سه‌شنبه 17 آگوست 10 | 14:14

پرواز در ملكوت اجتهاد دينى با دو بال عقل و نقل

عقل در مقابل و قسيم دين نيست تا چنين گفته شود كه فلان مطلب عقلى است يا دينى و همچنين عقلى است يا شرعى؛ بلكه عقل در مقابل نقل و قسيم آن است كه هر دو از اقسام منبع استنباط دين و شرع خواهند بود، و پرواز در ملكوت اجتهاد دينى با دو بال عقل و نقل ميسور مى‌باشد.


رابطه عقل و نقل كه گاه از تعبير عقل و وحي از آن نام برده مي‌شود، از مباحث بنيادين كلام جديد و فلسفه دين است، در همين رابطه احمدحسين شريفي؛ عضو هيئت علمي و معاون پژوهش مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ياداشتي را در این زمینه نوشته است.
شريفي مؤلف ده‌ها مقاله و كتاب همچون «خوب چيست؟، بد كدام است»، «پژوهشي در عصمت معصومان»، «معيار‌هاي ثبوتي صدق قضايا» است.

معناشناسى عقل و وحى:
واژه عقل در فلسفه و نيز دانش‌هاى ديگر در معانى گوناگونى به كار رفته و در رايج‌ترين آن‌ها به معناى نيرويى ويژه آدمى است كه ميان نيك و بد تمييز مى‌دهد و راه را از چاه باز مى‌شناسد. صدرالمتألّهين شيرازى (1050 ـ 979 ق) معانى شش‌گانه‌اى را براى عقل برمى‌شمارد و كاربرد عقل در اين معانى را به گونه اشتراك لفظى مى‌داند. اگر بخواهيم موارد كاربرد عقل در فرهنگ غربى را نيز بيفزاييم، شمار معانى اصطلاحى آن از اين هم فزون‌تر خواهد شد؛ براى مثال، امروزه به ويژه در مباحث جامعه‌شناسى، تعابيرى چون عقلانيّت ابزارى رواج يافته و بيانگر آن است كه بايد بهترين وسيله را براى اهداف خود برگزينيم. چنان كه پيدا است اين بحث جنبه عمل‌گرايانه دارد؛ حال آن كه كه در مسأله عقل و وحى، با رويكردى معرفت‌شناسانه، ميزان توانايى‌ها و ناتوانى‌هاى عقل را در حوزه دين بررسى مى‌كنيم.

«عقل» و «وحى»، دو منبع شناخت آدميانند
«عقل» و «وحى»، دو منبع شناخت آدميانند، امّا تفاوت آشكار آن‌ها در اين است كه يكى از آن دو، همگانى و ديگرى در اختيار گروه اندكى است. بر اين اساس، در آغاز به راه‌هاى گوناگون كسب معرفت نگاهى مى‌افكنيم و با تقسيم آن‌ها به راه‌هاى همگانى و راه ويژه، مقصود از دو واژه «عقل» و «وحى» را روشن مى‌سازيم.
راه‌هاى كسب معرفت: آدمى براى كسب آگاهى و شناخت، راه‌هاى گوناگونى پيش روى خود دارد كه برخى از آن‌ها براى همه انسان‌ها عموميّت داشته، كمابيش در تمام افراد بشر به چشم مى‌خورد؛ امّا راهى اختصاصى نيز وجود دارد كه فقط در اختيار گروه اندكى از آدميان است و ديگران به صورت مستقيم، توان بهره‌گيرى از آن منبع معرفتى را ندارند. منظور از عقل در اين مقاله تمام معارفى است كه از راه‌هاى همگانى كسب معرفت حاصل آيند و مقصود از وحى، آن دسته از شناخت‌هايى است كه از راهى ويژه به گروهى خاص از انسان ها داده مى‌شود.

