یکشنبه 15 آگوست 10 | 17:12

فيزيک اسلامی هم وجود دارد

علم اگر علم باشد، نه وهم و خيال و فرضيه محض؛ هرگز غيراسلامي نمي‌شود. علمي که اوراق کتاب تکوين الاهي را ورق مي‌زند و پرده از اسرار و رموز آن برمي‌دارد، به ناچار اسلامي و ديني است و معنا ندارد که آن را به ديني و غير ديني و اسلامي و غير اسلامي تقسيم کنيم.


اشاره:
گويا نخستين نظريه‌پردازي آيت‌الله جوادي آملي در باب تحول در علوم انساني، در گفت‌وگويي است که حجت‌الاسلام فياضي با ايشان داشته‌اند. آن گفت‌وگو هيچ‌گاه منتشر نشد. ظاهراً خود آيت‌الله با انتشار آن موافق نبودند. سال‌ها بعد نظريات ايشان در باب تحول علوم در آثاري مانند «منزلت عقل در هندسه معرفت ديني» عرضه شد. آنچه مي‌خوانيد نظرات آيت‌الله جوادي آملي با توجه به آثار منتشر شده از ايشان است.

در جامعه ما ايده تحول در علوم، از هنگامي مطرح گرديد که احساس شد علوم در جامعه ديني ما کارايي ندارد و بايد به سمت علم و دانش نافع رفت. دانش در يک تقسيم به نافع و غيرنافع قسمت مي‌گردد. در سخنان نوراني امير کلام، علي بن ابي‌طالب آمده است: لا خير في علم لا ينفع و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه(نهج البلاغه، نامه 31)؛ در علمي که سود نداشته باشد، خيري نيست و از دانشي که شايسته دانستن نيست، نفعي برده نمي‌شود.

علم نافع، دانشي هويت‌ساز است و علم غيرنافع، دانش هويت‌برانداز. علمي که براي ساختن سلاح‌هاي شيميايي و کشتارجمعي و فتنه و آشوب باشد، هويت‌ برانداز است. دانش در عالم کم نبوده و نيست؛ قبل و پس از اسلام علوم فراواني بوده و هست. دانش هويت‌‌برانداز نه عامل صعود است و نه سزاوار فراگيري. علم غيرنافع، تعليم و تعلم آن نيز شايسته نيست.

در تعقيبات و دعاهاي نماز آموخته‌اند که از علم غيرسودمند به خدا پناه مي‌بريم: اعوذ بک من علم لا ينفع. علم اگر به مرحله عمل نرسد و در حد کليات بماند، نظير عالم بي‌عمل، بي‌ثمر و منفعت است و هويت‌بخش نيست. اميرمؤمنانj فرمود: لا تجعلوا علمکم جهلا و يقينکم شکا. اذا علمتم فاعلموا و اذا تيقنتم فأقدموا(نهج البلاغه، حکمت 266)؛ علم خود را جهل و يقين خويش را شک قرار ندهيد، هرگاه دانستيد عمل کنيد و هرگاه يقين کرديد اقدام ورزيد.1

علت نافع نبودن علوم در وضع کنوني
در گذشته که رشته‌هاي گوناگون دانش به شکل کنوني آن تخصصي و مجزا نشده بود، علوم و معارف در يک نوع هماهنگي و ارتباط محتوايي به رشد خود ادامه مي‌دادند. تخصصي شدن گسترده علوم و دانش‌ها، اين اثر مهم را به دنبال دارد که داده‌ها و نتايج آن‌ها بيگانه و بي‌ارتباط با هم شکل مي‌گيرند و تصويري مبهم و نامتجانس و عيبناک از عالم و آدم عرضه مي‌کنند.

وضعيت دانش در گذشته به گونه‌اي بود که رياضيات و طبيعيات در دامن الاهيات و در تعامل مستقيم با فلسفه و حکمت الاهي رشد مي‌کرد. فلسفه الاهي عهده‌دار برخي مباني مهم و اساسي علوم تجربي بود و داد و ستد علمي بين آن‌ها برقرار بود.

