به گزارش تریبون مستضعفین پس از انتشار گزارشی از مستند «پوستین وارونه» که به بررسی و نقد دیدگاهها و عملکرد انجمن حجتیه و مدرسه علوی میپرداخت، دکتر نادر فضلی یکی از اساتید باسابقهی انجمن حجتیه که به گفتهي خود سیسال سابقه تدریس در مدرسه علوی دارد، نقدی بر این گزارش در قسمت نظرات نوشت. در پی نقد ایشان، حجةالاسلام رضا اکبری آهنگر -راوی مستند پوستین وارونه- ایشان را به گفتوگوی مکتوب پیرامون انجمن حجتیه دعوت کرد که دکتر فضلی طی مکتوبی که در قسمت نظرات ارائه کرد تلویحا این دعوت را رد کرد و نوشت: «بنده در پی منقولات جناب آقای ثقفی و جناب آقای اکبری سئوالاتی را مطرح کرده بودم. لطفا ایشان یا هر عزیز دیگر به آن سئوال ها، مستند و مستدلّ پاسخ بدهند تا سپس بنده هم به سئولات آقایان پاسخ عرض کنم.» حجةالاسلام اکبری آهنگر در پی این پاسخ، یادداشتی در وبلاگ خویش نوشت و ضمن تأکید دوباره بر آمادگی برای گفتوگو با دکتر فضلی، به یکی از ادعاهای ایشان یعنی تمجید شهید چمران از آیتالله محمود حلبی -مؤسس انجمن حجتیه- پاسخ گفت.
این یادداشت را به نقل از وبلاگ آقای اکبری آهنگر «حقایقی پیرامون انجمن حجتیه» میخوانید*:
چندی پیش سایت تریبون مستضعفین مطلبی با عنوان «مستندی از دردسرهای دینداری بیدردسر مدرسه علوی و انجمن حجتیه» منتشر نمود که بازتاب های مختلفی را به خصوص از جانب مدافعان انجمن حجتیّه و مدرسه علوی درپی داشت. جناب آقای دکتر نادر فضلی که یکی از اساتید و فعّالین فعلی انجمن حجتیّه هستند، در نقد این مطلب نظری را مرقوم فرمودند که به نظر خودشان شامل دوازده پرسش می شد.
البته در حقیقت چهارده تا بود، چرا که در شماره گذاری اشتباه شده بود. هر چند که یکی دیگر از خوانندگان گرامی، پاسخی مختصر و مفید برای برخی از سئوالات ایشان نوشتند، امّا گویا جناب فضلی و دیگر مدافعان انجمن صلاح را بر آن دیدند که این پاسخ را نادیده انگاشته و از حقیر بخواهند تا پاسخی مکتوب نمایم. اینجانب نیز با مطالعه ی نظر جناب آقای فضلی به دلایل زیر آن را فاقد ارزش پاسخگویی دانستم:
نقد و قضاوت بر سر مستند دیدهنشده
الف) ایشان که سعی داشتند در این نظر چهره ای منطقی از خود به نمایش درآورند، در بخشی از نظرشان نوشته بودند:
«من البته مستند مذکور را ندیده ام، از این رو بر خلاف بسیاری از کسانی که بی سند و مدرک محکمه پسند به انجمن تهمت می زنند، به خود اجازه نمی دهم تا در باره ی محتوای مستندی که ندیده ام، داوری کنم.»
و یا در قسمتی دیگر اینگونه به متن گزارش اشاره کردند:
«البته از محتوای “عناوین مستدل و شیوا” گزارشی نداده و سخنی به میان نیاورده اید و تا زمانی که آن استدلال های شیوا شنیده نشود، جای بررسی ندارد…»
امّا علیرغم این که خود معترف بودند که نمی توان درباره ی مستند نادیده داوری کرد، به بهانه ی نقد گزارش تهیّه شده از مستند، قضاوت ها کردند! حقیر نیز بحث درباره ی مستند نادیده را لغو و بیهوده دانسته و می دانم. چرا که این گزارش هرچقدر هم جامع باشد، نمیتواند حقیقت مستندی نود دقیقه ای را به تصویر کشد و طبیعتاً با زاویه ی نگاه گزارشگر نوشته شده است. کلمه به کلمه ی عباراتی که در این مستند به کار رفته، همچنین اسناد صوتی، تصویری و مکتوبی که با زحمت فراوان تهیّه شده و در آن به نمایش درآمده، در قضاوت و نتیجه گیری مخاطب تأثیر مستقیم دارد. حال چگونه آقایان توقّع دارند که با طرح چند پرسش، بشود مستند نود دقیقه ای را برای آنان توصیف نمود و سپس به پرسش های آنان پاسخ داد!؟ اگر جناب آقای فضلی و دیگر منتقدان، این مستند را دیده بودند، حقیر حاضر بودم به تنهایی به جای همه ی دست اندرکاران تهیّه ی این مستند، با کمال میل پاسخگو باشم. امّا بحث بر سر یک نادیده حقیقتاً چه فایده ای دارد؟
غالب سؤالات دکتر فضلی به مستند و راوی آن ارتباطی ندارد
ب) حقیر از همه ی خوانندگان گرامی تقاضامندم که یک بار دیگر نظر جناب آقای فضلی را با این نگاه بخوانند و بررسی فرمایند که اولاً از چهارده پرسش ایشان، چه تعدادش واقعاً پرسش محسوب می شود؟ درثانی از میان پرسش ها چه تعدادش پرسش از متن گزارش است، چه تعدادش پرسش از مستند است و چه تعدادش پرسش هایی درباره ی مباحث کلّی که به انجمن و علوی مربوط می شود؟ از سوی دیگر ایشان چند سئوال از من پرسیده اند و چند سئوال از کارگردان و گزارشگر و مصاحبه شوندگان؟ برخی از مطالبی که ایشان آن را به عنوان سئوال مطرح کرده اند، اصلاً سئوال نیست. به یک نمونه توجّه فرمایید:
« ۱۱- آقای ثقفی را نمی دانم چه سنّ و سالی دارد و تا چه اندازه پای بند به اصول اسلامی و حتی انسانی است، لابد ایشان هم مانند آقای اکبری که که لباس روحانیت به بر دارد، متدین و مقید به قید دین است و حتما سزای کسانی را که به مسلمان تهمت می زنند را خوب می داند. به هر دوی این گرامیان و نیز به آقای مستندساز برادرانه توصیه می کنم مراقب قبر و قیامت خود باشند و خدای ناکرده چنان نباشد که از روی جوانی ، سخنانی بگویند که سی سال بعد مانند آقای باقی، پشیمان شوند و در پی آن باشند که از مرحوم آیة الله حلبی، حلالیت بطلبند.»
