تریبون مستضعفین- عباس کوچک سبکبار
داوود مرادیان فیلمساز و مدیرمسئول سایت سینمای پایه ایران، دبیر اولین جشنواره مردمی فیلم عمار (سال ۸۹) بوده است. به بهانه برگزاری سومین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار با وی گفتوگویی در دفتر تریبون مستضعفین داشتیم که در آن از فعالیتهای وحید جلیلی تجلیل کرد و خود را شاگرد وی نامید و از افقهای جدیدی که جشنواره عمار به روی سینمای مردمی حزباللهی گشوده است سخن گفت.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نه در خبرهای داخلی جایی داشتیم نه در جشنوارههای داخلی
-شروع جشنواره فیلم عمار از کجا بود؟
ما گمان می کردیم فیلمسازان ضعیفی هستیم چرا که مورد حمایت مالی نهادهای فرهنگی قرار نمیگرفتیم. یکبار سپاه به من اعتماد کرد و در نتیجه مستندی درباره مین ساختم با عنوان «مزدور خاموش» . پس از آن با خرج شخصی فیلم کوتاهی ساختم که در جشنوارههای جهانی حضور داشته و دارد. اما با این وجود باز هم در رسانههای داخلی جایی نداشتیم. نه کسی خبرهای ما را کار میکرد و نه در جشنوارههای داخلی جایی داشتیم، چرا که عضو جریان حاکم بر سینمای ایران نبودیم؛ تربیت شده انجمن سینمای جوان و جریانات روشنفکری نبودیم و ایضا تربیت شده جریان حزباللهی هم نبودیم چرا که اینها اساسا نیرویی تربیت نمیکردند!
در چنین فضایی فتنه اتفاق افتاد. در جریان فتنه ممکن بود منِ نوعی ذرهای اعتقاد به محمود احمدینژاد نداشته باشم ولی این مهم بود که رأی مردم در معرض پایمال شدن بود. به فکر افتادیم که تنها دفاعی کار نکنیم و کار تهاجمی داشته باشیم. به فکر این بودیم که جشنواره فیلمی با موضوع فتنه داشته باشیم چندی بعد شمقدری من را خواست و از من پرسید که میتوانید در مدت کوتاه جشنواره فیلمی درباره فتنه راه اندازی کنید که بیشتر دانشجویی باشد؟ قبول کردم و طرح را با وحید جلیلی در میان گذاشتم. دغدغهی این را داشت که آیا به تعداد کافی فیلم ساخته شده است؟ فیلمهایی را میشناختیم و مطمئن بودیم که برای برپاکردن جشنواره کفایت میکند.
جشنواره عمار خودش خودش را پیدا کرد
– یعنی آن زمان فیلمهایی درباره فتنه تولید شده بود؟
بله، من فیلمهایی با این موضوع دیده بودم و در ذهنم بود که میشود اینها را در جشنوارهای گرد هم آورد. موضوع، موضوع بسیار مهمی بود، یک شکاف عمیق اجتماعی، مگر ممکن بود که فیلمساز به دنبال ساخت فیلم از آن نبوده باشد؟ حزباللهی و غیرحزباللهیها هر دو فیلم ساختند. آدم در خیابان کشته شده و مسجد و پایگاه بسیج آتش زده شده بود، مگر میشود فیلم ساخته نشود؟ آن طرفیها زود قضیه را جدی گرفتند. جشنواره فیلم در بیروت فیلمی از طرف مقابل اکران کرد. اما ما به دلیل سیاستهای مسئولین سینمایی دست به عصا راه میرفتیم؛ معتقد بودند به دلیل مسأله یارانهها مردم به قضیه فتنه دیگر توجهی نمیکنند.
آقای جلیلی تشکیلاتی مردمی مانند بسیج در اختیار دارد که با شهرستانها هم مرتبط است. با کمک تشکیلات ایشان بیست و چند فیلم جمعآوری شد و بیست فیلم از میانشان انتخاب کردیم. یک سالن کوچک سینما سپیده را در اختیار ما قرار دادند و برای اکران هم مبلغی به مرکز اسوه پرداخت کردیم. با کمک تشکیلات وحید جلیلی هم فیلمها به شهرهای دیگر و روستاها رسید.این جشنواره آنقدر مردمی جلو رفت که اصلاً نفهمیدیم چطور در شهرستانها انقدر استقبال شد؟ دفتر راه فوق العاده توانست آنرا پوشش دهد
جشنواره عمار خودش خودش را پیدا کرد و به پیش رفت و کسی نمیتواند ادعایی بر آن داشته باشد.
