جنبشی بر گرفته از محاق ذهن یک زندانی همیشگی زندان های اهل سنت، کودک صفتی مست که دین را مجلای کج باوری خود نمود. ‘ابن تیمیه’، حنبلی مذهب. ‘ این مرد بزرگ ترین کتاب خود را با نام ‘منهاج السنه’ راهی بازار فکری آن زمان(قرن هفتم و هشتم)نمود.
کتاب فوق ردیه ای است بر کتاب “منهاج الاستقامه” مرحوم علامه حلی. این کتاب که سراسر تعصب و اقامه دلایل خارج از قیاس است ذهن خوانندگان اثر خود را به سوی نا کجا آباد بی ولایتی نا مانوس با اندیشه فطری انسان ها سوق می داد. گرچه کتاب هرگز به درجه موفقیت نرسید اما سندی شد برای دیگران تا اگر تصمیم به مبارزه با اسلام گرفتند از آن بهره مند گردند. حنبلی ها کتاب را کافی می دانند.
وهابیت نامی بی مسمی
هیچ شخص یا گروهی با عقاید مشابه در عالم یافت نمی شود که شخصی با نام “وهاب” در خود داشته باشد تا یاء نسبت را بر سر آن در آورده و آن فرقه را وهابی بنامیم. هرگز! نه نام ابن تیمیه و نه نام عروسک خیمه شب بازی معاصرش، “وهاب” نبوده است. از سفاهت دشمنان تشیع همین بس که اینان حتی در انتخاب اسم هم بی عقلی و نا بخردی به خرج داده و اسمی که به هیچ وجه تناسب معنایی ندارد را بر گزیده اند. تفکرات و اندیشه ها هرچه عمیق تر، رسا تر.
محمد بن عبد الوهاب؛
ما هرگز متوجه علت نام گذاری این فرقه به وهابیت نشدیم. عبد الوهاب نام پدر محمد بود. اگر قرار بود در عربی یاء نسبتی بگیرد باید می شد:” عبدی” یا با کمی مماشات” عبد الوهابی” نه وهابی در ثانی این فرقه را چه کار با عبد الوهاب در حالی که محمد بنیان گذار او محسوب می شود؟! پس نام این فرقه باید می شد “محمدی” نه وهابی. به هر روی “وهابی” نامی است نه در خور این فرقه.
البته علت آن که نام آن را “محمدی” نگذاشتند نیز معلوم است. چرا که دشمن همواره ترسو و پر اضطراب بوده و از سر سختی شجاع ترین اندیشه های اسلامی یعنی تشیع می هراسیده پس اگر نام فرقه خود را محمدی می گذاشت به دلیل مشابهت اسمی با رسول اکرم( صلی الله علیه و اله و سلم) دچار انحطاط شده و توسط گروه های اسلام خواه مورد هجمه قرار می گرفته و در بطن تشکیل، فنا می گشته است. محمد بن عبد الوهاب که در خاطرات”مستر همفر” این دست نشان ده استعمار از او نامی به میان می آید تنها یک جوان بی آب و رنگ به دور از عقلانیت بوده که به دلایل شرایط خاصی که داشته برای فکر های پلید استعمار کارآمد می نموده است. امروزه عربستان سعودی، این کشور میزبان حج، طلایه دار این نگرش التقاطی است. گرچه شاه نشینان دربار سعودی که سالیان درازی است در بستر شیطنت آرمیده اند به تخریب باورهای شیعه می پردازند اما با همه این ول خرجی ها و تبلیغات ضد شیعی حتی به اندازه سر سوزنی قدم از قدم بر نداشته و در هر حرکت رو به جلو چندین گام به عقب هل داده شده اند.
