تریبون مستضعفین- حسین کمیلی
زمانی که دانشجوی دانشگاه سیستان و بلوچستان بودم؛ همیشه احساس میکردم این دغدغه رهبری برای وحدت را هیچکس ندارد. مثل برخی دغدغههای دیگر ایشان نبود مثلا عدالت، تولید علم، آزاداندیشی بالاخره طرفدارهایی داشت ولی این قضیه خیلی مهجور بود. نشد سراغ یک عالم برویم و حرفهای رهبری را از او بشنویم. قضیه وحدت انگار خط قرمزی بود که نباید به رهبری اقتدا کرد!
از قضا البته اینطرف و آنطرف دو سه نفری را یافتیم که حرفهای رهبری را میگفتند و قبول داشتند مثلا نماینده ولی فقیه در استان سیستان و بلوچستان که در قضایای نماز عصر دانشگاه هم راهنما و مشاور خوبی برای ما بودند. خدا حفظشان کند.
نهاد رهبری در قضیه وحدت فعالیتی نمیکرد
اوضاع در قضیه وحدت خیلی نابهسامان بود. نهاد رهبری در دانشگاه عملا هیچ فعالیتی نمیکرد. یادم هست حتی مبلغینی که از طرف دانشگاه تقریب مذاهب میآمدند خودشان هماهنگ نبودند. بعدها فهمیدم که اساسا انگیزه حضور مبلغین در این استان، تبلیغ و دفاع از حریم شیعه و ولایت است. اغلب هم از شاگردان آیت الله سیدان مشهد و آیت الله وحید خراسانی قم بودند که بیشتر به روستاها میرفتند. مبلغین دانشگاه را نهاد رهبری در دانشگاهها می فرستاد که خیلی متعادلتر بودند؛ اغلبشان واقعا اگر برای وحدت کاری نمیکردند علیه وحدت نیز آتشی به پا نمی کردند.
البته روحانیون مستقر هم داشتیم که خودشان را وقف تبلیغ اسلام کرده بودند. از شرایط راحت قم و تهران و مشهد و… دل کنده بودند و آمده بودند برای تبلیغ دین؛ و خلأ حضور روحانیون فاضل در استان را تا حدود زیادی پر کرده بودند. این در حالی بود که در قم طلبه فاضل سیستانی بسیار داشتیم و داریم.
ما به اهل سنت مثل برادران واقعیمان نگاه میکردیم و هیچ حساسیتی نداشتیم، رابطهمان با آنها خوب بود. در مسجد نماز ظهر و مغربشان را زودتر از ما میخواندند و میرفتند. ما هم که چون در مسجد بودیم میدیدیمشان و سلام و علیک داشتیم. چند نفر بودیم که اصرار داشتیم نماز عصرمان را جدا بخوانیم. ربطی به دانشجو شدن در زاهدان هم نداشت، پیش از آن هم اینگونه بودیم. این قضیه خیلی به چشم نمازگزارهای مسجد میآمد و گلایه میکردند که چرا از جماعت جدا میشوید، ثواب جماعت بیشتر است و… ولی ما گوشمان بدهکار نبود؛ میگفتیم شما اشتباه میکنید! باید جدا بخوانید. گاهی هم به شوخی میگفتند شما اهلسنتاید. ما هم میگفتیم اهل سنت واقعی شیعیانند! خلاصه کل کل داشتیم.
حادثه تاسوکی و بدبین شدن شیعیان و اهل سنت به یکدیگر
گذشت و گذشت تا واقعه تاسوکی اتفاق افتاد؛ البته قبلش هم قصههایی دارد که فعلا میگذریم مثلا سر نماز تراویح اهل سنت که شبهای ماه رمضان میخواندند، بعضی بچههای مسجد و هیات میخواستند بازی دربیاورند که مثلا یکجوری از مسجد بروند و در خوابگاه بخوانند؛ آمدند یک جلسهای در مسجد راه انداختند که زمانش با زمان نماز تراویح یکی بشود و به این بهانه از برگزاریاش جلوگیری کنند که بچه های ما برخورد کردند و نگذاشتیم، بهجز یک شب که بندگان خدا بیرون مسجد نمارشان را خواندند -شاید هم برای مظلوم نمایی بود نمی دانم الله اعلم- خلاصه گذشت.
