روزنامهنگاری ادبی نوعی از روزنامهنگاری است که از همان سالهای آغاز نشر جریده در ایران پا به پای سیاست در مطبوعات ایران دنبال شده است.
در مرور حال این روزهای ادبیات در جراید، آرش شفاعی معتقد است که جایگاه ادبیات در رسانههای مکتوب نسبت به گذشته تضعیف شده که بخشی از آن ناشی از توسعهی تکنولوژی ارتباط جمعی است و از آن گریزی نیست. موضوع مهم دیگر هم به خاطر تغییر نگاه کلی در فضای مطبوعات است. زمانی تنها امکان معرفی آثار شاعران، رسانههای مکتوب بود و یک گرهخوردگی بین رشد ادبیات و مطبوعات وجود داشت؛ اگر گردانندگان بخشهای ادبی جراید تصمیم به تقویت یک جریان شعری داشتند، این قدرت تصمیمگیری وجود داشت، اما در سالهای اخیر با شخصی شدن رسانهها و شکستن انحصار رسانههای بزرگ زمینهای فراهم آمده است که همهی افراد صاحب رسانه شوند. اکنون دیگر ارتباط بین مطبوعات و ادبیات به آن شکل سابق نیست.
این شاعر و روزنامهنگار توضیح میدهد که البته در سالهای اخیر روز به روز مطبوعات بیشتر در نقش یک نهاد سیاسی ظاهر شدند و هرچه وجه و نگرش سیاسی در مطبوعات و جراید پررنگ شده، به همان اندازه جایگاه فرهنگ تضعیف شده است. به تبع آن، موضوعهای مورد توجه فرهنگ یعنی ادبیات و هنر در رسانههای مکتوب تضعیف شدهاند.
یکی از مسائلی که همواره روزنامهنگاران ادبی بهخاطر آن در مظان اتهام بودهاند، مسألهی «مافیای ادبی» در مطبوعات است. شفاعی در عین حالیکه وجود چنین شائبهای را رد نمیکند، اما تأکید دارد به این حد اغراقآمیزی که عنوان میشود، نیست و میگوید، مسأله این است که حرف درستی که رنگی از حقیقت با خود دارد، چنان با اغراق و برجستگی بیان میشود که به موضوعی مضحک بدل میشود. به هر حال بخشی از کنشگران مطبوعاتی که خود من هم در این شمار هستم، به برخی از نحلهها و گرایشها در ادبیات متمایلاند و سعی میکنند جریانی از شعر را معرفی کنند. اما فارغ از همهی این دخالتها، ادبیات همچنان به راه خودش میرود و کارش را ادامه میدهد و اینگونه نیست که صداهای گوناگون هیچ محلی برای عرضهی حرفشان نداشته باشند. این را که ادعا میشود یک جریان در پی خفه کردن صداهای دیگر است، قبول ندارم. هرچند معتقدم اتحادی نامریی بین نهادهای ادبی اعم از نشر و جایزههای ادبی در جریان است که بخواهد گونهای از شعر و ادبیات را به عنون نگاه غالب معرفی کند؛ اما اینکه در جراید و مطبوعات بخواهند جریانی به طور کلی حذف شود، حرفی غیرواقعی است.
او در ادامه به انتقاد از کسانی میپردازد که به صرف علایق ادبی به جرگهی روزنامهنگاران پیوستهاند و میگوید: کسی که وارد فعالیتی رسانهیی و همکاری با مؤسسهای رسانهیی میشود، ضرورت دارد در وهلهی نخست رسانه و فعالیت رسانهیی را بشناسد. همچنین ضرورت دارد نگاه رسانهیی داشته باشد، از اینرو معتقدم کسی که در روزنامه و جریدهای کار میکند، قبل از اینکه داستاننویس و شاعر باشد، باید خبر و مؤلفههای خبری را بشناسد. بودند کسانی که بدون این آگاهی و شناخت به صرف علاقه به ادبیات وارد فعالیت رسانهیی شدند و سبب تعطیل شدن روزنامهای شدند. این دسته نگاههای غیرحرفهیی در فضای روزنامهنگاری عمر کوتاهی دارد.
