حسن رحیم پور ازغدی در اختتامیه اردوی جهاد اکبر اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل به سخنرانی مهمی پرداخت.مطلب محوری سخنرانی ازغدی به شعار این اردو بازمی گشت که «مطالبه از هفتمین رئیس جمهور: پیشرفت در سایه عدالت از مسیر مقاومت» از سوی دانشجویان این اتحادیه انتخاب شده بود.متن کامل این سخنان مهم حسن رحیم پور ازغدی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت خواهران و برادران؛ امروز از صبح چندین سفر داشته ام اما تمام تلاشم را کردم که خودم را به جمع شما برسانم و خیلی خوشحالم که وصال ما با شما حاصل شد؛ در بین دوستان همین اتحادیه؛ بنده چند ماه پیش بحث مقاومت و پیشرفت و عدالت را مطرح کرده بودم و این بحث را میتوان در امتداد همان صحبتها دانست اما در حال حاضر وارد بحث انتخابات نمیشوم هر چند که بحث مصداقها هم در میان دانشجوها الزامی است اما باید با حجت و استدلال و مطالعه و بر مبنای ولایت فقیه باشد. در کنار این مباحث باید یک سری بحثها را هم داشته باشید که بدون اسم بردن از افراد یا گروهها روی مباحث اصلی هم بحث شود.
به این دلیل وارد مباحث انتخاباتی نمیشوم که نمیتوانم ساعتها در روز وقت بگذارم و اظهار نظرها را بدانم و افراد را بشناشم و ندانسته و گزینشی و احساساتی وارد این مباحث شوم !و آنهایی که اشراف ومطالعه پیگیر دارند، باید وارد مسایل سیاسی شوند بنابراین شرعا و عقلا وارد این مباحث نمیشوم البته تحلیلهایی هم برای خودم دارم و علت دوم و مهم تر اینکه احساس میکنم که اگر شما تور ماهی گیری داشته باشید بهتر از این است که برایتان روزی سه وعده ماهی بیاورند.
تحلیل داشتن از مسائل، در حوزه مبانی فکری و اعتقادی و ایدئولوژیک انقلاب شناسی و ارزش شناسی، مثل تور ماهی گیری است وقتی معیارها و ملاکها دستمان آمد که سیره پیامبر و حدیث و قرآن در مباحث مختلف چیست، در آن صورت هر مصادقی را با توجه به این مبانی، خود شماها میتوانید تشخیص دهید ،اگر هم در ابتدا این توانایی را پیدا نکنید ،بعد از یک مدتی خودتان قدرت تشخیص پیدا میکنید لذا سعی میکنم این مباحثی را که مطرح میکنم آموزش توربافی باشد ؛ همه مصادیق عوض میشوند.
این جریاناتی که الان هستند، بیست- سی سال پیش هم بودند حالا اندکی قوی یا ضعیف شده اند و یا آدمهایش عوض شده است.
به یک معنا به جریانات حضرت امیر(ع) میخواهم اشاره کنم که خیلیها چپ و راست زدند و در اوایل از فداکاران بودند و بعد بریدند ،شهدای زنده بودند و بعد خائنان مرده شدند و کسانی بی تفاوت و در حاشیه بودند و بعدها جزو مجاهدین در خط مقدم جنگیدند؛ آدمها غالبا تغییر میکنند اما مسئلهها و روشها باقی میماند که با خواندن تاریخ و سیره اولیا و ضد اولیا میتوان به این شیوهها و روشها دست پیدا کرد. ذهنتان را نسبت به این آسیبها که دوباره تکرار میشوند ، واکسینه کنید.
اگر اصول را درست بدانید خط گم نمیشود
وقتی راجع به قصص قرآن بحث میشود ، ما قصص انبیا را صرف داستان بودن آن، نقل نمیکنیم وقرآن کتاب تاریخ هم نیست، اگر فوایدی هم دارد ، آنها هدف نزول نیست قرآن میفرماید : «لعبره لاولالباب» اینکه آنچه بر عیسی و موسی و ابراهیم و دیگر پیامبران گذشت، برای شما میگوییم «فیه ذکرکم» یعنی این قرآن برای شماست و مسئله امروز شماست ،شما هم به صورت فردی وجمعی سر همان دو راهی قرار میگیرید که حضرت ابراهیم ،مریم و نوح قرار گرفته است.
علت اینکه حضرت یونس به کام نهنگ بود و بعد زنده بیرون آمد ،در روایت میفرماید: برای اینکه با یک جمع چند ده هزار نفری سروکار داشت و زحمتهایی زیادی کشیده بود ولی افراد کمی به او ایمان آوردند و زود خسته شد و تصمیم گرفت و گفت: من وظیفه ام را انجام داده ام و اینها درست نمیشوند و هجرت کرد که به سمت جامعه دیگری برود که آن جریانات پیش آمد و در دل نهنگ قرار گرفت و بعد نهنگ به ساحل آمد ،در واقع این ماجرا هم یک جور گوش مالی الهی و امتحان الهی بود ،ضمن اینکه اعجازی پیش روی ما بود .
ذکر بعضی از مسائل برای این است که ملاک دست ما بیاید .حضرت امیر میفرماید: میخواهید خط را گم نکنید ؟ملاکها را بشناسید و بعد ادمها را هر که هستند با ملاکها بشناسید ،معیارها و ارزشها را بر اساس آدمها تعیین نکنید بلکه آدمها را با ملاکها بسنجید،کسانی که دین و ایمانشان را از آدمها میگیرند با همانها هم دین شان را از دست میدهند؛ اگر معیارهایتان از مفاهیم باشد و معیارهای مضمونی دست شما باشد،هر کسی که میخواهد وارد جریان انقلاب شود و هر کسی هم که میخواهد برود ،شما ککتان هم نمیگزد !
انسان شناسی پله نخست ورود به مقولههای عدالت و پیشرفت و مقاومت
در باب مثلث سه ضلعی عدالت ،پیشرفت و مقاومت سه نکته را عرض میکنم .
نکته اول :هر کس بخواهد راجع به این سه ضلع سخن بگوید باید یک انسان شناسی داشته باشد؛ تعریف شما از سعادت، شقاوت، انسان وجهان، زندگی، حق وتکلیف ،خیر وشر و…هر چه که باشد در تعریف شما از عدالت و پیشرفت و مقاومت تأثیر میگذارد.
به عنوان مثال برای تحلیل انقلاب در عرصه جامعه شناسی انقلاب و برای مفسرین آن دیده میشود که نوع تئوریهایی که ارائه میشود بسته به نوع جهان بینی آن فیلسوف و یا مفسر تغییر پیدا میکند.
مارکسیستها انقلابها را طبقاتی و از موضع ابزار تولید وبا درون مایه اقتصادی تفسیر میکنند ،حتی میگویند اگر مردم شعار مذهبی میدهند در پس پرده موضوع اقتصادی است همچنین لیبرالیستها و فاشیستها نیز بر اساس نگاه خود به جهان انقلابها را تفسیر میکنند.
در هیچ کجای عالم در هیچ مکتبی نمیتوانید فردی را پیدا کنید که بگوید با پیشرفت و عدالت و مقاومت مخالف است اما اینها هر کدام این سه واژه را بر اساس جهان بینی خود تعریف میکنند. اما سوال اساسی این است که اختلاف و دعوا بر سر چیست؟ این جا باید گفت که دعوا بر سر منافع است برای کسانی که بر سر منافع بحث دارند و در عرصه نظر دعوا بر سر نوع پیشرفت و عدالت و مقاومت است که اصلا اینها یعنی چی؟شما تا این تبیین را ارائه ندهید نمیتوانید نقطه شروع و پایان پیشرفت را مشخص کنید. باید هزینه کرد. باید دید که آیا این تلاشها میارزد؟ زمانی که دم از مقاومت میزنید باید بلافاصله به این سوال پاسخ دهید که مقاومت بر سر چی؟ و چرا؟ آیا مقاومت تا حدی که جان هم بدهیم میارزد؟
راه پاسخ دادن به تمام سوالاتی که پیرامون سه مقوله عدالت پیشرفت و مقاومت پیش میآید این است که انسان را بشناسیم اینکه انسان کیست؟ چیست؟ اگر انسان را خلیفه الله و دارای فطرت و نفس و اراده و اختیار و آزادی و عقل بدانید و یا ندانید پاسخ شما به این سوالات متفاوت خواهد بود و این نکته دوم است.