چنين نيست که بتوان درباره طبيعت سخن گفت و علوم طبيعي را بنا نهاد، بي‌آنکه به الاهيات و فلسفه کلّي توجه کرد. آن‌چه درباره حقايق هستي در حکمت و الاهيات به کرسي مي‌نشيند، بايد خود را در علوم طبيعي و انساني نشان دهد و با حضور محتواي معرفتي آن‌ها اين علوم رقم بخورد، چنان‌که در مواردي نيز دستمايه اين علوم به کار حکمت و الاهيات و دين‌پژوهي مي‌آيد. اما علوم موجود و متعارف و طبعاً دانشگاه‌ها و مرکزي که در چارچوب اين ناهماهنگي دروني و بيگانه‌سازي ناموجه به تحقيق و پژوهش مشغول‌اند، از اساس عيبناک هستند؛ چه عيبي بالاتر از اين‌که در عرصه‌اي از دانش و معرفت، حقايق و واقعياتي که ديگر شاخه‌هاي معرفتي در اختيار مي‌نهند، ناديده گرفته شوند و نسبت به وجود آنها تغافل و تجاهل روا داشته شود.

علوم تجربي موجود معيوب است؛ زيرا در سيري افقي به راه خود ادامه مي‌دهد، نه براي عالم و طبيعت مبدئي مي‌بيند و نه غايت و فرجامي براي آن در نظر مي‌گيرد و نه دانشي که خود دارد عطاي خدا و موهبت الاهي مي‌يابد. اين نگاهي که واقعيت هستي را مُثله مي‌کند و طبيعت را به عنوان خلقت نمي‌بيند و براي آن خالق و هدفي در نظر نمي‌گيرد، بلکه صرفاً به مطالعه لاشه طبيعت مي‌پردازد و علم را زاييده فکر خود مي‌پندارد، نه بخشش خدا؛ در حقيقت علمي مردار تحويل مي‌دهد، زيرا به موضوع مطالعه خويش به چشم يک مردار و لاشه مي‌نگرد.2

اين نگاه معيوب به علم است که صُنع خدا را در عالم نمي‌بيند و همه چيز را به شانس و اتفاق وا‌مي‌نهد و سخن گفتن از تأثير و دخالت خداوند در حوادث عالم را خرافه و افسانه مي‌پندارد و کسي که در فضاي مسموم تلقّي معيوب از علم تنفس مي‌کند، در طبيعت جز علل و اسباب مشاهده‌پذير مادّي نمي‌بيند؛ لذا قادر به فهم اين نکته نيست که مبدأ حکيمي که سرتاپاي کار او حکيمانه است، بساط عالم را برپا کرده و کارگردان صحنه هستي است و آنچه واقع مي‌شود، همه به اذن و اراده اوست.3 اين نگاه معيوب تجربه‌زده سمّي، سهم و مجالي براي نيايش و دعا و نماز براي تغيير حوادث و وقوع امور طبيعي قائل نيست و همه چيز را مرهون تحقق اتفاقي و شانسي اسباب طبيعي و مادي مي‌داند، اما نگاه سالم به هستي و علم به گونه‌اي ديگر مي‌انديشد و طبيعت را خلقت دانسته و در کنار اسباب طبيعي، به اسباب معنوي و فراطبيعي نيز باور دارد.

حاصل آنکه:

1. نگاه طبيعت‌زده حس‌گرا براي معلوم مبدأ و هدف قائل نيست، لذا از خلقت به طبيعت ياد مي‌کند.

2. براي عالِم يعني خود شخص طبيعت‌گرا آغاز و انجامي معتقد نيست و خيال مي‌کند از خاک برآمده و دوباره خاک مي‌شود و بعد از آن خبري نيست؛ زيرا مرگ را پوسيدن مي‌پندارد، نه از پوست به در آمدن و هجرت کردن.