حسن محمودی دیگر روزنامهنگار ادبی نیز در تبیین وضعی که بر ادبیات در جراید میرود، حال آن را در کما توصیف میکند و میگوید: شما به من بگویید چند تا از روزنامههای در حال انتشار را میتوانید نام ببرید که لااقل هفتهای یک صفحهی ثابت با سرکلیشهی ادبیات داشته باشند؟ از میان اینها بفرمایید کدامشان تأکید دارند یک روز هفته را بهطور ثابت به ادبیات اختصاص بدهند؟ حتم دارم تعدادشان از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. دربارهی نشریاتی که انتشارشان، ترتیب روزانه ندارد هم بگویید چندتایشان یک بخش مجزا به ادبیات اختصاص دادهاند؟ مهمتر اینکه چند مجلهی اختصاصی ادبیات داریم؟ وضعیت ادبیات در جراید اینگونه است؛ در کما.
این داستاننویس میگوید: وقتی ادبیات در جراید رو به کُماست، دیگر جریانی باقی نمیماند که بخواهد مافیا باشد. فعلا کسانی در جراید دربارهی ادبیات قلم میزنند که هنوز دل و دماغی اندک برایشان مانده است. یعنی اگر فراخوان مطلب برای چاپ بزنید، همینها هستند؛ تعدادشان بیشتر نیست. باندبازی و مافیا مربوط به زمانی است که عدهای عرصهای را بهطور انحصاری در دست گرفتهاند و مجالی به دیگران نمیدهند. بنابراین من اصلا به مافیابازی و این چیزها اعتقادی ندارم. تنها و تنها عدهای هنوز دلشان خوش است که از ادبیات حرف بزنند. همین و بس.
محمودی از دست رفتن کارکرد روزنامهها و جراید را بر در حاشیه ماندن فرهنگ و ادبیات مؤثر میداند و میگوید: جراید کارکرد خودشان را از دست دادهاند و تحریریهها اغلب انگیزهای برای تولید ندارند. صفحهی اول روزنامهها را همین امروز در کیوسک روزنامهفروشی نگاه کنید، کدامشان صفحهی اولشان را براساس آنچه تحریریه تولید کرده، بستهاند؟ مگر نه این است که اغلب خبرهای رسمی را منتشر میکنند. تنها زحمتی که میکشند، تعیین اندازهی فونت و کادر عکس است. با این اوصاف آیا انتظار دارید مانند گذشته، خبر جایزهی نوبل در صفحهی اول روزنامهها جایی داشته باشد؟ شما به من بگویید همین امسال کدام یک از روزنامهها در صفحهی اولشان ذکری از برندهی جایزهی نوبل ادبیات کردند؟ دیگر نه تنها ادبیات، بلکه حوزهی فرهنگ، دغدغهی تعیینکنندگان سیاستهای روزنامهها نیست.
او در توضیح اینکه به نظر شما تعداد جرایدی که به ادبیات میپردازند، به تناسب حجم آثار تولیدی در ادبیات کنونی ایران هست، عنوان میکند: بگذارید این پرسش را جور دیگری پاسخ بدهم و اینکه جراید هم میتوانند برای تولید مجالی به ادبیات بدهند. مگر نمیشود یک صفحه شعر چاپ کرد و همینطور داستان منتشر کرد؟ مگر شعر و داستان کوتاه بهترین مجال انتشارش در دنیای امروز همین جراید نیست؟ در اینجا اما اوضاع چگونه است؟
این روزنامهنگار برخلاف آرش شفاعی معتقد نیست، گسترش امکانهای رسانهیی سبب کوچ ادبیات از جراید به سایتها شده است و میگوید: نه، اینطور نیست که با گسترش اینترنت، چنین اتفاقی رخ دهد. اکنون چند پایگاه شاخص را در فضازی مجازی میتوانید مثال بزنید که بهطورجدی کارشان پرداختن به ادبیات باشد. همچنین نظم و ترتیبی داشته باشند؟ آنجا هم تعدادشان کم است؛ نیست؟ مهم این است که این روزها دغدغهی تولید ادبیات کم است.
همچنین سیدعبدالجواد موسوی معتقد است: سالهاست وضعیت ادبیات در جراید و مجلهها خوب نیست و بسیاری از صفحات ادبی روزنامهها باری به هر جهت است و گردانندگان روزنامهها چندان دغدغهی ادبیات را ندارند. در مقطعی رویکرد صفحات ادبی متأثر از فضای سیاسی روزنامهها سیاسی شده بود و صفحات ادبی بدل به جایی برای جبههبندی سیاسی – فرهنگی شده بود که این مشی لطمههای زیادی را به ادبیات و روزنامهنگاری ادبی وارد کرد. البته در مقاطعی ما شاهد بودیم مخاطبان ادبیات انتظار روزنامه را میکشیدند، مثلا روزنامهی اطلاعات که چندان مخاطب فراگیر روشنفکر و ادبی نداشته، در سالهایی روزهای سهشنبه صفحهی شعری منتشر میکرد و مخاطبان انتظار انتشار آن را میکشیدند. در سالهای قبل جرایدی دیگر از این دست بودند که شعر و داستانهای تازه را انتشار میدادند، اما اکنون از این موضوع خبری نیست.