سینماگران خانه سینما بیتعهد و معاند نبودند
-نظر شما درباره همکاری و تعامل فضای حاکم بر سینما –مانند خانه سینما- با جریان فتنه چیست؟
هنرمند سریعا نسبت به پیرامون خود واکنش نشان میدهد. مثل پوست که در برابر حرارت سریعا تاول میزند. هنرمند آنقدر صبور نیست. این واکنش بر اساس حقایقی است که شنیده و دیده است. من معتقد نیستم امثال همایون اسعدیان و شهرام اسدی و… انسانهای بیتعهدی هستند. اینها اگر بیتعهد بودند در ایران نمیماندند که فیلم بسازند بلکه با چند فیلم جشنوارهای مثل مسعود بخشی دور دنیا میگشتند. مشکل اینجاست که اینها اطلاعات درستی دریافت نمیکنند، اینها در فضای طبقه متوسط به بالا تنفس میکنند. مانند ابراهیم حاتمیکیا؛ صادقانه گفت که من فضایی را که در آن زندگی میکنم میسازم. از طرف دیگر جریان علیهالسلامی در برابر اینها نبوده است. مشکل سازمان سینمایی با آنها مشکل اعتقادی نیست، مشکل مالی است. همینطور حوزه هنری؛ مشکل حوزه هنری این است که جایگاه خاصی برای خود میخواهد.
-پس شما برخورد هنرمندان در قضیه فتنه را بازخوردی طبیعی از آنچه دیده و شنیده اند میدانید و معتقدید عنادی در کار نبوده است؟
بله. ممکن است معدودی بگویند جامعه بدون ولایت فقیه را بیشتر میپسندیم، ولی درباره آنها هم باید دید که چه اطلاعاتی به آنها رسیده است که چنین قضاوت کرده اند. این که بتوانیم همه را زیر پرچم جمع کنیم هنر است که فعلا کسی ندارد.
حزباللهیها اگر اراده کنند اسکار را هم میبرند
-مشکل فیلمسازان حزباللهی چه بود؟ توانایی ساخت فیلم نداشتند یا مشکل حمایت مالی داشتند؟
پول هم اهمیت دارد ولی برای یک مسئول این مهم است که حمایتها را در اختیار جریانهای روشنفکری بگذارد تا هم خود به این فضاها نزدیک شود و از الطاف رسانهای آنها –چرا که رسانههای زیادی دارند- بهرهمند شود و فشار روی آنها کمتر شود و هم احساس کنند روشنفکران را جذب کرده اند! مدیران ما در سینما پرورش نیافتهاند و در نتیجه در فضای سینما و هیاهوهای آن گم میشوند و افراد دغدغهمند را به حاشیه میرانند.
مشکل دیگر این است که مسئولین سینمایی ما دولت مستعجل اند و برای همین فرصت شناخت ظرفیتها و انگیزه سرمایهگذاری ندارند. برای مثال دبیر جشنواره گاهی برای پنج شش سال تغییر نمیکند. اینگونه است که میشود افراد را شناخت و مرتبط کرد و در وقت خودش موج ایجاد کرد.
این که حزباللهیها بلد نیستند فیلم بسازند دروغ محض است. حزباللهیها اگر اراده کنند اسکار را هم میبرند. من به آقای مسئولی که اذیتم می کرد گفتم من ۱۰۰ دقیقه راش خام دارم. میتوانم به جای این که به سراغ سوژه ضد تجاوز بروم به کردستان بروم و فیلمی بسازم درباره دختری که از خانهاش فرار کرده تا در شبکه های ماهواره ای آزمون صدا بدهد، پدر مذهبیای هم دارد، به او تجاوز میشود و میمیرد؛ چند جایزه میگیرم؟ گفت این نامردیست! گفتم نامردی این است که شما از کارهای ما حمایت نمیکنید. ما فیلمسازی در فضای سینمای روشنفکری را بلدیم چرا که کلیشهاش آماده است، ولی سینمای انقلابی تجربه نشده است. برای ساختن کار انقلابی قاب کار هم تغییر میکند، دکوپاژ هم باید تغییر کند. اما در سینمای روشنفکری خیلی مسائل تجربه شده است و در عرصهی جهانی هم عرصهای برای دیده شدن دارد.
