مهرداد خوشبختی – آخرین ساخته پوران درخشنده، هیس! دخترها فریاد نمیزنند نام دارد. داستان همانند دیگر ساختههای درخشنده براساس معضلات اجتماعی پیش میرود و کارگردان سعی دارد با یک نگاه انتقادی، این معضلات را بیان و از ریشههای آن با مردم سخن بگوید.
داستان میخواهد از تجاوز به کودکان، عدم توجه به مسائل جنسی در کودکی از جانب والدین و معلمان، خلأهای موجود در قانون مجازات اسلامی و عدم نظارت بر مستخدمین مجتمعهای ساختمانی، بگوید و این مسائل را بهانهای قرار میدهد برای پیشبرد فیلمنامۀ قویاش تا در نهایت حکم قصاص را به چالش بکشد.
فیلم با یک تیتراژ دلهرهآور با خطوط قرمز رنگ آغاز میشود که از همان اول مخاطب را آمادۀ شوکهای پیاپی در پردۀ اول فیلم میکند که پلان آغازین فیلم (عروس سفیدپوشی که لباسش آغشته به خون است) اوج شوک به مخاطب را وارد میکند.
کارگردان در این فیلم در بسیاری مسائل به شدت اغراق میکند. در پلانهایی که دختر میخواهد واقعیت را به مادر و یا معلمش بگوید، این دو به شکلی عجیب به دختر بیتوجهی میکنند و این بیتوجهی از ناحیه مخاطب هم پذیرفته نمیشود و پلانهایی خندهآور ایجاد میکند. و یا در قسمتی دیگر، نامزد سوم از گذشته این دختر و اتفاقات دو نامزدی قبلیش بیاطلاع است، که این بیاطلاعی آن هم در جامعۀ ایرانی و اینکه این دختر حتی خانهاش را هم عوض نکرده، اتفاقی غیرمعقول است.
در سیر داستان خلا وجود دارد. درست است که در کودکی به دختر تجاوز شده و پدر و مادر این را متوجه نشدند، ولی اینکه دختر دو بار تا پلۀ آخر ازدواج پیش میرود و در مرحله آخر یکبار فرار میکند و بار دیگر خودکشی، آیا برای پدر و مادر این دختر سوالی پیش نیامد که چرا دخترشان در ماجرای دو نامزدی اولش اینگونه رفتار کرده است؟
بازیگران از جمله بابک حمیدیان، مریلا زارعی، شهاب حسینی و دامادها و پدر و مادرها شاید به یک تیپ هم تبدیل نشدند و علامت سوالهای زیادی ایجاد میکنند. مثلا زندگی داخلی حمیدیان چه بوده که این اعمال شنیع را انجام میدهد و یا زندگی داخلی پلیس و همسر فوت شدهاش و یا زندگی وکیل مدافع.
دنیای درخشنده در این فیلم به شدت متاثر از فمینیسم میباشد.
تجاوز به دختران در سنین کودکی؛ در این داستان به مخاطب تجاوز به دو دختر بچه نشان داده میشود و در کنار آن از زبان وکیل مدافع که مریلا زارعی نقش آن را بازی میکند، صدها تجاوز دیگر به زنها را عنوان میکند. و حال آنکه در کنار تایید این مستندات، تجاوز به پسران در سنین کودکی نیز حتی در جامعه ما وجود دارد.
وکیل مدافع زن؛ مریلا زارعی مانند همیشه نقش یک وکیل را بازی میکند که در فیلم کم از مردان ندارد، همچون پلیسهای آمریکایی به دنبال برادر مقتول میرود و نقشهای مقابلش همواره مردانی هستند که مخاطب از انان متنفر است. رییس زندانی که اعدام را به عقب نمیاندازد، پدری که حاضر نیست تجاوز به دخترش را قبول کند و وکیل مدافع عمومی که به طرزی عجیب از یک متجاوز به عنف دفاع میکند.
مادرانی که بیتقصیر نشان داده میشوند؛ این داستان دو مادر را نشان میدهد که به فرزندشان یا تجاوز شده و یا در آستانۀ تجاوز بوده است. مورد اول که مادر به فرزندش تجاوز شده با اینکه مادر به دلیل مشغلۀ فراوان باعث شده که فرزندش مورد بی توجهی قرار گیرد، ولی پدر همچون فردی بیخیال نشان داده میشود که مخاطب اصلا باور نمیکند که وی پدر یک دختر ۷ ساله است و وی می شود مقصر.