بعد از حادثه تاسوکی، فضای شهر خیلی خیلی بد شده بود. یک غیظ و بدبینی خاص بین اهل سنت و شیعیان دیده میشد. خصوصا از شیعیان به اهل سنت، چون بالاخره چندین شیعه را کشته بودند و بعدش هم عبدالمالک ریگی راحت فیلم جنایاتش را در قالب سیدی پخش کرده بود و همه مردم دیده بودند. این همه که گفتم واقعا اطلاق دارد. همه دیده بودند. بماند که دستگاه های فرهنگی و صداوسیمای استان هیچ کاری در مقابل نکردند و تنها نظاره کردند. بندگان خدا واقعاْ محروم بودند!
از طرف دیگر، رهبری هشدار داده بودند که ببینید کار اصلا طوری طراحی شده است که بین مسلمین اختلاف بیاندازند، ما هم دغدغه داشتیم که کاری بکنیم. همین نماز عصرهای فرادایی که جدا میخواندیم شد جرقهای در ذهنمان برای این که برای تحکیم وحدت برویم و به جماعت با اهل سنت بخوانیم. ایده در ذهن ما ساده بود ولی نمیدانستیم که خیلی متهورانه است. چون روی خط قرمز پا گذاشته ایم!
ایده را با رفقا مطرح کردیم، اکثرا پسندیدند بهجز یک دو تا رفقای سیستانی جمع که انقلت داشتند و ما هم توجیهشان کردیم که شما چون بزرگ شده اینجا هستید حساسید و حسیاستهایتان غیر طبیعی و نادرست است چون همیشه از بچگی در گوش شما گفته اند که دشمن در یک قدمی است و دارند شیعیان را سنی میکنند و… (شاید هم میکردند واقعا؛ بالاخره شواهدی از اینچنین فعالیتهایی بود). خلاصه بنا به مراجع تقلید بچهها، از دفتر رهبری استفتا کردیم و از دفتر جناب فاضل لنکرانی که آنزمان در قید حیات بودند و دفتر آیتالله مکارم شیرازی.
اقتدای نماز جماعت به اهل سنت
سوال این بود: آیا برای حفظ وحدت نماز خواندن پشت سر اهل سنت در دانشگاه جایز است؟
که جواب دفتر آقا و آیتالله فاضل مثبت بود و جواب دفتر آیتالله مکارم منفی. این شد ابتدای تقسیم شدن بچهها. به همراه کسانی که مقلد آقا بودند قرار شد هر وقت مسجد بودیم نماز عصرمان را با اهل سنت بخوانیم. دقت کنید نه اینکه همه وعدهها و همه با هم نه! فقط هر کسی گذرش افتاد! چون آن ساعت ما اکثرا یا خوابگاه بودیم یا سر کلاس.
یک روز یکی از بچهها که پرشورتر و پرانگیزهتر بود رفته بود و تنهایی پشت سر اهل سنت نماز عصرش را اقتدا کرده بود. قشنگ مهر گذاشته بود و نماز را خوانده بود. جالب است بدانید دانشجویان اهل سنت دانشگاه پرتعداد بودند ولی نمازهایشان آنچنان پر رونق نبود. اهل سنت هم مثل ما وقتی بچههایشان دانشگاه می آمدند پایبندیشان به دین متزلزل میشد. میگفت همهشان بعد نماز برگشته اند و با تعجب به من نگاه کرده اند. من هم قبول باشدی گفته ام و رفته ام. اینها را موقع نماز مغرب برای ما تعریف میکرد. کار خدا را ببنید، روز دومی که این کار انجام شده بود از قضا یکی از بچههای خیلی هیأتی هیات دانشگاه که داشته در مسجد برای خودش قرآن میخوانده رفیق ما را دیده بود! شر شروع شد. الان که فکر میکنم واقعا شری بود برای خودش. اولین واکنشها این بود که به هم گفته بودند و خبرش پیچیده بود. چند تا از رفقای ما در مسجد و هیأت دانشگاه آمدند و پرسیدند شما چنین کاری کردید؟ ما هم میگفتیم هنوز که توفیق نشده ولی ظاهرا فلانی خوانده است! بعد سوال و جواب که به چه مجوزی؟ این چه کاریست؟ پشت سر اینها مگر نماز درست است؟ که ما گفتیم بله، استفتا کرده ایم. جالب بود همه هم تا استفتاء را نمیدیدند قبول نمیکردند. تازه بعد شبهه میشد که چطور؟ مگر ممکن است!؟ نماز وحدت فرق دارد با نماز واجب. منظورشان این بود که یک نماز نمادین باشد عیبی ندارد ولی نماز واجبتان را باطل نکنید!