و اما نکته سوم، در تفسیر مادی مفهوم عدالت و انقلاب و پیشرفت هم مادی است اسلام با بعد مادی این مسائل مخالف نیست نمیگوید، پیشرفت فقط پیشرفت روحی و معنوی، نمیگوید عدالت فقط عدالت اخروی بلکه میگوید عدالت در دنیا نیز آری؛ پیشرفت امکانات و رفاه در دنیا نیز آری؛ ما هم حسنه دنیا را و هم حسنه آخرت رامیخواهیم.
اسلام طرفدار دنیا و آخرت خوب است
اسلام طرفدار دنیا و آخرت خوب است. نه دنیای خوب و آخرت بد، نه دنیای بد و آخرت خوب و نه دنیا و آخرت بد اما منظور از دنیای خوب که میگوید معنای آن این نیست که این دنیا آخرت را تخریب کند.
این یک نگاهی به انسان، آخرت، دنیا و حسنه خوب است. دنیای خوب دنیایی است که، از عذاب نار رهایت کند. این نیست که در دنیا خوش باشی و عذاب نارهم باشد. تمام قرآن و سیره و سنت عملی پیامبر و اهل بیت برای تبیین همین مفاهیم است. این نیست که کلمه آزادی، پیشرفت و مقاومت در آنها نیست. صبر همان مقاومت است.
تفاسیر مختلف درباره عدالت ، پیشرفت و مقاومت
از این قبیل کلمات معادل اسلامی زیاد است. همه اینها هست، اما کافی نیست. یک مارکسیست یا لیبرالیست زمانی که از مقاومت و عدالت حرف میزند نهایتا تفسیر مادی میکند یعنی سقف انسان ازعلوفه اش، همان سقف عدالتش در دنیا است، اما عدالتی که انبیا میگویند حقوق مادی و دنیوی در کنار حقوی معنوی و اخروی است.
مقاومت در آن تفسیر مادی، جنگندگی و پرخاشگری برای منافع است در این جا خود مقاومت ارزش ذاتی ندارد. مقاومت برای چه و بر سر چه ارزش دارد. بنابراین یک مقاومت ارزشی و یک مقاومت ضدارزشی داریم که همان لجاجت است.
پیشرفت ارزشی و غیر ارزشی داریم. حتی عدالت درحالی که عدالت غیرارزشی معنایی ندارد. عدالت با این تفسیری که بیان کردند مکتبهای مادی در مفهوم برابری و برادرخواهی این برابری و برادرخواهی هم میتواند مادی یا معنوی باشد.
برخی از افرادی که انقلابها را از بعد روانشناسی فردی از جنبه غریزی و خودخواهی تفسیرکرده اند و عنوان میکنند که انقلابها ایجاد نمیشوند مگر به علت همین رفتارهای غریزی وفردی.
مقاومتی که در تفکر انقلاب اسلامی ایران بوده است انقلابی بودن و مقاومت به معنای پرخاشگری و دعوای باهم بر اساس منافع خود بر محوریت مادی نیست. یک تفاوت تفسیری بین مقاومت در اسلام و انقلاب اسلامی ما و تفسیر مادی مقاومت وجود دارد.
در مارکسیستها، فاشیستها و نظام سرمایه داری هم اهل مقاومت هستند این همه مقاومت در برابر عقل داشته اند که نوعی این هم مقاومت است. عدالت هم میتواند از نوع مادی گرا یا از نوع الهی باشد. پیشرفت و برابرخواهی هم میتواند حق محور یا غریزه محور باشد.
برخی از کلمات مثل آزادی، استقلال، انقلاب و… باید اول چند سوال درباره آنها پرسیده شود، بعد تفسیر شوند چون هر کدام از این کلمات تفسیرهای گوناگونی دارند. از استقلال میتوانیم سه نوع تفسیر بدهیم که دوتفسیر آن کاملا ضد بشری و ضداخلاقی و ظالمانه است مثلا استقلال به مفهوم تکبر، انزوا، قطع ارتباط با دیگران و نفی هر گونه ارزشهای سایر جوامع تعریف کرده اند، یا منع از روابط بین الملل سالم و آزاد که خود این ظلم است.
عدالت، پیشرفت و مقاومت در بند تفسیرهای منفعت جویانه
درباره انقلاب و پیشرفت هم میتوان تفاسیر مختلف کرد. تئورسینهای مختلفی علل ایجاد انقلاب را مطرح کرده اند. یکی از تئورسینها میگوید که شرایط پیدایش وضعیت انقلابی در جامعه ای چیست؟ چه زمانی در جامعه ای انقلاب میشود؟ او معتقد است بعد اجتماعی خیلی ندارد و به منافع گروههای اجتماعی زیاد مربوط نیست.
او مدعی است:
«اینقدر میگویند انقلابات ریشه اجتماعی دارد اتفاقا انقلابات ریشه اجتماعی ندارند بلکه منشا فردی و خودخواهانه دارند یعنی چندصد هزار خودخواه در کنار هم هستند و اعتراض میکنند و انقلاب میشود. یعنی نقطه آغاز انقلابات در طول تاریخ خودمحوری، غریزی و فردگرایی افراطی بوده است.
همبستگی اجتماعی هم در انقلابات دروغ است اگر هم افراد دور هم جمع میشوند خودخواهانه است. یعنی اگر شما یک تشکل را تشکیل میدهید و دورهم جمع میشوید صرفا به علت خودخواهی شما است.»
بنابراین از نظر آنها، هرکسی برای خودش یک سری منافع مادی صورت بندی کرده است و تامین آن را در این میبیند که دور هم جمع شوند. تفسیر آنها از کل رفتارهای انسانی، تفسیر حیوانی و خودخواهانه است. به این صورت که تنها چیزی که تحولات و انقلابات را میسازد و چیزی که مبدا مقاومت، پیشرفت و عدالت را به همراه دارد، دروغ وضع عینی و ذهنی فرد است و چیز دیگری نیست و یا تصور فرد از وضعیت خودش است. یعنی خودخواه است وضعیت خود را ناراضی میداند، عدالت خود را زیر پا مانده میبیند و نهایتا انقلاب میکند. وقتی یک عده با هم فریاد بکشند این انقلاب است و اسم آن را مقاومت میگذارند. وقتی اینها بخواهند منافع مادی خودشان بیشتر تامین بشود اسم آن را پیشرفت میگذارند وقتی سرمنافع باهم دعوا میکنند عدالتخواه میشوند. این یک تفسیر مادی از انقلاب، پیشرفت، مقاومت و عدالت است.
این تفکر میگوید دقیقا رفتار انسانها عین حیوان است که اگر به شکل گله میشوند به علت اینکه منافعشان در شکل گلهای است و الا در گله هم که هستند هر کسی نهایتا به فکر آب و غذای خودش است و بیشتر تلاش میکند تا بیشتر پیشرفت کند. یعنی به دنبال غذا میروند بعد سر غذا باهم دعوایشان میشود اینجا صحبت برابری پیش میآید و آن کسی که زور کمتری دارد از برابری حرف میزند چون سهمش کمتر است، کسی که سهم بیشتری دارد از برابری حرفی نمیزند. کسی که ضعیف است تا وقتی ضعیف است از برابری حرف میزند وقتی که قوی تر شد دیگر این شعار را نمیدهد. یعنی عدالت خواهی هم منشا مادی و حیوانی پیدا میکند!
