در هیاهوی زندگی لحظه ای توقف و گوش دادن به نوای الهی آیات قرآن لذتی تکرار نشدنی است. در تمامی آیات بیستگانة 16 تا 35 سورة ق از صفحة 519 ، بخشهایی از مسائل مربوط به معاد مطرح میشوندکه بنای ما پرداختن به هفتمینآیة اینصفحه است.
آیة 22 میفرماید: «لَقَدکُنتَ فی غَفلَهٍ مِن هذا، فَکَشفنا عَنکَ غِطاءَک، فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید»؛ در روز قیامت، وقتی صحنههایکیفر و پاداش، از بهشت و جهنّم به میان میآید، به انسان خطاب میشودکه: «تو از اینصحنهکه اکنون میبینی، غافل بودی. ما پردة تو را از توکنار زدیم و امروز چشمت تیزبین است».
بحثی است در میان علما و بزرگان دینکهآیا عالَمآخرت و بهشت و جهنّم، هماکنون موجود است؟ یا در قیامت موجود خواهد شد؟ که اکثراً معتقدند: بهشت و جهنّمِآخرت، هماکنون مخلوقند. و بعضی هم میگویند: پس از برچیده شدن بساط اینعالمِ دنیا، مخلوق خواهند شد.
یکی از شواهد قرآنی بر نظر اکثر، همینآیة 22 است. با دقّت در تعبیرات اینآیه، در مییابیم که صحنههای عالَمِ آخرت الآن موجودند، امّا انسان نسبت بهآنها در حال غفلت وآنها نسبت به انسان، در پشت پرده و خارج از شعاع دیدش هستند. یعنی اکنون بهشت و جهنّم مخلوق و موجودند، امّا ما براثر اشتغال بهامور دنیوی ازآنها درحال غفلتیم و بیخبری. الآن، آخرت محیط بر دنیاست، ولی ما تماس مستقیم با آن نداریم. برای خوبان، بهشت محیط است و برای بدان، جهنّم.
از باب تشبیه، جنینکه در رحِم مادر است، در همانحال، دنیا او را در برگرفتهاست. اگرچه، خودش در دنیا نیست و در شکم مادر است و با غیرآن تماس ندارد، امّا دنیا چون محیط بر شکم مادر است و شکم مادر نیز محیط بر جنین است، بنابراین، دنیا محیط بر او و او در شکم دنیاست. و از هرچه او درآنجا تغذیه میشود، از دنیا به او میرسد. وگرنه، خود شکم مادر، غذاساز نیست. مادر، از غذاها و میوههای دنیا تغذیه میشود و محصولآن در رحم، به جنین میرسد.
وضع ما در دنیا نیز به همینکیفیّت است. یعنی، ما هماکنونکه در دنیا هستیم، در احاطة عالمآخرت میباشیم و عالمآخرت محیط بر ماست. ما در شکم دنیاییم و دنیا در شکمآخرت است. و تمامآنچه در دنیا ازآن ارتزاق میکنیم، ازآخرت به ما میرسد؛ وَ إن مِن شَیءٍ إلاّ عِندَنا خَزائِنُه وَ مانُنَزِّلُهُ إلاّ بِقَدَرٍ مَعلوم؛ چیزی در عالم نیست، مگر اینکه خزینههایآن در نزد ماست وآنرا به اندازة معیّن نازل میکنیم.
ما صُلب پدر و رحم مادر را که دو منزل سابق ما بودهاند، پشت سرگذارده و الحال، در منزل دنیا هستیم. وقتیکه از شکم ایندنیا زاییده شدیم، به عالم برزخکه هماکنون محیط بر ماست، منتقل میشویم. هر عالمِ لاحِق، نسبت به عالم سابقش وسیعتر است. شکم مادر، یک یا دو یا سه یا ده جنین میتواند در خود بپروراند و ازآن بیشتر نمیتواند. امّا عالم دنیا شکمی داردکه چند میلیارد انسان درآن جا گرفتهاند. شکم عالم برزخ از شکم عالم دنیا هم وسیعتر است. هماکنون در برزخ، از حضرتآدم(ع) به بعد، همه جمع شدهاند. عالم محشر نیز وسیعتر از عالم برزخ است. رحم مادر را با صلب پدرکه بسنجیم، وسیعتر است. دنیا را با رحم مادرکه بسنجیم، وسیعتر است و نسبت وسعت عالم برزخ با دنیا از تصوّر ما خارج است. تا چه برسد به وسعت عالم محشرکه لایَتَناهاست.