-آیا جشنواره عمار این مشکل را حل کرده است؟
امیدوارم که حل کرده باشد. سال گذشته غرولندی که میشد این بود که فیلمهایی میرسد ولی دیده نمیشود. من امیدم بود که در حاشیه جشنواره اصلی عمار به صورت فرعی سالنهایی باشد که همهی فیلمها دیده بشوند. چرا؟ چون در فضای روشنفکری فیلم امثال ما زیر دست یک مسئول حزباللهی رد میشود ولی فیلمی از یک شهرستان –که خودش هزار و یک مسأله دارد- درباره خیانت جنسی اکران میشود هرچند که مخاطب هم نپسندد. این اتفافی است که در جشنواره فیلم کوتاه رخ میدهد. فیلمساز حزباللهی نه در جشنواره فیلم کوتاه جایی دارد، نه در جشنواره مستند تجربی. در جشنواره مستند تجربی بهترین وقت را به فیلم «خر» میدهند که کلیشهای بسیار تکراری اگرچه در کلیشه خودش خوب ساخته شده و نا امیدانه از مسخِ کافکا دوباره سازی می کند که بارها ساخته شده است. عمار باید سالن جانبی داشته باشد که همه این فیلمها دیده شود.
سینمای انقلابی دهه شصت با مدیریت سینمایی دهه هفتادی قیچی شد
-قبل از جشنواره عمار که سی سال از انقلاب میگذشت جای حزباللهیها در سینما کجا بوده است؟
از سال ۵۹ تا ۶۸ شکافی ده ساله در سینمای کشور اتفاق افتاد. در این دوره به دلیل خروج روشنفکران از کشور دوربینها آزاد شد و کسانی که مانند ابراهیم حاتمیکیا رو آمدند که بخشی از آن، نتیجهی تبلیغات شهید آوینی بود. جمال شورجه، حمید بهمنی، رسول ملاقلیپور، کمال تبریزی و… . از دههی هفتاد این جریان قیچی شد، چرا که با مدیریتی پولکی مواجه شد. درگیر بوروکراسیهای خستهکننده شد. این مدیران دیگر مدیران دهه شصت نبودند. این جریان خسته شد و دیگر نتوانست نیرو تربیت کند. اما آن جریان روشنفکری عملا فراخوانی داد و نیروهای خودش را جمع کرد و شروع به تربیت نیرو کرد.
از قِبَل هر کارگردانِ آن جریان، کارگردانهای متعددی تربیت شده اند ولی از قِبَل کارگردانهای جریان ما چه طور؟ شورجه چند نفر را تربیت کرده است؟ حاتمیکیا؟ تبریزی؟ من قبل از فتنه به سلحشور زنگ زدم و گفتم که تیمی از بچه حزباللهیها هستند که میخواهند تله فیلم بسازند، اجازه بده که در دفتر شما مستقر شوند و تحت حمایت و نام شما کارشان را انجام دهند. گفت تجربه به من ثابت کرده است که اگر مستقیما بالای سر کاری نباشم بد میشود و اگر باشم خوب میشود. هم توهم این را دارد که فیلمساز بسیار خوبی است و هم این که حاضر نیست از کسی حمایت کند. اما آن طرف. تقوایی خیلی خوب آدم تربیت کرده است. با حال مریضی که دارد خود بالای سن جشنواره مستقل فیلم کوتاه میرود و به سازندگان جایزه میدهد و آنها را بزرگ میکند. ما میخواهیم یک استاد مثل هاشمزاده بیاید و به فیلمساز حزباللهی جایزه بدهد، که اسمشان اسم شود. عمار لااقل این کار را میکند. زمان اولین جشنواره اینطور نبود و ما به زحمت بیست عنوان فیلم ردیف کردیم. این دغدغه هم در بچهها نبود که لااقل یک گونه ساده از فیلمسازی، سینمای گزارشی است، نه مستند و نه بازسازی. بعد از فتنه این دغدغه ایجاد شد و جشنواره عمار کمی آن را تقویت کرد.
-مشکلاتی که به نظر شما جریان فیلمسازانِ ارزشیِ دهه شصت را قطع کرد مگر پیش پای فیلمسازان جریان روشنفکری هم نبود؟ چگونه آنها توانستند علیرغم این مشکلات رشد کنند و نیرو بسازند؟
دهه هفتاد دهه روشنفکری بود. روشنفکران در این دهه بالاترین دریافت مالی را داشتند. آقای مهاجرانی با افتخار میگوید که خود وقت ملاقات از کیمیایی گرفته است و او خودکاری به وی داده و گفته که برو و رمان بنویس و از آنجا مهاجرانی نویسنده میشود. وزیر ما را سازندهی سینمای خاص لمپن ها عوض میکند. قبل از او میرسلیم وزیر است که گلآقا کاریکاتوری کشید مبنی بر این که او را از خیابان آورده اند و وزیر کرده اند. در دهه شصت هم تا حدودی همین بود. بهترین سیمرغ جشنواره را به «نار و نی» میدهند. ذائقهسازی میکردند، چرا که برای فیلمهایی که به جشنواره راه مییافتند اکران خوبی هم اختصاص میدادند، جالب است که فیلمنامههای این فیلمها هم قبلا خط به خط تصویب شده بود! برای اختصاص دادن جایزه بین بیضایی و مخملباف دعوا میافتاد! دهه هفتاد جز حاتمیکیا و مجیدی، جایزه بگیر حزباللهی نداشتیم.