این روزنامهنگار میافزاید: صرف سواد و علاقهی ادبی برای مدیریت یک صفحهی ادبی در روزنامه کافی نیست. ضرورت دارد فرد با مؤلفههای روزنامهنگاری آشنا باشد. خود من هم چنین تجربهای را داشتهام و دیدهام که دانستههای ادبی در مقاطعی در فعالیت روزنامهنگاری بسیار به من کمک کرده است.
از طرفی، علی مسعودینیا میگوید، روزنامهنگاری ادبی ایران دورههای مختلفی داشته است. سالهای نیمهی دوم دههی 70 و اوایل دههی 80 دوران درخشان فعالیت روزنامهنگاری ادبی در ایران بود و البته تولید کمی و کیفی ادبیات در آن سالها پُروپیمان بود. در آن سالهاست که صفحات ادب و هنر در جراید بیشتر از گذشته مورد توجه قرار میگیرد و پس از آن هم میبینیم با اضافه شدن مجلههای تخصصی ادبی، این فعالیت روزنامهنگاری به لحاظ کیفی غنیتر میشود. اما رفته رفته از اوایل دههی 80 به این طرف به لحاظ کمی و کیفی از توجه و اهمیت ادبیات در جراید کاسته میشود و به اعتقاد من در این سالها روزنامهنگاری ادبی و ادبیات در جراید دوران حضیض خود را سپری میکند.
این شاعر و روزنامهنگار عنوان میکند: البته در این سالها حاشیهها بیشتر شده است. هرچند همواره یکجور باندبازی بر فضای مطبوعات ایران حاکم بوده است. اکثر مطبوعات از آدمها و اشخاصی که به آنها نزدیکتر بودهاند، حمایت کردهاند. این فضایی آزاردهنده را رقم زده و تا حدی اعتبار ژورنالیسم ادبی را زیر سؤال برده است.
مسعودینیا معتقد است: اینکه روزنامهنگاران ادبی عموما دانشآموختهی رشتهی روزنامهنگاری هستند، از جهتی آسیب وارد کرده است، اما از جهتی به نوعی روزنامهنگاری ادبی متفاوتی نسبت به سایر آنچه که در دنیا رایج است، رقم خورده است. در فضای روزنامهنگاری ادبی ایران به اعتبار اینکه بخش زیادی از روزنامهنگاران این حوزه نویسنده و شاعر و اهل نقد بودند، سعی کردند آثار را به نقد بکشند و به نوعی ارزش داوریهایی را مطرح کنند. در حالیکه در فضای روزنامهنگاری ادبی در غرب میبینیم رویکردها بیشتر خبری و گزارشی است، اما اینجا فعالیت روزنامهنگاری ادبی با یک وجه تحلیل حرکت میکند و برخلاف روزنامهنگاری ادبی در غرب مصاحبه و خبرهای کوتاه در موضوع ادبیات در روزنامهها چندان جایگاهی ندارد.
او در توضیح علت در حضیض بودن روزنامهنگاری ادبی در سالهای اخیر میگوید: چند دلیل عمده وجود دارد؛ نخست بحثی است که در اختلال تولید ادبی در سالهای اخیر به وجود آمده که این موضوع نیز ناشی از مشکلات اقتصادی ناشران و دغدغههای روزمرهی اقتصادی و اجتماعی مردم است که سبب شده ادبیات چندان تقاضایی نداشته باشد و به تبع آن، در جراید کمتر به این موضوع پرداخته شود. مسألهی دیگر هم ناشی از مشکلهایی است که دستگاههای نظارتی پیش میآورند. همچنین آنها از بخش خصوصی حمایتی به عمل نمیآورند و با نگاهی توأم با سوء ظن برخورد میکنند، به همین دلایل عمده دست روزنامهنگاری ادبی را در کار و فعالیت خلاقانه میبندند. از اینرو میبینیم در این شرایط آن اهمیتی که ادب و هنر در جراید سالهای دهه 70 داشت، اکنون دیگر ندارد و سبب شده است یک جور دلزدگی هم برای روزنامهنگارهای جدی رقم بخورد. من مدتهاست کار خلاقانهای در حوزهی روزنامهنگاری ادبی ایران ندیدهام و همچنان با آن فرمتهای پیشین کارها انجام میشود.
Sorry. No data so far.