سه‌شنبه 01 ژانویه 13 | 07:04

اشک‌های شیطان بزرگ

محمّد مهدوی‌اشرف

امّا فیس‌بوک آن ویدئو را خیلی زود از استریمش حذف می‌کند و علّت آن را «شکایت کاربران» اعلام می‌کند. چیزی که نمی‌تواند واقعیّت داشته باشد. چون مضمون آن کلیپ چیزی جز انسانیّت، هم‌دردی با خانواده‌های داغ‌دیده و دعوت به مهربانی و مذهب نیست و همه‌ی حقوق مالکیّت محتویات آن هم شفّاف است و متعلّق است به سازنده‌گانش.


تریبون مستضعفین- محمّد مهدوی‌اشرف

قتلِ عام قانونی!

آدام لانزا جوانک قاتل(معرّفی‌شده) و البته خودکشی کرده‌ی قتل عام دبستانِ سندی‌هوک نیوتاون کِنِتیکِتْ که در خبرگزاری‌ها و سایت‌ها و مداخلِ دانش‌نامه‌های آزاد(!) یک کیس اختلالِ شخصیّتی معرّفی می‌شود و خیلی زود نامش در کنارِ کسانی چون نرون، آدولف ایچ‌من، هیتلر و البته بن‌لادن قرار گرفته است و در سایت‌ها و رسانه‌های غربی با تگ‌هایی نظیر دگرآزار، شیطان، قاتل کودک و تروریست رده‌بندی شده است، با همه‌ی جوانکی‌اش حداقل ٣ اسلحه‌ی به طور قانونی‌ خریداری‌شده هم‌راه داشته است. یک بوش‌مستر اِی.آر. فیفتین (مسلسل) و دو هند-گان (یک گلاک ١٠ میلی‌متری و یک سیگ‌ساوئرِ ٩ میل). اسلحه‌هایی که طبق متمّمِ دوّم قانون اساسیِ ایالاتِ متّحده‌ی آمریکا، خریداری و حمل‌شان حقِّ شهروندیِ مردم این کشور است. کشوری که اوّل‌داعیه‌دار احقاق حقوقِ بشر در جهان است و به همه‌ی کشورهای مستقل، برچسب Rogue State (دولتِ سرکش) می‌زند و با وضع، تصویب و صدور انواع و اقسامِ قطع‌نامه‌ها و بیانیه‌ها، آن‌ها را محدود، تحریم، تهدید و بعضاً رأساً إعمالِ قدرت می‌کند علیه‌شان. آمریکایی که حکّامش به احکام دینیِ کشورهای دیگر در زمینه‌ی قصاص و حدود ایراد می‌گیرند و اوّل‌مخالفِ اعدام از طریقِ محاکمه‌ی قضایی هستند.