1. راه‌هاى همگانى؛

راه‌هاى همگانى كسب معرفت عبارتند از:
الف. حسّ و تجربه: بسيارى از شناخت‌هاى ما، از راه حواس پنجگانه ظاهرى حاصل مى‌شوند كه برخى از آن‌ها بسيار ساده و روزمرّه‌اند؛ مثل اين غذا لذيذ، و آن منظره، فرح بخش است، و پاره‌اى ديگر به دقت و تأمّل نياز دارند. وقتى اين شناخت‌هاى جزئى را به كمك قوانين عقلى، همچون قانون عليّت تعميم دهيم و (به طور مثال) حكمى كلّى صادر كنيم كه هر آبى در صد درجه مى‌جوشد، به قانون تجربى دست يافته‌ايم. مجموعه‌اى از قانون‌هاى تجربى كه موضوع و هدفى واحد به آن‌ها وحدت بخشيده است، علم تجربى را تشكيل مى‌دهند كه خود (بر اساس يك اصطلاح) شامل دو قسم علوم تجربى طبيعى و علوم تجربى انسانى است. اهمّيّت اين سلسله دانش‌ها و تأثيرى كه بر زندگى مادّى انسان دارند، بر كسى پوشيده نيست؛ امّا منحصر ساختن ابزار ادراكى انسان به حسّ و تجربه يا بى‌معنا دانستن هر گزاره‌اى كه از راه تجربه قابل اثبات يا ابطال نباشد، غفلت از ديگر ابعاد وجودى انسان است.

ب. تفكّر و استدلال: يكى ديگر از راه‌هاى عمومى كسب معرفت، تفكّر و استدلال است. دانش‌هايى چون منطق، رياضيّات و فلسفه از اين راه بهره مى‌گيرند. بر اساس اين روش كه پيشينى و ماقبل تجربى است، رياضيدان براى اثبات اين قانون كه «اگر به دو كمّيّت مساوى، مقدارى مساوى بيفزاييم، نتايج به دست آمده با يك ديگر برابر خواهد بود»، به تجربه و به كارگيرى حواس ظاهرى نياز ندارد؛ بلكه با زيربنا قراردادن برخى از ادراكات روشن عقلى و بديهيّات نظرى، به نتايج مطلوب دست مى‌يابد.
«روش عقلى» در اصطلاح رايج و متداول فقط بر اين قسم اطلاق مى‌شود؛ امّا منظور از آن در اين بحث ـ چنان كه گذشت ـ معناى گسترده‌ترى است؛ گرچه ما نيز در بسيارى از موارد، عقل را در همين معناى خاص به كار خواهيم برد كه قرينه‌هاى كلامى و مقامى، مقصود از آن را در هر بحثى مشخّص خواهند ساخت؛ به طور مثال، عقلى كه عارفان با آن سر ستيز دارند ـ يا دست كم، چنين گمانى درباره آن‌ها وجود دارد ـ به معناى به كارگيرى تفكّر و استدلال عقلانى در قلمرو خداشناسى و امور مربوط به آن است، نه مطلق معارف غير وحيانى كه از جمله آن‌ها معارف به دست آمده از راه دل و شهود است.

بسيارى از دانش‌هاى ما، با تفكّر و استدلال يا حسّ و تجربه شخصى به دست نيامده‌اند

ج. نقل: بسيارى از دانش‌هاى ما، با تفكّر و استدلال يا حسّ و تجربه شخصى به دست نيامده‌اند؛ بلكه از راه نقل معتبر و روشمند حاصل شده‌اند. آگاهى ما از وقايع تاريخى گذشته و شخصيّت‌هاى تاريخى و نيز كشورها و شهرهايى كه تاكنون به آن ها سفر نكرده‌ايم، بر روش نقلى مبتنى است. در نوشته‌هاى انديشه‌وران مذهبى، آن گاه كه نقل در برابر عقل قرار مى‌گيرد، منظور از آن، گفتار و كردار پيشوايان معصوم است كه ناقلان و راويان براى ما گزارش كرده‌اند.