تمام انگیزهها و رفتارهای انسانی به شکلهای مختلف در لیبرالیسم، کمونیسم و سرمایه داری، تفسیر مادی و حیوانی میشود. کسی مثل فروید هم که تمام انگیزهها را جنسی میبیند. در پس اینها یک مکتب فلسفی وجود دارد که اسم آن را سود محوری ، اصالت فایده و لذت جویی میگذارند یعنی تنها عمل فرد قابل تحلیل است نه رفتار جمعی و انقلاب هم تحلیل فردی دارد. پیشرفت، عدالت و برابری هم همه تفسیر فردی دارد و فرد وقتی جز عقلا است که خودخواه باشد. تمام تلاشهای انسان برای خود فرد و لذت بخش و کوتاه مدت و شخصی است. در این تفکر ایثار، انفاق، شهادت طلبی، فداکاری، صداقت و گذشت معنایی ندارد؛ دروغ است چون اینها با این انسان مادی معنایی ندارد. در تفسیر آنها اگر کسی خودش را به خاطر دیگری به خطر بیندازد و خود تشنه باشد و آب خود را به دیگری بدهد معنایی ندارد این افراد در آن مکتب جز عقلا نیستند چون عمل فردی عقلایی است که در جهت رسیدن به منافع شخصی خودش باشد.
در این تفکر انقلاب هم بر اساس همین روش باید تفسیر شود. عامل اجتماعی، توده ای یا گروه اجتماعی نیستند بلکه تک تک افراد هستند که به دنبال منافع شخصی خودشان هستند اما به شیوه عقلایی عمل میکنند چون میبینند به تنهایی نمیتوانند به همین علت با دیگران وارد ائتلاف میشوند، این ائتلافشان هم مادی و خودپرستانه است.
یک سری از تئوریهایی که بر اساس اینها برای انقلابها وجود دارد که تئوریهای فردی و روانشناسی فردی تحولات و انقلابات است. منشا همه اینها تصورات فردی و ذهنی به وضعیتهای اجتماعی است نه حتی عینی از وضعیت اجتماعی و واقعیت مهم نیست بلکه تصورات فرد از وضعیت مهم است. تحولاتی است که در سطح زندگی فرد پیش میآید. عنصر اصلی وضعیت انقلابی، پیشرفت و تحولات همین خودخواهیها است.
اینها در تئوری روانشناسی فردی مطرح میشود و نیازهای انسان را تنها نیازهای مادی میبینند اگر اینها سرکوب شد و ناکام ماند به سمت خشونت و پرخاشگری میروند اگر هماهنگ و جمعی علیه ساختارهای موجود عمل کردند این خشونت سیاسی میشود وگرنه خشونت اجتماعی، خشونت درخانواده میشود اما اگر تیر آن به سمت ساختارهای حاکمیتی برود خشونت سیاسی و انقلاب میشود و رفتار انقلابی یعنی پرخاشگری و منشا این پرخاشگری خودخواهی است!
یکی از افرادی که در این حوزه نظریه پردازی کرده، سورکین است که عنوان میکند منشا همه تحولات اجتماعی این است که وقتی که بیشتر غرایز مادی اکتریت جامعه سرکوب شد و حداقل ارضای آن غریزه وجود ندارد انقلاب یا جنگ میشود و این علت اصلی انقلاب است و علت بعید و دورتر هم این است که هر چه که به طور غیرمستقیم سرکوبها و خودخواهی را سرکوب کند زمینه سازی برای انقلاب است. پیشرفت بر عکس انقلاب است چون در انقلاب وقتی غرایز خودخواهانه سرکوب شود خشونت سیاسی میشود اما پیشرفت زمانی است که فرد بتواند این حیوانیتهای فردی را مدیریت کند و همه را به جای آنکه علیه هم یا علیه حاکمیت باشد همه را باهم جمع کند و زیر سایه حاکیمیت به سمت ارزشهای مادی ببرد پیشرفت است.
مقاومت چیست؟ از نظر آنان مقاومت یعنی طوری بتوان حیوانیتها را در جامعه کنترل کرد که از هجوم در برابر کسانی که میخواهند منافع را نقض کنند، یعنی حیوانات دیگر که قوی تر هستند در اینجا اگر حیوانیتهای جامعه خود را منسجم کنیم مقاومت است، اگر رو به جلو مدیریت کنیم پیشرفت است، اگر علیه ساختار سیاسی بسیج شود انقلاب است، اگر دعوا بر سر سهمیه بندی را بتوان مدیریت کرد این برابری است. همه چیز تفسیر مادی پیدا کرد.
در این صورت سرکوب یعنی وضعیتی که افراد سطح برخورداری خودشان را از لذایذ دنیوی در دو زمان متفاوت مقایسه میکنند یا بین جامعه خودشان و یک گروه در جامعه دیگر یا در بین خودشان در دو زمان مقایسه میکنند وقتی به یک تصوری میرسند این خشونت یک تبعیضی را ایجاد میکند. آنها شش نوع غریزه را دسته بندی میکنند که میگویند انسان شش غریزه دارد که موتور انقلاب، پیشرفت، عدالت خواهی و مقاومت اند.
این شش غریزه عبارتند از: غریزه تغذیه، مالکیت، صیانت از نفس و دفاع از خود، جنسی و آزادی به مفهوم خود بیانی نه آنچه مفهوم فلسفی و حقوقی دارد. آزادی به این معنا که هرچه میل میکند ارضا شود. آزادی به معنای نفسانیت است نه حقوقی و اخلاقی .
ما مخالف وجود این شش غریزه نیستیم این که این غرایز کلا تحت مدیریت عقلانی نیستند بلکه منشا همه تحولات حتی منشا بعضی از رفتارهای به اصطلاح اخلاقی و حقوقی و عدالت خواهانه هم اینها هستند. ماده بر معنا غالب است. معنا دروغ است یا اگر هم هست تحت تسلط ماده است و جبری است ونمیتواند معنا بر ماده غالب پیدا کند.
در این صورت اگر به طور دراز مدت غرایز شخصی سرکوب شد و اعتراض بعدی شروع شد اول سیستم قدیمی که نمیتواند غرایز انسانها را ارضا کند ضعیف میشود، هرج و مرج میشود، در مرحله بعدی که شورش میشود افراد خسته میشوند و دوباره به نظم باز میگردنند و یک نظم مادی و حیوانی جدیدی حاکم میشود که یک سری افراد که کمتر ارضا میشدند بیشتر ارضا میشوند و سهم بیشتری میبرند و یک سری که سهم بیشتر داشتند کمتر ارضا میشوند. این تفسیر آنها از تحولات تاریخ اجتماعی است.
تعریف و منشأ آن چیست؟ رها شدن بی مهار غرایض. بعد که اینها رها شد انرژی کم میشود و یک دسته دیگری از غرایض سرکوب میشود ودسته دیگر از غرایض تأمین میشود و هیچ جامعه ای نیست که این شش غرایض به طور کامل تأمین باشد و جنگ بین این شش غریزه است و آنهایی که بتوانند آن را نمایندگی کنند و عقلانیت در خدمت غریزه است و این یک نکته است.
نکته دوم تعریفی است که نسبت به بنیاد گرایی داشته اند، میگویند مذهبیها و مسلمانان به طور عام و خاص در یک دوره 150 ساله سعی کردند مذهب سنتی غربی خود را حفظ کنند و حکومتهای سکولار وابسته به غرب را ایجاد کردن دو بعد از جنگ بین الملل اول و سقوط عثمانی شروع شد و اینها بخشی از اسلام و جهان عرب را گرفتند و بعد از جنگ جهانی دوم نیز بر کل کشورهای مسلمان حاکم شدند و جهان اسلام به 60 کشور تقسیم شدند و در رأس هر کشوری فردی را گذاشتند که دیکتاتور و سکولار و غالباً سلطنت ارثی پدر فرزندی داشتند و تمام منافع کشورهای اسلامی غارت شد و بین انگلیس فرانسه روسیه تقسیم شد. چند کشور نیز بودند که زیر سلطه آلمان بلژیک بودند و بعد از آن آمریکا به میدان آمد و رب الارباب شد و بعد از آن آمریکا و شوروی دنیا را تقسیم کرد و بعد از آن کمونیست سقوط کرد و جهان سرمایه داری شد و یک مرتبه ایران در گلوی آنها گیر کرد و آن انقلاب اسلامی بود. اول ایران را از چنگال آنها در آورد و بعد شروع به پیشرفت کرد.