شاید منظورشان از انتخاب عنوان سئوال برای این بند، پرسیدن سنّ آقای ثقفی بوده! حال با این پراکندگی مباحث طرح شده، چند درصد این احتمال وجود داشت که با پاسخ حقیر به آقای فضلی و سپس پاسخ مجدّد ایشان و آغاز بحثی طولانی، این گفتگوی مکتوب از نظر علمی مفید باشد؟ نکند ایشان توقع داشتند که برخی تندروی های دیگران همچون قراردادن تصویر آقای حلبی در کنار نیمرخ مسعود رجوی و عبدالبهاء و هرتسل را هم من پاسخگو باشم!؟ این در حالی است که حقیر اوّلین باری که چنین تصویری را دیدم بسیار ناراحت و عصبانی شده و در وبلاگم که در نقد انجمن حجتیّه است، مطلب «نقدی بر توهین به شیخ محمود حلبی» را نگاشتم که حتّی یکی از وبلاگهای مدافع انجمن هم آن را منتشر نمود.
سخنان تند دکتر فضلی در مدرسه علوی علیه دانشآموزان حزباللهی
به دلایل مذکور حقیر پاسخ ایشان را ندادم. از میان پرسش های ایشان هم، فقط دو پرسش بود که مستقیماً به حقیر مربوط می شد. در متن گزارش درباره ی من نوشته شده بود:
«اکبری آهنگر، خود فارغالتحصیل مدرسهی علویست، که به روایت خود چه در آنجا و چه بعدا در مدرسههای دینیاش، هزینهی انتقاد از حجتیهایها را پرداخت کرده است».
امّا آقای فضلی از باب تجاهل العارف، قضیه را طوری مطرح نموده اند که گویا بحث بر سر نوشته های من علیه انجمن بوده است، نه درگیری در مدرسه. لذا یکی از آن دو پرسش ایشان از من این بود:
«۶- بنده مطلع نیستم که جناب اکبری آهنگری چه هزینه ای بابت نوشته هایش علیه انجمن پرداخته است، اما ممکن است از ایشان درخواست کنید که تحقیقات مفصل ایشان درباره ی انجمن مبتنی بر چه منابع و مدارکی بوده است؟ خودتان قید کرده اید که ایشان: “… که تحقیقات مفصلی پیرامون انجمن حجتیه انجام داده و با منتقدین این جریان و همچنین منتقدین مدرسهی علوی ارتباط برقرار کرده است، توانسته تصویری پذیرفتنی از یک طلبهی حقطلب را به مخاطب القا کند” به راستی ” تصویر پذیرفتنی از یک طلبه ی حق طلب” که تنها با منتقدین ارتباط برقرار کرده است، پذیرفتنی است؟ جداً که دست مریزاد!؟»
جناب فضلی نفرمایید که مطّلع نیستید! بعید هم می دانم اتّفاقی که آن سال در مدرسه ی نیک پرور(راهنمایی علوی) رخ داد و صدای انفجارش در همه ی مدارس اقماری علوی پیچید، تا ابد از ذهن دست اندرکاران مدرسه ی علوی پاک شود. اوّلین هزینه ای که من در مبارزه ی با انجمن حجتیّه پرداختم و به آن افتخار می کنم و سرسوزنی هم پشیمان نیستم، دقیقاً در همان مقطعی اتّفاق افتاد که جنابعالی به قول جناب آقای فیّاض بخش(مدیر نیک پرور) در مدرسه “حضور پرزمان” داشتید و دانش آموزان، اگر نگویم در حدّ مدیر بلکه با دید معاون به شما می نگریستند. شما جهت تشویش اذهان درباره ی اساتید بزرگواری همچون جناب آقای محدّث و جناب آقای محمودخانی اینگونه نوشتید:
« آن طور که در خاطر بنده است آقای محدث به سبب مسائلی دیگر که جای گفتنش این جا نیست از مدرسه ی علوی برید و آقای محمودخانی هم که مدّتی همکار خود بنده در مدرسه ی علوی بود، گویا به سبب اختلافات کاری با مدیر فعلی دبستان علوی که هیچگاه هم انجمنی نبوده است، پس از بازنشستگی، همکاری اش با مدرسه قطع شد. ناگفته نماند مدرسه ی علوی حق بسیار بزرگی بر گردن آقای محمودخانی دارد که خود ایشان خوب می داند.»