بعد میرفتند و بین خودشان مینشستند، صحبت می کردند و باز فردا میآمدند به بحث کردن. ما هم با انگیزه بیشتری کارمان را ادامه میدادیم. هر جور بود چندنفری خودمان را به نماز عصر اهل سنت میرساندیم. بحثهای خیلی جالبی مطرح شد که بعضی از آنها تایید آن حرفی است که اول گفتم. بعضیها به صراحت می گفتند در مساله ولایت نباید تقلید کنید چون اساس دین است. یا بعضی از همان دو آتشههایی که خود را ولایی مینامند میگفتند رهبری به دلیل جایگاه سیاسیشان نمیتوانند راحت نظر بدهند، که ما میگفتیم شما رهبری را از رهبر بودنش انداختید با این حرفهایتان.
مسئولین نهاد رهبری نظر رهبری را نمیپذیرفتند!
بحثها بالا گرفت و پای ائمه جماعت مسجد دانشگاه که معاون و مسئول نهاد رهبری دانشگاه بودند به میان آمد. ما را خواستند که گفتوگو کنیم و گفتند این کار به صلاح نیست. ما هم میگفتیم به صلاح است. جالب بود معاون نهاد میگفت چهطور چنین چیزی را اجازه داده اند؟ آنها وضویشان با ما فرق دارد، نمازشان فرقهایی دارد و… چهطور میشود؟ گفتم حاج آقا ببخشید کسی که اجازه را داده است خودش فقیه و مجتهد است و اینها را خوب میداند. ببنید چه منطقی بالاتر است که میتواند اینگونه احکام فردی را هماهنگ کند با خودش؟ شما دقت کنید و اگر نماینده و منتسب به رهبری هستید خودتان را بیاورید در افق رهبری. اتفاقا این بحثها شروعی شد که ما عملکرد نهاد رهبری در دانشگاه را نقد کردیم و گفتیم شما اصلا هیچکاری برای وحدت نکرده اید. دفاع میکردند که چرا یکبار نماز وحدت خوانده ایم! الان هم شما ادامه ندهید و کمک کنید تا یک نماز وحدت باشکوه برگزار کنیم. اتفاقا همان مخالفهای هیأت هم همگی بالاتفاق موافق بودند. ما هم گفتیم آنرا خودتان برگزار کنید چرا که به کار ما ربطی ندارد.
در این مدت چندبار بحثها که به جایی نرسیده بود بچههای مسجد و بچههای ما دهن به دهن هم شده بودند و گاهی هم بچههای ما تند شده بودند و جوابهای تند داده بودند و که توبیخشان کردیم و گفتیم اگر نمیتوانید خودتان را کنترل کنید حق بحث کردن ندارید. به تکاپو افتاده بودیم. آن جزوه «وحدت یعنی برادری» که خلاصه صحبتهای رهبری است، محصول همان زمان است. به خاطر نیاز به دانستن بیشتر رفتیم و همه سخنان رهبری درباره وحدت را خواندیم. مسجد، هر روز ظهر بعد نماز شده بود محل تجمع بچههای مختلف مذهبی و سیستانیها که میآمدند برای بحث و سوال. و بچههای ما هم مینشستند به جواب دادن. بحثها داغ میشد. بعضی کسانی که گذرشان به مسجد نیفتاده بود هم میآمدند. حتی یکبار یکی گفت که فلانی از داخل شهر گفته میآییم حالتان رو میگیریم! ما هم گفتیم هر کسی به وظیفهاش عمل کند.
میگفتند به خاطر وحدت با اهل سنت بین شیعیان اختلاف انداخته اید
همین اختلافهای بین خودمان شد شبههی اصلی. میگفتند بهخاطر وحدت با اهل سنت کلی اختلاف بین شیعیان درست کرده اید. بچههای ما هم شدند دو دسته. به این نتیجه رسیدیم که هر کسی این را درست نمیداند نخواند. که بعضی از بچهها دیگر ادامه ندادند. حرف ما که ادامه دادیم این بود که تازه دارد به جاهای خوبش میرسد، کلی حرفهای رهبری را که به هیچ روشی نمیشد گفت به این بهانه به همین مذهبیهای خودمان میگوییم. برای اکثریت آدمها هم عجیب بود که رهبری چنین نظرات و دیدگاههایی دارند. خلاصه ما میگفتیم اینها باید خودشان را تطبیق بدهند، ما نباید بهخاطر حساسیتهای اینها، روی اصول پا بگذاریم.