انقلاب اسلامی با تمدن سازی مذهبی ریشه سکولار را زد
بعد از انقلاب اسلامی تعریف دیگری از آزادی و حقوق، جمهوریت ومردم سالاری مطرح شد که آنها میگفتند جهان برای همیشه سکولار شد و یک باره دیدند نه مذهب؛ بلکه بنیاد گرایی مذهبی آمده است و در ایران تمدن سازی میکند و تولید علم و ثروت و فرهنگ میکند و اقتصاد و سیاست و دانشگاه را در حال تغییر دادن است و اسلام سلبی و ساکت فردی نیست. مذهب دوباره زنده شد و اسم آن را بنیاد گرایی گذاشتند.
بنیاد گراها دو دسته هستند؛ منفعل و فعال. هر دو محصولی از پس از انقلاب اسلامی ایران است .بنیاد گرایی منفعل آنهایی هستند که اجازه نمیدهند برای نماز و احکام شرعی کسی آنها را تحقیر کنند بلکه شروع به نشان دادن مذهب خود میکنند و پسرهایی هستند که ریش میگذارند و دختراهای محجبه ای که گاهی پوشیه میزنند و اینها از خانوادههای لا مذهب بوده اند واین موجی در جهان اسلامی است.کسانی که در اروپا و آمریکا متولد شدند اما اینگونه شدند.
آنهایی که اسلام شخصی دارند سیاسی نیستند اما در همان ابعاد شخصی بنیاد گرا هستند. یعنی به یک باره محجبه شده است. اینها کسانی بودند که پدر بزرگهایشان برای احتیاط حتی دو کراوات میبستند که کسی به آنها نگوید متحجر! اما فرزندان اینها مانند این بوده اند که هزار سال پیش به دنیا آمده اند. اینها خجالت نمیکشند بلکه طلبکار شده اند. منتها افراد منفعل آنها شعارهای سیاسی نمیدهند. بنیاد گراهای فعال آنهایی هستند که میگویند بنده علاوه بر ریش در ظاهر خودم، زیر ساخت تو را نیز به هم میریزم. من آمده ام که جهان را تغییر دهم. دنیا؛ دنیای غرب سالار است و از قرن 18 تا 20 تمام شد و نوبت ما است.
چه کسی تصور میکرد زنان مسلمان در اروپا با حجاب ظاهر شوند؟
آنها میگویند: در ساختار آنها دقت کنید؛ پوشیدن لباسی مشخص، مردان و جوانانی که ردا میپوشاند و زنانی که لباسهای کاملاٌ پوشیده و بلند و حتی در حالی که روبنده میاندازند در اجتماع حاضر میشوند. چه کسی تصور میکرد زنان مسلمان در اروپا این گونه ظاهر شوند و ما مجبور شویم برای حجاب آن فرد را از دانشگاه اخراج کنیم و حجاب را ممنوع کنیم و با نوع لباس پوشیدن مسلمانان در خارج این گونه است که میگویند ورق برگشته است و زمانی است که آنها زبان فارسی را بهتر از فارسی زبانان قادر به صحبت هستندو حالا عکس شده است و میگویند بعد از تشکیل انقلاب اسلامی و نظام سازی وضعیت جهان و تعریفها تغییر کرد. تودههای مسلمانان غیر بنیاد گرا، بنیاد گرا شدند، مسلمانهای منفعل در حال پیش روی به سوی بنیاد گرایی فعال هستند. آنهایی که میگفتند فعالیت سیاسی انجام نمیدهیم مگر این که یک فتنه وسیعی باشد که بفهمیم مستقیم متوجه قرآن ودین است، آنها نیز در حال فعالیت کردن هستند.
جهان تغییر مسیر داد و مسئولش شخص خمینی است
آنها به این نتیجه رسیده اند که بنیاد گراهای فعال الگوهای رفتاری شدیدا سازمان یافته را ساختند و الگوهای شان بر روی بنیاد گراهای منفعل تاثیر میگذارد و آنها هم روی مسلمانان غیر بنیاد گرا و مسلمانان هم روی غیر مسلمانان. بعد از انقلاب اسلامی تاثیر میگذارد؛ میگوید امروز ما با بنیاد گرایی مسیحی، بنیاد گرایی یهودی، بنیاد گرایی هندو و بودایی رو برو میشویم در حالی که طبق پیش بینیهای جامعه شناسی قرار بود تا آخر قرن بیستم یعنی تا اول قرن بیست و یکم قرن لامذهبی به تمام معنا باشد، گفتند با توجه به سیری که از قرن نوزده در اروپا شروع شده مذهب در قرن بیست و یک جز در غارها نیست و مذهبیون هم شرمنده خواهند بود؛ در حالی که قرن بیست و یک هم شروع شده و ما دوباره به دوران قرون وسطی بازگشتیم.
جهان تغییر مسیر داد و مسوولش شخص خمینی است. میگویند: کار دارد به جایی میرسد که تفاوت قائل شدن بین بنیاد گرایان مبارز و مذهبیهای منفعل اما بنیاد گرا، امکان پذیر نیست و نمیشود خط و مرز کشید و تفکیک اینها سخت میشود مگر در یک شرایط خاصی؛ در ادامه میگوید مراقب باشید که این شرایط پیش نیاید.
چهار موقعیت را میشمارد که من این چهار مورد را برایتان عرض میکنم؛ یک: هنجارهای رفتاری مانند اذان، نماز، شلوغی مساجد، فعالیتهای مذهبی و دعا و گرم تر شد؛ مثلا غلیظ تر کردن ماه رمضان در اروپا و آمریکا!
برای مثال عالی جان محمد در آمریکا که استاد مالکوم ایکس بود و خود مالکوم ایکس از رهبران انقلابی سیاهان مسلمان امریکاست و در زندان مسلمان شد و اول یک لاتی بود اما بعد که بیرون میآید تغییر میکند و مسلمان میشود؛ او سخنرانیهایی کرده است که در تاریخ سخنرانان جهان و آمریکا کم سابقه است و بعضی از سخنرانیهایش از سخنرانیهای مارتین لوتر کینگ هم قوی تر و جذاب تر است، استاد او اعلام کرده بود که از لج سفید پوستها روزه یک ماهه ماه رمضان را یک وقتی میگذاریم که هویت اسلامی ما بیشتر به چشم بیاید، به همین دلیل گفتند در دوران جشنهای اول سال و همزمان با کریسمس که تمام فضا چراغانی است و همه در اوج شادی هستند ، روزه میگیریم. آنها گفتند ما زمان ماه رمضان را تغییر میدهیم و از این پس در کریسمس روزه میگیریم؛ یعنی بنیاد گرایی به این مفهوم شد که گفتند تا حالا ما را تحقیر کردید ما هم از این به بعد لج میکنیم! ولو به روش اشتباه، البته مالکوم ایکس این مسیر را نرفت، و در سفر حجی که داشت، با مسلمانان آشنا میشود و برای مثال این را روشن میکند که «اسلام دین سیاهها و ضد سفیدهاست» غلط بوده و اصلا نژاد پرستی ندارد.
در آمریکا آمار دادن در خصوص تعداد مسلمانان ممنوع است
در امریکا حدود سیزده چهارده میلیون مسلمان است اما امریکا آمار درست نمیدهد چون ممنوع است برای آن که میداند اگر اعلام شود، قانون باید به آنها حقوقی بدهد و باید به تعداد مسلمانان در کنگره و مجلس، مسلمانها نماینده داشته باشند اما این کار را نمیکند.