جناب فضلی خود شما هم خوب می دانید که با من چه کردید که به سبب مسائلی که جای گفتنش این جا نیست در مدرسه بایکوت شدم. فقط به همین اکتفا می کنم که پس از آن اتّفاق، گویا شما فرموده بودید:
«اگر این بچّه حزب اللهی ها را مسلسل به دستشان بدهند و بگویند که معلّمت را بکش، می کشند»
و برای آن که همچون شما تشویش اذهان نکرده باشم به همین حدّ اکتفا می کنم که حدّاقل هزینه ای که من پرداخت کردم، عدم عبور از فیلتر برای ورود به دبیرستان علوی بود.
کسی که حاضر به گفتوگوی مکتوب نمیشود چگونه روبهروی دوربین مستندی انتقادی حاضر شود؟
و امّا جهت آن که جناب آقای فضلی می خواستند از منابع و مدارک من و تحقیقاتم درباره ی انجمن حجتیّه مطّلع شوند، بهتر دیدم که به جای بحث درباره ی مستندی نادیده، از ایشان دعوت کنم که بحثی جامع درباره ی انجمن حجتیّه و علوی داشته باشیم تا در خلال آن به برخی از این پرسش های ایشان هم پاسخ داده شود. لذا مطلب «دعوت از اساتید انجمن حجتیه برای گفتوگوی مکتوب» به نگارش درآمد. امّا ایشان به بهانه ی عدم پاسخ حقیر به پرسش های پراکنده ی قبلیشان موافقت نفرمودند تا بحثی منظم و علمی داشته باشیم. لذا نوشتند:
«لطفا ایشان یا هر عزیز دیگر به آن سئوال ها، مستند و مستدلّ پاسخ بدهند تا سپس بنده هم به سئولات آقایان پاسخ عرض کنم.»
البته به یقین اگر حقیر پاسخ هم می دادم ایشان باز به آن پاسخ من پاسخ داده و طبیعتاً هیچگاه به این مناظره ی درخواستی حقیر جامه ی عمل پوشانده نمی شد. با شناختی که من از شگردهای آقایان انجمنی دارم، این پاسخ برایم قابل پیش بینی بود و صرفاً برای آن که به خوانندگان گرامی اثبات شود که آقایان اهل مناظره و بحث ریشه ای نیستند، این دعوت را انجام دادم. چه رسد به اینکه قبول زحمت فرمایند و در برابر دوربین مستندی قرار گیرند که می خواهد آن ها را نقد کند. آزمونی بود تا دیگر گلایه نکنند که چرا سراغ ما نیامدید و فریاد وا اسلاما سردهند که این رسم مسلمانی نیست!
اتهام دکتر فضلی به شهید چمران
دوّمین پرسش ایشان هم که به اینجانب مربوط می شد، این بود:
«5- جست وجوی آقای اکبری برای یافتن شهید مورد ادّعای حضرت آیة الله حلبی قدس سره که بر جذابیت مستند افزوده، کاملاً پیداست که جست وجوی جهت داری بوده است؛ چون می توانسته با مراجعه به افراد مطّلع و نیز خواندن برخی از وصیت نامه ها مانند وصیت نامه ی شهید چمران [که البته انجمنی نبوده ولی از مرحوم حلبی به نیکی یاد کرده] یا وصیت نامه ی شهید مصطفی ابراهیمی مجد هم رزم شهید چمران که همه ی خانواده اش انجمنی بوده و هم اینک نیز هستند، و نیز مراجعه به خود بنده که ده ها نفر از شاگردان خودم شهید شده اند، به راحتی از این حقیقت آگاه می شده و شاید چون به این ترتیب مستند مذکور جذابیّت خودش را از دست می داده، آقای اکبری این طلبه ی جوان خوش سیما و حقیقت طلب، دوباره مجبور می شده هزینه ی بس سنگین تری [البته در قبر و قیامت] بابت تهمت های ناروا، بپردازد.»
در سئوال قبل که بر خلاف واقع فرمودند «مطّلع نیستم» و در این سئوال نیز کذبی بسیار بزرگتر در قالب اتّهام به شهید دکتر چمران مطرح کردند! ممکن است آقای فضلی بفرمایند که متن این وصیّت نامه ی شهید چمران چیست که در آن از مرحوم حلبی به نیکی یاد کرده!؟
آیا شهید چمران در وصیتنامهاش از آیتالله حلبی تقدیر کرده است؟
ماجرای وصیّت نامه ی مذکور بدین شرح است که انجمن قبل از تعطیلی ظاهریش، در مهر ماه 1360 اقدام به انتشار ویژهنامهای به مناسبت هفته جنگ کرد که به «مرزبانان» موسوم بود. همان سالی که در خردادماه آن عارف مجاهد شهید دکتر مصطفی چمران، به شهادت رسیده بود. از سوی دیگر یکی از اعضای انجمن حجتیّه به نام شهید مصطفی ابراهیمی مجد در شهریور همان سال به شهادت رسید. وی از جمله اعضای با تقوای انجمن حجتیّه بود که در مدرسه ی علوی نیز تحصیل کرده بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی، به جمع نیروهای شهید چمران در جنگ های نامنظّم پیوست.
