تریبون مستضعفین؛ محمّد مهدویاشرف
“It’s not just history, like saddam hussein syria has chemical weapons now and it’s not a far away. For people hear gas-warfare seems a real danger. John Simpson, BBC News, Halabja.” +،►
«این فقط تاریخ نیست، سوریه هم امروزْ مثلِ صدّامحسین سلاحِ شیمیایی دارد. آنقدرها هم از اینجا دور نیست. برای مردمِ اینجا سلاحِ شیمیایی یک خطرِ واقعیست. جان سیمپْسون، بیبیسینیوز، حلبچه.» +،+،►
اینها جملاتِ آخرِ گزارشِ ویژهایست که در تاریخِ سوّمِ دسامبر از بیبیسیوان پخش شده است و در روزهای بعد از آن، در تمامِ شبکهها و سایتهای وابسته به بیبیسی بازپخش و بازنشر شده است.
در این گزارش با عنوانِ «بازگشتِ جان سیمپسون به حلبچه، ٢٥ سال بعد از حمله» جان سیمپسون (سردبیرِ امورِ بینالمللِ بیبیسی) که ظاهراً بعد از حملهی شیمیاییِ عراق به حلبچه از طریقِ ایران به آنجا رفته بوده است، بعد از گذشتِ ٢٥ سال دوباره به این شهر وارد میشود و به سراغِ زنی کُرد میرود که همهی خانوادهاش را در آن حمله از دست داده است. زیرزمینِ خانهی آن زن و سردابی در همسایهگیِ خانهی او توسّطِ سیمپسون و یک محقّقِ سلاحهای شیمیایی که با تأکید بریتانیایی معرّفی میشود، موردِ بررسی قرار میگیرد. کارشناسِ بریتانیایی میگوید هنوز هم آثارِ بمبهای شیمیایی در این زیرزمینها هست و بریتانیا حاضر است که اگر اقلیمِ کردستان موافقت کند، آنجا را پاکسازی کند. بعد سیمپسون روی تصاویرِ گورستانی با سنگهای ایستادهی منظّم توضیح میدهد که بعد از آن حمله، خیلی از اجساد دستهجمعی دفن شدهاند و بریتانیاییها میگویند میتوانند از طریقِ دیانای هویّتِ اجساد را شناسایی کنند و هر جسد را به قبرِ خودش منتقل کنند. در گزارشِ مکتوبِ سیمپسون آمده که این هم مشروط است به موافقتِ اقلیمِ کردستانِ عراق! + بعد از آن سیمپسون به سراغِ یک کلاسِ درسِ دخترانه میرود و اشکهای دانشآموزان و معلّمشان را نشان میدهد و میگوید این وضعِ مردمانِ اینجاست، وضعِ شاگردها و معلّمشان. و در آخرِ گزارش هم جملاتی که در ابتدا نوشتم را میگوید.
سناریوی جدید
سناریوی جدیدِ غرب علیهِ سوریه که در روزهای اخیر -بسیار پُربسامد- در همهی رسانهها و مطبوعاتِ وابسته به آنها منتشر شده است، نشاندادنِ چهرهای صدامگونه از بشار اسد است و القاءِ این مسئله که دولتِ سوریه سلاحهای شیمیایی دارد و میخواهد از آنها علیهِ مخالفینش استفاده کند. دکتر رابرت فیسک (معروفترین خبرنگارِ حوزهی بینالمللِ بریتانیا و کارشناس در امورِ خاورمیانه) در اوّلین جملهی مقالهی روزِ شنبه (٨ دسامبرِ) خودش در ایندیپندنت (با عنوانِ «بشاراسد، سوریه و حقیقتی دربارهی سلاحهای شیمیایی») مینویسد: «دروغ هرچه بزرگتر باشد، مردم بیشتر آن را باور خواهند کرد!» و ادامه میدهد:
«ما همه میدانیم چه کسی این دروغِ بزرگ را گفته است، امّا باز هم تاثیرِ خود را دارد.
بشار اسد سلاحِ شیمیایی دارد. ممکن است وی از این سلاحها بر ضدِّ مردمِ کشورش استفاده کند. اگر وی چنین کاری انجام دهد، آنگاه غرب واکنش نشان خواهد داد…
ما تمامِ این خزعبلات را سالِ گذشته نیز شنیدیم؛ حکومتِ اسد هم بارها گفته است اگر سلاحِ شیمیایی هم داشت، هرگز از آنها بر ضدِّ مردمِ سوریه استفاده نمیکرد. امّا اکنون واشنگتن باز هم همآن بازی را به راه انداخته است.