با این حال یک نوع بنیادگرایی در این جوامع رشد میکند گاهی هم ممکن است افراط و تفریط کند. آنها به این نتیجه رسیده اند که زمانی که به مقدسات مذهبی اهانت میشود بنیادگرایی فعال و منفعل یک جبهه میشوند نباید این کار را بکنیم و این اشتباه را کرده ایم. آنها در مسئله اهانت به پیامبر با کاریکاتور یا کتاب سلمان رشدی به این نتیجه رسیدند که مسلمانان بنیادگرای منفعل با نیروهای فعال انقلابی در یک جبهه قرار گرفتند و انقلابیون سخنگوی آنها شدند. امام شد کسی که فتوای اعدام رشدی را به نمایندگی از کل مسلمانها میدهد.
جواب خشونت، خشونت است و جواب منطق هم منطق است. بنیادگراهای فعال تلاش میکنند تا در جاهایی به هم فشرده شوند و باهم زندگی کنند به ویژه در جاهایی که اقل هستند و سعی میکنند از بنیادگراهای منفعل فاصله بگیرند چون آنها سیاسی و انقلابی نیستد یک جاهایی هم بین آنها دودستگی و اختلاف پیش میآمد. در ایران هم ما داریم یک دسته افراد مذهبی متحجر و نادان که با اسرائیل و صدام و امریکا کاری ندارند ولی آش نذری و نماز مستحبی و همه اینها را انجام میدهند. به طوریکه برخیها اعتقاد دارند دین از سیاست جداست و وحدت بین شیعه و سنی معنایی ندارد و جنگ شیعه و سنی عبادت است.
در ادامه تحلیل آنها اینطور آمده که بنیادگراهای فعال در ایران در مسجد بودند و پایگاههای خاصی داشتند همه جا نمیتوانستند بروند و در آنجاها اولین تمرکزها ایجاد شد؛ بعد میگویند مواظب باشیم در کشورهای دیگر این اتفاق نیافتد البته این برای قبل از بیداری اسلامی بود.
باز در جایی دیگر گفته اند: این دسته حتی مسجدهایی داشتند که برای نمازجماعت صبح هم میرفتند. تفکر در خلوت، ستایش جمعی و گفتگوی سیاسی در باره وقایع روز جهان اسلام داشتند اینها خطراتی بود که در مسجدها منعقد شد. مساجد خصوصی که خود مذهبیهایی که متولی آن بودند میساختند و تحت کنترل مطلق حکومت ایران نبود. بنیادگراهای فعال در برابر بنیادگراهای منفعل برای تطهیر جامعه دست به عمل زدند.
نخستین تظاهرات انقلابی از حمله به مشروب فروشی و سینما شروع شد
از طرفی ببینید آدمهای مذهبی منفعل مثلا در زمان شاه این طور بودند، فاصله ای بین فاحشه خانه و حرم امام رضا بود و آدمهای مذهبی از جلوی آن فاحشه خانهها رد میشدند و تنها ذکر میگفتند و اعتقاد داشتند که دیگر وظیفه ای ندارد چون خود امام زمان ظهور میکند و همه چیز را درست میکند این افراد بنیادگراهای منفعل هستند. بنیادگرای فعال یعنی امام کاری کرد که عده ای از جوانان بگویند چرا ما سرمان را پایین بیندازیم یک کاری میکنیم که شما سرتان را پایین بیندازید. شروع کردند به حمله به سینما ، مشروب فروشی، فاحشه خانه، باشگاههای شبانه و شروع به تخریب این مراکز کردند.نخستین تظاهرات انقلابی از حمله به مشروب فروشی و سینما شروع شد.میدان تقی آباد که سر میدان شریعتی، اولین مشروب فروشی است که در مشهد منهدم میشود (چون خود بنده شریک جرم بودم و مجبورم اعتراف کنم. من حدود 13-14 سالم بود. بعد از مشروب فروشی به سراغ سینما و پس از آن به سراغ کلانتری و بانک رفتند. البته هیچ گاه رهبر و انقلاب دستور به تخریب بانک ندادند اما مردم خودشان شروع به تخریب کردند.)
خاطره رحیم پور از شعار نویسی روی دیوار خانه رئیس شهربانی
به یاد دارم اولین تظاهراتی که در مشهد شهید داد، من به همراه برادرم که یک سال از من کوچکتر است در آن حضور داشتیم. در خیابان طبرسی مشغول شکستن شیشههای بانک بودیم. شهید هاشمینژاد مقابل بانک ایستاد و گفت به بانک چه کار داریم؟ جالب اینکه ما یک ساعت قبل در سخنرانی هاشمینژاد شرکت کرده بودیم، اما اخوی ما ایشان را به چهره نمیشناخت.به من گفت حسن اینجا یک آخوند ساواکی هست و به ما اجازه ی شکستن شیشههای بانک را نمیدهد! ایشان میگفت بانک تعلق به مردم دارد و ما نباید آن را تخریب کنیم.هدف اصلی در آن زمان بانک نبود.
هتل هایت در آن زمان بالاشهر تهران بود.در خیابانهای بالاشهر به دلیل پهن بودن خیابانها و حضور ساواکیها کسی روی دیوار شعار نمینوشت.چون خانه ی ما نزدیکتر بود بعضی از شبها به همراه برادرم میرفتیم و روی همه ی دیوارها شعار مینوشتیم.روی دیوار مقابل خانه ی رئیس شهربانی مشغول نوشتن بودیم، پسرعمه ام روی دیوار نوشت شاهنشاه آریامهر. از او پرسیدم چرا نوشتی شاهنشاه آریامهر؟ گفت در ابتدا مینویسم شاهنشاه آریامهر، اگر کسی نگاه نمیکرد اول آن مینویسم «مرگ بر».
هنگامی که ما مشغول نوشتن بودیم دو ماشین گشت پلیس از دو سمت خیابان آمد و ما گیر کردیم. پایین دیوار این خانه هم مانند خانههای غربی باز بود.چون راه فراری نداشتیم به داخل خانه ی رئیس شهربانی پریدیم.ما دو ساعت در آن خانه مخفی شده بودیم. پلیسها دائما به دنبال ما میگشتند و باورشان نمیشد که ما به خانه ی رئیس شهربانی رفته باشیم. به این میگویند بنیادگرایی فعال. اما از سویی دیگر در مسجد محل و در میان بستگان، افراد متدین زیادی وجود داشتند، زمانی که بحث سیاسی راجع به شاه پیش میآمد میگفتند: اینکه شما پشت سر شاه غیبت میکنید درست است؟ شما از کجا میدانید او نماز نمیخواند؟ این میشود بنیادگرایی منفعل.
اولین تظاهرات در انقلاب، در مشهد قبل از قم، توسط زنها صورت گرفت
میدانید که اولین تظاهرات در انقلاب، در مشهد قبل از قم، توسط زنها صورت گرفت. مادر من هم در آن تظاهرات حاضر بود. یکی از بستگانمان به مادرم میگفت: روایت داریم مرد نباید صدای زن نامحرم را بشنود. شما چگونه در تظاهرات شعار میدهید؟ شعور نداشت که آن روایت مربوط به زنانی است که با لحن خاصی صحبت میکنند که حس جنسی را تحریک میکند، نه زنانی که همراه مردها شعار مرگ بر شاه سر میدهند. اگر کسی با این صدا تحریک شود مریض است.
این سخن یک انسان مذهبی است که شعور ندارد. از کنار مشروب فروشی رد میشود اما اهمیت نمیدهد و ذکر میگوید و میگذرد.در زمان جنگ که وظیفه اش دفاع است میگوید کسانی که در جبهه کشته میشوند شهید نیستند زیرا امام زمان هنوز ظهور نکرده است.ما تا حد مرجع تقلید از این انسانها داشتیم و داریم که در نجف اشرف و قم مرجع تقلید هستند.عقلانیت اسلامیشان صفر ولی دانش فقهیشان 80-90-100 است.
