
مهاجرانی که این روزها ۶۸ سالگیش را تجربه میکند در روستای مهاجران از توابع شازند در استان مرکزی به دنیا آمده. دکترای تاریخ محض دارد و همسرش جمیله کدیور خواهر محسن کدیور است که در نخستین مجلس پس از انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ نماینده شیراز در مجلس بود. در زمان نخست وزیری میر حسین موسوی، معاون پارلمانی نخست وزیر بود. در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نیز به عنوان معاون پارلمانی رییس جمهور فعالیت داشت. آن زمان، مقالهای با عنوان «مذاکره مستقیم با آمریکا» نوشت که در روزنامه اطلاعات منتشر شد و سر و صدای زیادی بپا کرد اما در نهایت با مداخله رهبر انقلاب، قضیه ختم به خیر شد. البته بعد از سخنرانی رهبرانقلاب علیه مذاکره مستقیم با امریکا، مهاجرانی با «فصل الخطاب» دانستن سخنان رهبری از طرح دوباره این مسئله خودداری کرد. پس از روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی، مهاجرانی بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشاد تکیه زد. اما سیاستها و تفکرات لیبرالیستی مهاجرانی، افکار عمومی را به شدت تحریک کرد.
سال ۷۸ شاهد تحصن عظیم علما و طلاب حوزه علمیه قم علیه سیاستهای فرهنگی دولت بود. مهاجرانی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نوک پیکان انتقادات قرارگرفته بود. حضرت آیه الله جوادی آملی با حضور در مسجد اعظم قم در جمع طلاب به شدت از مهاجرانی انتقاد کرد.
اعتراضات مردمی سبب شد سرانجام مهاجرانی مجبور به کناره گیری شود. در چرایی استعفای مهاجرانی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گمانههای مختلفی زده شد که هاشم آغاجری یکی از همکاران مهاجرانی در گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مورد چرایی این استعفا گفته است: «علت استعفای ایشان هم که به صورت غیر رسمی مطرح شده این است که مقام معظم رهبری از عملکرد مهاجرانی در راس وزارت خانه ارشاد، راضی نبودهاند، بنابر این وی هم از چند ماه پیش استعفای خود را تقدیم کرد. ولی آقای خاتمی این استعفا را نپذیرفت. زیرا بحث دیگری درباره سوء استفاده از سود سپردههای حجاج، مطرح بود و زمزمههایی به گوش میرسید که به محض خروج مهاجرانی از هیئت دولت، پروندهای با همین اتهام، برای وی به جریان خواهد افتاد. به همین دلیل هم خاتمی، دست نگه داشت تا مهاجرانی بماند و به آن سرنوشت، دچار نشود».
مهاجرانی از چهرههای تأثیرگذار در شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی هم بود. از این رو، روابط نزدیک او با غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران بر کسی پوشیده نیست. مهاجرانی چندسالی هم عضو هیئت علمی دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس بود.
مهاجرانی اما در نهایت مجبور به فرار از ایران شد البته نه برای بسط دموکراسی (!) بلکه به خاطر مشکلاتی که ازدواجهای متعدد او برایش ایجاد کرده بود. آذرماه ۸۸ در دانشگاه اردبیل نشستی با حضور محمدحسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت نهم برگزار شد. یکی از حاشیههای این مراسم سوال یکی از دانشجویان در مورد عطالله مهاجرانی وزیر سابق بود که در آن به ازدواج متعدد او پرداخته شده بود که وزیر فرهنگ دولت نهم در پاسخ به این سوال با قانونی و شرعی خواندن ازدواج مجدد تنها مشکل پیش آمده در این زمینه را اعلام حضور زن دیگر عطالله مهاجرانی در مورد نفقه خود در یکی از جلسات دانست که همین موضوع سبب فرار او به انگلیس شد.
مرداد ماه سال ۸۳ خبری در رسانهها منتشر شد که این بار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی سابق را از منظری دیگر سوژه قرار داده بود. رسانهها از دستگیری مهاجرانی به دلیل شکایت زنی به نام مهسا یوسفی خبر دادند. این زن مدعی شده بود که زن مهاجرانی بوده و نفقه وی توسط شوهرش تا به حال پرداخت نشده است.
به رغم انکارهای اولیه توسط مهاجرانی و جمیله کدیور همسر اول او و اعلام اینکه بازداشت مهاجرانی به دلایل سیاسی بوده موضوع به زودی آشکارتر شد. مهسا یوسفی در نامه مورخ ۱۰/۵/۸۳ که در روزنامه شرق به چاپ رسید خطاب به خانم جمیله کدیور نوشته بود که آقای مهاجرانی را همسر خود میداند و به هیچ وجه قصد اذیت و آزار وی را ندارد بلکه از اینکه ناچارا به شکایت وی آقای مهاجرانی بازداشت شدهاند ناراحت و معذب شده است.