بشار اسد سلاح شیمیایی دارد و ممکن است از آنها بر ضدِّ مردمِ کشورش استفاده کند. اگر وی چنین کاری انجام دهد…»
فیسک در مقالهاش با استدلالهای فراوانی اثبات میکند که واضح است که اسد چنین کاری نمیکند و این سناریویی بیش نیست. وی سپس مینویسد:
«در هفتهی گذشته تمامِ شبهِکارشناسانی که حتّی نمیتوانند سوریه را روی نقشه پیدا کنند، دربارهی گازهای خردل، ویایکس، سارین، تابون و سلاحهای شیمیایی و سلاحهای میکروبیِ سوریه و اینکه ممکن است از آنها استفاده کند هشدار دادهاند. منابعِ این هشدارها چه کسانی بودند؟ همآن متخصّصانی که در موردِ حادثهی ١١ سپتامبر به ما هشدار ندادند، امّا در سالِ ٢٠٠٣ (سالی که امریکا به عراق لشگرکشی کرد) اصرار داشتند که صدام سلاحهای کشتارِ جمعی در اختیار دارد! و اکنون باز هم همآن نمایش!»
فیسک میگوید بعضیها از من دربارهی قیامِ ١٩٨٢ در حماه و استفادهی حافظ اسد از سلاحهای شیمیایی پرسیدهاند. امّا من آنجا بودم و علیرغمِ خشونتی که اعمال شده بود، ابداً استفاده از سلاحِ شیمیایی را ندیدم:
«من هیچ سربازی را در حماه ندیدم که ماسکِ گاز به همراه داشته باشد. هیچ شهروندی ماسکِ گاز حمل نمیکرد. در حماه بوی گازِ خطرناکی که در دههی ١٩٨٠، متّحدِ ما در آن زمان یعنی صدّام بر ضدِّ سربازانِ ایرانی استفاده کرد به مشامِ من و همکارانم نرسید. هیچکدام از بازماندهگانِ کشتارِ حماه هم که من در طولِ سیسالِ گذشته (از سالِ ١٩٨٢ تاکنون) با آنها مصاحبه کردهام، به استفاده از گاز اشارهای نکردهاند.»
او میگوید امّا افسانهسازانِ جاعلِ تاریخ جوری وانمود میکنند که اسدِ پدر از سلاحِ شیمیایی استفاده کرده، بنابراین اسدِ پسر هم اینکار را قطعاً خواهد کرد و این دلیلی میشود برای دخالتِ نظامی در امورِ سوریه. فیسک مینویسد:
«بله، هرچه دروغ بزرگتر باشد، بهتر است. اکنون بشار اسد در مظانِّ این اتّهام قرار دارد که میخواهد جنایتی را مرتکب شود که تاکنون نه خودش انجام داده است و نه پدرش. بله، سلاحهای شیمیایی بد است. امّا آیا از این رو بود که آمریکا به همراهِ آلمان موادِّ موردِ نیاز برای تولیدِ آنها را در اختیارِ صدّامحسین قرار داد؟ برای هماین بود که وقتی صدّام برای نخستینبار از این گازها در حلبچه استفاده کرد، منابعِ نظامیای که نامشان فاش نشد، به مقاماتِ سیا گفتند ایران را سرزنش کند؟!»
رابرت فیسک که در همهی تحوّلاتِ مهمِّ خاورمیانه در پنجاهسالِ گذشته حضور داشته است، در انتهای مقالهاش مینویسد:
«و در نهایت باید بپرسیم کدام ارتش بود که برای اوّلینبار در خاورمیانه از گازهای سمّی استفاده کرد؟ صدام؟ جواب منفیست. انگلیسیها؟ [بله] قطعاً، این نیروهای انگلیسی بودند که در سالِ ١٩١٧ تحتِ فرماندهیِ ژنرال آلِنبی در صحرای سینا بر ضدِّ تُرکها از گازهای سمّی استفاده کردند. اَند دَتز دِ تراث!»
به قولِ نوام چامسکی در مقالهی «دولتهای سرکش»: «دولتِ سرکش» الزاما کشوری جنایتکار نیست، بلکه کشوری است که در مقابلِ قدرتهای بزرگ -که البته خود استثنا هستند- مقاومت کند!
رسانههای غربی و نقشِ بیبیسی(فارسی)
در هفتهای که گذشت، با جستوجوی سادهای در سایتهای خبرگزاریهای بزرگِ غربی به وضوح میشد این هجمه و دروغپراکنی یا القاءِ سناریوی جدید علیهِ سوریه را مشاهده کرد در رسانهها که خود گویای این حقیقت بود که چهقدر این رسانهها راستگو و تابعِ حقیقت هستند و وابستهگیای به هیچ سرویسِ امنیتی و نظامی ندارند!!