انجمن حجتیّه به بهانه ی شهادت شهید ابراهیمی مجد، در صفحه ی 59 ویژهنامه مرزبانان مطلبی با عنوان «شهیدی در آستانه ی هفته ی جنگ» به چاپ رسانید. امّا نحوه ی چاپ این مطلب عمداً یا سهواً به گونه ای بود که کمی بی دقّتی خواننده باعث می شد تا اینگونه تصوّر نماید که مطلب در مورد شهید مصطفی چمران است نه شهید مصطفی ابراهیمی مجد. چرا که در طول این مطلب چند صفحه ای، فقط با عبارت مصطفی از شهید یاد شده بود و حتّی یکبار نیز به فامیلی وی اشاره نشده بود. علاوه بر این در صفحات مختلف این مطلب پنج عکس از شهید ابراهیمی مجد به چاپ رسیده بود که سه عکس از ایشان در کنار شهید چمران بود و دو عکس دیگرش چندان واضح نبود. این مطلب اینگونه آغاز می شد:
« خبر کوتاه بود. آتش بود: “مصطفی هم رفت”… و منهم من قضی نحبه. خدایا باغبان گلزار بهشتت چه نیکو “مصطفی” های برگزیده ی این امت را گلچین میکند. اینان رهروان راه مصطفای تو هستند و برافرازنده پرچم گلگون پیامبر تو. مصطفای رهبر رفت، مصطفای چمران رفت، و اینک این شیفته خاندان نبوت، دلداده ی مهدی این امت، پیرو نایب آنحضرت، یار و همرزم سردار شهید اسلام، به خیل شهیدان می پیوندد.»
در پایان این مطلب نیز بخشی از وصیت نامه ی این شهید به چاپ رسیده بود که در آن آمده بود:
«خدایا تو را شکر میکنم که عشق حضرت مهدی (ع) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر میکنم که مرا به زیور ایمان آراستی. و قبل از هر چیز لازم است از آنانی که واسطه کسب معارف الهی من بودند: سه بزرگوار سه شمع که سوختند تا نور افروختند: اول استاد بزرگم علامه کرباسچی دوم مرحوم رضا روزبه سوم شیخ محمود حلبی که بابهایی از عرفان به “الله” را برایم گشود؛ از خدا برای این بزرگواران طلب اجر و علو مقام میکنم.»
و باز در صفحه ی روبروی این وصیّت نامه، تصویر تمام صفحه ی شهید چمران کار شده بود تا آغازی باشد بر پیام تسلیت حضرت امام(رحمت الله علیه) به مناسبت شهادت ایشان. همه ی این امور دست به دست هم داد تا به تدریج و با گذر زمان، برخی از موافقان و مخالفان انجمن حجتیّه اینگونه بپندارند که این وصیّت نامه مربوط به شهید مصطفی چمران است. تا جائیکه در برخی از مقالات، نشریّات و کتب نیز این مطلب به چاپ رسید.
برادر شهید چمران وجود وصیتنامه دیگری از وی را تکذیب کرده است
نویسنده جهت اطمینان، صحّت وجود وصیّتنامه ای از شهید چمران که در آن به نیکی از آقای حلبی یاد کرده باشد را در یکی از نمایشگاه ها از جناب آقای مهندس مهدی چمران(برادر دکتر چمران) جویا شدم. ایشان وجود چنین نوشتاری را تکذیب نموده و گفتند:
« تنها وصیّت نامه ای که از شهید موجود است، همان وصیّت نامه ی عرفانی است که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و ربوده شدن امام موسی صدر، خطاب به ایشان نوشته اند و هیچ وصیّت نامه ی دیگری از ایشان وجود ندارد.»
به اضافه ی این که شهید چمران در سال 1337 یعنی تنها دو سال پس از فعالیّت رسمی انجمن حجتیّه و تأسیس مدرسه ی علوی، از ایران خارج شده و تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور حضور نداشته است. و علاوه بر همه ی این ها، کارنامه ی درخشان و زندگی سراسر جهاد و مبارزه ی شهید چمران جای هیچگونه تشابه فکری بین ایشان و خطّ فکری انجمن باقی نمی گذارد.
امّا سئوال اینجاست که جناب آقای دکتر نادر فضلی که از 15 سالگی عضو انجمن بوده، سی سال نیز سابقه ی تدریس در علوی داشته، هم اکنون نیز از اساتید و فعاّلین انجمن حجّتیّه است و همچنین از نزدیک با شهید ابراهیمی مجد و خانواده اش آشنایی داشته و دارد، چگونه ممکن است که از ماجرای این وصیت نامه بیاطلاع باشد!؟ وقتی ایشان با صراحت به وصیّت نامه ی شهید ابراهیمی مجد استناد می کند، به این معنی است که از این که این وصیّت نامه مربوط به شهید ابراهیمی مجد است، آگاهی کامل دارد. پس چگونه به خود اجازه می دهد که این ادعا را مطرح نموده و به شهید چمران تهمت تمجید از آقای حلبی بزند! اینجاست که باید حدیثی که جناب فضلی برای ما نوشتند را برای خودشان استفاده کرد که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمودند:
«مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً أَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ، أَقَامَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى تَلٍّ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَخْرُجَ مِمَّا قَالَهُ فِیه.