ما یک تولّد داشتهایم از صلب پدر به رحم مادر. تولّد دوم، از رحم مادر به ایندنیا بوده و تولّد سوم ما، از رحم دنیا به عالم برزخ خواهد بود و بار دیگر از عالم برزخ به عالم محشر متولّد خواهیم شد. پس تمام اینعوالم از محشرگرفته تا رحم مادر، نسبت به هم محیطند. بنابراین، عالمآخرت از بهشت و جهنّمش، هماکنون محیط بر ما میباشد و ما در احاطة آخرت هستیم. ولی فعلاً اینمحاط بودن خود را احساس نمیکنیم تا پردهکنار برود و تماس مستقیم با آنجهان پیداکنیم. بیان قرآن بیانی است عمیقکه وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکافِرین؛کافران هماکنون در میان جهنّمند و جهنّم محیط برآنهاست.
آری؛ انسانهای بریده از خدا و فرورفتة در لجنزار شهوت و غفلت، همینالآن درآتش بریدگی از خدا میسوزند، امّا فعلاً احساس درد و سوختن نمیکنند! چرا؟ برای اینکه فعلاً مُبَرِّدات و مُخَدِّراتی از خارج به جانشان میرسد وآب موقّتی بهآتش جانشان میپاشد. وآنمخدّرات عبارت است از: سرگرم بودن به شهوات از خواب و خوراک و انس با زن و فرزند و اشتغال بهکسب وکار.که موقّتاً آب به اینآتش میپاشند و حالت تخدیر وآرامشی بهوجود میآورند. امّا این مبرّدات و مخدّرات، تدریجاً رو به زوال میگذارند و قوای جوانی و نیروهای بدنی،کمکم ضعیف میشوند. هر چه این بدن و قوای بدنی، ضعیفتر میشوند،آنآتش درونی زندهتر و سوزندهتر میگردد.گاه بهگاه به یادگذشتههایش میافتد و حال ندامت و پشیمانی، در درونش پیدا میشود و از توجّه به تهیدستی وکمبهرگی ازگنجینة بر باد رفتة عمرش،آتش حسرت، از درونش شعله میکشد و نالههای جانسوز سر میدهد تا روز مرگ فرا میرسد.آنروز استکه بهکلّی، این مبرّدات و مخدّرات رابطهاش با او قطع میشود و میبیند دیگر نه خوابی، نه خوراکی، نه بستر نرمی، نه زن و فرزندی، نه دوستی و رفیقی، نهکنار دریا و استخر شنایی، نه مجلّه و سینمایی! همینچیزهاییکه یک عمر،آنها را بهجای خدا پناهگاه خودش قرار دادهبود و هر وقت،آتش غصّه و غم، از دلش شعله میکشید، خودش را به دامن یکی ازآنها میافکند و با آب موقّت،آنآتش خود را خاموش میساخت، الآنکه مردهاست، همه از او بریدهاند و دیگر، هیچکدام ازآنها به فریادش نمیرسند و نفعی به حالش ندارند. درآنلحظه استکهآتش از خدا بریدگیکه یک عمر در جانش بود، امّا زیر اینآبهای موقّت سر فرو برده و خاموش بود، دفعتاً سر برآورده و شعله میکشد؛ إنَّها تَرمی بِشَرَرٍکَالقَصر،کَأنَّهُ جِمالَتٌ صُفر؛ جرقّههایی از خود پرتاب میکند مانند یک قصر، همچونشتران زردرنگ. اینآتش دیگر خاموششدن ندارد؛ نارُ اللهِ الموقَدَه، اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الأفئِدَه؛ آتش خدا افروختهای استکه از دلها سر میزند؛ اَلَّذی یَصلَی النّارَ الکُبری.
قرآن از اینآتش تعبیر بهآتش خدا وآتش کبری میکند. یعنیآتشیکه بریدگی از خدا آن را افروخته و بزرگترین آتش است و بزرگتر ازآن تصوّر نمیشود.
Sorry. No data so far.