این زن جوان به بازپرس رسیدگی کننده گلایه کرده بود که قرار ۱۰۰ میلیون تومانی، قرار کافی نبوده چرا که مهریه ایشان تقریبا یک میلیارد تومان ارزش گذاری میگردد. با این حال بعدا مشخص شد که مهاجرانی سال قبل از دستگیری با زن دیگری به نام ولیزاده نیز ازدواج کرده بود. با رو شدن حضور زن سوم مهاجرانی و اینکه وی نیز طالب نفقه است و فراتر از آن انتشار خبری مبنی بر اینکه مهاجرانی تاکنون ۶ زن را به عقد خود درآورده است وزیر ارشاد سابق رفتن به انگلیس و یا به عبارتی دقیقتر فرار را بر قرار ترجیح داده و به انگلیس عزیمت کرد.
تَساهَلَ، یَتَساهَلُ، تَساهُل!
دو واژه تساهل و تسامح را عموم مردم وقتی میشنوند یاد مهاجرانی میافتند زیرا او این دو واژه معادل کلمه انگلیسی تولرانس tolerance از ریشه لاتینی tolero به معنای تحمل کردن و اجازه دادن است. این واژه در لغت به معنای سهل انگاری و اغماض است وگاه به معنای مدارا، رفق، سعه صدر، بردباری و رواداری هم به کار رفته است.
تساهل و تسامح در فرهنگ غربی از لوازم مدرنیته و شیوهای کارساز برای تنظیم رفتارهای دینی، اخلاقی و سیاسی به شمار میآید و معنای آن اجازه دادن آگاهانه به اعمال و عقایدی است که مورد پذیرش و پسند افراد نباشد. اساس سیاستهای فرهنگی دولت هفتم و هشتم بر تساهل و تسامح قرار گرفته بود و مهاجرانی به عنوان شخصی که بیشترین هماهنگی را با این سیاست داشت در مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فضا را برای هتاکان به دین و مذهب باز کرد. حمله به احکام اسلامی و ایجاد تردید و تشکیک در آنها توسط مطبوعات دوم خردادی بدون هیچ محدودیتی در موارد گستردهای در سایه تساهل و تسامح عملیاتی شد. برخی احکام مثل قصاص، مجازاتهایی خشن، غیرانسانی و موهن که هیچ نتیجهای در کاهش جنایت ندارند، معرفی شدند. حکم مرتد، منافی حقوق انسانی قلمداد شد که دفاع از آن دفاع از مقدسات نیست.
بهاء الله یا عطاء الله؟!
تقریبا خبر چندانی از مهاجرانی بعد از فرار از ایران در رسانهها نبود اما حوالی انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ کم کم سر و کله او این بار در قامت یکی از حامیان میرحسین موسوی پیدا شد. حضور مهاجرانی در ایام فتنه بعد از انتخابات پررنگ و پررنگتر شد. دیماه سال ۸۸ بود؛ ایامی که مهاجرانی در حال خط دادن به فتنه سبزها بود اما نه در دورن مرزهای سرزمین مادری؛ بلکه در حاشیه امن مرزهای انگلستان! ۲۵ دیماه ۸۸ گروه ۵ نفره عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور، عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش و اکبر گنجی به عنوان «اتاق فکر جنبش سبز»! و سخنگوی سران فتنه اعلام موجودیت کردند و این ماموریت آنان از سوی موسوی، خاتمی و کروبی نیز تکذیب نشد. این گروه آشکارا به نفی وجود امام زمان (عج) پرداختند. نفی وجود مبارک امام غایب (عج) از سوی اکبر گنجی در مصاحبه با بیبی سی صورت گرفت.