د. شهود باطنى: آدمى افزون بر حواس پنجگانه ظاهرى، حواسّى باطنى نيز دارد كه با كمك آن‌ها به طور مستقيم با برخى از حقايق تماس برقرار كرده، از آن‌ها آگاه مى‌شود. دانشى كه از اين راه به دست مى‌آيد، در اصطلاح فلسفه، علم حضورى خوانده مى‌شود كه ويژگى آن خطاناپذيرى است. نمونه‌اى از اين دست، احساس گرسنگى است. ممكن است در واقع اندام‌هاى بدن، به غذا نيازى نداشته باشند و من به غلط خود را گرسنه بپندارم؛ امّا در اين كه احساس گرسنگى را در خود مى‌يابم، جاى هيچ ترديدى نيست.

مراحل والاى كشف و شهود فقط با رياضت‌ها و در وضعى خاص به دست مى‌آيند. مدّعاى عارفان اين است كه آن چه فيلسوفان با هزاران رنج و تعب از طريق تفكّر و استدلال عقلى به دست مى‌آورند، آنان آن را با شهود باطنى مشاهده مى‌كنند:
مى‌فزايد در وسايط فلسفى
از دلايل باز برعكسش صفى
گر دخان او را دليل آتش است
بى‌دخان ما را در آن آتش خوش است

راه كشف و شهود در مقايسه با حسّ و عقل، رهروان كم‌ترى دارد؛ امّا به هر حال، سرِ اين رشته به دست آدمى است؛ از اين رو مى‌توان آن را راه همگانى كسب معرفت به شمار آورد. همه كسانى كه رياضت‌ها و آداب ويژه سير و سلوك را با شرايط آن به جا آورند، كم و بيش به نتايج مورد انتظار دست خواهد يافت؛ در حالى كه دريچه‌هاى منبع ويژه كسب معرفت (وحى) جز با مشيّت خاصّ الاهى گشودنى نيست و آدميان هر اندازه درجات قرب و تعالى را بپيمايند و شايستگى‌هاى لازم را فراهم آورند، نزول وحى را بايسته نمى‌سازند. به هر حال، مقتضاى انصاف براى كسانى كه خود به اين گونه معارف دست نمى‌يابند، اين است كه احتمال حصول آن را منتفى ندانند و بر انكار آن پاى نفشارند.

گفتنى است كه اگر در عامل اوّل، منظور از حس را تعميم دهيم و آن را بر حس ظاهر و باطن مشتمل بدانيم، راه چهارم نيز به همان راه اوّل باز مى‌گردد؛ چنان كه راه نقل را نيز مى‌توان به راه حس بازگرداند؛ چرا كه سلسله ناقلان، سرانجام به كسى منتهى مى‌شود كه خود موضوع مورد گزارش را با حواس خويش درك كرده است.
به هر حال، منظور از عقل در اين مبحث، تمام دانش‌ها و آگاهى‌هايى است كه از راه عوامل چهارگانه يا دوگانه پيش گفته به دست آيند. اين نكته را نيز بايد افزود كه عقل، گاه به نيرويى اطلاق مى‌شود كه اين ادراكات و آگاهى‌ها از آن سرچشمه مى‌گيرد و گاه (به ويژه در زبان عربى) معناى مصدرى آن، يعنى تعقّل كردن و انديشيدن ملاحظه مى‌شود. كاربرد سوم آن، به اصطلاح، مصدر به معناى اسم مفعول است؛ يعنى با واژه عقل، به معارفى اشاره مى‌كنيم كه مورد تعقّل و آگاهى قرار گرفته است. به اين صورت، رابطه «عقل و وحى» به رابطه بين «معارف عقلانى و وحيانى» تفسير مى‌شود.