– البته امثال حاتمیکیا و کمال تبریزی هم جذب جریان روشنفکری شدند…
جذب نشدند، خسته شدند. ادب آنطرف عجیب است. شیرین عبادی جملهای دارد که روش روشنفکرهاست، میگوید هرکس که طرف ما آمد با روی باز آغوشمان را برایش باز میکنیم. این واقعیت دارد. خود من آنقدر که از آن طرف با آغوش باز سینما را آموختم از این طرف چیزی ندیدم.
-شاید به این علت است که جریان روشنفکری هیمنهای ایجاد کرد که گویا سینما مختص همین جریان خاص است…
دقیقا. این فضا با هنر ویدئو و هندیکمهایی که آمد و غیرت بچه حزباللهیها شکست. بهمن قبادی ۷۳ فیلم کوتاه میسازد، مهاجرانی او را به تهران میآورد و روی سن پنج سکهی بهار آزادی به او میدهد و همیشه هم میگوید که بهمن قبادی را من کشف کردم. بعد از این فیلمهای کوتاه دو فیلم بلند میسازد و تازه در فیلم سومش میشود بهمن قبادیای که میشناسیم. مسعود بخشی فیلم «تهران انار ندارد» را با نگاتیو میسازد که خرج کلانی داشته است. هر حلقه 400 فیتی نگاتیو 256 هزار تومان آنزمان هزینه داشته، هزینه لابراتوار و کپی کشی های پی در پی بماند. اما به ما این امکانات را نمیدادند. عمار لااقل دارد به تربیت نیرو میپردازد و امیدوارم که این اتفاق به عمار محدود نماند.
آثار جشنواره عمار نباید به یک نوع نگاه منحصر بماند
-آیندهی جشنواره عمار را چگونه میبینید؟ آیا آسیبشناسیای کرده اید؟
عمار نباید متعلق به یک طیف نگاه بماند. عمار متعلق به یک جریان است. اگر فکر کنیم باید تنها فیلمهایی با یک موضوع و با یک نوع نگاه مدیریتی در آن ساخته شود اشتباه است. ممکن است من مدیر از نظر محتوا یا تکنیک بعضی آثار را نپسندم ولی باید بیاید و دیده شود و حتی جایزه بگیرد. من سال گذشته از بچههای جشنواره فیلم فجر پرسیدم چرا به فیلم «ملکه» جایزه نداند؟ گفتند خودش هم نفهمید چه می گوید. گفتم از نظر تکنیکی خوب بود ولو این که حرفش را نپسندیدید باید به تکنیکش جایزه میدادید. ملکه در فیلمبرداری شاهکار است، باید حقش را میدادید، چرا جایزهاش را به دیگری دادید؟ یا کارگردانی عالیای داشت، چرا جایزهاش را به کس دیگری دادید؟ این اتفاق نباید در عمار بیافتد، چرا که مسیرش را عوض میکند. اما خود عمار نشان داده است که اگر هم بخواهند مدیریتش کنند، با نام دیگر و به صورتی دیگر خود را نشان میدهد و دیگر نمیتوان جلوی این جریان را گرفت.
-ویژگی این جریان که میگویید چیست؟
خودجوش است. نیامده که جریانی ایجاد کند بلکه جریان و نیازی وجود داشته که این جشنواره را به وجود آورده است. تا آن نیاز هست عمار میماند. حالا ممکن است به جای دیگری و تحت نام دیگری منتقل شود.
در جشنواره اول از مسئولین کمک خاصی دریافت نکردیم
-از اولین جشنوارهی عمار میگفتید…
فیلمی از مؤسسه آوینی گرفتم. یکی دو فیلم از صدا و سیما بود. یک مستند دو قسمتی از یک فیلمساز گرفتم که با هزینه خودش ساخته بود، یک کار از خودم و چند کار دیگر که جمعا شد بیست اثر. جالب است که در اختتامیه این جشنواره بیست نفر بیشتر نیامدند! واقعا اتفاق خاصی نبود بلکه یک تلنگر بود.
-مؤسسات دولتی که طبیعتا باید همهجا با تمام قوا حامی نظام باشند چه کمکی کردند؟
از پیگیریهایی که وحید جلیلی کرد خبر ندارم، ولی ما کمک خاصی دریافت نکردیم و بابت همه کارهایمان پول پرداخت کردیم. جز یک سالن سینما سپیده که با نامه شمقدری در اختیار ما قرار گرفت برای همه چیز پول دادیم. تیزری ساختیم و با نامهی شمقدری برای صدا و سیما فرستادیم ولی پخش نشد. واقعا غریب بود. اشارهی یک دقیقهای هم که در برنامه هفت به جشنواره عمار شد به خاطر تلفن ابوالقاسم طالبی به جیرانی بود.