هر کس به مؤمنى یا مؤمنهاى بهتان زند یا افترائى بندد به آن چه که در او نیست، در روز قیامت خداوند او را بر تلّى از آتش نگه مىدارد تا اینکه از عهده کلامى که بر وى بسته بیرون آید.»
و من نیز این فرمایش پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله وسلّم) را یادآوری می کنم که فرمودند:
«إنّ الکذبَ بابٌ مِن أبوابِالنِّفاقِ .
دروغ ، درى از درهاى نفاق است»
و اینجاست که باید ناله سرداد:
أین قاطع حبائل الکذب و الافتراء
امّا با همه ی این اوصاف، حقیر همچنان آماده ی مناظره با ایشان و با همان سئوال هستم که:
«آیا مرحوم آقای حلبی نهضت حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) را قبول داشتند یا خیر؟»
* میانتیتر ها از تریبون مستضعفین است.
باز آقایان مشکلات خودشان در دین و دنیا و مبارزه در کسب مقامات و پست ها را از یاد بردند و دنبال سوراخ دعای جدید میگردند امثال تهمت زنندگان به انجمن کم نبودهاند شما هم دوتا تهمت بزنید دو تا هم فحش بدهید شاید دلتان خنک شود و مقرب شوید
دیگه توهین از این بالاتر .که آقای فضلی بیاند و به شهید چمران وصیت نامه دروغی ببندند؟ چرا انجمنی ها طفره می رند؟ البته ناگفته دلیلش مشخصه.
جالبه .انجمن حجتیه که از شهدای راه امام زمان (عج) خجالت نمی کشه، ادعای انتظار برای امام زمان (عج) رو دارند.واقعا باید خجالت بکشند
بهترین پاسخ به دشمنان انجمن سکوت است فقط سکوت
برادر جلال الان باز شد اتهام؟! خب جواب اتهامات رو بدید یه جا مام خیالمون راحت شه
جواب کدام اتهام را باید داد ؟
چند سال دیگر باید اتهام ببندند و جواب بشنوند ؟
چند صد سال دیگر ؟
خدا پدر و مادر شما را هم برايتان حفظ كند.
پدر بزگوار ما چند تائي پيراهن بيشتر از من و شما پاره نموده اند. پريشب خدمتشان بودم و نقل مكاتبات سايت تريبون و تقاضاي آقايان نگارنده از انجمني ها بود براي پاسخگوئي به سوالات….
ايشان به اين مضمون فرمودند كه انجمني ها ديگر موضعشان مشخص است و اگر چيزي براي گفتن داشتند همان زمان ميگفتند…. رهايشان كنيد. عمر و وقت انسان محدود است و فرصت پرداختن به اينها نيست. الآن مسائل مهم تري هست كه بايد به آنها پرداخت و تقريبا تكليف ما با انجمني ها مشخص است. بعد خاطره اي نقل فرمودند از زمان قبل از انقلاب و بعد از آن كه شنيدني است. ابتدا توضيح دهم كه پدر ما كه خدا حفظشان كند با شهيد جلال افشار با هم درس طلبگي ميخواندند. يعني ابتدا دانشجوي كامپيوتر بودند بعد ديدند با روحياتشان سازگار نيست و رفتند به مدرسه حقاني
فرمودند آن زمان ها انجمني ها جلسه هاي خيلي خوب و مذهبي اي ميگرفتند ولي ساواك هيچ كاري به كارشان نداشت. محل تامل بود كه هر جا يك برنامه مذهبي و منبر و مجلس و حتي روضه اي بود ساواك خيلي محدوديت و بگير و ببند ايجاد ميكرد ولي براي انجمني ها خيلي شرائط مهيا بود و كاملا با ايشان همكاري ميكردند.
يكبار شهيد جلال افشار به يكي از اين جلسه ها رفته بود و آنجا آياتي از قرآن را تلاوت كرده بود كه خداي مهربان در مورد قتال و جهاد دستوراتي به مومنان داده بود. بعد از جلسه آمده بود نقل ميكرد كه برگشته بودند به او و گفته بودند “اين قتَل و قوتول ها كه ميگي چيه؟ و ديگه از اين چيزا نميخواد اينجا بخوني”
خلاصه فرمودند بعد از آن هم ديگر پايش را توي جلسات انجمني ها نگذاشت.
به منظرم چون متوجه زاويه دار بودن تعاليم انجمني ها با اسلام حقيقي شده بود تا اينكه مطابق وعده اي كه آيت الله بهاءالديني به وي داده بودند در راه خدا شهيد شد.
خلاصه پدر بزرگوار ما ميفرمودند انگليسي ها خودشان بهائيت را راه انداختند بعد هم ميخواستند در بين ما عده اي از بهترين و متدين ترين جوانانمان را مشغول بهائيت كنند. البته به گونه اي كه بهائيت را مستقل از استكبار جهاني بدانيم لذا خودشان هم خيلي به انجمني ها كمك كردند و البته اين كمك ها را علني نكردند اما مثلا به ساواك امر كرده بودند كه كاري به كار اينها نداشته باشد.
