تریبون مستضعفین-رضا نساجی
«[چپ] هیچ نقشی نداشت. آنها اصلا به انقلاب کمک نکردند.. آنها در این پیروزی تعیین کننده نبودند، آنها مسبب نبودند، آنها هیچ نقشی نداشتند… مردم به خاطر اسلام جنگیدند.»
این جمله که مازیار بهروز در کتاب «شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران»[1] به نقل از امام خمینی(ره) آورده (که ظاهرا مربوط به سال 57 است، اما نه در صحیفه نور آمده و نه در صحیفه امام) خشم مارکسیست ها را از امام نشان میدهد. آنها مدعی تأثیرگذاری در انقلاب هستند و زندانیان ده ساله و بیست ساله فدایی خلق و همچنین حزب توده، اعدامها و کشته شدگان درگیریهای خیابانی و جنگلی خود را مثال میزنند. درباره اهمیت سیاسی سوابق زندانیان رژیم شاه برای گروه های چپ همین قدر بس که حزب توده بعد از انقلاب، پنج تن از زندانیان دیرین خود را غیابا به عضویت کمیتهٔ مرکزی انتخاب کرد تا نشان دهد انقلابیترین نیروهایش در رأس تشکیلات حضور دارند. از جمله این افراد محمدعلی عمویی (متولد 1307) از اعضای تشکیلات افسران حزب توده ایران حزب بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد 1332 دستگیر و زندانی شد و پس از 25 سال در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، به همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. [2]
مثال اصلی چپها برای نمایش تأثیرگذاری در انقلاب، کشته شدن قاسم سیادتی -عضو کادر رهبری چریک های فدایی- در جریان اشغال ایستگاه اصلی رادیوی تهران در روز 22 بهمن است. [3] انگیزه چریکها برای تصرف رادیو معلوم است: تلاش برای تصرف رادیو جهت معرفی خود به عنوان نیروی پیشقراول انقلاب.
آنها همچنین مدعی هستند در درگیری 21 بهمن گارد شاهنشاهی با همافران (که 19 بهمن با امام بیعت کرده بودند) و مردمی که به حمایت همافران در پادگان نیروی هوایی شتافته بودند، چریک های فدایی از محل تجمع شان در دانشگاه تهران خود را به پادگان رسانده و از نیروی هوایی حمایت کردهاند. انگیزه حضور گروهکها در آن درگیری هم مشخص است، همه گروهکهای چپ و همچنین مجاهدین خلق، در پی تصرف پادگانها بودند تا برای خود سلاح و مهمات جمع آوری کنند. [4]
همین دو مثال؛ مهمترین سابقه چریک های فدایی خلقی است که مهمترین گروه مبارز چپ به شمار میآمدند (و به گفته مازیار بهروز، کمتر از 100 عضو رسمی و بیش از نیم میلیون هوادار قابل اعنماد داشتند که برای اجرای سیاستهای کلیدی میشد روی آنها حساب کرد[5]). اما آیا آنچنان که آنان مدعی هستند، نقش چریکهای فدایی و گروهکهای دیگر در انقلاب پررنگ بوده است؟ به تعبیر دیگر، آیا این جمله امام، حقیقت دارد که چپ ها بی تاثیر بودند؟
کمونیست های خدانشناس و مردم ناشناس!