یکی از همین آقایون اوایل انقلاب راجع به یک فیلمی که پخش میشد به امام نامه نوشتند این چه فیلمی است که در حکومت اسلامی پخش میشود، در حالی که خود این آقا خودش در انقلاب حضور نداشت. از او پرسیدند چطور؟ گفت خانومی در این فیلم برخلاف موازین شرعی بازی میکند که من پیرمرد ملاحظه میکنم و نمیبینم. امام فرمودند فیلم را بیاورید تا من ببینم، بعد از آن گفتند لطفا تذهیب نفستان را بیشتر کنید چون این فیلم اشکال شرعی ندارد. البته این توجیهی بر بعضی فیلمهای ساخته شده در این سالها نیست. افراط یا تفریط نه تعادل.
بعضی برای مسئولیت منتظر نماندند و باور داشتند تا قبل از ظهور حضرت باید منتظر فعال باشند نه منتظر منفعل. منتظر دو گونه است، منتظر شجاع و ترسو. منتظر خداخواه، منتظر خودخواه. منتظر مجاهد، منتظر غائب. این دو نوع دینداری است.
مقدمات انقلاب اسلام این گونه به وجود آمد که جلوههای جمعی بنیادگرایی زیاد شد.برای مثال شروع کردند به مسجدسازی، حسینیه سازی. معلوم بود که عطش بازگشت به مذهب دارند. بعد فکر ایجاد شبکههای رادیویی و تلویزیونی مذهبی شدند. در اوایل محدود بودند و معتقد بودند رسانههای مذهبی فقط باید در زمان اذان، اذان بگویند. بعد به فکر حذف صحنههای فساد جنسی از فیلمها افتادند. اینها خود تجلی مقاومت با یک تعریف جدید بود. سوم به احیای تعطیلات مذهبی پرداختند تا تعطیلات دیگر تا تاریخ شاهنشاهی دوباره هجری شود. اتفاق چهارم شلوغ شدن مساجد بود. اتفاق پنجم این بود زنانی که به برهنگی افتخار میکردند مانند زنانی که در مسابقات زن شایسته سال شرکت میکردند. بعضی از اینها باحجاب شدند و این تغییر از دانشگاه آغاز میشود. ناگهان دختران برهنه در دانشگاه باحجاب شدند. کم کم ظاهر پسرها هم تغییر کرد. نماز میخواندند و محاسنشان را بلند میکردند. در حالی که در زمانی کسی جرات روزه گرفتن و نماز خواندن را در دانشگاه تهران نداشت. اگر فرصت برای خواندن نماز کم بود پشت سرویسهای بهداشتی نماز میخواندند.
ولی به تدریج در دانشگاههای اسلامی نماز جماعت برگزار شد. کم کم شروع به اسلامی کردن رسانههای مدرن کردند. چراغهای بیشتری برای روشن نگه داشتن مساجد در شب نصب شد. نسخههای قرآن در ساختمانها، ادارات و حتی تاکسیها دیده میشد. شعارهای مذهبی در همه جا دیده میشد. نشانههای شفاهی برای تعریف عدالت، انقلاب و پیشرفت تغییر کرد.
بنیادگرایی اسلامی مانند سایر ایدئولوژیها کم کم اصطلاحات خود را وارد کرد. تا آن موقع آنها که سیاسی بودند اصطلاحات مارکسیستی به کار میبردند و کسانی که سیاسی نبودند اصطلاحات غربی و انگلیسی و فرانسوی را به کار میبردند. در آن زمان سبک زندگی غربی در همه جا حاکم بود.
آنها از شعار اسلامی ایرانی میترسند حتی اگر موفق نشوید که انشاالله موفق خواهید شد. غربیها از کلماتی مانند تمدن سازی، تولید علم و اسلام ایرانی میترسند.
اصطلاحاتی که پس از انقلاب بر سر زبانها افتاد این گونه بود؛ تا قبلش میگفتند دموکراسی، سوسیالیست، جامعه ی مدنی … اما یک آیت الله و پیرمرد آمد و شرایط تغییر کرد و ادبیات دیگری به وجود آمد؛ مستضعف، مستکبر، جهاد، شهادت و ولایت. فقط کلمه تغییر نکرد. وقتی کلمه تغییر میکند یعنی زاویه ی دید تغییر کرده و این شروع تمدن سازی است. بعضی کلمات تا قبل از این جریانات اصلا وجود نداشت اما هم اکنون در کل جهان اسلام گسترش پیدا کرده است.
به برخی از این مفاهیم توجه کنید:
جاهلیت که به معنای جامعه نادان گناهکاری است متشکل از مسلمانان و غیر مسلمانان که سبک زندگی جاهلیت دارند و در مسیر مستقیم زندگی نمیکنند. فساد یعنی تباهی اخلاقی در جامعه به خصوص در بین نخبگان جامعه که حاکمیت داشتند.توحید یعنی عقیده به وحدانیت خداوند در برابر شرک.از نظر امام شرک فقط شرک کلامی نیست، بلکه شرک سیاسی، شرک اقتصادی، شرک در تمدن سازی، شرک معرفتی هم هست. کنز یعنی تراکم ثروت و سرمایه داری افراطی و ذخیره ی کالا و ثروت توسط عده ای خاص علیه منافع عمومی جامعه ی اسلامی که این افتخار جامعه ی سرمایه داری است و کنز موتور جریان سرمایه داری است اما ناگهان کنز از افتخار به ضد افتخار تبدیل شد و ساده زیستی تبدیل به افتخار شد. منکر یعنی بازداشتن جامعه از کار زشت، اعمال فاسد، ظلم و دروغ. کلماتی مثل کافر و مومن حذف شده بود ولی دوباره آمد.
اوایل انقلاب کسانی بودند که ماشین گران قیمت داشتند و آن را به زحمت تهیه کرده بودند. و هدفشان این بود که در خیابان مورد توجه دیگران قرار گیرند و دیده شوند و در دوران انقلاب این افراد ماشینشان را تا یک سال از خانه بیرون نیاوردند. ازدواجها به سمتی رفت که مهریه بعضی از زوجها سری کامل المیزان بود. ازدواجهای ساده رواج پیدا کرد. برای مثال مهریه ی یکی از بستگان ما این بود که وقتی مستطیع شدند امکان ازدواج 5 زوج جوان را فراهم کنند.
بچههایی داشتیم که غذا نمیخوردند و به افراد نیازمند میدادند و یا با وجود اینکه مرفه بودند کارگری میکردند. ما در جنگ این مدینه ی فاضله را دیدیم که هر کس هر چقدر پول داشت روی تاقچه میگذاشت و هر کس به هر اندازه که نیاز داشت برمیداشت و کسی متوجه نمیشد چقدر پول گذاشته میشد و چقدر برداشته میشد. و این همان است که در زمان حضرت حجت اعتقاد داریم اتفاق میافتد و همه یک جیب واحد دارند.
سوال: بنیادگرایی فعالانه در شرایط سیاسی فعلی باید چه استراتژی داشته باشد؟
رحیم پور: ببینید کلمه بنیادگرا را آنها روی ما گذاشتند. حالا کلمه بنیاد به معنی رادیکالیزیم به کار رفته و در دلش تعصبی افراطی وجود دارد. به جای بنیادگرایی ما همان تعبیر مکتبی بودن را به کار میبریم. حتی اصولگرایی را هم به کار نمیبریم زیرا امروز بار جناحی سیاسی پیدا میکند. در اوایل که این کلمه طرح شد منظور این نبود. امروزه شرایط ما در خارج و داخل در بهترین شرایط یک قرن گذشته قرار دارد. میدانید شما کی متولد سیاسی شدید؟ در بهترین موقعیت سیاسی که انقلابیون در صد سال گذشته تجربه میکنند. اصلا تصور اینکه در دانشگاههای ما چند صد هزار دختر و پسر مسلمان، محجبه، متدین با برنامههای اعتکاف، بازدید از مناطق جنگی و… باشند، نبود. یک زمانی بودند کسانی که درد داشتند و گوش گدایی میکردند. زمانی بود کسانی چون مطهری که امروزه تبدیل شدند به استاد مطهری، به زور میگشتند و 20 نفر آدم را پیدا میکردند. شرایطی بود که حجاب و ظاهر اسلامی مورد تمسخر بود. امکان تجمع نبود و کتاب برای مطالعه وجود نداشت. بسیاری از مردم در زمان شاه به جرم مطالعه ی چهار صفحه به زندان میرفتند.