جناب اصفهانی! سلام مرا به پدر بزرگوارتان برسانید و بفرمایید اگر از امور روزگار فراغتی حاصل شد کمی درباره تاریخ امیرالمومنین پس از پیامبر مطالعات پیشین خود را مرور فرمایند.
قصد، هرگز در مشابهت انجمن با امیرالمومنین علیه السلام نیست بلکه فقط و فقط قصد، بررسی این منطق است که :”اگر چیزی برای گفتن داشتند همان زمان میگفتند”. چرا حضرت از منطق الهی خود در اوضاع پرآشوب پس از پیامبر همچنان دفاع نکرده و موضوع را ادامه ندادند ؟ پاسخ در تاریخ از کلام خود حضرت معلوم است و حتما ایشان میدانند آنچه درباره وضع امیرالمومنین علیه السلام در خطبه هایشان به ما رسیده در دوران حکومتشان است نه در 25سال صبر و سکوت!!! اما از دیدگاه افراد جامعه در آن 25سال و حتی در دوره حکومت حضرت سخن همانی است که پدر بزرگوارتان فرموده اند که”اگر چیزی برای گفتن داشتند همان زمان میگفتند”. انجمن حق یا باطل، این منطق، منطقی شیعی نیست!
ضمنا پدر بزرگوارتان در طرد منتقدان تقابل چنان محکم فرموده اند که گویی این انتقاد دامن پیامبر در 13سال مکه را هم میگیرد! عزیز من سخن آنروز منتقدان تقابل در طرد جهاد با طاغوت نیست بلکه سخن در وظیفه در آن موقعیت است. اگر اختلافی هم هست که یکی از طرفین عامل انگلیس نمیشود! ضمن عرض تحیت به پدر بزرگوارتان حتما بفرمایید که با این منطق تاریخ تشیع با همه بزرگانش تا همین چند سال پیش در معرض نقد و وهن قرار میگیرد که جز قلیلی،سایر بزرگانشان بنای تقابل با دستگاه حاکم نداشتند و فقط تربیت علمی شاگردانشان را پی گرفتند .
درست است که توهین به انجمن امروز مایه سرافرازی مردمان شده و مزد آن، تقرب گشته است، اما معمولا علما، نادانسته و بی تقوا، به زمین خورده لگد دوباره نمیزنند بلکه فارغ از های و هو ،منطق گوینده را چه بالانشین و چه فرودست، مطالعه میکنند.
دعای مرا به پدر برسانید که خداوند ایشان را مظلوم نسازد.
جلال بهترین حرف را زد!
فقط سکوت….
دیدار به قیامت!
امیدوارم قبل از اینکه خیلی دیر شود بفهمید که دارید در آتش دشمن شیعیان هیزم میریزید…..
بسم الله الرحمن الرحیم
من البته سخن آقای اکبری را تأیید می کنم که سئوالات اصلی ام- که باز هم می گویم مبتنی بر گزارش آقای ثقفی از مستند مذکور بود- کمی با مطالب دیگر خلط شد. اینک بار دیگر خلاصه ی سئوالاتم را که برگرفته از همان نوشته ی قبلی است، تقدیم می کنم:
1. آیا مستندساز با کسانی که خود انجمنی بوده و اینک نیز هستند، مصاحبه ای کرده است؟
2. آیا مستندساز محترم و نیز آقای اکبری راجع به شهدای انجمنی تحقیقی کرده است؟
3. آیا مستندساز محترم و آقای اکبری به کتاب های نوشته شده توسط وابستگان به انجمن و جزوات درسی مراجعه ای داشته اند و بر آن اساس نقد و نظری دارند؟
4. مستندات تهمت های پرشماری که به انجمن زده شده و می شود، کدام است؟
5. هیاهوهای مبتذل و آشوب های سیاسی چه ربطی به انجمن دارد؟ تهمت های زده شده در این باره چه مستندی دارد؟
مخاطب اصلی من در این نوشته شخص آقای اکبری نبود، منتهی ایشان پیش از نویسنده ی گزارش- که مخاطب اصلی من بود- پای به میدان گذاشت و حقیر را به مناظره طلبیده و سئوال را با سئوال پاسخ داد. و البته خواندم که توسط یکی از کاربران [محسن] به سئوال ایشان هم پاسخی اجمالی داده شده است.
اینک می بینم که خوش بختانه آقای اکبری به دو سئوال از سئوال های حقیر پاسخ داده است که همرزم ایشان آقای ثقفی، باز هم برای ایشان یک تاپیک مستقل دیگر گشوده است کاری که البته برای نوشته های امثال حقیر انجام نمی دهد.
آقای اکبری گفته است بابت مخالفت با انجمن در مقطع راهنمایی هزینه پرداخته و به دبیرستان راه نیافته است. اگر آقای اکبری بنده را دروغ گو و منافق می داند که هیچ، اما اگر نه، به راستی حقیر نه تنها ایشان را به یاد نمی آورم، بلکه انفجاری را که مدعی اند از مخالفت ایشان [در سنّ 13 الی 15 سالگی] با انجمن در مدرسه ی علوی رخ داد، نیز به یاد نمی آورم.