از مطالب مهمی که ذهن هر “وهابی پژوهی” را به خود معطوف می دارد باور عجیب اینان به رسول اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) است. این فرقه با وجودی که خود را تنها صاحب نظران تفسیر آیات قرآن می دانند رسول اکرم را نیز آورنده کتاب و در بسیاری موارد مفسر قرآن بر می شمارند. این گروه بر این باورند که؛ هرگز ممکن نیست کسی بتواند تفسیر قرآن را دیکته کند اما با این حال رسول را آورنده کتاب معرفی می کنند. اگر قرار بر فهم همه جانبه کتاب توسط همگان باشد چرا خدا خود این کتاب را بر قلب انسان الهام نفرمود و اصولا چرا تدریجی به انزال آن پرداخت؟ اگر ما به تعلیم نبی خاتم نیازی نداریم اصولا چرا او را آورنده کتاب می دانیم؟ آیا خدا کاری غیر حکیمانه انجام داده و ما را در تاریکی ها رها کرده است؟
دوستان عزیز! اصل پیکره اندیشه های ایشان همین است که کتاب برای ما بس است و نیازی به مفسر نداریم. فعلا تلویحا می گوییم: این گفته اولا : با خود قرآن منافات دارد. و ثانیا: کسی که چنین عقیده ای دارد در حقیقت قرآن را نیز قبول ندارد. زیرا خود قرآن خود را مبهم انگاشته و وجود مفسر و مبین را لازم و ضروری بر می شمارد.
از دیگر اموری که ایشان به آن باور ندارند مساله تاریخ و اصالت های آن است. ایشان برای تاریخ هیچ گونه ارزش و اعتباری قائل نبوده و به شدت به مقابله با آن می پردازند. این مقابله با تاریخ دلایلی دارد که ان شاء الله به زودی به آن ها خواهیم پرداخت. اما فعلا بدانیم علی رغم این که تاریخ محض هرگز هم سنگ قرآن نیست اما آن میزان از تاریخ که همان قول معصوم است حتما باید در تاریخ دست نخورده باقی بماند و با ابزارهای خاصی از اعماق تاریخ بیرون کشیده شود والا نقض غرض الهی از بیان آیات دال بر نیاز قرآن به مفسر خواهد بود. آری! این میزان از تاریخ هم سنگ قرآن است. در ثانی قرآن کریم هم در سیر تاریخی به دست ما رسیده است. اگر کسی منکر تمامیت تاریخ باشد باید قرآن را نیز انکار کندکه با عقاید فعلی این گروه و فرقه نمی سازد. این از آن تناقضاتی است که وعده اش را دادیم و به زودی به بررسی آن ها خواهیم پرداخت. البته ما معتقدیم که ایشان حقیقتا قرآن را قبول ندارند اما به هر حال در ظاهر چیز دیگری می گویند.
در این سری مقالات بر آنیم تا ماهیت این فرقه ضاله را واکاویده و به چند سوال کلیدی پاسخ گوییم:
1) نگرش “وهابیت به رسول اکرم” چیست؟
2) علت تفاوت نگرش وهابیت به رسول اکرم و جانشینان 12 گانه ایشان چیست؟
3) تناقضات قطعی “وهابیت” در نگرش هایشان به اسلام چگونه تبیین می گردد؟
4) دلایل روشن و ساده بطلان این فرقه چیست؟
5) طلایه داران این اندیشه چه کسانی بوده و سعی در ایجاد چه نوع باورهایی دارند؟
6) رسوخ وهابیت در کشورهای اسلامی و به ویژه ایران تا چه میزانی است؟
7) دشمن ترین شخصیت برای “وهابیت” کیست؟
8) کارآمد ترین روش مقابله با این فرقه ضاله چیست؟
9) خطراتی که برای زائران بیت الله الحرام از جانب ایشان وجود دارد چیست؟
10) در کدام آیات و روایات ایجاد اشکال کرده اند و جواب ایشان را چگونه می توان داد؟
11) بر کدام دسته از آیات قرآن بیشتر تاکید دارند و چرا؟
12) تخریب جناب حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط این فرقه چه دلیلی دارد؟
13) چرا وهابیت از “اهل سنت” جدا است؟
14) امکان ارتباط اندیشه مندانه و سیاسی وهابیت و استعمار به ویژه اسرائیل تا چه حدی است؟
پاسخ این سوالات و چندین سوال دیگر را در این سلسله مقالات جویا شوید. بی شک نا بودی این فرقه ضاله هم اکنون در حال تحقق است. بیایید با بینشی ناب و عقلانی ریشه وهم آلود این فرقه را بزنیم.
Sorry. No data so far.