بچههای مسجد قضیه را کشاندند به نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه شیعیان زاهدان. حرفشان این بود که ایشان هم مخالف است. گفتیم باشد حرفشان را میشنویم. زاهدان شهر کوچکی بود و دانشگاه هم واقعا محوریت داشت. برای همین خیلی زود اخبار به بزرگان استان میرسید و دسترسیها هم راحت بود. طبق نظر ایشان قرار شد استفتاء را دقیقتر و با چند قید مطرح کنیم. مثلا اینکه آنها حاضر نیستند پشت سر شیعیان نماز بخوانند و اینکه این کار باعث تقویت آنها میشود و… که همین کار را کردیم.
متن استفتائی که پرسیدیم شد این:
«با سلام و تشکر به خاطر پاسخ سریع به فتوای قبلی، با مشورتی که با یکی از علما داشتیم پیشنهاد کردند که موارد ذیل نیز در توضیح سوال قبلی ذکر شود تا ببینیم پاسخ فرقی خواهد کرد یا نه؟ در دانشگاه سیستان و بلوچستان شهر زاهدان دانشجویان اهل سنت در اقلیت هستند و نماز جماعت رسمی هم ندارند. نماز جماعت رسمی مربوط به اهل تشیع است. با توجه به این نکات آیا اگر شرکت ما دانشجویان مذهبی در نماز جماعت ایشان باعث تقویت ایشان گردد باز هم میتوانیم در نماز جماعت ایشان شرکت کنیم؟ ضمنا اطلاع دارید که ایشان در نماز جماعت تشیع شرکت نمیکنند. باتشکر فراوان در صورت امکان هر چه سریعتر پاسخ مربوطه را ارائه فرمائید. التماس دعا»
خب طبیعتا همه منتظر بودیم که جواب بیاید بنا به مصلحت جایز نیست یا یک چیزی در همین مایهها. یا لااقل بنا به استدلال آن مسجدیهایی که میگفتند رهبری معذوریت دارد! بگویند جواب همان است که عرض شد. نه اینکه فاز بدهند و تشویق کنند و تعابیر خاص بکار ببرند که اصلا پاسخ را از استفتاء بودن خارج کند و به یک پیام تبدیل کند.
رهبری: نهایت جدیت را در کار خود مبذول کنید
با کمال تعجب اینچنین شد:
«بسمه تعالى. حفظ وحدت اسلامى از چنان اهمیتى برخوردار است که ائمه معصومین (علیهم السلام) در طول تاریخ همواره شیعیان را به آن توصیه و از هر نوع تفرقهاى برحذر داشتهاند و در عصر غیبت تا زمان حاضر نیز فقهاى اسلام (کثّرالله امثالهم) نیز بر این امر مهم تأکید کردهاند، بنابراین شما دانشجویان عزیز و با ایمان نیز به متابعت از اولیاى خود در این کار خداپسندانه نهایت جدیّت و تلاش خود را مبذول دارید تا مستوجب اجر و ثواب و دعاى خیر حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) باشید. موفق و مؤید باشید.»
خودتان را جای ما بگذارید. دیگر نمیتوانستیم روی پای خودمان بایستیم. احساس تکلیف چند برابر شد. باز همان قضایا تکرار شد یعنی میآمدند و متن سند را میدیدند تا باور کنند. جالب اینجاست که فقط بعضیها قبول کردند و شاید یک نفر هم به نمازگزاران اضافه شد ولی بقیه یا سکوت کردند یا نفی! و پافشاری کردند که این به مصلحت نیست. کار بالا گرفت تا جایی که قرار شد دیگر ادامه ندهیم.
خیلی خوب بود.
دم شما گرم.
آخرش چرا خرابش كرديد؟!
شما كه همه جوره دليل براي ادامهي كار داشتيد!
ای وای چرا کار را رها کردید؟؟؟
بعد از تاکید رهبری در استفتاءدوم” بنابراین شما دانشجویان عزیز و با ایمان نیز به متابعت از اولیاى خود در این کار خداپسندانه نهایت جدیّت و تلاش خود را مبذول دارید تا مستوجب اجر و ثواب و دعاى خیر حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) باشید”
به نظرتان با ره کردن کار حرف رهبری روی زمین نمانده؟؟؟؟؟؟
با سلام
جناب مکارم نماز خواندن پشت سر اهل تسنن را جائز می دانند
با تشکر