البته قاعدتا ایشان هم دروغ نمی گوید ولی به هر حال خاطرات دوران کودکی به مصداق العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر از خاطره ها زدوده نمی شود. اما یک چیز را مطمئن ام:
هیچ گاه به یاد نمی آورم که مدرسه ی علوی به ویژه در دوران راهنمایی، با نوجوانی در سنین راهنمایی، به سبب مخالفت با انجمن، چنان رفتاری داشته باشد که صدای انفجارش همه جا بپیچد! عدم ورود به دبیرستان را هم به همین سبب به هیچ روی نمی پذیرم و بر خلاف نوشته ی یکی از کاربران محترم، خود من از سوی افراد نسبتا پرشماری از انجمنی ها، هنوز مورد بی مهری ام که چرا نسبت به رفتن فرزندانشان به مقطع راهنمایی یا دبیرستان، اقدام نکرده ام.
در مورد داستان شهید چمران هم عرض کنم که در همان سال های نخست انقلاب، از زمانی که شهید چمران به ایران آمد، به سبب ارتباط بعضی از دوستان انجمن در خارج از کشور با ایشان، مرحوم شهید چمران با مرحوم آیة الله حلبی مربوط شد و رفت و آمدهایی با ایشان داشت. البته من در این باره جز اطلاع شخصی و عده ای شاهد انجمنی، عکس و سند و مدرکی ندارم، ولی به هر حال به سبب این پیشینه و بر اثر همان اشتباهی که آقای اکبری تذکار دادند، گمان می کردم آن عبارت از شهید چمران است و با یادآوری آقای اکبری و دقت دوباره در نوشته، دانستم مطلب همان است که ایشان گفته است، اما مگر اصل بحث ما آن نبود که ایشان جست و جو کرده و شهید مورد ادعای آقای حلبی را نیافته است. یعنی ایشان در حقیقت می خواسته بگوید شهدای جنگ ربطی به انجمن نداشته اند و خوش بختانه دیدم که در تحقیق ایشان حداقل یک نفر که از قضا هم از فارغ التحصیلان علوی است و هم شاگرد انجمن و الحمد لله به گفته ی آقای اکبری، با تقوا، پیدا شد. خوب، من هم می خواستم همین را عرض کنم و به قول آقایان علما در موضوع اشتباهی رخ نداده است.
باور کنید به هیچ روی نمی خواستم بگویم که مرحوم شهید باقری هنگامی که به اهواز آمد، ابتدا میهمان اتاق من در سپاه اهواز شد و من او را – چون پیشینه ی خبرنگاری داشت- به رادیو اهواز فرستادم.
نمی خواستم بگویم که معرّف من به سپاه اهواز برای خدمت، شهید کلاه دوز بود که خواهرزاده هایش که فرزندان شهید اقارب پرست و شاگردان من در نیک پرور بودند و هر دو هم انجمنی.
نمی خواستم بگویم که شهیدان: زمان کوچه باغ، محمودی، پالیزبان، بوئینی، هر چهار نفر شاگردان یکی از جلسات درسی من بودند.
نمی خواستم بگویم ده ها نفر از دوستان تهران و شهرستان مانند: شهیدان: روستا و پسرش، پشمینه، پاینده،
کاشف، هم خودشان و هم خانواده هایشان انجمنی بوده اند و اینک نیز هستند.
اما سماجت سرکار بنده را بر آن داشت که این سخنان را که از روی ناچاری بگویم.
عزیزان خواننده، بنده، به عنوان خودم و نه نمایندگی از جایی و کسی، در پی مطالبی که مبتنی بر گزارش آقای ثقفی از یک مستند بود و بیش تر به خاطر مدرسه ی علوی، لازم دیدم نکاتی را عرض کنم و به ویژه خواستم بگویم مدرسه ی علوی و انجمن دو گروه فرهنگی مستقل اند و که شصت سال است به تربیت دینی و علمی فرزندان این مرز و بوم مشغول اند.
اما در پایان به طور ویژه خطاب به آقای اکبری عرض می کنم:
دوست عزیز شما به عنوان یک طلبه و مدافع حریم دین و ولایت، می دانی هم اینک در این مملکتِ امام زمان چه خبر است؟
می دانی که هم اینک دشمنان دین و مملکت با همه ی امکانات شیطانی دارند جوانان این مرز و بوم را از اسلام و قرآن و امام زمان جدا می کنند، چه رسد به ولایت فقیه؟
می دانی که هم اینک بنده بی آن که بخواهم مسأله ی بهائیت را بزرگ جلوه دهم هم اینک شاهدم که ده ها نفر از مردان و زنان مسلمان بهائی شده اند یا در شرف بهائی شدن هستند و صدها نفر از مسلمانان هم تحث تبلیغ و تأثیر بهائیت قرار گرفته اند و نسبت به اسلام و مسلمانی به دیده ی تردید می نگرند؟
اگر نمی دانی بدان، هم اینک خودِ بنده با مسلمانانی که یا بهائی شده اند و یا در شرف بهائی شدن هستند، گفت و گو می کنم تا یا از بهائیت به آغوش اسلام بازگردند یا بهائی نشوند.
اگر نمی دانی بدان، در شهرهایی مانند اصفهان و یزد و شیراز و کرج و تهران و ساری و گرگان و کرمان و
…. بهائیان در تبلیغ علیه اسلام و خاتمیت پیامبر و امام زمان، ترک تازی می کنند و کسی هم جلودارشان
نیست.