امّا در این میان برای شخصِ من، نقشِ یک رسانه از بقیه پُررنگتر و برجستهتر به نظر رسید و آن رسانه «شبکهی بیبیسی» و بهطورِ اخص بیبیسیِ فارسی بود. از همآن لحظهای که فارسیشدهی گزارشِ سیمپسون را از بیبیسیِ فارسی دیدم و جملهی آخرش توجّهم را جلب کرد، در فکرِ این بودم که چهرا چنین جملهای در پایانِ این گزارش باید گفته شود؟ چندروزی گذشت تا اینکه ویدئویی از کشتنِ دوخرگوش با گازهای سمّی توسّطِ شورشیانِ سوری روی اینترنت (یوتیوب) قرار گرفت و به تبعِ آن تهدیدِ معارضینِ دولتِ سوریه علیهِ علویونِ سوریه مبنی بر استفاده از سلاحهای شیمیاییِ ساختِ ترکیه در رسانهها منتشر شد. قطعهی پازلی که گم شده بود، پیدا شد! ►
آن گزارشِ بیبیسی و آن جملهی آخرِ گزارش (علاوه بر منزّه و بیگناه و انساندوست جلوهدادنِ انگلیسیها) درواقع یکجور پیشدستیِ رسانهای بود برای این ویدئو و این تهدیدِ معارضینِ سوری. سناریویی که سه ضلعِ امریکا، انگلیس و اسرائیل (یا به تعبیرِ دکترمحمّدجواد لاریجانی غربِ صهیونی) آن را در روزهای ابتداییِ ماهِ دسامبر بر سرِ زبانها سعی کردند بیاندازند، قرار بوده به اینجا برسد. به تهدیدِ دولتِ سوریه توسّطِ شورشیان در استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکروبی. سلاحهایی که قطعاً خودِ امریکا، انگلیس، آلمان و… (همآن کشورهایی که صدّام را هم مجهّزِ به آن کرده بودند) در اختیارِ معارضینِ سوری قرار داده و خواهد داد.
بعد از اینکه مطمئن شدم گزارشِ چندروزپیشِ بیبیسیِ فارسی قطعهای از این پازل و بخشی از این سناریو بوده است، جستوجو در اینترنت را شروع کردم. اوّل از همه سری به ویکیپدیای «حملهی شیمیایی به حلبچه» زدم و دیدم در قسمتِ «منابعِ» این صفحه لینکِ گزارشهای اخیرِ بیبیسیِ فارسی درج شده است! یعنی این صفحه در روزهای اخیر (بعد از پخشِ گزارشِ سیمپسون از بیبیسیِ فارسی و درجِ مقالهی مرتبط به آن در سایت) توسّطِ کسی ویرایش شده است. از آنجا که خودم یک ویکینویسم، به قسمتِ «نمایشِ تاریخچه» رفتم تا مشخّصاتِ کاربری که آن تغییرات را اِعمال کرده و تغییراتی که اعمال شده است را ببینم. نتیجه خیلی جالب بود. یک «بخش» با دوخط توضیح به این صفحه اضافه شده بود و آن دوخط علیهِ ایران بود که در تصویر مشاهده میکنید.
قصّه تازه از اینجا برایم جالب شد و جستوجوهایم را دقیقتر ادامه دادم و فعّالیتهای این کاربر را دنبال کردم. این رابطِ کاربری که ۶ دسامبر (دوروز پس از پخشِ گزارش از شبکه و یکروز پس از درجِ مقالهی فارسی در سایت) ایجاد شده بود، تنها چند ویرایش در صفحاتِ مرتبط به حملاتِ شیمیایی انجام داده بود و یک «رده» با عنوانِ «قربانیان جنگافزارهای شیمیایی» در ویکیپدیا ایجاد کرده بود. (در زیرِ تصاویرِ مرتبط را ملاحظه میکنید)
یحرّفونالکَلِمَ عن مواضعه و جَنگِ نرمه!
