انقلاب اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه همواره منادی اتحاد بر مبنای اسلام بهعنوان عنصر فرهنگی مشترک بین مردم این منطقه بوده است. جمهوری اسلامی ایران کشورهای مسلمان منطقه را دارای مشترکات هویتی میداند که در کنار هم میتوانند قطبی بزرگ در عرصه بینالمللی شکل دهند. انقلابهای اخیر مناطق عربی هم نشان دادند که تمدن خفته خاورمیانه در حال بیدار شدن و سربرآوردن است و اتفاقا یکی از مهمترین عناصر در این بیداری گسترده، اسلام است که سربرمیآورد و خود را نشان میدهد. در هیچیک از کشورهای عربی انقلابی، اسلام نقشی کمرنگ ندارد. این مساله اتفاقی نیست و جمهوری اسلامی انقلابهای اخیر را از اساس «بیداری اسلامی» میداند.
چند دهه قبل از آغاز این بیداری هویتی با محوریت اسلام، جهان عرب شاهد نوع دیگری از تفکر هویتبخش بود که البته عمر چندانی نداشت. «پانعربیسم» را باید در کشورهای عربی که عموما مرزهایشان در دوران استعماری پس از جنگ اول جهانی و بر مبنای عهدنامههایی چون «سور» و «سانرمو» شکل گرفت، عنصری هویتبخش دانست که از اساس واکنشی در برابر «حقارت برآمده از برباد رفتن رویای شریف حسین» محسوب میشد.
انگلیسیها در جریان جنگ جهانی اول به شریف حسین، حاکم مکه قول داده بودند که در برابر همکاری وی با دول متفق علیه امپراتوری عثمانی، از تشکیل یک کشور عربی واحد در شبهجزیه عربستان و سایر مناطق عربی تحت سیطره عثمانی حمایت کنند. بیش از ده نامه در این خصوص بین «هنری مکماهون»، کمیسر عالی بریتانیا در قاهره و شریف حسین رد و بدل شد و شریف حسین و پسرش فیصل هم انصافا هرآنچه داشتند را در رکاب بریتانیا و متحدانش خرج کردند!
اما در همین حال بریتانیاییها و فرانسویها در سال 1916 و در توافقی که به «سایکس – پیکو» شهره شد، بر خلاف تمام قول و قرارها با شریف حسین از همه جا بیخبر، هرآنچه را که قول داده بودند به وی میبخشند، بین خود تقسیم کردند. همین توافق سایکس – پیکو بود که بعدها در سور و سانرمو، مبنای تشکیل کشورهای عربی و قیمومیت بریتانیا و فرانسه بر آنها شد. شریف حسین مغلوب آلسعود شد و البته دو تن از پسران وی، توسط انگلیسیها در عراق و اردن به سلطنت گمارده شدند. سلسلهای که همچنان در اردن حاکم است و خود را هاشمی میخواند، ادامه نسل شریف حسین است که خود را منتسب به خاندان هاشمی میدانست. فرزندان شریف حسین در عراق بیش از سال 1958 دوام نیاوردند و طومار حکومتشان با کودتای عبدالکریم قاسم، در هم پیچیده شد.
رشد دو تفکر موازی در جهان عرب
از این زمان به بعد شاهد رشد دو تفکر ظاهرا متضاد به موازات یکدیگر در جهان عرب هستیم. دو تفکری که یکی در مصر جان گرفت و دیگری در شبهجزیره عربستان تبلیغ شد.
جمال عبدالناصر، اولین حاکم مصری مصر که پس از محمدعلی پاشای آلبانیاییتبار و ژنرال نجیب سودانی در این کشور به قدرت رسید، به نماد یکی از این دو تفکر تبدیل شد: «پانعربیسم».
بر عکس آنچه تصور میشود، وی از ابتدا یک سوسیالیست نبود. او ملیگرایی بود که به «محمد مصدق»، نخستوزیر دوران ملی شدن صنعت نفت ایران عشق میورزید. آنچه وی را سوسیالیست کرد، ماجرای سد اسوان بود که غرب حاضر نشد به مصر برای ساخت آن وام بدهد اما در همین شرایط روسها با مهربانی ناصر و حکومتش را در آغوش گرفتند. به این ترتیب مصر در ورطه سوسیالیسم افتاد و پانعربیسم ناصر با سوسیالیسم و ضدیت با امپریالیسم گره خورد.
