سه‌شنبه 01 ژانویه 13 | 11:40

داستان کوتاه: فری

محمدحسن ابوحمزه

توجه، توجه. امشب آق فری برای خاطر دهمین حبسش جشن سیگار می گیره. همه یک نخ مهمون داش فریدون خودمون.
همه خندیدند. زندانی لاغر مقابل فریدون رفت، دستش را مانند یک گدای حرفه ای کج کرد، ایستاد. فریدون یک بسته سیگار از جیبش بیرون آورد. کف دست او کوبید وگفت:«کوفتتون بشه مفت کِش.»


تریبون مستضعفین-محمدحسن ابوحمزه

زندان اوینزندانی ها همه دوره اش کردند، خوش آمد گفتند. با وقار یک لات و خلافکار مسن برای همه دست بلند کرد وبالای مجلس نشست. وکیل بند که روی لبه ی تخت نشسته بود. پوزخندی زد و گفت:«کره خر تو نتونستی یه ماه بیرون باشی؟ دوباره گرفتنت؟»
تازه وارد خندید. انگشتانش را طوری بالا گرفت که همه دستانش را دیدند که یکی از انگشتان را خوابانده بود. گفت: «نُه بار بود، این دفعه شد دهمین بار.»
وکیل بند گفت:«بیست سالته. ده بار گرفتنت، به عبارتی هر دوسال یه بار.»
_ رکورد زدم؟ پس باس جشن بگیریم. دهمین حبس یک خلافکار با وجدان .
_ خلافکار آره، اما برا با وجدان بودنش حال نمی کنم. چون ….
_ چرا داداش؟ اتفاقاً تو همون باید حال کنی.
یکی از زندانی ها که از فرط لاغری مانند چوب خشک شده بود وشلوار کردی بدجوری لاغری اش را نشان می داد، بلند شد وسط دایره دست هایش را بلند کرد و چرخید. مانند جارچی ها وسط حرفش پرید و گفت:«توجه، توجه. امشب آق فری برای خاطر دهمین حبسش جشن سیگار می گیره. همه یک نخ مهمون داش فریدون خودمون.
همه خندیدند. زندانی لاغر مقابل فریدون رفت، دستش را مانند یک گدای حرفه ای کج کرد، ایستاد. فریدون یک بسته سیگار از جیبش بیرون آورد. کف دست او کوبید وگفت:«کوفتتون بشه مفت کِش.»
یکی دیگر از زندانی ها که د اشت هسته خرما ئی را با تکه سنگ زبری می سائید، گفت : «این دفعه برا چی گرفتنت فـری؟»
وکیل بند گفت:«جرمش که دزدیه، اما باید ببینیم برای دزدیدن چی خفِتش کردن.»
فریدون گفت:«داشتم می گفتم، نمی ذاره این خرمگس که.»
زندانی لاغر یک یک سیگار ها را پخش کرد و گفت:«بنال داداش. من که کاری باهات نداشتم. بد کاری می کنم فضا رو براتون دود آلود می کنم؟»
وکیل بند سیگار را کنارلبش گذاشت، صورتش را مقابل چوب کبریت که یکی از زندانی ها برایش روشن کرده بود گرفت، سیگار را روشن کرد، با دست روی دست زندانی زد و گفت:«واس چی گرفتنت تحفه؟»
فریدون سینه اش را سپر کرد. با دو انگشت تی شرت سبز رنگ تنش را کشید، به همه نشان داد و گفت :«اقدام علیه امنیت کشور، تخریب انوال دولتی تشویق اذان.»
وکیل بند خندید و گفت:«تشویش اذهان، گا گول. تو رو چه به این کارها. سیاسی شدی؟»
زندانی لاغرکه یک سیگار پشت گوش خود گذاشنه بود، وسیگاری را روشن کرده بود، با شدّت و صدا دار شروع به دست زدن کرد که صدای آن همه ی بند را پر کرد. گفت:«آفرین فری، فری، فـری. آق فری سیاستمدور ما می خواد وکیل بشه. نماینده آقایون دزدا، عملیا، قاچاق چی ها.»
بعد دستانش را ضربدری مانند مجسمه بودا روی سینه گذاشت. مقابل زندانی سیاستمدارخم و راست شد وگفت:«آقا فری! رو ما حساب کن. رأی هرچی خلافکاره برات جمع می کنیم. فقط یه قانون بذار، دود ودم آزاد باشه.»
فریدون گفت:« باشه. تو هم می شی مدیر برنامه هام.»
_ چرا که نه آق فری؟ جامعه رو اصلاحات می کنیم. کلانتری ها همه جمع. جاش، دودخونه! صد متر به صد متر، دکّه فروش جنس و مایعات، مفید. مینی بوس های دود زا، صاف تو پارگینگ. جاش مینی ژوب رفت وآمد کنه.
زندانی ها که از حرف های او به وجد آمده بودند، دست و سوت می زدند، یک صدا شعار می دادند:«آق فری، داش مُری، آق فری، داش مُری.»
وکیل بند با اشاره ی دست همه را ساکت کرد و در ادامه گفت:« بابا زودتر، راس میگه. بیاین رو کار، ما رو از اینجا خلاص کنید. پوسیدیم جون تو. بی خودی- بی گناه، بی گناه-ابد گرفتیم. فقط برا یه مقدار ناقابل جنس.»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.