سه‌شنبه 25 دسامبر 12 | 14:51

بچه مسجد جوادالائمه هم‌چنان پای انقلاب ایستاده است

امیرحسین فردی به بهانه پاسداشت بهزادپور در جشنواره عمار می گوید آدم‌هایی که با بهزادپور بودند و الان مقابل نظام هستند آدم‌های مفلوک و سرگردانی هستند که به جایی هم راه نمی‌برند.


سومین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار با تقدیر از بهزاد بهزادپور کار خود را از روز گذشته در تهران و شهرستان های کشور به طور همزمان آغاز کرد. خاطره بهزادپور با فیلم «خداحافط رفیق» در ذهن همه سینمادوستان متعهدایرانی مانده است. در سالهای اخیر هم بهزادپور با اجرای نمایش عظیم «شب آفتابی» نمایش برجسته‌ای از تاریخ اسلام و انقلاب ارائه داد. امیرحسین فردی نویسنده انقلابی از دوستان و نزدیکان بهزادپور است که در مورد او به بهانه پاسداشت او در جشنواره عمار سخن گفته است :

کتاب و کتابخوانی

ما قبل از انقلاب و در سال‌های پنجاه و سه و پنجاه و چهار،‌ فعالیت‌های فرهنگی‌مان را در مسجد جوادالائمه شروع کردیم. کتابخانه‌ای تأسیس کردیم و اعضایی را جمع کردیم. فعالیت‌های مختلفی می‌کردیم. از جمله فعالیت در زمینه تئاتر. مسؤول این بخش ما هم دو بزرگوار آقای سلحشور و آقای بهزاد بهزادپور بودند. آشنایی ما با آقای بهزادپور در واقع از مسجد و کتابخانه شروع شد. ایشان یک جوان هفده هجده‌ ساله‌ای بود. خیلی بااستعداد، خیلی منظم و به قول دوستان خیلی با دیسیپلین شروع کردند. الحمدالله همان نظم و سختگیری کاری، هنوز هم در ایشان وجود دارد.

قبل از انقلاب، برای کودکان و نوجوانان تقریباً کتاب نبود. ما سعی می‌کردیم،‌ با همین قصه‌گویی، نمایش، سرود و کلاس‌های مختلف، بچه‌ها را جذب مسجد بکنیم. در کنار آن از اندک کتاب‌هایی هم که در مسجد بودند، برای بچه‌ها استفاده بکنیم و آنها را به مطالعه علاقمند بکنیم. داستان‌هایی که کمابیش بودند. بچه‌ها همان‌ها را می‌خواندند و در موردش با بچه‌ها صحبت می‌کردیم. یک ارتباط‌های اینجوری برقرار می‌شد. به طور کلی سعی داشتیم که بچه‌ها را جذب مسجد بکنیم. الحمدالله خدا هم توفیق داد و به این اهدافمان رسیدیم.

نمایش و قصه گویی

بیشتر فعالیت‌های نمایشی می‌کردند. بچه‌ها را جمع می‌کردند و بر اساس نمایشنامه‌هایی که خودشان تهیه می‌کردند، با بچه‌ها کار تئاتر و نمایش می‌کردند. در کنار این کار قصه‌گویی هم انجام می‌دادند.

برای بچه‌ها قصه می‌گفتند؛ منتها قصه را با یک رفتارهای نمایشی تلفیق می‌کردند. مثل پانتومیم یا یک همچین چیزی. آن موقع‌ها برای بچه‌ها خیلی تازگی داشت. همین موجب می‌شد که بچه‌ها جذب مراسم قصه‌گویی ایشان باشند و خیلی استقبال بکنند. بیشتر روی تئاتر متمرکز بود. شاید شاخص‌ترین نمایشی که ایشان در شبستان مسجد ما اجرا کرد، نمایش گندم‌های خونین بود. از این نمایش خیلی خوب استقبال شد. بزرگترها و کوچکترها و همه گروه‌های سنی از این نمایش استفاده می‌کردند. در حین سادگی بسیار جذاب و تأثیرگذار بود.

آقای بهزادپور این کار را فوق‌العاده کارگردانی می‌کرد. بازیگران این نمایش بیشتر از بچه‌های طیف راهنمایی بودند. مثلاً آقای حبیب والی‌نژاد که سریال شهید حسن باقری را درست کرد، حسین یاری و یک تعدادی که الآن در ذهنم نمانده است. بچه‌هایی که بعداً کار نمایش و تئاتر و سینما را دنبال کردند.

گندم های خونین

موضوع نمایش مقاومت مردم در برابر حکومت زمان بود. اهالی روستا بودند که در برابر تجاوز حکومت مقاومت می‌کردند. خیلی بار دراماتیکی خوبی هم داشت.

از کار استقبال شد. البته در حد مسجد محل دیگر. درکنار آن هم دوستان ما نمایشنامه حر را در کتابخانه مسجد تمرین کردند. چون در کتابخانه و مسجد ما جا نبود، اجرایش را به مسجد بزرگتری منتقل کردند.

حر هم نمایشنامه خیلی مؤثری بود. آقای سلحشور بود، آقای بهزادپور بود. شهید اکبر قدیانی بود و تعداد دیگری که در خاطر من نمانده است در آن بودند. در یکی از اجراها نیروهای گارد رژیم آن موقع توی مسجد ریختند و تیراندازی و اینها. نمایشنامه نیمه‌کاره ماند. نمایش در تقابل با حکومت بود. اول که توبه و دعوت گرایش به حق بود. آقای سلحشور و دوستانشان اجرا کردند. بعد مامور آمد وگروه متواری شدند. بنده در اجرایش بودم. یعنی مدیر بودم. نقشی نداشتم. مامورها مردم را متفرق کردند. می‌خواستند دوستان بازیگر را بگیرند. آنها هم قاطی مردم شدند. چراغ‌های مسجد خاموش شد و همه متواری شدند و رفتند. خیلی ماجراها دارد.