از سوی دیگر در سال 1956 و در شرایطی که دو ابرقدرت در حال تثبیت نفوذ خود در خاورمیانه بودند، بریتانیا و فرانسه با همکاری اسرائیل دست به تحرکی در خاورمیانه زدند که در جریان آن، عبدالناصر به قهرمان اعراب بدل شد. جنگ کانال سوئز و ملی شدن آن، اخطار هر دو ابرقدرت به بریتانیا و فرانسه و تهدید مسکو به بمبباران اتمی پاریس و لندن، همه در این مقطع اتفاق افتاد.
اما هرچه ناصر در این جنگ اندوخت، یازده سال بعد در جنگ 1967 از دست داد. اشتباه فاحش نظامی این نظامی کهنهکار مصری که به شکستی سخت در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل انجامید، نهتنها شکست ناصر که شکست پانعربیسم و شکست بلوک شرق در خاورمیانه بود. ناصر گریهکنان بر صفحه تلویزیون حاضر شد و استعفا کرد و البته با تظاهرات مردمی به قدرت بازگشت و در افول ماند تا مرد.
مرگ ناصریسم را باید در تغییر کامل راهبردهای مصر سادات نگریست. سادات ظرف چند سال مصر را از بلوک شرق به آغوش بلوک غرب افکند و آن شعارهای پانعربیستی را کنار گذاشت.
همزمان با رشد تفکرات ناسیونالیستی عربی در خاورمیانه، تفکرات برگرفته از اندیشههای تکفیری «ابن تیمیه» و «ابن عبدالوهاب» نیز در شبهجزیره عربستان در حال رشد و توسعه بود. حکومت امروزین آلسعود در عربستان اولین حکومت سعودیها در این کشور نیست. سعودیها سه بار در شبهجزیره به قدرت رسیدهاند که البته بار سوم حکومت آنان به طور کامل به تثبیت رسید.
اولین حکومت سعودیها در سال 1805 و با استفاده از فرصتی شکل گرفت که «ناپلئون بناپارت» برایشان فراهم آورد! وی با تجاوز به مصر که در قلمرو امپراتوری عثمانی بود، توجه این امپراتوری رو به افول را از شبهجزیره عربستان برگرداند و همین فرصت باعث شد تا سعودیها قدرت بگیرند. پس از شکست ناپلئون در سال 1815 در جنگ واترلو و راحت شدن خیال عثمانیها، در سال 1817 امپراتوری عثمانی حکومت سعودیها را برچیدند.
اواخر قرن نوزدهم بار دیگر سعودیها قدرت گرفتند اما این بار «طلال بن رشید»، سردسته اقوام رشیدی به نمایندگی از امپراتوری عثمانی آنها را سرکوب کرد. سومین حکومت سعودی همین حکومت فعلی است که از دل جنگ با شریف حسین خارج شده است و در سال 1932 رسما اعلام موجودیت کرده است.
از همان ابتدا، تحرکات سعودیها در اتحاد با «محمد ابن عبدالوهاب» شروع شد. «ابن سعود»، داماد محمد بن عبدالوهاب بود و وهابیت را بهعنوان ایدئولوژی خود انتخاب کرد. بنابراین سعودیها مبلغ رویکرد وهابیت هم محسوب میشدند. اکنون هم آلشیخ که قدرت مذهبی را در عربستان سعودی به دست دارند، بازماندگان همان محمد بن عبدالوهاب هستند.
این تفکر به مرور خود را به سه شکل نشان داده است. سلفیگری سنتی که همان سلفیگری آلشیخ است، سلفیگری جهادی که اکنون توسط القاعده و گروههای تکفیری شبهنظامی دیگر نمایندگی میشود و سلفیگری علمی که بیشتر به مطالعه متون و ارائه تفاسیر تکفیری از متون دینی میپردازد.
در این مذهب جعلی، کافر شدن انسان به راحتی آب خوردن است. همانطور که برخی از علمای اهل سنت هم اشاره کردهاند، این تفکر گونهای جدید از تفکر خوارج صدر اسلام است.
سلفیگری به عکس پانعربیسم، امروز در جهان عرب طرفداران زیادی را به خود اختصاص داده و حتی فرصت یافته است که در جریان انقلابهای عربی، بیش از پیش خود را نشان دهد.