امیدوارم طالبزاده برای سالهای متمادی دبیر واقعی جشنواره بماند
-امسال استقبال از جشنواره هم از لحاظ تعداد آثار رسیده و هم از لحاظ توجه رسانهها بسیار رشد داشته است…
بیش از هزار اثر به جشنواره امسال رسیده است، یعنی حدود ۶۰۰ الی ۷۰۰ فیلمساز. هفتصد آدم که جرئت دارند ادعا کنند فیلمساز اند! این خیلی مهم است. باید به تدریس خیلی اهمیت داد. ما برای آموختن فحش میشنیدیم، این که یک جنوبشهری برود و در کنار صحنه نماز بخواند برای آنها خیلی سنگین بود! بچههای سینما باید بالاشهری باشند و ماشینهای آنچنانی زیر پایشان باشد و متحجرانی نباشند که جمهوری اسلامی مغزشان را شستوشو داده است! اما الان در مراکزی که راهاندازی شده است سر وقت نمازشان را هم میخوانند و برمیگردند و اساتید ارزشمندی برایشان تدریس میکنند. این از برکات عمار است. من اطمینان دارم چند سال آینده همین بچهها در جشنواره فیلم فجر چندین فیلم خوب خواهند داشت.
امیدوارم نادر طالبزاده تا ده سال دیگر دبیر واقعی جشنواره عمار بماند. یعنی کارهای دیگرش را کنار بگذارد و وقت صرف کند و با داخل و خارج از کشور ارتباط بگیرد و همچنین تمرکز جشنواره تنها روی فیلم مستند نباشد. علاقه خاص طالبزاده به مستند نباید باعث شود که عمار در را به روی مستند بیش از آثار داستانی باز کند. تبلیغات پارسال بیشتر روی آثار مستند جشنواره متمرکز بود، این یعنی ساده و شفاف و گزارشی حرف زدن را دوست دارند. این باید تغییر کند و فضا برای گونههای دیگر باز شود. مستند داستانی «آخرین روزهای زمستان» درباره شهید باقری هرچند تولید صدا وسیما بود ولی متعلق به این سینما بود و اینجا هم مورد تقدیر قرار گرفت. این نشان میدهد که میتوانیم در حوزههایی جز مستندِ گزارشی هم کار کنیم.
بدون وحید جلیلی و تشکیلاتش عماری هم نبود
-حزباللهیها فکر نمیکردند که عمار تا این اندازه قوی ظاهر شود و باور نمیکردند که حرفی برای گفتن هست…
بعضی از حزباللهیها به وحید جلیلی انتقاد دارند. بعضا انتقادات درستی هم دارند. ولی باید قبول کنیم وحید جلیلی آدم تربیت کرد. من محصول دست شمقدری و شورجه نیستم بلکه افتخارم این است که شاگرد همصحبتی جلیلیام. نه این که سر کلاس او بوده باشم، اما از سال ۸۰ در دفتر او به روی من باز بوده است، تعجب دوستان این بود که به راحتی میتوانم به دفتر جلیلی بروم و او وقت میگذارد و ساعتی با من صحبت میکند. یک بار به او گفتم یکی از مشکلات ما سینماگرها این است که برای دیدار با برادر مؤمن خود وقت نمیگذاریم، این ارتباطها که کم میشود بعد نمازمان شل میشود. اما در اینجمعها صدای اذان میآید، حرف دین خداست، لذتبخش است. خانم من بارها به من گفته است که وقتی نزد وحید جلیلی میروی حالت عوض میشود، خیلی از مسائلت با خودت حل میشود. ما که کار هنری میکنیم دریافتهایمان چندین برابر آدمهای عادیست، برای همین زجری هم که میکشیم بیشتر است. شاید یک مهندس از واردات پورشه با ارز دولتی آنقدر زجر نکشد که ما میکشیم. اینها ما را نسبت به نظام مسألهدار میکند.