کسی حتی برای گفتن فتوای فقهی امام حق ذکر نام ایشان را نداشت. به یاد دارم در رساله ی مخفیانه ای که در خانه ی ما وجود داشت، برای ذکر فتواهای امام نام کامل ایشان نوشته نمیشد، «خ» نوشته میشد. رساله ی فقهی امام 6 ماه زندان داشت. شما در وضعیتی هستید که اگر زمانی این کارها ننگ بود امروزه افتخار است. چشم کل دانشگاههای عربی و اسلامی به شما دانشجویان ایرانی است. میگویند اینها به فضا ماهواره فرستادند، در جبهه ی علوم انسانی وارد عرصه شده اند. آنها به چهارهزار شهید دانشجوی ما افتخار میکنند.
معاون رئیس جمهور روسیه در یک جلسه ی رسمی به من گفتند: حرفی که من میزنم نه در جایگاه مقام رسمی روسیه، بلکه نظر شخصی خود را میگویم و آن اینکه همه ی دنیا به مردم شما، به نظام شما با غبطه نگاه میکنند. ما حتی در جلساتی با آمریکا، فرانسه، انگلیس و ناتو داریم آنها هم که دشمن شما هستند، در جلسه به شما احترام میگذارند یعنی ته دلشان به شما احترام میگذارند. با اینکه میخواهند سر به تن شما نباشد. دید آنها این است که ایران رهبر و ملت شجاعی دارند و 30 سال است که مشغول تمدن سازی هستند. شرایط خوبی است. باید پرچم جمهوری اسلامی را بالا نگه دارید و لازمه ی آن مطالعه آثار شهید مطهری، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی، روایتهای الحیات و میزان الحکمه و سایر کتب است که باید در کنار دانشجو بودن به آن بپردازید. داد بزنید و نگذارید این پرچم پایین بیاید. تشکل دانشجویی باید خرمگس باشد نه مگس. پیله کنید و نگذارید مسولین آرام بنشینند. باید احساس کنند تحت نظارت بچه مسلمانهای دانشگاهند.
اگر اشتباه اقتصادی، خیانت سیاسی، افراط و تفریط اتفاق افتاد. بیانیه بدهید و اعتراض خودرا اعلام کنید. میتینگ برگزار کنید. در سایتها مصاحبه کنید. اجازه ندهید از طرف شما خاطرها جمع شوند. در همه شرایط امر به معروف و نهی از منکر، مثل نماز و روزه واجب شرعی است. البته باید شناخت درست از معروف و منکر داشت. امر و نهی هم یک عمل انقلابی است و روش خاص خود را دارد. آداب و اخلاق دارد. آداب شرعی، اخلاقی و قانونی انتقاد و اعتراض باید رعایت شود. اما باید ایستادگی کرد.
در داخل پرچم را بالا نگه دارید. جمع خودتان را رشد دهید. با تشکلهای دانشجویی خارج کشوردر جهان اسلام مرتبط شوید. اگر ارتباط وجود دارد، تقویت کنید. گاهی حرفهای شما بر روی تشکلهای خارجی ده برابر تاثیر دارد. چشم آنها به شماست .
سوال: باتوجه به کمرنگ شدن ارزشها در جامعه شاهد پررنگ شدن بنیاد گرایی منفعل هستیم، چه راهکارهایی برای مقابله با این وضعیت باید اتخاذ کرد؟
رحیم پور: این تصور که همه فکر میکنند در دهه اول همه ارزشی بودند وحالا غیر ارزشی شده اند، تصور غلطی است. دهه شصت این گونه نبوده که همه شبها مشغول نماز شب باشند و روزها هم در حال جهاد، عبادت، تولید کار و علم باشند. اکثریت الکی خوش بودند، هستند و خواهند بود. اکثریت زندگی عادی خود را میکنند.
ملت شریف ایران انقلاب نکرد. یک عده ای از ملت شریف ایران انقلاب کردند. ملت شریف ایران 8 سال در جنگ مقاومت نکرد. بخشی از ملت شریف ایران در جنگ بودند. بخش دیگر وقتی دیدند جنگ تمام شد تنها تبریک گفتند. اخلاق ملتهای شریف! این گونه است. لحظه ای که باید از جان، مال، فرزند و آبرو بگذرند، اکثریت حاضر به انجام چنین کاری نیستند. اقلیت فداکاری هستند که این روحیه را دارند. بعضیها فقط تماشا میکنند.
« اذا جا نصرالله والفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا« مقاومت و فتح که اتفاق میافتد، همه ورود پیدا میکنند و میگویند دل ما با شما بود. در زمان خطر یک عده تماشا میکنند و میبینند در جلوی میدان هر ده نفری که میروند سه نفر برمیگردند. بقیه یا برنمیگردنند یا زخمی برمیگردند. وقتی دعوت به جهاد میشوند، این گونه پاسخ میدهند: خانههایمان خالی است. بی صاحب است ما میرویم مراقب خانه باشیم. بعد در اتمام جنگ هم اگر شکست بخورید، میگویند: نگفتیم نروید. اگر پیروز شوید و برگردید، میگوییند: تقبل الله، یا لیتنا کنا معکم. فنفوز فوزا عظیما.
اینها همه طبق آیات قرآن است.
این وضعیت مخصوص شرایط فعلی نیست. آن زمان هم همین گونه بوده است. در همان زمان هم همه به دنبال جبهه رفتن نبودند. بخشی از افراد به فکر زندگی خود بودند. این مفاسد همیشه بوده است. دوست دختر و پسر آن زمان هم بوده است. اختراع جدیدی نیست. فساد آن زمان هم وجود داشت.
انقلاب را یک اقلیتی شروع کردند. به تدریج بقیه همراه شدند. جمع زیادی پیوستند که قابل تقدیر است. هیچ ملت دیگری این گونه ملحق نشد. ملت ایران همه ملحق شدند. این تصور غلطی لست که دهه شصت همه انقلابی و مجاهد بودند. همه نماز شب خوان وشهید بودند. دروغ و کلاهبرداری وجود نداشت. الان تعداد بچههای فداکار و مجاهد نسبت به آن زمان به تصور من بیشتر است . منتها صحنه بروز بوجود نیامده است. اگر جنگ شود، همه شما در دو سه ماه اول حضور پیدا میکنید. اگر الان اول انقلاب بود شما هم همانند آنها عمل میکردید. دختران جوان در پشت جبهه و مناطق محروم خدمت میکردند. حضور فعال بچهها را در اردوی جهادی ببینید. هیچ قشری به اندازه دانشگاهیان ما اردوی جهاد ی شرکت نمیکند.
اول انقلاب هم همین گونه بود. تمام نهادهای انقلابی مثل سپاه و جهاد را اول انقلاب دانشجوهای ما ساختند. کسانی در جبهه حضور داشتند که سن آنها بین 17 تا 23 سال بود. فرماندهان جنگ ما همه جوان بودند. اکثر بچههای جبهه، دانش آموزان دبیرستانی بودند. وضعیت الان بدتر از آن موقع نیست. درصدی نگاه کنید. در شرایط فعلی جنگ نیست. خود جنگ فضا را متفاوت میکند. در شرایط فعلی که جنگ هم نیست ما این همه جوانان خوب داریم. افرادی که هم میگوییم بد هستند، اگر موقعیت پیش بیاید تغییر میکنند. ما آدمی دیدیم که به جبهه آمد و حتی نماز خواندن بلد نبود. تمام بدنش خالکوبی داشت. در جبهه غواص شد. در عملیات اولین شهید غواص لشکر شد. همه نمازهای قضای خود را در همان مدتی که در دوره اردو بود، خواند. مدام مشغول نماز و توبه و انابه بود. به تعبیر امام این ادم در چهل شب، ره صدساله را طی کرد. الان هم اگر موقعیت پیش بیاید، این مواردتکرار میشود.