امّا درك حقيقت وحى، جز براى كسانى كه خود به مقام دريافت آن نائل شده‌اند ممكن نيست

2. راه ويژه: راه غيرهمگانى كسب معرفت كه برخلاف چهار طريق پيش گفته، اختيار آن در دست آدمى نيست و بايد از جاى ديگرى افاضه شود، راه وحى است. پيامبران الاهى، يگانه افرادى هستند كه از اين شيوه بهره گرفته‌اند و آدميان ديگر به واسطه آنان از اين خوان نعمت برخوردار مى‌شوند. وحى در اصطلاح متكلّمان، عبارت است از «تفهيم اختصاصى مطالب و معارفى از طرف خداوند به بنده برگزيده‌اى كه به هدايت مردم مأمور شده است»؛ امّا درك حقيقت وحى، جز براى كسانى كه خود به مقام دريافت آن نائل شده اند، دشوار، بلكه غيرممكن است؛ چنان كه برداشت كور مادرزاد از گل‌ها و رنگ آن‌ها و لذّتى كه از ديدنشان به انسان دست مى‌دهد، با واقعيّت، بسيار فاصله دارد. با اين همه مى‌توان به كمك ادلّه عقلى و شواهد قرآنى و روايى، ويژگى‌هايى براى وحى برشمرد كه تا اندازه‌اى پرده از چهره غيبى اين پديده ماورايى كنار رود و اذهان غبارآلود ما آدميان خاكى با اين هديّت آسمانى آشنا شود.

الف. حضورى بودن دريافت وحى: مى‌دانيم كه علوم و ادراكات آدمى، به دو دسته كلّىِ حصولى و حضورى قابل تقسيمند. در علوم حصولى، صورت ادراكى بين عالم و معلوم واسطه مى‌شود؛ براى مثال، وقتى از وجود كتاب روى ميز آگاه مى‌شويم، خودِ كتاب كه معلوم ما است، به ذهن نمى آيد؛ بلكه تصوير و تصوّرى از كتاب در آن نقش مى‌بندد؛ امّا در علم حضورى، شخصِ عالم، خودِ معلوم را مى‌يابد نه صورت ذهنى آن را. احساس درد يا گرسنگى و به طور كلّى، حالات روانى و روحى، همگى از اين نوعند. ادراك وحى نيز (دست كم در برخى مراتب آن و به ويژه در آغاز رسالت) به گونه علم حضورى است؛ چنان كه امام صادق(ع) در پاسخ به اين پرسش كه «پيامبران چگونه از نبوّت خويش آگاه مى شوند»، فرمود: كشف عنهم الغطاء؛ حجاب‌ها از برابرشان كنار مى‌رود.

ب. خطاناپذيرى وحى: ويژگى دوم پديده وحى كه در واقع، نتيجه ويژگى اوّل به شمار مى‌رود، خطاناپذيرى آن است؛ زيرا خطا در جايى تحقّق مى‌يابد كه آن چه بين عالِم و معلوم، واسطه قرار گرفته است، واقعيّت را آن گونه كه هست، به شخص عالم انتقال ندهد؛ در حالى كه در علم حضورى، بين عالم و معلوم واسطه اى نيست.
عناوين جايگزين: اكنون كه مقصود از عقل و وحى را در اين مبحث شناختيم، جا دارد نگاهى هرچند كوتاه به عناوين ديگرى بيفكنيم كه با عنوان مورد بحث پيوند نزديكى داشته، گاه نقش مترادف آن را ايفا مى كنند.

عقل و دين

خردورزى و دين‌باورى يا عقل و دين، عنوانى است كه مى‌تواند مباحث مربوط به عقل و وحى را در خود جاى دهد. اين تعبيرها در نوشته‌هاى بسيارى از انديشه‌وران شرق و غرب، به كار رفته است و گروهى نيز ناخشنودى خود را از به كارگيرى چنين عنوانى بيان داشته‌اند. اكنون به برخى از دشوارى‌هايى كه اين تعبير به همراه دارد، اشاره مى‌كنيم:

1. سوء برداشت ناشى از تقابل اين دو واژه:
وقتى دين را در برابر عقل نهاديم، گويا از آغاز، تغاير آن دو را با يك ديگر اعلام داشته‌ايم؛ در حالى كه در انديشه دينى ما، عقل نيز حجّيّت داشته، پيامبر درونى خوانده مى‌شود؛ بنابراين، برخلاف آن چه از تعبير عقل و دين به ذهن خطور مى‌كند، عقلى بودن، با غيردينى بودن مساوى نيست؛ از اين رو، آن چه بايد در برابر عقل نهاده شود، نقل است، نه دين. يكى از بزرگان مى‌گويد: عقل در مقابل و قسيم دين نيست تا چنين گفته شود كه فلان مطلب عقلى است يا دينى و همچنين عقلى است يا شرعى؛ بلكه عقل در مقابل نقل و قسيم آن است كه هر دو از اقسام منبع استنباط دين و شرع خواهند بود، و پرواز در ملكوت اجتهاد دينى با دو بال عقل و نقل ميسور مى‌باشد.