بعدها کم‌کم این رژیم داشت سست می‌شد. تظاهرات شروع شده بود و به این چیزها نمی‌رسیدند. اجراهای بعدی برای بعد از انقلاب ماند. دوستان بعد از پیروزی انقلاب دوباره شروع کردند. مدت‌ها نمایشنامه حر را در تهران و همدان جاهای دیگر اجرا کردند. همه کسانی که به کتابخانه می‌آمدند، در وحله اول اهل کتاب‌خواندن و مطالعه بودند. حلقه‌هایی هم وجود داشت. در این حلقه‌ها تعداد اندکی دور هم جمع می‌شدند و کتاب‌های مورد علاقه خودشان را می‌خواندند. در مسجد ما این گروه‌ها زیاد بودند.

ورود به سینما

ما بعد از انقلاب در واقع پراکنده شدیم. یعنی دیگر در آن مسجد نماندیم و نمی‌توانستیم هم بمانیم. چون انقلاب شده بود و ما باید مسؤولیت‌های بیشتری می‌گرفتیم. حوزه اندیشه و هنر اسلامی و کارهایی از این قبیل. زمینه‌ها خیلی گسترده شد و دوستان پراکنده شدند. آقای بهزادپور و آقای سلحشور که با هم در حوزه بودیم، اینها در زمینه سینما فعال شدند. سینما و نمایش، بیشتر در آن قسمت‌ها فعال شدند و همچنان هستند.

در مسجد شنیدیم که نیروهای هنرمند مسلمان، یک کانونی تشکیل داده‌اند. تحت عنوان همین حوزه اندیشه و هنر اسلامی که محلش در خیابان فلسطین شمالی بود. از طرف کانون دعوت شده بود، از همه کسانی که در جبهه هنر و ادبیات انقلاب فعالیت دارند، به آنجا بیایند و جمع بشوند و یک چنین تشکیلاتی راه بیندازیم. بنده و آقای سلحشور با هم رفتیم. رفتیم و دوستان را دیدیم. یک آشنایی اجمالی شد و این آشنایی اجمالی، رفته رفته به یک آشنایی عمیق‌تری منجر شد و ما همکاری‌مان را آنجا شروع کردیم. تعدادی از تأثیرگذاران بچه‌های مسجد بودند و بعدها زیاد شدند. چون در مسجد جوادالائمه کادرسازی شده بود. این اتفاق در جاهای دیگر نیفتاده بود. چون در آن مسجد کادرسازی شده بود، این نیروها خیلی بودند و بدنه حوزه را تشکیل دادند.

کارهای آقای بهزادپور بسیار جذاب است. یک گیرایی و یک بار دراماتیکی فوق‌العاده قوی دارد. برای همین مخاطبان خودش را جذب می‌کند. این از مشخصات بسیار برجسته و بارز کارهای آقای بهزادپور است که همچنان ادامه دارد. کار شب آفتابی را به خاطر بیماری‌ام نمی‌توانم خیلی بروم ولی تعریفش را خیلی شنیدم و با توجه به سابقه‌ای که من از توانمندی آقای بهزادپور دارم، تأیید می‌کنم که ایشان در عرصه نمایش کشور ما، واقعاً یک پدیده‌ای است.

قطعاً از آن تجربه‌های قصه گویی استفاده می‌کند. بدون شک. یعنی کار در مسجد یک اعتماد به نفسی به ایشان داده که می‌تواند، کارهای بزرگی را انجام بدهد و بی‌تأثیر نبوده است. در واقع می‌شود گفت، مسجد جوادالائمه سکوی پرتاب این دوستان بوده. خیلی تأثیرگذار بوده.

تنها یک فیلم

ساخت تنها یک فیلم به خصلت‌های خاص خود ایشان بر می‌گردد که رفتار خاص خودش را دارد. شاید این مسائل بیشتر به خودش برگردد. ولی حتی با همین تعداد اندک فیلم هم، بهزاد یک واقعیتی است در فضای سینمایی و نمایشی کشور ما. به خصوص این که آقا بهزاد همیشه پایبند اصول و ارزش‌های انقلاب و اسلام بوده و این قابل ستایش است. این خیلی خوب است. این هم به خصلت‌های شخصی خود ایشان و ویژگی‌های خاص ایشان بر می‌گردد. اینها مخصوص خود بهزاد است.

آقای بهزادپور یکی از ذخیره‌های هنری انقلاب است و هنوز تمام استعدادهای ایشان بالفعل نشده است. در وجود ایشان استعداد شگرفی وجود دارد. امیدوارم هم با تلاش خودش و هم با مساعدت اطرافیان، این چهره بارز هنر اسلامی بتواند، خودش را بیشتر مطرح بکند و نشان بدهد و منشأ خدمات بیشتری برای انقلاب و نظام باشد.

پایبندی به اصول

ریشه‌ ثبات قدم در پایبندی ایشان است. ریشه‌اش در اصالت‌های خانوادگی است. ریشه‌اش در همان عرق دینی و اسلامی ایشان است. خیلی از دوستان ما در مسجد جوادالائمه اینجوری بودند و همچنان پای انقلاب و نظام هستند. یکیش خود آقا بهزاد. این همچنان وجود دارد. به نظر من، آن آدم‌هایی که با بهزاد بودند و الان مقابل نظام هستند آدم های مفلوک و سرگردانی هستند که به جایی هم راه نمی‌برند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.