اتحاد منحوس بر ضد ایران
طی سفر اخیر وزیر امور خارجه کشورمان به مصر در گوشهای دیگر از شهر قاهره و در حالی که دیدارهای دیپلماتیک جریان داشت، گروهی بهنام «نصرة الشعب العربی الأحوازی» کنفرانسی را برگزار کرد که متاسفانه یادآور حمایتهای جمال عبدالناصر از جداییطلبان خوزستانی و عربستان نامیدن این استان همیشه ایرانی است!
سرزمین خوزستان که بخشی از سرزمین تاریخی ایران بوده است، بخشی جداییناپذیر از ایران است که جداییناپذیر بودن خود را در جریان جنگ 8 ساله تحمیلی هم اثبات کرده است. نفت سرشاری که در این استان وجود دارد باعث شده بود تا جدا کردن خوزستان از ایران یکی از اصلیترین اهداف صدام حسین از آغاز جنگ تحمیلی باشد.
اساس بحث جداییطلبان خوزستانی که حکومت کوتاهمدت و جعلی «شیخ خزعل» انگلیسی را سند حاکمت مستقل خوزستان میدانند، همواره پانعربیستی بوده است اما نکته بسیار بدیعی که در این کنفرانس جدید دیده شد، میدانداری سلفیها در آن بود.
بیبیسی فارسی که گزارشی مفصل را به پوشش کنفرانس جداییطلبانه مزبور اختصاص داده است، نوشت: «عماد عبدالغفور که همزمان رئیس حزب سلفی «وطن» نیز هست، این کنفرانس را فریادی برای دفاع از مستضعفان توصیف کرد. او در اشاره به دولت ایران گفت: برخی کشورها خود را مدافع حقوق مستضعفین میخوانند، اما ما میخواهیم که این حرف را در عمل ثابت کنند و در حد یک شعار باقی نماند. آقای عبدالغفور پرسید: چرا مستضعفان در اهواز همچنان زیر ستم هستند؟»
حمایت سلفیها از جدایی خوزستان، در شرایطی است که از نظر مذهبی هیچ قرابتی بین سلفیها و مردم خوزستان ایران وجود ندارد. مردم خوزستان ایران بر همان مذهبی هستند که بمبگذاران انتحاری سلفی پیروان آن را به امید رفتن به بهشت در شهرهای عراق به شهادت میرسانند.
بیبیسی فارسی در بخش دیگری از گزارش خود از این کنفرانس آورده است: « شیخ محمد العریفی، از واعظان مشهور عربستان، از دیگر سخنرانان این کنفرانس بود که بیش از هر سخنران دیگری حرفهای تند بر ضد عملکرد دولت ایران در داخل این کشور بر زبان آورد. او گفت: فشار و موارد اعدام در ایران بالاتر از آن است که ما در فلسطین شاهد هستیم و آنچه یهودیها در حق برادران فلسطینی ما انجام میدهند، یا در بسیاری دیگر از کشورها که مسلمانان در آن رنج میبرند.»
این واعظ وهابی سخنی از سرکوب مردم منطقه شرقیه و همچنین مردم بحرین توسط آلسعود به میان نیاورده است و در عین حال نگفته است که سلفیها از کی مدعی حقوق بشر شدهاند و از کی نگران سرنوشت اعراب شیعهمذهب ایران هستند؟
این بدان معناست که اتحادی منحوس بین پانعربیسم و سلفیگری در حال شکل گرفتن است که سرزمین تاریخی ایران را هدف هجمههای خود قرار داده است.
این افراد که ظاهرا اطلاعی از تاریخ ندارند بهتر است به این نکته توجه داشته باشند که مرزهای سرزمین ایران، بهعکس مرزهای جعلی کشورهای عربی، تاریخی و مسبوق به سابقه است و هیچ تکهای از خاک ایران همانطور که در جنگ 8 ساله جدا نشد، از این پس هم از ایران جدا نمیشود.
ایران بهعکس کشورهای برآمده از سایکس – پیکو، سور و سانرمو، دولت – ملتی ریشهدار است که بالاخص پس از دوران صفویه، با محوریت تشیع شکل گرفته و شرایطش با کشورهای عربی قابل قیاس نیست.
به همین خاطر است که این سرزمین علیرغم چندین بار اشغال شدن در طول تاریخ، هرگز هویت مستقل خود را از دست نداده است.
Sorry. No data so far.