روز بعد، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در تحلیل این موضوع طی یادداشتی نوشت: «اولاً؛ اکبر گنجی مطابق شواهد و اخبار موثق، نقش ساختارشکن در گروه یاد شده را برعهده دارد و بدون اجازه این گروه، مجاز به اظهارنظر نیست. به یقین آقایان مهاجرانی و کدیور و سروش نمیتوانند نشست مشترک خود در لندن و با حضور مسئول میز ایران در MI۶ را که دستور کار آن تعیین شرح وظیفه این گروه بود، انکار کنند. گفته میشود که در آن جلسه به عبدالعلی بازرگان اجازه حضور داده نشده بود. گنجی یکی از ۵ عضو گروه یاد شده است، بنابراین اظهارات سخیف و کودکانه وی در نفی وجود مبارک حضرت صاحب (عج) نمیتواند بیرون از خواست و اراده گروه مزبور باشد. اینگونه اظهارات در نفی تشیع، وجود مبارک مراد غایب (عج) و… پیش از این نیز آشکارا و بیپرده از سوی سروش، کدیور و گنجی مطرح شده بود، بنابراین گروه ۵ نفره مورد اشاره، با همین هویت شکل گرفته و به اصطلاح به عنوان «اتاق فکر»! موسوی و خاتمی و کروبی آغاز به کار کرده است…. و دهها سند و شاهد دیگر که در این وجیزه نمیگنجد و از مأموریت جدید عطاءالله- بخوانید بهاءالله- مهاجرانی حکایت میکند.» البته هرچند، مهاجرانی طی مصاحبهای با یکی از رادیوهای بیگانه، نسبت به اظهارات گنجی ژست منتقد گرفت اما آب ریخته شده را دیگر نمیشد جمع کرد!
اظهارات هلی کوپتری مهاجرانی
مهاجرانی چند روز پس از ۹ دی ۸۸ که مردم در حمایت از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به خیابان آمدند و این آمدنشان آبی بود بر آتش فتنه، میهمان بیبی سی فارسی شد و ادعا کرد: «اگه اینا راست میگن و مردم زیادی نهم دی اومدن برا راهپیمایی پس چرا یه بارم با هلیکوپتر ازشون فیلمبرداری نکردن و نشون ندادن!» جالب اینجا بود که بیشترین تصاویر پخش شده از ۹ دی در صدا و سیما، صحنههایی بود که با هلیکوپتر فیلمبرداری شده بود!
احترام ویژه برای سلمان رشدی!
اوایل مهرماه ۸۹، شبکه خبری العربیه چهارشنبه شب برنامه «روافد» خود را به عطاالله مهاجرانی اختصاص داد. خبرنگار العربیه همچنین در مورد یکی از کتابهای مهم مهاجرانی که در مورد سلمان رشدی نوشته شده است از او سوالاتی پرسید و مستقیما از مهاجرانی خواست تا پاسخ بدهد که آیا معتقد است که باید سلمان رشدی را کشت یا خیر؟ البته مهاجرانی در ابتدا از پاسخ به این سوال طفره رفت اما با اصرار و حرفهایگری مجری العربیه مجبور شد پاسخ بدهد: «من مخالف کشتن سلمان رشدی هستم و معتقدم که باید هر فرد و هر ملیتی به عقاید نویسندگان و افراد دیگر احترام بگذارد!»
کمی با آل سعود
روزهای پایانی بهمن ماه سال ۱۳۹۰ خبری از حضور مهاجرانی در جشن دیکتاتور سعودیها در «الجنادریه» منتشر شد. کمی بعد، فیلم حضور او در این ضیافت نیز روی سایتهای اینترنتی قرار گرفت. فحوای اخبار منتشرشده درباره این حضور و ضیافت این بود که دستگاه امنیتی رژیم سعودی علاوه بر کمک ۱۸ میلیون دلاری به مهاجرانی، به وی وعده داده است تا با گسترده کردن بخش فارسی شبکه العربیه، تعدادی از عناصر رسانهای وابسته به این گروه را به کار بگیرد. در فیلم منتشر شده، عطاءالله مهاجرانی به همراه نوریزاده در این مراسم با شور و اشتیاق به سخنان دیکتاتور سعودی در تمجید از آمریکا، انگلیس و فرانسه و علیه سوریه گوش میدهند و پس از پایان سخنان ملک عبدالله، به نشانه تایید برای او دست میزنند. این فیلم از سوی حجت الاسلام مصلحی وزیراطلاعات نیز تایید شد.
بازتاب منفی حضور مهاجرانی در این ضیافت سبب شد تا او طی یادداشتی، وزیر اطلاعات را به دروغگویی متهم کند! البته او در یادداشت خود، حضورش در این ضیافت را تایید کرد و نوشت: «جشنواره جنادریه که برای پنجمین بار در آن جشنواره شرکت کردم یک جشنواره فرهنگی است. اینجانب هیچ ملاقاتی با هیچ یک از مقامات سیاسی و امنیتی دولت عربستان نداشتهام و پولی برای براندازی دریافت نکردهام»
۲ اعتراف بزرگ
اسفندماه ۸۹ عطاءالله مهاجرانی که مدیریت چند سایت اینترنتی مخالف جمهوری اسلامی ایران را نیز بر عهده دارد، در یک جلسه پرسش و پاسخ که در یکی از دانشگاههای انگلیس برگزار شد، تمامی تحلیلهای رسانههای ضدانقلاب مبنی بر شباهت وضعیت ایران و مصر را رد کرد و آن را نشانه توهم این افراد دانست.