«ما در مورد انقلاب چین و راه محاصره شهرها از طریق دهات مطالب زیادی می دانستیم. از «اوخان» و «ین آن» در چین با خبر بودیم، اما نمی دانستیم که در سرزمین خودمان شهری به نام کبوترآهنگ وجود دارد. من خود تا زمان انقلاب، هنگامی که ملت شریف ایران در شهری به نام کبوترآهنگ دست به تظاهرات زد، اصولا چنین نامی به گوشم نخورده بود.» [6]
این جملات را مهدی خانبابا تهرانی در مصاحبهاش با حمید شوکت به زبان میآورد. خانبابا تهرانی، چریک کهنه کار کمونیست است که سالها با رزیم شاه در داخل و خارج از کشور مبارزه کرده، و حالا جزو مخالفان جمهوری اسلامی به شمار میآید. او از فعالیت در شاخه جوانان حزب توده ایران شروع کرده و پس از سرخوردگی از این حزب در ماجرای ملی شدن صنعت نفت، از ایران خارج شده و برای ادامه تحصیل در آلمان، رشته حقوق و پزشکی را امتحان کرده، اما در هر دو رشته ناکام مانده است. در فعالیت فدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان و سپس کنفدراسیون اروپایی و جهانی دانشجویان ابرانی حضور داشته و مدتها به عنوان یکی از چهرههای شاخص چپ آن تشکل شناخته می شده است. چون از حزب توده عبور کرده، مدتی با «جبهه ملی اروپا» (به رهبری خسروخان قشقایی) همکاری و نشریه «باختر» منتشر کرده است. سپس در انتقاد به این حزب و مارکسیستهای طرفدار مسکو، تشکل «سازمان انقلابی حزب توده» را به هواداری کمونیست های هوادار پکن و مائو راه انداخته است. سپس از آنجا هم بیرون آمده و «کادرهای انقلابی» را تشکیل داده که آنها هم دچار انشعاب شده و در نهایت تشکلی بوجود آمد به نام «شورای متحد چپ». او و دوستانش در ایرانِ پس از انقلاب، «جبهه دموکراتيک» را تشکیل دادند که که از همان آغاز کار به مخالفت با جمهوری اسلامی برخاست. پس از چندی به خارج از کشور آمد و به «شورای ملی مقاومت» که از چندين سازمان کوچک و شخصيت سياسی و اجتماعی تشکيل شده بود پيوست. البته مدتی بعد به دنبال اختلاف با سازمان مجاهدين خلق ايران که جريان اصلی شورای ملی مقاومت را تشکيل میداد از آن شورا جدا شد. او البته با تشکلهای متعدد دیگری از قبیل «چریک های فدایی خلق» (احتمالا بواسطه «جبهه ملی خاورمیانه») و همچنین تشکلهای چپ اروپا از قبیل گروه های مسلح چریکی «فراکسیون ارتش سرخ» در آلمان (موسوم به گروه بادرماینهوف) و «بریگادهای سرخ» در ایتالیا هم در مبارزه برای آزادی خلق ایران از چنگال شاه و همچنین امپریالیسم جهانی! همکاری داشته است.
تهرانی که در جريان همکاری با سازمان انقلابی مدتی در جمهوری خلق چين به سر برده و در بخش فارسی راديو پکن فعالیت میکرد، حالا لیبرال شده و با bbc فارسی همکاری میکند. اما نکته اینجاست که او همچنان که خود اعتراف میکند نه آنزمان مردم ایران را شناخته بوده و نه حالا. چندان که میبینید حتی با گذشت ده سال از ماجرای کبودرآهنگ، او هنوز هم نام آن شهر را درست تلفظ نمی کند و می گوید: کبوترآهنگ! این یعنی اینکه هیچ پیشرفتی در آقایان بوجود نیامده و همچنان از مرحله پرت اند!
شهید مسیحی، سند اسلامی بودن انقلاب!