us-muslims-reject

نمونه‌ای از رفتارِ دوگانه‌ی آمریکا در مسئله‌ی آزادیِ بیان

پُل کاردال، پیانیست ٣٩ ساله‌ی آمریکاییِ سَبکِ «عصرِ جدید» (که از بدوِ تولّد دچار چند نارسایی و بیماریِ جدّی قلبی بود و در آستانه‌ی مرگ، با پیوندی معجزه‌آسا به زنده‌گی برگشت و حاصلِ این حیات مجدّدش آلبوم تأثیرگذار «نیو لایف» شد،) برای واقعه‌ی قتلِ عام سندی‌هوک، یک قطعه موسیقی از کارهای خودش را با تصاویری از اِی.پی. و رویترز، به کمک دیوید بُومَن فیلم‌ساز به صورتی زیبا، متأثّرکننده و کاملاً با درون‌مایه‌ی مذهبی میکس می‌کند و آن را در یوتیوب بارگذاری می‌کند و به تبعِ آن در سایتِ شخصی‌اش و صفحه‌های رسمی‌اش در شبکه‌های اجتماعی‌ای نظیرِ فیس‌بوک هم. امّا فیس‌بوک آن ویدئو را خیلی زود از استریمش حذف می‌کند و علّت آن را «شکایت کاربران» اعلام می‌کند. چیزی که نمی‌تواند واقعیّت داشته باشد. چون مضمونِ آن کلیپ چیزی جز انسانیّت، هم‌دردی با خانواده‌های داغ‌دیده و دعوت به مهربانی و مذهب نیست و همه‌ی حقوقِ مالکیّت محتویات آن هم شفّاف است و متعلّق است به سازنده‌گانش. لایک‌ها و کامنت‌های این ویدئو در یوتیوب و تعدادِ دفعاتِ دیده‌شدنش هم این را به ما نمی‌گوید که مردم با آن ارتباط برقرار نکرده‌اند و حتّا یک مورد کامنت انتقادی یا دیس‌لایک و بازخوردِ منفی هم وجود ندارد. کاردال که از بارگذاری مستقیمِ ویدئو در فیس‌بوکش ناامید شده و می‌داند که باز هم اگر تلاشی کند حذف می‌شود، این‌بار لینک یوتیوب آن را در صفحه‌اش به اشتراک می‌گذارد و ضمن ابراز گلایه‌ی ضمنی بابت این واکنشِ فیس‌بوک و بیانِ هدفش از ساختنِ این ویدئو، از فالوئرهایش می‌خواهد که در اشتراک هرچه‌بیش‌تر آن او را یاری کنند. (تصویرِ زیر)

Paul Cardall

این یک نمونه‌ی بارز از نقض حقِّ «آزادیِ بیان» شهروندی آمریکایی توسّطِ یکی از گران‌ترین و پُرعضوترین شبکه‌های اینترنتیِ آمریکایی‌ست. این یک نمونه‌ی بارز از سانسور است. آن هم در مقابلِ چه؟ در مقابلِ دعوت یک موزیسین از مرگ برگشته‌ی خیلی‌مشهور به صلح و مهربانی و ایمان و مذهب. چه‌را؟ لابد چون می‌تواند چهره‌ی قدرقدرت آمریکا را در جهان مخدوش کند و آن دسته از مردم کشورهای جهان که فریب اشک‌ها و لحن و صدای آقای صلح نوبلِ کاخِ همیشه‌روسیاه شیطانِ بزرگ را خورده‌اند، آگاه کند نسبت به واقعیّت‌های این کشور و به تبعِ آن دل‌زده و دل‌سرد هم. چه‌را؟ چون اگر آمریکا نتواند تا دوسالِ دیگر آدام لانزا را وصل کند به یک عرب، ایرانی یا سوریِ مسلمان، آن‌وقت تاریخ را چه‌گونه تحریف کنند و لکّه‌های این فضاحت را از دامن‌شان پاک؟ چه‌را؟ چون اگر در تاریخ بماند که آدام لانزای آمریکایی در روز روشن زده هم‌شهری‌هایش را کشته، کار «کاترین بیگلو»ها سخت می‌شود برای ساختن فیلمی درباره‌ی این موضوع با درون‌مایه‌ی عظمتِ آمریکا و ازخودگذشتگی‌اش نسبت به جانِ انسان‌ها و مسئله‌ی انسانیّت در جهان! آن‌ها باید بتوانند در آرامش کامل و فرصت مقتضی جوری این واقعه را به نفع خودشان تحریف کنند که بشود بعدها فیلمی در رثایش ساخت و دولت را فرشته‌ی نجات نشان داد در آن.