به هماین سادهگی با یک گزارشِ ساختهگی و القائی، ویکیپدیا را آنگونه که خودشان میپسندند و خلافِ واقع است، ویرایش میکنند و کمکم تاریخ را تحریف. هماین الآن که فقط ٢٥ سال از آن واقعه میگذرد و خیلیهایی که آن واقعه را شاهد بودهاند در حیاتند، واقعیت طوری تحریف شده که انگار ایران در مرگِ قربانیانِ حلبچه دخیل بوده است: «دولتِ ایران از این اتّفاق برای یک پیروزیِ تبلیغاتی استفاده کرد و جنایاتِ صدّامحسین علیهِ مردمِ خود را به جهانیان نشان داد. مقاماتِ ایرانی به بازماندهگانِ حمله اجازه نداده بودند برای دفنِ قربانیان به شهر بازگردند، تا اجسادِ آنها همچنان آنجا باشد و ما آنها را ببینیم.» این را خبرنگارِ بیبیسی در گزارشِ امسالش نوشته و عیناً هماین جملات در ویکیپدیای حملهی شیمیایی به حلبچه هم درج شده است! حتا در جای دیگری جوری از صعبالعبوریِ کوهستانهای غربیِ ایران مینویسد که انگار ایران تعمّداً کوههایش را بلند کرده که آوارهگانِ حلبچه نتوانند بیایند به ایران!
اینها نمونههای کوچکیست از جنگِ نرم و عملیاتِ روانیِ انگلیس علیهِ ایران و اسلام و حق و حقیقت. به هماین راحتی و البته زیرکی تاریخ را نرمنرم تحریف میکنند و به کتابها و دایرةالمعارفها واردش میکنند و بعد هم قطعنامهها و بیانیههای حقوقِ بشریِ جعلیشان را از روی هماینها علیهمان مینویسند.
آنها و ما
ما چه بخواهیم باور کنیم و چه نکنیم، این جنگ واقعیت و جریان دارد و غربِ صهیونی با هزینههای فراوان و مجاهدتِ عجیبی دارد کارِ شبانهروزی انجام میدهد. ما امّا اغلب درگیرِ منازعاتِ کوچکِ سیاسیِ خودمانیم (که البته درگیرکردنِ ما با خودمان هم یکی از حربهها و تلاشهای آنها بوده که بعضاً نتیجه هم داده است). دشمن در تلهویزیون، روزنامه، خبرگزاری، ویکیپدیا، اساماس، فیسبوک، توییتر، گوگلپلاس و هرجایی که امکانِ عقلی داشته باشد، حضور دارد و در راستای اهدافِ شیطانی و مادّیاش کار و تلاش میکند. ما چه میکنیم؟ سانسور و فیلتر و ایجادِ محدودیدتِ دسترسی به شبکههای اجتماعی؟ که چه بشود؟ که در غیابِ ما هرچیزی که دلشان خواست در ذهن و فکر و اندیشه و خیالِ مردممان وارد کنند؟ که تاریخ را بیحضورِ ما تحریف کنند و دیگرگونه بنویسندش و فرداروزی اسنادِ جعلیشان بشود رسمیترین اسنادِ دنیا؟ سندهایی که اغلب علیهِ ماست و به نفعِ خودشان!
وظیفه چیست؟
به نظرِ من فضا برای کار بسیار وجود دارد. ما باید کمی نسبت به همدیگر حلم پیدا کنیم و منازعهی درونیمان را تبدیل به منازعهی بیرونی کنیم و از دشمنِ اصلی و اصلِ دشمنی غافل نشویم. جا دارد که بچّهمذهبیهای فعّال در شبکههای مجازی، روزانه بیبیسی و منوتو و جِمتیوی و کمثلهم را رصد کنند و به اقتضاءِ نیاز، فعّالیتِ مقابلهای انجام دهند در رسانهها و خبرگزاریها و محیطهای مجازی. البته ذکرِ این نکته هم شاید به جهتِ دفعِ دخلِ مقدّر لازم باشد که «رصد» متفاوت از «تماشا»ست. در رصد ما میبینیم که شناخت پیدا کنیم و تحلیل کنیم، امّا در تماشا میبینیم که سرگرم شویم. ما نباید به شبکههای ماهوارهایِ انگلیس و امریکا سرگرم باشیم، ولی باید آنها را تحلیل کنیم هرروز. مثلاً اگر سایتِ فارسیِ بیبیسی چندروزی راجعبه همجنسگرایی خبر و مقاله کار کرد، بدانیم هدفش چیست و اگر از انساندوستیِ فرماندهِ ارتشِ اسرائیل گزارش پخش کرد و بعدش از کنارِ هم بودنِ ایرانیها و اسرائیلیها در فلان کنسرتِ لسآنجلس نوشتند، بدانیم قرار است چه اتّفاقی بیفتد و اگر مقاله نوشتند راجعبه از دست رفتنِ کودکیِ نسلِ فعلیِ سوریه در گیرودارِ جنگ، بدانیم که چندساعت قبلش ویدئویی در اینترنت پخش شده که نشان میدهد شورشیانِ سوری برای قطعِ سرِ یک مردِ زندانی از یک کودک استفاده کردهاند و فراتر از اینها، باید بدانیم وقتی بیبیسی دوروزِ پیاپی دربارهی گرایشِ جوانانِ کابل به لباسهای مارکدار و رواجِ خالکوبی (تَتوی غربی) بینِ جوانانِ افغانستان پخش میکند، چه آشی برای افغانستان و جوانانش پخته است!