3. براي علم مبدأ و هدف قائل نيست، بلکه خيال‌پردازي او را به اين وادي مي‌کشاند که بخشي از علم را کوشش وي و بخش ديگر را شانس، تصادف و رخدادهاي اتفاقي و… به عهده دارد.4

راه حلّ
برطرف کردن نقص اين دانش معيوب که از اين احياء به اسلامي کردن علوم و دانشگاه‌ها تعبير مي‌شود، کاري است که نياز به تغيير در بينش دارد نه پوشش. اسلامي کردن علوم در گرو تغيير اساسي در نگاه به علم و طبيعت و تدوين متون درسي سرآمد و هماهنگ ديدن حوزه‌هاي معرفتي و بازگشت طبيعيات به دامن الاهيات است تا هنگامي که علوم و دانشگاه‌ها از سير محدود و افقي خويش دست برنداشته و در مسير صعودي گام برندارند، هرگونه کار و اقدام شکلي و ظاهري، تغيير ماهوي در ساختار معيوب علوم ايجاد نمي‌کند.

اگر خواستيم علوم تجربي و متون درسي دانشگاه‌ها اسلامي گردد، در قدم اول بايد:

1. عنوان طبيعت برداشته شود و به جاي آن عنوان خلقت قرار بگيرد، يعني اگر عالمي بحث مي‌کند که فلان اثر در فلان ماده معدني هست يا فلان گونه گياهي چنين خواص وآثاري دارد، با تغيير عنوان ياد شده اين گونه مي‌انديشد و آن را تبيين مي‌کند که اين پديده‌ها و موجودات چنين آفريده شده‌اند.

2. عنوان خالق که مبدأ فاعلي است ملحوظ باشد؛ يعني آفريدگار حکيم، صحنه خلقت را چنين قرار داده است که داراي آثار و خواص ويژه‌اي باشند.

3. هدف خلقت که پرستش خدا و گسترش عدل و داد است، منظور شود.

4. محور بحث دليل معتبر نقلي مانند آيه قرآن يا حديث صحيح قرار گيرد.

5. از تأييدهاي نقلي و تعليل‌هاي آن استمداد شود.

6. در هيچ موردي ادعا نشود که عقل در اين مورد کافي است، هم‌چنانکه نبايد فقط به نقل هم اکتفا نمود و از عقل پرهيز کرد.

7. تفسير هر جزئي از خلقت با در نظر گرفتن تفسير جزء ديگر باشد.

پس از قدم اول، نوبت به قدم دوم مي‌رسد؛ يعني کنار زدن منطق قاروني.5 تفکر قاروني مانع اسلامي کردن علوم است. مشکل قارون آن بود که ثروت و توفيق خويش را تنها مرهون تلاش و زحمت و دانش و تعقل خود مي‌دانست و سهمي براي خداوند قائل نبود و مي‌گفت: إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي (قصص، 78) . جزاي اين خودمحوري و ناديده گرفتن تأثير الاهي، آن شد که زمين او را در خود کشيد. نگاه قاروني، به مسئله جمع ثروت و موفقيت اقتصادي محدود نمي‌شود؛ بلکه اين منطق هرکجا باشد، آثار زيان‌بار خود را خواهد داشت. در عرصه کسب دانش و معرفت نيز بسياري افراد فکر قاروني دارند و از منطق قارون پيروي مي‌کنند، زيرا معلم واقعي را نمي‌بينند و علم را يکسره مرهون تلاش و کوشش و استعداد فردي خويش مي‌دانند، غافل از آن‌که در تمام دوران تحصيل بر سر سفره احسان معلم واقعي يعني خداوند نشسته‌اند.6

قدم دوم همين است؛ يعني کنار زدن منطق قاروني و باور به اين که عقل و دانش سرمايه و موهبت الاهي است و هم‌چنان‌که نقل همتاي عقل عطاي خداوند و حجت او براي فهم دين و هدايت بشر است، عقل و علم نيز موهبت خدا و حکمت او براي شناخت دين است.