بله، این پُشت صحنه‌ی آمریکاست؛ بل‌که این واقعیّت آن است. این تصویر بدونِ روتوش قُلدُرِ قدّاره‌کِش امروزِ جهان است. آمریکای نیرنگ‌ها و مکرهای بزرگ. آمریکای به‌وجودآورنده‌ی بن‌لادن از هیچ، و تبدیل‌کننده‌ی او در روزی و جایی دیگر به هیچ. آمریکای موطن و مولّد آدام‌ لانزای قاتلِ ٢٦ کودک دبستانی و مادرش و هم در نهایت خودش. آمریکایی که شاید چندوقت دیگر هم‌این سندی‌هوک را هم بهانه‌ای کند برای یک لشکرکشیِ جدید به یک روگ-استیت جدید. آمریکای ناقض و متجاوزِ همه‌ی حقوق ممکنه‌ی مردمانی و ملّتی در سرزمین‌هایی و وکیل‌مدافع دروغینِ حقوقِ مردمانی دیگر در سرزمین‌هایی دیگر. آمریکای تناقض‌ها و دوگویی‌های بزرگ. آمریکای سانسورهای بزرگ و تحریف‌های هنرمندانه. آمریکای صاحب سفارشی‌ترین سینِمای طولِ تاریخِ جهان و آمریکای برگزارکننده‌ی پُرسروصداترین جوایز سینماییِ جهان. آمریکای لابی‌های بزرگ و دست‌های پنهانِ فراوان.

آری، آمریکا یکی از خونین‌ترین و پُرننگ‌ترین تاریخ‌ها را در جهان و در طولِ تاریخِ کم و کوچکش دارد. هم نسبت به مردمِ خودش و هم نسبت به مردمِ دیگرکشورهای جهان. آمریکا تقریباً از هر ملّتی و کشوری انسان‌هایی را کشته، زخمی، شکنجه و نقص عضو کرده است و مستقیم و غیرِمستقیم باعث محرومیّت‌هایی در زنده‌گی‌های مردمان کشورها شده است.

سؤال این است که یک چنین کشوری چه‌گونه می‌تواند ادّعای احقاق حقوقِ بشر، برپاییِ آزادی، ایجادِ صلح و برقراریِ امنیّت را داشته باشد و مهم‌تر از آن برای دیگر کشورهای جهان؟

کشوری که خودش بزرگ‌ترین ناقض تاریخِ حقوقِ بشر در سطح جهان است، چه‌گونه و به چه صلاحیّتی و حُکمی (جز زور و لابی‌گری) لشکر می‌کشد به این‌سوی و آن‌سوی عالَم به بهانه‌ی برقراریِ امنیّت؟

تنها و آخرین راه

به نظر می‌رسد برای جامعه‌ی جهانی هیچ راهی جز تغییرِ محلِّ سازمانِ ملل و نهادهای تابعه‌ی آن و خروجِ آن‌ها از آمریکا وجود ندارد. مادامی که سازمان ملل در آمریکا باشد، آمریکا بزرگ‌ترین تهدیدِ حقوق بشریِ جهان باقی خواهد ماند و هیچ حاشیه‌ی امنی و امنیّتی برای کشورهای مستقل و آزاد جهان نظیر ایران نخواهد بود. وجود سازمان ملل در آمریکا مثلِ احداث گل‌خانه در لجن‌زار یا قراردادنِ مستراح به عنوانِ مهمان‌خانه است. چه‌گونه می‌شود در جهنّم دنبالِ بهشت بود یا صحبت از نیکی‌ها و خوبی‌ها کرد؟ این حماقت و ظلم‌پذیری و خوابِ بین‌المللی تا کِی می‌خواهد ادامه پیدا کند؟

  1. سمیه
    1 ژانویه 2013

    سلام اینقدر از کسره و علايم نگارشی استفاده شده ادم یاد کلاس اول دبستان می افته

  2. آسارانی
    3 ژانویه 2013

    از این دست مدارک و حوادث بسیار است
    اما آنها که چشم وگوش بسته اند 3 دسته اند:
    دسته اول: مرغ همسایه غاز هست توضیح بیشتری راجع به اینها نیست.
    دسته دوم: ماهیت قلدر را می شناسند، اما چنان از پاره ای برخوردها در داخل سرخورده شده اند که در عناد با صاحب این طیف برخوردها دشمن غداره کش را آگاهانه و تعمدانه دوست معرفی و بزرگنمایی می کنند.
    دسته سوم: چسبیدگان به مال و مقام دنیا که در افتادن با غداره کش را خطرناک برای منافع خود می بینند.
    پایدار و پاینده باشی

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.