او که این روزها با عناوینی همچون «مسئول اتاق فکر جریان ضدانقلاب داخلی در لندن» و «رئیس حلقه ضدانقلاب لندن» شناخته میشود با بیان اینکه «نمیشود شرایط ایران را مصری کرد»، وابستگی تام و تمام حسنی مبارک به غرب را یکی از تفاوتهای بنیادین این کشور با ایران ارزیابی و تاکید کرد «جمهوری اسلامی ایران استقلال بینظیری در عدم هرگونه وابستگی به غرب و شرق دارد».
او در دومین اعتراف خود به بررسی وضعیت فساد اقتصادی در خاندان مبارک در مصر پرداخت و آن را یک تفاوت آشکار میان ایران و مصر عنوان کرد. مهاجرانی با مقایسه وضعیت مسئولان ارشد ایران با مصر، درباره وضعیت زندگی و فعالیتهای اقتصادی رهبر معظم انقلاب اعتراف کرد: «من آیتالله خامنهای را خوب میشناسم و میدانم که در تمام کارنامه اقتصادی خود و اقوامش، نقطه سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم نمیتوان یافت.»
عشق ورزی به بریتانیا
وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات دوازدهم مردادماه سال ۹۱ در وبسایت شخصیاش در نوشتهای با عنوان «چرا لندن را دوست دارم؟» تصریح کرد قصد بازگشت و زندگی در ایران را ندارد زیرا انگلیس و لندن وطن جدید اوست: «لندن را دوست دارم، با تنوع ملیتها و تساهل و تسامحش. با دقت و تعهدی که در هر کجا نشانی از ان به چشم میخورد. با اینترنت پر سرعتش که با هر کلیک به مقصد میرسی.»
حضور در جشن تولد ضد انقلاب و حقوق بگیری از شاه سعودی
لندن نشینی اما برای زینتالوزرای خاتمی دستاوردهای دیگری هم داشته است. چند هفته قبل بود که وی به همراه تنی چند از عناصر ضد انقلاب در دانشگاه امنیتی سواز لندن به شب نشینی در یک مراسم جشن تولد نشست و چند روز بعد هم خبر اشتغال به کار وی در مرکز گفتگوی ادیان شاه سعودی در وین منتشر شد.
همکاری با صهیونیستها برای گفتگوی ادیان!
این مرکز هفته گذشته و در کاخ هافبورگ وین افتتاح شده است و اطلاعات مربوط به اعضای آن اینطور نشان میدهد که یکی از همکاران مهاجرای در این مرکز، «دیوید روزن» از خاخامهای صهیونیست است.
نکتهای تا آن اندازه تعجب برانگیز که حتی روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونت نیز نسبت به آن واکنش نشان میدهد و مینویسد: مسلما آنچه در افتتاح این مرکز تعجب برانگیز و به همان اندازه مهم تلقی میشود، انتخاب خاخام اسرائیلی به عنوان یکی از اعضای ۹ نفره مرکز ملک عبدالله است.
یدیعوت همچنین به نقل از خاخام روزن نوشت: انتخاب من به عنوان یک خاخام اسرائیلی از طرف ملک عبدالله بسیار تعجب برانگیز و مهم بود و امیدوارم اینگونه اقدامات برای آزادی ادیان ادامه پیدا کند.
اعتراض فعالان مذهبی وین به مهاجرانی
مرکز گفتگوی ادیان شاه سعودی در وین البته پشت پردهای مهم دارد.
تحلیلگران معتقدند افتتاح مرکز گفتگوی بین ادیان بدون شک پروژهای کپی برداری شده از گفتگوی تمدنهای آقای خاتمی است، پروژهای که به نظر میرسد هدف از آن، تلاش پادشاه عربستان برای سرپوشی بر جنایات سلفیها و وهابیت مورد حمایت آل سعود علیه مسلمانان جهان اسلام است.
عضویت مهاجرانی در مرکز اشاره شده؛ زینت الوزرای دولت اصلاح طلب محمد خاتمی را در مقابل سوالات جدیدی قرار داده است.
این در حالی است که رئیس مرکزی اسلامی امام علی (ع) وین نیز در همین زمینه اعلام کرده است که عطاء الله مهاجرانی به هیچ وجه نماینده تفکر شیعه نیست.
Sorry. No data so far.