آن زمان ماهواره و اینترنت نبود. وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت. بدترین ابزار فساد آن زمان، مجلههای فاسدی بود که یک عده استفاده میکردند. امکانات برای فساد وجود نداشت. با این وجود قشر فاسد زیادی داشتیم. در شرایط فعلی با توجه به امکانات ارتباط جمعی ، سفرهای خارجی وباز بودن دروازههای فساد در دانشگاهها این همه بچه مسلمان خوب داریم. اعتکاف، اردوهای جهادی اینها را میبینیم. از مسئولین مطالبه گری میکنند. اجازه ندهید شما را از این وضعیت مایوس کنند. با این که شرایط بدتر از دهه شصت است اما وضعیت نسبت به دهه شصت بهتر است. در حال حاضر جوانان خیلی بهتری داریم.
سوال: در زمان شاه جو علیه دین بود و اسلام آمریکایی وجود داشت. با این وجود مردم کارهای بزرگی کردند. در حال حاضر علاوه بر وجود حکومت انقلاب و دین، علت این که بنیاد گران فعال در دانشگاه با اقلیت مواجه هستند و به عقب افتاده بودن محکوم میشوند، چیست؟
رحیم پور:این تصور شما هم غلط است. این که مطرح میکنید ملت آن زمان دست به چنین کار بزرگی زدند قبلا هم گفتم که کل ملت نبودند. جوانان مومن و مجاهد بودند که انقلاب کردند.اگر ملت ان زمان دست به چنین کار بزرگی زد؛کل ملت نبودند ؛ بلکه بچههای مومن و مجاهد بودند .کم کم ورق برگشت و آنها مقاومت کردند و خداوند هم کمک کرد و انقلاب پیروز شد و بقیه هم ملحق شدند. ملت الان ما از ملت سال 57 هم شعور و هم شرفش بیشتر است. راهپیمایی 22 بهمن را شوخی نگیرید ؛در دنیا بعد از این همه سال از گذشت انقلاب محال است راهپیمایی شود و دنیا دیوانه میشود از دیدن این تصاویر.ملت ما درست است ضعفهایی دارد ولی نقاط قوتی هم دارد .
کمتر ملتی را میبینم که شعور سیاسی اجتماعی اش به اندازه ملت ما باشد.امریکاییها با اینکه توسعه یافته هستند ولی آنقدر مردم ساده ای هستند که هیچ چیز سرشان نمیشود و وقتی با دانشگاهیانشان حرف میزنی هیچ چیز از مسائل سیاسی نمیدانند ولی در ایران حتی با شاگرد نانوایی اگر صحبت کنید میتواند مسائل خاورمیانه را تحلیل کند و همه قشری در مورد سیاست نظر میدهند البته ایرانیها افراط و تفریط هم میکنند ولی نسبت به اکثر ملت جهان امتحان بسیار خوبی دادند.
امام در وصیت نامه اش گفت من شهادت میدهم ملت ایران از ملت حجاز در زمان پیامبر و از ملت عراق در زمان امیرالمؤمنین بالاتر است البته همه ملت نبودند ولی بالاخره این بخش عظیمی از ملت بودند.
سوال: چه شده است که شیوه زندگی غربی که در زمان انقلاب از آن فاصله گرفته شد دوباره دارد احیا میشود و فساد گسترده میشود؟
رحیم پور: شیوه زندگی غربی در جامعه ما هیچوقت نابود نشد؛ گفتمان حاکم بود و در دوره ای گفتمان محکوم شد. در دوره جنگ مسائل فرق میکرد و هفته ای دو روز شهید میآوردند و در هر محله ای حجله میزدند و فضا فرق میکرد با جامعه ای که هیچ کدام از این خطرها نیست . اما آیا اوضاع بدتر شد؟ بله من این را قبول دارم چون در حاکمیت مشکل بود به خصوص در سالهای دهه دوم و سوم انقلاب و جریان آدمهای خوب با سوابق خوب اما غرب زده ؛ روحانی و غیر روحانی؛ یکی این مسئله کمک کرد و دیگری هم بعضیها خودشان اشرافی شدند و نیز فشار رسانه ای غرب و رسانه هم کمک کرد.و دیگری به روز نشدن فرهنگ رسانه . اما بالاخره هوسرانی و خوشگزرانی و … هم بی تاًثیر نبود.
اما اگر ما نظم و دقت و تلاش و خستگی ناپذیری را داشته باشیم چرا پیروز نشویم؟ قرآن میفرماید شما وقتی در حال جنگ با دشمن هستید همان اندازه که شما جراحت برداشتید طرف مقابل شما هم برداشته است.شما وقتی شکست هم بخورید باز هم پیروزید و برعکس. بنابراین آخرت را نمیشود کنار گذاشت ولیکن دنیا هم به اندازه خودش مهم است.ملتی که مصرفش از تولیدش بیشتر است آسیب پذیر و عقب مانده است ولی ملتی که تولیدش از مصرفش بیشتر باشد این ملت غلبه میکند و آقا میشود.ملتی که اسراف میکند علاوه بر شکست خوردن در دنیا از جنبه معنوی هم دور میماند و از خدا هم دور میشود .قرآن میفرماید ان الله لا یحب المسرفین.
چرا معاویه بر حضرت امیر پیروز شد؟ بنابراین نتیجه بگیریم آنهایی که پرچم آخرت را بالا میبرند شکست میخورند؟ نه این طور نیست در تاریخ اتفاقهای زیادی افتاده و در زمان حال شاهد این پیروزی بودیم . حضرت علی فرمودند والله معاویه از من سیاسی تر و زرنگ تر نیست ولی تقوا دست من را بسته است و نمیتوانم و دروغ بگویم و خیانت کنم و آدم بکشم. اگر در دوره ای جبهه مسلمان و مؤمن شکست میخورد؛ الان جبهه ایمانی مدام در حال پیروزی است. اسرائیل اول در جنگ 33 روزه و بعد در 22 روزه و بعد در جنگ 8 روزه شکت خورد .آن هم از ایران شکست خورد. تازه بچههای ما مستقیم با اسرائیل در جنگ نبودند و با واسطه بود و به هشت روز اسرائیل به غلط کردن افتاد.
سوال: به نظر شما نباید در برابر متحد دانستن سنی و شیعه ساکت ماند؟ حال که صهیونیست تمام تلاشش را برای براندازی اسلام میکند آیا اختلاف شیعه و سنی را مطرح کرد؟
رحیم پور: خیر .بعضیها فکر میکنند منظور از وحدت شیعه و سنی این است که آنها خوب کردند که حضرت زهرا را زدند یعنی اهل بیت حق حکومت نداشتند! خیر معنی اش این نیست.شما به عنوان شیعه با برادران مسلمان غیرشیعی که اکثریت مسلمانان جهان هستند که دارای مشترکاتی هستید مثل اصول اخلاق و پیامبر و …. و دشمن مشترکی داریم که اسلام را تهدید میکند .اختلافات نظری در مباحث تاریخی حدیثی و فقه به جای خود محفوظ است ولی1 تکفیر نمیکینم و 2 جنگ داخلی به راه نمیاندازیم و گفتگوی علمی بین علما با رعایت اخلاق و ادب بدون تکفیر باید انجام شود. وحدت اسلامی این است نه اینکه ما شیعهها کمی سنی شویم و سنیها کمی شیعه شوند و بشویم شنی! خیر ما شنی نیستیم و شیعه ایم آن هم شیعه باشعور. و شیعه ای منجی جهان اسلام و اهل سنت باید باشد.
جسارتا اولین تظاهرات زنان در زنجان بود. بعد از زنجان توی مشهد برگزار شد.