2. دشوارى‌هاى تعريف دين:
واژه دين در بين توده مردم، معناى روشنى دارد و كوشش براى ارائه تعريفى از آن، جز توضيح ملال‌آورِ امرى روشن به نظر نمي‌آيد؛ امّا اين مفهوم به ظاهر روشن، انديشه‌وران را به زحمت انداخته و ارائه تعريفى جامع كه تمام اديان توحيدى و غيرتوحيدى يا حتّى غيرالاهى را در بربگيرد، اظهارنظرهاى متفاوتى را باعث شده است. يكى از دين‌پژوهان مى‌نويسد:
شايد هيچ كلمه ديگرى غير از دين نباشد كه همواره و آشكارا خيلى صاف و ساده به كار برود؛ ولى در واقع نمايانگر نگرش‌هايى باشد كه نه فقط بسيار متفاوتند، بلكه گاه مانعة الجمعند.

نگرش‌هاى گوناگون به دين، بر شيوه بحث از رابطه عقل و وحى، اثر سرنوشت‌سازى دارد؛ به طور مثال، ما بر اين باوريم كه همه برداشت‌هاى متفاوت و احياناً متضاد از دين را نمى‌توان با حقيقت دين يكى انگاشت. دين، دربردارنده امورى واقعى است كه (با قطع نظر از برداشت‌هاى دين پژوهان) داراى حقايقى ثابتند. از ميان هر دو گروهى كه درباره گزاره‌اى دينى، در دو جبهه مخالف و روياروى يك ديگر قرار مى‌گيرند، حدّاكثر اين است كه فقط يك گروه از آنان در آن مورد به حق مى‌رسد، و ديگرى بر باطل است. اين نيز امكان دارد كه هر دو گروه بر باطل باشند و ديدگاه حقيقى دين، امر سومى باشد. بر اساس اين ديدگاه، دين با تحوّل دانش‌هاى بشرى، دگرگونى نمى‌يابد؛ هر چند، دين‌هاى بر حق و تحريف نشده، افزون بر احكام ثابت و دائم، داراى قوانينى متغيّر نيز هستند كه هماهنگى دين با مقتضيات زمان و مكان را تضمين مى‌كنند؛ بنابراين، در تعارض ظاهرى بين گزاره هاى دينى و علمى، اوّلا بايد حساب گفتار و كردار متديّنان را از حساب دين جدا كرد، و ثانياً كوششى دقيق و روشمند براى بازشناسى گزاره‌هاى واقعى دين صورت داد؛ امّا اگر كسى دين هر شخصى را با فهم و برداشت او از شريعت مساوى بداند و بگويد: «دين هر كس، فهم او است از شريعت»، جهتگيرى‌اش در مباحث آينده، به كلّى با نوشته حاضر متفاوت خواهد بود؛ چرا كه بر اساس اين ديدگاه، دين، امرى ثابت و تحوّل ناپذير تلقّى نمى‌شود تا احياناً با داده‌هاى گوناگون و متحوّل عقل بشرى، در حالت تعارض و تضاد قرار گيرد؛ بلكه دين هر كس متناسب با پيش فرض‌ها و داده‌هاى عقلى‌اش و به رنگ آن‌ها خواهد بود. در واقع اگر اين رويكرد به دين مى‌توانست پذيرفته شود، از بسيارى مسائل مربوط به رابطه عقل و وحى، به روش ديگرى بحث مى‌شد؛ امّا نكته مهم اين است كه اين مبنا، خود بر پايه محكمى استوار نيست و از تيغ نقد ناقدان جان به سلامت نبرده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.