بسیجیهای فرهنگ
بصیرت همدیگر را یقهکردن نیست؛ ما اگر همهی ساعتهای شبانهروزمان را ضرب در دو، مشغولِ تحقیق و ترجمه و رصد و تحلیل و تأمّل و کارِ سلبی و ایجابی باشیم، باز هم عقبیم از آنچه که باید باشیم و آن کاری که باید انجام بدهیم. بخشی از این مهم را الآن نیروهای امنیتی و نظامیِ ما بهخوبی انجام میدهند. حتّی آن تعدادی از خبرگزاریهای سیاسی که وابستهگیِ به نهادهای امنیتی و نظامی دارند را هم که آدم گاهی نگاه میکند، میبیند انصافاً حواسشان هست و کارِ خودشان را هرجور که هست انجام میدهند بالاخره. امّا ما به عنوانِ پیادهنظام و بسیجیهای فرهنگ، وظیفهی خودمان را داریم. باید این وظیفه را به درستی انجام دهیم. تجربهی دفاعِ هشتساله به ما آموخت که جنگِ اسلام و استکبار، بیمجاهدتِ نیروهای بسیجی و داوطلب و مخلص، به نفعِ جبههی اسلام به مقصود و منزل نخواهد رسید. ما برای تحقّق و استمرارِ توفیقاتِ گذشتهیمان چارهای نداریم جز جهادِ داوطلبانه و پُرنشاط و اخلاصِ بسیجیوار، در همهی عرصههای فرهنگی و هنری و عِلمی.
حضورِ اندیشمندانه و مؤمنانهی ما در شبکههای اجتماعی و کلِّ اینترنت یک ضرورت است. لازم هم نیست یکی یک اکانت با اسامیِ مستعار بسازیم و مثلِ رفقای نظامیمان یواشکی مچگیری کنیم؛ بلکه با هماین هویّتهای واقعی و معمولیِ خودمان ایجاب میکند که در فیسبوک و گوگلپلاس و توییتر و کمثلهم حضور داشته باشیم. وقتی خواهر و برادر و عمّه و خاله و دایی و همسایه و همکلاس و استادِ دانشگاهِ ما دارند در این شبکهها روزی چندبار تحتِ تأثیرِ القائات و اغوائاتِ رسانهای و جنگِ روانیِ دشمنانمان قرار میگیرند، دیگر مضحک است گفتنِ این حرف که ما نباید در زمینِ دشمنمان بازی کنیم و حضورِ ما در این شبکهها به نوعی یعنی ترویجِ آنها و تقویتشان و… به ضرسِ قاطع و به تجربه میتوانم بگویم در حالِ حاضر بیشتر از جنبهی استفادههای اطّلاعاتی، در شبکههای اجتماعی دارند روی روان و فکر و اندیشهی مردمِ ما کار میکنند و ما نباید این عرصه را خالی بگذاریم. هر کامنتِ ما در جهتِ تخالفِ با تخریبها و شایعاتی که متأسّفانه گاه بیذرّهای تأمّل دارند لایک میخورند در فیسبوک و هر پُست و آیتمی که در جهتِ ترویجِ ارزشها و معارفمان انتشار بدهیم، یعنی دو آیتم و دو پُست عقبنشینی و ایجادِ زحمت برای دشمنانمان. جنگِ فعلی یک همچه صورتی و مختصاتی دارد. نباید پا پَس کشید و حضورِ منفعلانه داشت. امیدوارم این مقاله بهانهای باشد برای ایجادِ اتّحادِ بیشتر بینِ اهالیِ جبههی خودی و فراموشکردنِ نزاعهای داخلی و توجّهِ بیشتر به دشمنِ بیرونی و حقیقی. فَمَناعْتَدى علیكم فاعتدوا علیهِ بِمِثْلِ مااعْتَدى علیكم وَاتَّقُوااللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّاللّهَ مَعَالْمُتَّقِین.
Sorry. No data so far.