اما از این دست فعالان سیاسی که نه مردمشان را شناختهاند و نه نه توانستهاند تاثیری در کشورشان و در انقلابشان بگذارند، کم نیستند. اگر تهرانی در تشکیل 6-5 تشکل سیاسی حضور داشته، دیگرانی هم هستند که سوابقی کمابیش همچون او دارند. یکی دیگر از همین آقایان چپ گرا که مدتی با تهرانی در «کنفدراسیون» و «سازمان انقلابی» همراه بوده و پس از انقلاب هم «حزب رنجبران» را تشکیل داده، از زبان دوستان کمونیست عربش حرفهایی می زند که به مراتب تاثیرگذارتر است، هرچند که خودش به آنها اعتقادی ندارد. او میگوید پش از پیروزی انقلاب در ایران، کمونیستهای فلسطین تحت تأثیر رهبری امام خمینی و وجه اسلامی انقلاب ایران قرار گرفته بودند: «با جناح چپ الفتح نیز رابطه داشتیم. تئوریسین آنها منیر شفیق، طرفدار اندیشه مائو بود و با اینکه مسیحی بود، بعدها از جمهوری اسلامی دفاع میکرد… طرفدار جمهوری اسلامی شده بود و از آیت الله خمینی دفاع میکرد. ما میگفتیم تو مسیحی هستی، چگونه از آیت الله خمینی دفاع میکنی. او میگفت: «ما سال ها در اشتباه بودهایم و مردممان را نشناختهایم» و اضافه می کرد: «اگر لازم باشد مسلمان خواهم شد».»[7]
اینجاست که به پاسخ سوال دیگری میرسیم. آیا آنچنان که در جمله منتسب به امام نقل می شود، مردم برای اسلام جنگیدند؟
این سوال نیاز به تحلیلهای مبسوط تاریخی و اجتماعی دارد تا ضمن جریانشناسی گروهها، جریانات و اشخاص درگیر در انقلاب، قوت و قدرت آنان را در مقایسه با هم و نیز در حصول به نتیجه انقلاب، بسنجد. اما همچنان که چریکهای فدایی با ارائه مثال، نقش انقلابی خود را به رخ میکشند، میتوان مثال های نقض آنان را مطرح ساخت.
اگر چریک های فدایی خلق به تنها شهیدشان در روزهای پیروزی انقلاب در جریان تسخیر رادیو مینازند، خوب است بدانید که ارامنه ایران هم شهید سرافرازی دارند که در همان روز و در همان واقعه به شهادت رسیده است. وارطان آراكليان؛ اولين شهيد اقليتهای مذهبی در جريان انقلاب و از فعالان انقلابی بود که با راه اندازی راهپیمایی ها و رهبری جوانان محله خود به کمک دوستان مسلمانش در روزهای پایانی رژیم ستم شاهی گام به گام به سمت شهادت پیش رفت و نهایتاً شب 22 بهمن 1357 در مقابل ساختمان راديو تلويزيون به شهادت رسید.
اما حتی همین شهید مسیحی هم دلیل بر اسلامی بودن انقلاب است، چنانچه وارتوش اسماعیلی؛ مادر شهید درباره این که آیا چيزي از وارطان به يادگار مانده است می گوید: «تنها چيزي كه از او به يادگار مانده يك قرآن است كه هميشه همراهش بود. بعضي اوقات هم به من ميگفت كه وضو بگير و به اين قرآن نگاه كن… من ميگفتم: وضو يعني چه؟ خلاصه وضو گرفتن را يادم داد. الان هم تنها چيزي كه از وارطان برايم مانده همان قرآن است. خيلي دوستش دارم. وقتي سختيهاي زندگي اذيتم ميكند ميروم سراغش!»
وی در پاسخ به این سؤال که آیاخواب وارطان را هم ميبيني، می گوید: «خیلي… چند وقت پيش در خواب به من گفت كه سر قبرم يك پرچم ايران بزن! بعد از این خواب با خودم گفتم كه، سر مزار شهداي ديگر، پرچم و گل هست ولي وارطان را هميشه فراموش ميكنند.»[8]
اما وارطان اگرچه گروه و تشکیلاتی نداشت تا او را سند افتخار خود قرار دهند و اگرچه مزار او در قبرستان ارامنه ایران، تک و تنهاست (چون اولین شهید اقلیتهای مذهبی بود و پیش از شکلگیری گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد) اما سندی است برای اسلامی بودن این انقلاب (در مقابل نظریه پردازانی که میکوشند انقلاب را صبغه اقتصادی و سیاسی بدهند و نه مذهبی) و مردمی بودن آن (در مقابل خیل گروهک های کوچک اما پرمدعایی که انقلاب را حاصل تجمیع اقلیت هایی چون خود می دانند و نه حرکت جمعی مردم تحت رهبری حضرت امام).
وارطان سند اسلامی بودن و مردمی بودن انقلاب ماست، حتی اگر کسی نداند خانه او جایی نزدیک به تئاتر شهر امروز بوده و خیابان کوچکی حوالی چهارراه ولی عصر تهران به نام وی نامگذاری شده است. وارطان مسیحی؛ سند اسلامی بودن انقلاب ماست!