راه حل‌هاي نادرست
گاه تصور مي‌شود که اسلامي کردن علوم به اين است که مظاهر و برنامه‌هاي اسلامي و ديني را در محيط و فضاي دانشگاه‌ها و مراکز علمي وارد نماييم؛ مثلاً در محيط‌هاي علمي و دانشگاهي نمازخانه و مسجد بسازيم و يا کتاب‌هاي درسي دانشگاه‌ها را با بسم‌الله و آرم جمهوري اسلامي چاپ کنيم. اين کارهاي صوري و ظاهري توان آن را ندارند که علوم را احيا کنند و دانش معيوب و هماره افسرده را صحت و شادابي بخشند.7

با توصيه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تأکيد بر ظواهر شرعي، نمي‌توان علوم دانشگاه‌ها را اسلامي کرد؛ هر چند ممکن است فضاي غالب و جوّ حاکم برآن اسلامي شود و دانشجويان متديّني از تحصيلات دانشگاه فراغت يابند، اما بايد عنايت کرد که دانش اسلامي است که مرکز يادگيري خود به نام دانشگاه را اسلامي خواهد کرد، نه عکس آن.8

هم‌چنين ايده اسلامي کردن علوم در نتيجه آشتي دادن علم با دين و رفع غفلت از جايگاه عقل در هندسه معرفت ديني و برطرف کردن بيگانگي و فاصله‌اي که به نادرست ميان علم و دين برقرار شده حاصل مي‌آيد، نه آن‌که از روش تجربي دست برداشته و سازوکار کاملاً جديد و بديعي براي علوم طبيعي پيشنهاد شود. حقيقت آن است که اسلامي کردن علوم به معناي رفع عيب و نقص حاکم بر علوم تجربي رايج است و اين‌که علوم طبيعي را هماهنگ و سازگار با ديگر منابع معرفتي ببينيم، نه آن‌که اساس علوم رايج را ويران کرده و محتواي کاملاً جديدي را در شاخه‌هاي مختلف علوم انتظار بکشيم.9

آيا فيزيک اسلامي داريم؟
علم اگر علم باشد، نه وهم و خيال و فرضيه محض؛ هرگز غيراسلامي نمي‌شود. علمي که اوراق کتاب تکوين الاهي را ورق مي‌زند و پرده از اسرار و رموز آن برمي‌دارد، به ناچار اسلامي و ديني است و معنا ندارد که آن را به ديني و غير ديني و اسلامي و غير اسلامي تقسيم کنيم.

بر اين اساس علم فيزيک در شرايطي که مفيد يقين يا طمأنينه عقلانيه است و در مرز فرضيه و وهم و گمان به سر نمي‌برد، يقيناً اسلامي است؛ هر چند شخص فيزيکدان ملحد و يا شاک باشد. اينکه او به سبب اعوجاج و الحادش، ارتباط عالم با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نيست که فهم او از طبيعت در صورتي که حقيقتاً علم يا کشف اطمينان‌آور باشد، فاقد حجّيّت و اعتبار شرعي قلمداد شود.10

فيزيک، شيمي يا طبّ به اسلامي و غير اسلامي قسمت نمي‌شوند. علم مثل فرش نيست که ماشيني و دستباف داشته باشد، يعني دانش را نمي‌توان مثل تقسيم فرش به ماشيني و دستباف به اسلامي و غير اسلامي قسمت کرد.11 اضافة اسلامي به علم يا علوم، اضافه تقييدي نيست بلکه توصيفي است؛ بدين معنا که بيان علم يا علوم اسلامي، جهت تمايز آن از علوم غير اسلامي نيست، بلکه براي ذکر وصف لازم علم است؛ يعني علم جز اسلامي نيست و آن دانشي که اسلامي نباشد جز پندار و خيال و بازي جهت گذران زندگي دنيا نيست.12

پي‌نوشت‌ها:
1. فصلنامه اسرا، سال اول ، شماره اول، پاييز 1388؛ مقاله علم نافع و هويت‌ساز، عبدالله جوادي آملي، ص 10.
2. عبدالله جوادي آملي؛ منزلت عقل در هندسه معرفت ديني؛ صص 134-136.
3. همان، ص 136.
4. همان، صص 137-38.
5. همان، صص 141-42.
6. همان، ص138-39.
7. همان، ص 136.
8. همان، ص 139.
9. همان، ص 143.
10. همان.
11. فصلنامه اسرا، ص25.
12. همان،‌ ص 27.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.