این که گفته میشود فیلمسازان حزباللهی چپ میکنند و جذب آنطرفیها میشوند، به این علت است که دیدار با برادر مؤمن کم است. حاتمیکیا در کنار خود اصغرزاده را دارد، اما اصغرزاده که میرود چه کسی در کنارش قرار میگیرد؟ جایگزینی نیست. آیا حاتمیکیا را دعوت میکنیم که کنار هم بنشینیم و صحبتی کنیم و چایی بخوریم؟ این حرکتی که وحید جلیلی از زمان سردبیری سوره به راه انداخت خیلی مهم و ارزشمند است. خیلیها شاگردان وحید جلیلی اند. منتقدین حزباللهی اینها را هم ببینند. عمار اگر سرپا ایستاده است به خاطر وحید جلیلی است. او ادعایی روی این موضوع ندارد ولی اگر وحید جلیلی و تشکیلاتش نبود عماری هم نبود. من همیشه با تندترین انتقادات به دیدار وحید جلیلی رفتهام چرا که آنجا جای انتقادات تند است و نتیجه میدهد. همین حسینیه هنر، یک روضه که آنجا خوانده میشود خیلی تأثیر دارد. اگر از بیرون نگاه کنیم آنوقت است که تأثیرش را در جایی مانند سینما میبینیم. امثال وحید جلیلی با وجود انتقاداتی که بهشان هست، خود را سپر کردند و راه را برای دیگران باز کرده اند.
هر کس که ادعا میکند بهتر میتواند، بستاند و بزند.
-نکته جالب دوره قبلی جشنواره عمار این بود که وحید جلیلی اصلا سخنرانی نکرد، قرآن افتتاحیه را خواند و فضای تأثیرگذاری ایجاد کرد…
من به او گفتم اگر میگفتی من میرفتم و قرآن میخواندم. یک فیلمساز نباید بتواند قرآن بخواند؟ بد است که قرآن بخواند؟ شرم داریم قران بخوانیم؟
کسی که مرعوب سینماست نباید وارد عمار شود
-بعضی تابوها وجود دارد که ما حزباللهیها هم دچارشان شده ایم، گاهی دو حزباللهی هم که ميخواهند درباره سینما صحبت کنند نمیتوانند با ادبیات مذهبی خودشان سخن بگویند و با ادبیات وارداتی روشنفکری حرف میزنند…
نباید اینگونه باشد. ما ادبیات خود را داریم. وقتی کتاب «آینه جادو»ی آوینی به دستم رسید سه شب، برای چندین بار خواندمش، چرا که با این ادبیات آشنا نبودم. با این که پدر و مادرم نمازخوان بودند، برادرم هم جبههرفته بود و خودم هم از کودکی در مسجد بزرگ شده بودم؛ اینچنین ادبیاتی نشنیده بودم.
ما ادبیات خود را داریم، مسعود فراستی ادبیات ما را دارد، آیا در برابر آن جریان کم آورده است؟ سینما مانند پفک است، مانند حباب است. اگر کسی مرعوب سینماست اصلا نباید وارد عمار شود.سینما یکشبه بادت می کند و نابودت می سازد مگر اینکه حضرتش عنایت کند.
به خاطر عمار در صدا و سیما هم ناسزا شنیدم
-جشنواره عمار بازتابی بین دیگران چه مسئولین و چه منتقدین نداشت؟
من خبر درستی ندارم، چرا که پارسال پس از عمار برای ساخت فیلمی از کشور خارج شدم. اما در مدت کوتاهی که بودم به این دلیل که برنامه هفت من را دبیر جشنواره عمار معرفی کرد، تندترین ناسزاها را حتی در صدا و سیما شنیدم.
-چرا؟ یعنی صدا و سیما هم با جریان روشنفکری همراه شده بود؟
فضا دست اینهاست. سازمان یک مدیریت دارد و یکسری نیروها. صدا و سیما هفتاد درصد آرایش سبز بوده است. وقتی فضا علیه تو باشد و در این فضا کار کنی تو را فراری میدهند.
حتی بین نیروهای حزباللهی هم کسانی را داشتیم که به حقانیت رأی مردم شک داشتند و این هنر رسانههای آنطرفی بود.
صدا و سیما منفعل است و با عقبماندهترین تکنیکهای جنگ روانی دروغ میگوید
-شاید یکی از پایههای اصلی فتنه ۸۸ رسانه بود. جشنواره عمار وجههای رسانهای دارد چرا که با سینما که یک رسانه است سر و کار دارند، شاید بتوان گفت این جشنواره پاسخی بود به خلأی که در حوزه رسانه داشتیم…
بله. رسانه منفعلی چون صدا و سیما که فیلترهای متعددی بالای سر آن است و با عقب مانده ترین تکنیک های عملیات روانی دروغ میگوید، و مدیران میانی آن معتقد اند که انقلاب نیاز به قیم دارد، و به خیلیها تریبون نمیدهد و حتی امثال وحید جلیلی که همان حرف انقلاب را میزنند به آن دلیل که سخنانشان تیز است حذف میکند، رسانه ما نیست. ما رسانه نداریم، روزنامه نداریم، سینما نداریم، تنها یک جشنواره عمار داریم که تا سال قبل هم مانند تانک تی۵۲ بود که لولههایش را وصله کرده ایم و با آن به نبرد آبرامز میرویم، اما الان شده است تی 72 این واقعا آنها را اذیت میکند. یادم هست که سایت شما سال گذشته خبری از صندلیهای خالی در جشنواره عمار کار کرد، پس از انتشار بلافاصله روی همهی سایتهای ضدانقلاب رفت، در حالی که در هیچ جشنوارهای حتی جشنوارههای خارجی ممکن نیست ساعت دوی بعد از ظهر صندلیها پر باشد.