[1]- شورشیان آرمانخواه: ناکامی چپ در ایران، مازیار بهروز، ترجمه مهدی پرتوی، نشر ققنوس، چاپ دوازدهم، تهران 1390. ص 169
[2]- سابقه 25 سال زندان او برای حزب توده سند افتخار به شمار می آمد، حال آنکه وی پس از ۱۸ سال تحمل زندان، پیشنهاد مذاکره و سپس همکاری با ساواک را پذیرفت، به همین دلیل وی را به بهانه پرونده محمد مفیدی به ظاهر جهت بازجویی مجدد در سال ۱۳۵۰ به کمیته مشترک بردند، در آنجا آموزشهای لازم به وی داده شد و جهت حفظ ظاهر به عنوان زندانی سیاسی به زندان برگردانده شد. از سال ۱۳۵۰ به بعد وی پروژههای ساواک در داخل حزب توده ایران را تا انقلاب به پیش برد. اما در اسفند ماه ۱۳۵۷، پلنوم شانزدهم حزب توده که در صدد تجدید آبروی حزب و ارائه ساوبق انقلابی جهت کسب قدرت در ایرانِ پس از انقلاب بود، محمدعلی عمویی را که همکاری وی با ساواک مکتوم مانده بود و پنج تن دیگر از اعضای سازمان افسری حزب (عباس حجری، تقی کیمنش، اسماعیل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی) را که ۲۵ سال در زندانهای حکومت پهلوی بودند را، غیابا به عضویت کمیتهٔ مرکزی انتخاب کرد. هیأت سیاسی حزب در خرداد ۱۳۵۸ عمویی را به عضویت هیأت دبیران (و به تبع آن هیأت سیاسی) در آورد. در فروردین ۱۳۶۰ هم، پلنوم هفدهم حزب عضویت وی را در هیأت دبیران ابقاء نموده و او به عنوان مسئول روابط عمومی و روابط بینالمللی برگزید.
رک: خاطرات نورالدین کیانوری. انتشارات اطلاعات، چاپ اول، تهران ۱۳۷۱. صص 18-512
[3]- حزب توده هم کشته هایی در سازمان افسران خود همچون خسرو روزبه داشت که البته به دلیل مواضع و اقدامات غیرتشکیلاتی و بدون مجوز رهبری حزب، دستگیر و اعدام شدند. اما رهبری حزب توده که برخلاف سازمان افسران، مشی غیرانقلابی و محافظه کاری داشت، در دوران قرین پیروزی انقلاب، ناگهان مدعی انقلابی گری شد و همه این افراد را به عنوان شهدای خود معرفی کرد. آنها حتی پرویز حکمت جو – زندانی باسابقه شان را که خرداد 1353 زیر شکنجه ساواک کشته شد- پس از مرگ به عضویت در کمیته مرکزی حزب انتخاب کردند!
رک: کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) با تجدید نظر از آغاز تا انشعاب، حمید شوکت، نشر عطایی، چاپ اول، تهران 1376. ص 404
[4]- همچنین با تصرف نقاط استراتژیک شهرها؛ بهترین مکانهای شهرهای مختلف را مقر خود قرار دادند. مثلا مجاهدین با تسخیر ساختمان بنیاد فرح پهلوی در ضلع جنوب غربی میدان ولیعصر تهران (ساختمان فعلی وزارت صنایع)، طبقه چهارم آن را که اموال نقدی و غیرنقدی فراوانی داشت، به دفتر مسعود رجوی تبدیل کردند، همچنان که در مشهد ساختمان گارد دانشگاه در خیابان بهشت و دبیرستان علَم در خیابان کوهسنگی را به تصرف خود در آوردند.
[5]- شورشیان آرمانخواه، ص 183
[6]- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی، حمید شوکت، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، تهران 1372. ص 273
[7]- نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با ایرج کشکولی، حمید شوکت، نشر اختران، چاپ چهارم، تهران 1386. صص 161-159
[8]- سر قبرم یک پرچم ایران بزن!/ معرفی اولین شهید مسیحی در جمهوری اسلامی، جهان نیوز، ۲۷ مرداد 1389
Sorry. No data so far.