مردى از شام به مدينه مى آيد، تبليغات سوءِ معاويه عليه على صلى الله عليه و آله و خاندانش در شام غوغا مىكند، از مكتب خانه و كودكستان، تا مساجد و منابر و نمازهاى جمعه، همه جا از على به بدى ياد مىشود و عموم مردم بر اثر اين تبليغات، تنفّر عجيبى از على صلى الله عليه و آله پيدا كردهاند؛ مرد شامى در مدينه شخصى را مشاهده كرد كه به همراه جمعى از مردم در حال عبور بودند، از كسى پرسيد: اين شخص كيست؟ پاسخ داد: او حسن بن علىّ بن ابىطالب عليهما السلام است. مرد شامى همين كه فهميد او فرزند على صلى الله عليه و آله است، به قول معروف دهان را باز كرد و چشمها را بست و در نهايت خشم و بغض هر چه از دهانش در آمد به آن حضرت توهين كرد. حضرت ايستاده و به توهينهاى او گوش مىدهد! وقتى كه سخنان مرد شامى به پايان رسيد، امام (با اين كه مىتوانست با اشارهاى به اصحاب و ياران، او را سخت ادب كند و حتّى وى را به قتل برساند؛ ولى در اوج قدرت چنين نكرد، بلكه به او) فرمود: از قيافهات پيدا است كه اهل مدينه نيستى و مسافر مىباشى و جا و مكانى در اين شهر ندارى، به منزل ما بيا و ميهمان ما باش. درِ خانه ما به روى غريبان باز است، از تو پذيرايى مىكنيم، اگر قرض دارى، بدهيهاى تو را اداء مىكنيم، اگر دشمنى در تعقيب توست از تو دفاع مىكنيم، اگر هم طلب عفو و بخشش كنى از خطاهاى تو در مىگذريم!
مرد شامى كه بر اثر خشم و غضب بسان كورهاى داغ و سوزان بود، با اين برخورد الهى و خدايى امام، تمام خشم و غضبش فروكش كرد، گوئى ظرفى از آب خنك بر روى او ريختهاند! او با اين برخورد منقلب شد (شايد با خود گفته باشد: خدايا آنچه را مىبينم در خواب است يا بيدارى؟ شخص قدرتمندى كه مىتواند در مقابل اين همه توهين و ناسزا مرا مجازات كند، اين چه برخورى است كه مىكند؟!)
مرد شامى گفت: يا بن رسول اللَّه! لحظهاى كه شما را ديدم (بر اثر تبليغات سوئى كه در شام شده بود) بدترين مردم در نزد من بوديد! ولى اكنون (كه اين برخورد خوش و غير منتظره را فرموديد) بهترين مردم روى زمين در نزد من هستيد! «1»
1- منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 417.
Sorry. No data so far.