مادر دوم نیز که به شوهرش در قبال به دنبال دختر رفتن، دروغ گفته و این کار را به نگهبان ساختمان محول کرده، در یک پلان حاضر میشود که در دادگاه حاضر شود و تجاوز به دخترش توسط نگهبان را اقرار کند ولی در مقابل، همسرش که امیر آقایی نقش آن را بازی میکند، از ترس ریختن آبرویش، حاضر به اینکار نمیشود و بنابراین یک مقصر مرد دیگر!
زندگی مردم در جامعۀ ایرانی اینگونه نیست که درخشنده در فیلمش به نمایش گذاشته. کارگردان حفظ آبرو را درست مطرح نمیکند. این قبول که مردم ایران افرادی با حیا هستند و به هر کاری دست میزنند تا آبرویشان حفظ گردد، ولی آیا این امکان وجود ندارد که هم آبروی خانوادهای که به دختر بچهشان تجاوز شده، حفظ شود و هم یک انسان از اعدام نجات پیدا کند؟ کارگردان تا به حال عنوانی به نام دادگاه غیرعلنی به گوشش نرسیده؟
از نظر حقوقی فیلم ایراد دارد. در قانون مجازات اسلامی بسیار سعی شده که از اعدام افراد جلوگیری شود و یا این مجازات به تاخیر بیفتد. در مقابل، در حالیکه مخاطب و حتی همان رییس دادگاه متوجه بعضی نشانهها برای از بین رفتن مجازات اعدام میشوند، فرصتی به وکیل داده نمیشود تا برای آن سند بیاورد. همچنین به تجربه در دادگاهها این نتیجه حاصل شده که وقتی قاتلی شاکی خصوصی یا همان ولی دم ندارد، اکثرا با پرداخت دیه از اعدام جلوگیری میشود که در فیلم کاملا برعکس جریان ادامه پیدا میکند.
کارگردان در یک پلان که متهم در حال وارد شدن به دادگاه است، زوایه دوربین را طوری انتخاب میکند که درب دادگاه با عکس امام خمینی و آیتالله خامنهای باز شود و بدین ترتیب قاضی اصلیای که باعث اعدام متهم میشود را مقام معظم رهبری و امام خمینی معرفی میکند.
فیلم در ۳۰ دقیقه پایانیاش نه تنها خستهکننده، بلکه طوری پیش میرود که گویی پایانی مثبت را شاهد خواهیم بود، ولی کارگردان این پایان را به نوعی باز تمام میکند که توانسته باشد به مقصود اولیه خودش، یعنی سیاه نشان اوضاع در جامعه ایرانی، و زیر سوال بردن قصاص در نگاه مخاطب، برسد.
خانوادههایی که در فیلم نشان داده میشوند و نسبت به تربیت فرزندشان بیتوجه در جامعۀ ایرانی وجود دارند، ولی نسبت این خانوادهها به خانوادۀ واقعی ایرانی، خانوادهای که به فرزندش اهمیت میدهد، مراقب رفتوآمدهای وی است، آیندهاش اهمیت دارد، برای ازدواجش بسیار سختگیری میکند تا انتخاب مناسبی داشته باشد و …، چقدر است؟ این آدمهایی که در فیلم نشان داده می شوند، چند درصد جامعۀ ایرانی را شامل میشود؟
سینماگر تا چه زمانی میخواهد تنها معضلات اندک افراد جامعۀ ایران را با نگاه محدود خودش نسبت به محیطش بیان کند و حتی حاضر نشود برای ارائه راهحل نسبت به حل مشکلات و به قول خود کارگردان «معضلات اجتماعی»، اندک تاملی بکند؟
من با ضما موافقم فیلم سیاه پر از بد آموزی و دخترا رو دست پا چلفتی نشون دادن
معتاده رو بگو که به طرز مسخره آوری خودشو کشت !!!!
این واقعیت جامعه ماست البته نه فقط در جامعه ما
. البته اونجور هم که نقد کردید کم نیست این مساپل در جامعه و باید به تصویر کشیده بشن