تریبون مستضعفین- سلمان کدیور(سلیم)
شب بلندی بود
من خودم دیدم
پیرزن کوچه نشین
چند «هاع» اضافی
برای قندیل دستش
دست و پا می کرد!
و در حوالی خانه ما
سقف خانه همسایه
که از لاستیک بنز حاجی هاست
تا سحر می لرزید
و کودکان نابالغش تا صبح
جای آجیل
ناخن نوبرشان را تف کردند!
*
شب بلندی بود
دفتر دختری معصوم
در یاد چراغ نفتی بی رحم
خواب سوختن می دید
تا حاج بابای شهر
سیر بخسبد
بی آنکه ” سیران ” را
سیر دریابد!
***
شب بلندی بود
پیرفکر کابینه
در میان تشریفات جمهوری
به دیار اسفندیار می رفت
تا پایه های مکتب را
در تاریکی یلدا کارند!
***
شب بلندی بود
مهدی
که شعله شومینه اش
ز نفت ” توتال ” جان داشت
جگرها را می سوخت
و در خواب خُوشش
ملک وثیقه را گز می کرد
و برای داروغه
خواب پسته صادراتی می دید!
***
شب بلندی بود
طلبه ای پر درد
میان قفس های تشویش
برچسب های کذبش را
روی سلول های تنش حک می کرد
تا قوه غذائیه قومی
در تن چکّشان بی احساس
تا ابد مستدام باشد!
و شأن روحانیت
پر بار
میان حجره ها خوابد!
Sorry. No data so far.