-آیا مسئولین جشنواره در دورههای پیشین از این حرکت فرهنگی مطلع بودند؟
در دوره اول حتما خبر داشتند چرا که من به خیلی از آنها یا خودشان یا دفترشان تلفنی خبر دادم.
مسئولین جشنواره را باور نداشتند و برایشان مهم نبود
-کسی از این مسئولین به جشنواره آمد؟
نه! اصلا باور نداشتند و برایشان مهم نبود. در دورهی دوم بود که عمار خودی پیدا کرد. جز شورای نگهبان که تماس گرفتند و تشکر جدی کردند هیچکس پای کار نبود. اینها اصلا نگاه فرهنگی ندارند، فرهنگ از نگاهشان موضوعی سیاسی است.
یک سکانس ایران سبز برای همیشه جشنواره عمار کافیست
-شاید یکی از اثرات جشنواره عمار انگیزه دادن به فیلمسازان حزباللهیست چرا که اثرشان دیده میشود. چند وقت پیش کسی اینجا آمده بود که در حال تولید مستندی با موضوع اصل هشت قانون اساسی (امر به معروف و نهی از منکر) بود و تلاش روزانه داشت تا به جشنواره عمار برسد…
اگر چنین سوژهای را برای جشنواره فیلم مقاومت میساخت همه به او میخندیدند! باید حتما پیرزنی سوژه باشد که یک عراقی به دخترش تجاوز کرده است، اینها باید در سینما مقاومت کار شود. خیلی مهم است که سوژهی یک فیلم بشود اصل هشت، امر به معروف و نهی از منکر! این طرح را اگر به سازمان صدا و سیما ببرند همه رد میکنند! ترس من از این است که در داوری جشنواره عمار با فضایی روشنفکریای مواجه شویم که این فیلمها به حاشیه برود. خیلی مهم است که همهی فیلمها اکران شوند و دیده شوند.
در یکی از آثار جشنواره عمار فیلمبردار اتفاقی از چوپانی فیلم میگیرد، با عصا و لباس چوپانی، در عمق زمینه مسجد است، دوربین هم واید است که عمق میدان کاملا باز شده و فریمی عجیب آفریده شده است! این سکانس اگر تا ابد تنها محصول سینمای عمار باشد کافی است، و حتی نباید از فیلمسازش بخواهیم که خودش را تکرار کند. فیلم «ایران سبز» یکی از بهترین فیلمهاییست که ساخته شده و این محصول سینمای عمار است. اما این فیلم نه در جشنواره فیلم کوتاه میرود و نه در مرکز سینمای مستند و تجربی. یعنی مسئولینش حتی مبادی سواد بصریشان پائین است.
وقتی کسی با موضوع اصل هشت فیلم میسازد یعنی این که عمار کار خودش را کرده است. این آدم میداند که میتواند دوربین را به دست بگیرد و با شهامت جلو برود.
آقایان روشنفکر، ما در شأن شما هستیم؟
-آقای جلیلی در اولین نشست پیرامون جشنواره سوم عمار گفت که ما میخواهیم الگوی جدیدی از جشنواره ارائه دهیم…
بله، نه این که آنجا رقابت کنیم و بخواهیم جایزه ببریم و مانند دوربینهای اسکار که روی پنج نامزد جوایز است و وقتی برنده عنوان میشود چهار نفر غش میکنند و یکی شادی میکند. بهترین الگوی عمار آن سکانس فیلم محمد رسول الله است که حمزه سه نفر را میفرستد و کفار میگویند که اینها که هستند؟ کسانی را بفرستید که در شأن ما باشند، بعد حمزه میگوید «من، عبدالله و علی، اشهد انلاالهالاالله و ان محمدا رسولالله، ما در شأن شما هستیم؟» ما در عمار آمدهایم بگوییم که آقایان روشنفکر ما در شأن شما هستیم؟ ما از لحظهای که جشنواره –به معنای مرسومش- برپا کنیم، باید ناصر تقوایی را هم بیاوریم که جایزه بدهد! در آن صورت بهمن فرمانآرا هم میآید و فیلمهای عمار را میبیند! چرا که از خودشان شده ایم.
