سید ناصر هاشمزاده- یکی از مشکلات ما در داستانگویی این است که داستان را طوری تعریف نمیکنیم که مخاطب آنچه را ما میخواهیم دریافت کند. فیلم آرگو به ما دروغ میگوید، اما داستان را طوری تعریف میکند تا ما، که حقیقت حادثه سفارت امریکا در تهران را میدانیم، در نهایت میخواهیم امریکاییها از دست گروگانگیرها نجات پیدا کنند. این همان چیزی که در درام اتفاق میافتد و جوهر درام محسوب میشود.
این ویژگی در نوع بیان و شیوه تبلیغ حضرت رسول (ص) وجود داشته است. همگان، حتی مخالفان ایشان، گوش میدادند تا بدانند ایشان از چه حرف میزنند، چون میدانستند جنس سخن ایشان شنیدنی است. اساساً غربزدههای ما نسبت به غرب چنین حالتی دارند. حتی کسانی که از غرب انتقاد میکنند، گوش میدهند تا ببینند غرب چه میگوید و به همین ترتیب، ناگهان شیفته غرب میشوند.
اگر دقت کنیم، میبینیم ما در تحلیلهایمان هم این چنین عمل میکنیم. برای مثال، میخواهند فیلمهای آقای میری را بررسی کنند. در ابتدا، زندگینامهای از این فرد به دست میدهند و کارنامهاش را بررسی میکنند و میخواهند بدانند ایشان از کجا شروع کرده تا به اینجا رسیده است. این کارنامه هم مردم را روشن میکند و نشان میدهد در کجا فرصتطلبیهایی صورت گرفته، و هم مشخص میکند مدیران ما در کجا قرار دارند. بعضی از مدیران ما نمیدانند آقای میری سال گذشته چه کارهایی کرده، اما به راحتی به ایشان امکان میدهند فیلم تازهای بسازد. حتی شاید ایشان را نشناسند. اینها را از باب ادب عرض کردم. میگویند ادب یعنی حیا و حیا راهگشاست. وقتی حیا به خرج بدهید، توهین نمیکنید و دروغ نمیگویید. اما بیحیایی نه تنها راهگشا نیست که مشکلزاست. اما حیا به چه معناست؟ حیا یعنی کسی که اهل است آن حرف اصلی را بزند.
من معتقدم حیا حجاب انسان است. حجاب پوشش تن است، ولی حیا حجاب روح است. اساساً تمام ادب در آداب و احکام دینی به معنای حیاست. در عین حال حیا متفاوت است با خجالت. خجالت به ساحت دیگری تعلق دارد. حیا بسیار کارکرد دارد، حتی در سینما. برای مثال، میشود فیلمهای خانم درخشنده را از این منظر بررسی کرد و دید اگر فیلمهای ایشان را با توجه به مقولة حیا تعریف میکردیم چه اتفاقی میافتاد. حتی میشود کارنامة ایشان را تحلیل کرد.
چنین عملی چه کارکردی برای جامعه دارد؟ آدمهایی هستند که سی سال است هر کاری توانستهاند در این سینما مرتکب شدهاند. کارنامهشان هم مشخص است. از این طریق، میشود فهمید الآن جامعه چه میخواهد و این آدمها کجا حضور دارند. آیا میتوانند سوار قطار انقلاب بشوند یا نه؟ اصلاً اهلیت دارند یا خیر؟ کسی که از خدا حیا نمیکند، چه اهمیتی دارد که در مقابل تو حیا به خرج دهد؟ و اگر به خرج داد، به معنای ریاکاری در مقابل تو نیست؟!
یکی از معیارهای من مولای من است و اگر کسی گفت من تو را قبول دارم، اما مولایت را نه، من به آن آدم شک میکنم. بعضی از مدیران لذت میبرند از اینکه چهار نفر روشنفکر آنها را قبول دارند. این از کجا ناشی میشود؟ از یک روحیة ریاکاری، چون آنها از آن مدیران بودجه میخواهند. قرآن هم به چنین مسئلهای اشاره میکند و میگوید مقصود، سنجش درستی یا نادرستی سخنان آن افراد نیست. حتی اگر سخنان آن عده درست باشد و بر فرض خدا و رسولش را تأیید کنند، این سخنان را از روی ریا و غرضورزی میزنند، نه به واسطة نیت پاک.
برنامه آقای جیرانی را مثال بزنم. چه کنیم که برنامهمان از برنامه ایشان دیدنیتر باشد؟ آیا از همان ترفندها استفاده کنیم یا طرحی نو اجرا کنیم؟ این موضوع در مورد انبیا هم مصداق دارد. پیامبران چگونه سخن میگفتند که همه میخواستند گوش بدهند؟ این مسئله یکی از پرسشهای بزرگ بشر است. اساساً گزارههای انبیا چه گزارههایی بوده است که همه را تحت تأثیر قرار میداده؟ چرا سخنان فیلسوفان این قدر طرفدار نداشته است؟ ویل دورانت هم اشاره میکند که این چند نفر چوپان چه گفتهاند که همة حواسها را به سوی خود جلب کردهاند؟ بحث اساسی کتاب «عقل در تاریخ» هگل هم همین موضوع است. انگار همه به دنبال پیدا کردن فرمولی برای این مسئله هستند.
