تریبون مستضعفین- محمد غفاری
تاریخ زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام) پر است از حوادثی غریب و در عین حال عبرتآموز. صلح امام شاید مهمترین واقعهی آن دوران است و واکاوی آن در عصر حاضر میتواند درسهای زیادی برای ما به همراه داشته باشد. «حماسهی صبر» کتابی است که اختصاص دارد به زندگی امام حسن مجتبی (ع) و چند بخش از زندگی ایشان را به صورت تفصیلی مورد بررسی قرار میدهد.
کتاب «حماسهی صبر» در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول شامل 9 یادداشت دربارهی زندگی امام حسن مجتبی (ع) می باشد. یادداشت نخست «بحثی کوتاه پیرامون تعیین روز شهادت امام حسن مجتبی (ع)» است از آیتالله محمد جواد فاضل لنکرنی میباشد و در آن دربارهی تاریخ شهادت امام توضیحی داده شده است. اینکه هفتم یا بیست و هشتم صفر زمان شهدات حضرت میباشد و در کتب تاریخ تشیع بیشتر بر کدام تاریخ تاکید شده است. «از شمشیر تا تدبیر» یادداشتی از جواد محمد زمانی است که جریان صلح امام و اتفاقاتی که منجر به این صلح شد را شرح میدهد. «دشمنی با آفتاب» و «غربت بقیع» دو مقالهای هستند که دشمنی وهابیت با امام حسن را بیان میکنند. یکی از خواندنیترین یادداشتهای کتاب «سخنان کوبندهی امام حسن (ع) با معاویه و یارانش» میباشد که به مناظرهی امام با معاویه، عمرو بن عاص، عتبه بن ابی سفیان، مغیره و مروان به حَکم میپردازد. «اندوههای امام در برابر یاران»، «صبر و بردباری» و «فرزندان امام حسن (ع) در واقعهی کربلا» یادداشتهای دیگر این مجموعه هستند.
بخش دوم کتاب، «امام حسن مجتبی (ع) در آینهی شعر» نام دارد و سی و هفت شعر از شاعران معاصر دربارهی ایشان در آن آورده شده است. قالب این اشعار متفاوت است و هر چند بیشتر اشعار در قالب غزل هستند اما مثنوی، ترکیب بند، بحرطویل و رباعی نیز در آن به چشم میخورد.
«جواد محمد زمانی» و «سید حمید رضا برقعی» گردآورندههای «حماسه صبر» هستند و انتشارات «مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام» آن را به مناسبت برگزاری نخستین سوگواره شعر امام حسن مجتبی (ع) منتشر کرده است. قطع کتاب رقعی است و 111 صفحه دارد که 42 صفحه از آنها به مقالات اختصاص یافته و 69 صفحه را اشعار در بر گرفته است. در پایان قسمتی از یادداشت «از شمشیر تا تدبیر» را با هم میخوانیم:
امام در پاسخ افرادی که نسبت به صلح او اعتراض داشتند، سخنان شگفتی فرموده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
مالک بن ضمره از یاران امیرمؤمنان و از ملازمان صحابی بزرگ پیامبر(ص) ابوذر غفاری بوده است. وی به حالت ناراحتی و اعتراض بر امام مجتبی(ع) وارد شد و دربارۀ صلح پرسید. امام فرمود: ترسیدم، ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند، از این رو خواستم با مصالحهای که صورت گرفت، حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند.
حجر بن عدی که از یاران باوفای امام علی (ع) و امام حسن (ع) بود با دلی اندوهگین به نزد امام آمد و گفت: به خدا قسم دوست داشتم که میمردم و همگی با تو جان میدادیم و چنین ماجرایی را نمیدیدیم. اکنون ما شکست خورده و غمزده به خانههای خود باز میگردیم و دشمنان ما شاد و پیروز به شام برمی گردند! امام دست حجر را گرفت و او را به گوشهای خلوت برد و فرمود: ای حجر، سخنت را در مجلس معاویه شنیدم، ولی هر انسانی مجبور نیست هر آنچه تو دوست بداری، دوست بدارد و رأی و نظرش همانند افکار تو باشد. به خدا قسم، من صلح را نپذیرفتم، مگر به سبب بقای شما نارادۀ خداوند متعال در هر روز به گونهای است.
امام در پاسخ عدی بن حاتم فرمود: من دیدم مردم اشتیاق فراوانی به صلح دارند و از جنگ بیزارند، بنابراین، نخواستم جنگ را به آنها تحمیل کنم و بهتر دانستم به روزی که موعد آن خواهد رسید موکول نمایم، زیرا ارادۀ خداوند هر روز به گونهای است.
بشر همدانی با امام حسن مجتبی (ع) در مدینه ملاقات کرد و رو در روی امام ایستاد و گفت: السلام علیک یا مذلّ المؤمنین؛ سلام بر تو ای خوارکنندۀ مؤمنان. امام سلام او را جواب داد و فرمود: بنشین و او نشست. در جواب فرمود: من مؤمنان را خوار نکردم، بلکه به آنها عزت بخشیدم، قصدم از صلح این بود که شما را از مرگ برهانم، زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند.
عبدالله بن زبیر از افراد فرومایهای بود که نسبت به اهل بیت (ع) بسیار دشمنی میورزید. او به صلح امام اعتراض کرد و آن را از سرِ زبونی و ترس امام دانست! امام در پاسخ فرمود: گمان میکنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح کردم؟! وای بر تو، چه میگویی؟! مگر ممکن است؟! من فرزند شجاع ترین مرد عربم، فاطمه سرور زنان عالم مرا به دنیا آورده است. وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من، وجود یارانی همچون تو بود که ادعای دوستی با من داشتید و در دل نابودی مرا آرزو میکردید، چگونه به نصرت و یاری شما میشود اعتماد کرد؟!
و این گونه بود کهامام مجبور به پذیرش صلح شد؛ و صلح امام لیله قدر بود؛ و ما ادریک ما لیلة القدر؟! صلح امام مجتبی (ع) باعث شد که اسلام تا بهامروز، زنده بماند و جوانه بزند و برکات آن چون شب قدر، فراوان باشد و قدر آن نامعلوم! چنان کهامام خود در برابر پرسش از علل صلح میفرمود: «لیله القدر خیرٌ من الفِ شهر».
Sorry. No data so far.