عمار در فضایی اکران میشود که مخاطبیناش در آن تربیت شده اند
-آیا در سینمای روشنفکری سازوکاری هست که فیلمی که تولید میشود پخش و دیده شود؟
بله. سینمای روشنفکری با ما فرق دارد، این سینما تمرکزش روی جامعه متوسط شهری همهي استانهاست. جامعه متوسط شهری طرز فکرش المانهای خاصی پیدا کرده است، در دانشگاه تربیت شده است. جریان روشنفکری میرود و در جشنواره بینالمللی جایزه میگیرد و در جشنواره فیلم فجر هم جایزه میگیرد و سپس علیه یک نظام جائر زورگویی که به او امکانات فیلمسازی داده است هم سخن میگوید و اینگونه بین این قشر اعتبار کسب میکند. مخاطبین اینها سرجمع یکونیم یا دومیلیون اند، اما ما در این طرف به دنبال مخاطب خاص خود نرفته ایم، عنان کار را به صدا و سیما سپرده ایم که باز دست اینهاست. وحید جلیلی فیلمها را به روستاها برده است. برای من جالب است که یک پیرمرد روستایی میآید در مسجد مینشیند و فیلم میبیند! سینمای عمار باید چنین جایی اکران شود، در فضایی که مخاطبیناش در آن تربیت شده اند.این ادا و اطوار ها هم چرند است که ببینید اگر مطالبه بلیط کنید بازهم مردم می آیند یانه. قطعاً می آیند شما فیلم درباره ی زمین خواری بساز خود قاضی و زمین خوار هم خواهند آمد.
-سینما رفتن جزئي از سبک زندگی طبقه متوسط است ولی مخاطبین ما سینما بخشی از زندگیشان نیست…
مسجد رفتن جزئی از سبک زندگی اینهاست…
باید هیمنه فرهنگ بورژوازی بشکند
-دقیقا! آیا ممکن است این سبک زندگی را به گونهای تغییر دهیم که بدون همراه شدن با جریان روشنفکری سینما هم به زندگیشان وارد شود؟
وارد شده بوده است. ما کارهایی مثل افق، کانیمانگاه یا حتی اخراجیها داشته ایم که با زندگی مردم پیوستگی داشته است.
مثلا فرض کنیم که من فیلمی مانند «من مادر هستم» را خیلی بپسندم، آیا میتوان آن را در مسجد اکران کرد؟ آیا همه مانند من از طبقه متوسط شهریاند که اینگونه زندگیها را دیده باشند و مسألهشان باشد؟ صدا و سیما و روشنفکران فضایی درست کرده اند: بورژوازی و گشنهبورژوازی؛ یک فضای بورژوازی در صدا و سیما به وجود میآید که به مدت پانزده سال برای قشر خاصی در اجتماع شأن و ارزش به وجود میآورد؛ زن چادری بدبخت و گدا و پایینشهریست و زنیکه پشت زانتیا مینشیند و بالای شهر زندگی میکند دکتر است و چون دکتر است اعتبار و شخصیت پیدا میکند. این هیمنه باید بشکند. مستند ایران سبز این فضا را شکست، دکتر چیزی نمیفهمد و آن چوپان خیلی میفهمد. عمار نمیتواند دوساله این فضا را که پانزده شانزده سال جا افتاده است تغییر دهد، ولی اگر بین مردم و در مساجد برود، مردم کمکم علیه وضع موجود خروش میکنند. شانزده سال است که ذائقهی مردم عوض شده است و در جنوب شهر گشنهبورژوازی به وجود آمده است. من نمیتوانم به فلان دختر فامیلم در میدان شوش بگویم که چرا پاچهات تا فلانجاست یا چرا مانتوات تنگ است.
-یعنی کسانی که ثروتمندند و کسانی که ثروتی ندارند ولی میخواهند خود را شبیه ثروتمندان کنند…
دقیقا. چون او شخصیت دارد و من میخواهم به او تقرب و تشبه پیدا کنم. سالها در تلویزیون زنان کلفت و فقیر چادری بوده اند، چادر در قبرستان و زندان بوده است. اما افراد متشخص در شمال شهر اند. فیلمساز ها رفتند به خانههای بزرگ به بهانه ریل و تراولینگ! اینها فتنه ایجاد میکند. به طرف گفته شده که تو خدایی! همهچیزی! بعد میبیند رأیش تعیینکننده نیست و در برابر عموم جامعه به حاشیه رفته است، با خود میگوید عموم جامعه چهکاره است؟ من مهمام! رأی من رأی الکترال است! و فتنه ایجاد میشود. عمار باید تلویزیونهای شخصی بزند ولو در دوبی، باید برود به روستاها فیلم اکران کند و از همانجاها فیلم بسازد. اگر اینچنین نشود عمار میسوزد.
Sorry. No data so far.