روزگاری قرار بر این شده بود که عدهای در مکه، قصهها و اساطیر ملل گوناگون را جمعآوری و برای دیگران بازگو کنند. در همین دوره بود که چند نفر متخصص اساطیر ایران شدند و عدهای متخصص فلسفة یونان. ابوجهل یکی از همین افراد بود که حکمت یونانی میگفت. پیامبر به او گفت اینها که میگویی حکمت نیست، جهل است و به همین واسطه او ابوجهل نامیده شد.
به هر روی، اشراف مکه پول خرج میکردند تا آن جلسات قصهگویی در مکه برگزار شود. عدهای هم متخصص قصهگویی شده بودند. پس میبینیم چنین جریانی سابقة تاریخی دارد و در آن زمان هم حضور داشته است. قرآن در جایی تأکید میکند اینها اساطیر نیستند. قصد قرآن این نیست که بگوید اسطوره خوب است یا بد، بلکه میخواهد بگوید اینها اساساً اسطوره محسوب نمیشوند. حتی شعر هم نیستند. از جانب دیگر، عدهای میگفتند پیامبران ساحرند و اگر پای سخنانشان بنشینید سحر میشوید. جنس سخن اولیای ما چه بود که این چنین آدمها را جذب میکرد؟
در مورد امام جواد (ع) متنی نوشته شد و برایش ناظری هم در نظر گرفتند. این متن برای من هم فرستاده شد تا نظرم را در موردش بگویم. من متن را خواندم و دیدم هیچ ربطی به امام ندارد و در کل متن فقط سه یا چهار بار نام ایشان آمده است. متن بیشتر در مورد مأمون و معشوقههایش است و بیشتر با یک متن سکسی روبهرو هستیم! میبینیم که وقتی حیا نباشد، هر کسی به خودش اجازه میدهد در مورد امام جواد (ع) هر چه دلش خواست بنویسد. اینجا این سؤال مطرح میشود که پس کار را باید به دست چه کسی بسپاریم تا متن آبرومندی نوشته شود.
وقتی شما در مقابل آدمی مینشینید که حس میکنید دارای معنویت است، حیا ایجاب میکند کمتر سخن بگویید. این همان حیای روح است. حضرت رسول (ص) آن قدر حیا داشت که میگفت ادب زبان ذکر است و نقل است که وقتی پیامبر به حق فکر میکرد شرمگین میشد. حیای مال زکات است و حیای تن، روزه. همة آداب دین هم حیا محسوب میشوند. سؤال این است که میخواهیم با این حیا در برنامههایمان به کجا برسیم؟ میخواهیم به محبت، که ولایت است، برسیم. حیا از جنس ولایت است. چه عاملی باعث توبة حُر شد؟ یک لحظه یادش آمد جلو چه کسی ایستاده است. به این ترتیب بود که همة معادلات عوض شد. تا به حسین (ع) نگاه کرد، گفت مادرت زهراست و نمیشود به تو چیزی گفت و درشتی کرد. در آن لحظه امام دچار شعف شدند.
باید جذابیت و جنس برنامة انقلابی دربارة سینما با برنامة آقای جیرانی متفاوت باشد. اما این فرق در چیست؟ به سخنرانیهای امام (ره) گوش کنید. چه چیزی در آنها وجود دارد؟ در این سخنان با ادبیات آن چنانی و لفاظیهای دهنپرکن روبهرو نیستم، با حرفهای سادهای مواجهیم که از عمق وجود ایشان ریشه میگرفت. همین سخنان ما را در بند میکرد و تحت تأثیر قرار میداد. باید به سمت آن تفاوت رفت و سخنان را تازهتر و جذابتر گفت و در عین حال به مسئلة حیا هم بها داد. حیا در معماری، ادبیات و موسیقی کلاسیک ما وجود دارد. چنین رویکردی قبلاً در حوزة ادبیات و هنر آزمایش خودش را پس داده است. شاملو هر وقت شعر حافظ دکلمه میکند، لذت میبرد. با دکلمة شعر خودش انگار لذتی نمیبرد، چون انگار آن چیزی که جان را پاسخ میدهد در جایی دیگری است، نه در شعر خودش. در زبان هنر و شعر و ادبیات ما یک نوع حفظ حیا دیده میشود: بیادب محروم ماند از لطف رب.
بیادب کیست؟ بیادب کسی است که اینکاره نیست، ولی میگوید اینکارهام. بیادب کسی است که در مورد ائمه اهلیت ندارد، اما سفارش فیلمنامه میدهد در مورد امام جواد (ع). آن هم به چه کسی؟ به یک بیادب دیگر!
مأمون از زندگی امامان اطلاع داشت و ایشان را میشناخت. امام در نه سالگی به امامت رسید، برای همین عدهای گفتند مجلسی بگذاریم و از امام چیزهایی بپرسیم تا نادانیاش آشکار شود. مأمون مخالف بود و میگفت من از این ائمه چیزهایی دیدهام که بعید میدانم نادانیشان به شما ثابت شود. امامِ نهساله در حضور عالمان و فقها چندین مسئله مطرح کرد و جواب همه را داد و سنی و شیعه را به فکر فرو برد. حالا این امام جواد را چطور میخواهیم در سینما نشان دهیم؟ گاهی فکر میکنم سینما بضاعت چنین کاری را ندارد. ما از ولایت فقیه نمیتوانیم به درستی حرف بزنیم و حق مطلب را ادا کنیم، چه برسد به ائمة اطهار. عطار بسیار از عرفا صحبت میکرد، ولی وقتی به امام باقر (ع) رسید گفت نمیتوانم، ایشان فوق اولیا هستند. پس میبینیم عطار این ادب را رعایت میکرده است.
Sorry. No data so far.