اگر نمی دانی بدان که بهائیان با فعالیّت های شبانه روزی خود، چهره ی نظام جمهوری اسلامی ایران را چنان مشوّه کرده اند که در ردیف و راستای ممنوع کردن فعالیّت های صلح آمیز هسته ای ایران، استیفای حقوق شهروندی بهائیان مطرح می شود.
اگر نمی دانی بدان که ایران چندین بار به سبب نقض حقوق بشر، به ویژه در باره ی این بازی گران چیره
دستِ تآتر مظلوم نمایی، محکوم شده است.
اگر نمی دانی بدان که همین سه سال پیش بهائیان سه روز در دانشگاه تورنتوی کانادا سمینار داشتند و سی نفر سخن ران اعم از بهائیان مطرح جهان و مسلمانان سکولار و روشن فکران لائیک و ضد انقلاب، سی سخن رانی در تبلیغ بهائیت و عمدتاً علیه اسلام و جمهوری اسلامی عرضه کردند و ما و شما هم در خواب گران به جان یک دیگر افتاده ایم.
به یاد این سخن مولا امیر المؤمنین افتادم که می فرماید:
فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ يَمِيثُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ
پس شگفتا، شگفتا، به خدا سوگند اجتماعی این گروه بر باطلشان و پراکندگی شما از حق تان، دل را می میراند و غم و اندوه را جلب می کند.
آقای اکبری، من نمی خواهم حملات فرهنگی ای را که به جوانان ما می شود، به بهائیت محدود و منحصر کنم و یا خطر بهائیت را بیش از اندازه بزرگ جلوه دهم تا خدای ناکرده به این وسیله کار انجمن را مهم بنمایانم. اما مدعی ام که انجمن نزدیک شصت سال سابقه و تجربه ی مبارزه علمی و فرهنگی با این گروه را دارد که با خشکیدن ریشه ی پهلوی، این شاخه ی شوم ، همچنان برای مردم این مرز و بوم، ایجاد مزاحمت می کند و اینک نیز به جای پرداختن به مسائلی که دشمن را شاد می کند، ترجیح می دهد همچنان به وظیفه ی پاسداری از حریم قرآن و اسلام و امام زمان، بپردازد.
بسی نابخردی است اگر بنده و امثال بنده بیاییم و وقت گران بهای خود را در پاسخ گفتن به سخنان بی فایده تلف کنیم، در حالی که در همین بیخ گوشم، دشمنان دین دارند جوانان ما را از راه به در می کنند و ده و صدها نفر را گمراه و بهائی می کنند.
جناب آقای اکبری نوشته ی شما را هم راجع به دفاعتان از مرحوم آیة الله حلبی رضوان الله تعالی علیه خواندم و دانستم هر چند مخالفت های شما با انجمن خیلی جدی و سخت و سنگین است، اما از روی دین داری است. از همین رو، با حلالیّت طلبیدن از آسیب های احتمالی در دوره ی راهنمایی توسط من، این بحث را به پایان می برم و شما را به خدا می سپارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم. البته اگر مایل باشید در راستای روشن کردن یک دیگر آماده ام تا گفت و گوی شخصی میان خود را ادامه دهیم تا در برابر
خداوند متعال و وجدانمان حجتمان نسبت به کارهایی که می کنیم، بالغه و تامّه باشد.
چون مطمئناً جناب عالی مقید به رهنمودهای رهبر معظم انقلاب می باشید، بخشی از بیانات معظم له را هم به عنوان رهنمودی روشن نقل می کنم:
عمده کردن مسأله ی انجمن حجتیه را در جامعه متهم می کنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص می دانم.
در پایان، بر اساس ادله ی ذکر شده، از همه ی دوستان استدعا دارم از ادامه ی این بحث که جز شاد کردن دشمنان دین، ثمری ندارد، خودداری کنند و البته برادران دیگر مختارند بر اساس آن چه وظیفه ی شرعی و انسانی خود می دانند، بگویند و بنویسند و امید آن که در یوم الحساب و در پیشگاه عدل الهی قادر به ارائه ی مستندات خداپسندانه باشند.
زیاده عرضی نیست. التماس دعا
جالبه!
چرا دیگه از آقایون اکبری و ثقفی که اینقدر میگفتن آقای فضلی جواب نمیدن، خبری نیست؟
.
بخشی از بیانات معظم له را هم به عنوان رهنمودی روشن نقل می کنم:
عمده کردن مسأله ی انجمن حجتیه را در جامعه متهم می کنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص می دانم.
برادران هیزم به آتش دشمنان شیعه نریزید…..
میشه لطفاً آدرس مطلبی که گفتین رو بیان کنید.
“عمده کردن مسأله ی انجمن حجتیه را در جامعه متهم می کنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص می دانم.”
ممنون
این جمله قسمتی از بیانات ایشان در زمان ریاست جمهوریشان است که در روزنامه اطلاعات در ششم بهمن سال 60 چاپ شده.
ممنون از “م” عزیز
عناد بد چیزیه… نمیذاره آدم حقیقت رو بفهمه. متاسفانه خیلیا حاضر نیستن قبول کنن انجمن اون طوری نیست که خودشون فكر میکنن.
ممنون از استاد عزیز؛ دکتر فضلی.