تریبون مستضعفین- نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به سردبیری مهدی همازاده اداره میشود، در شماره پنجم (خرداد۹۱) پروندهای راه به اندیشهها و عملکرد انجمن حجتیه اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه میخوانید به قلم «رضا اکبری آهنگر» نوشته شده است.
انجمن حجتیّه در سالهای اوّلیهی انقلاب برای اثبات همگامی با نظام جمهوری اسلامی، به دلایل گوناگونی تمسّک میجست. یکی از این دلایل که همچنان نیز مورد استفادهی آنها قرار میگیرد، نام افرادی است که در خدمت انقلاب و جمهوری اسلامی بوده و سپس به درجهی شهادت نائل گشتهاند. بهعنوان مثال، انجمن در مهرماه 1360 اقدام به انتشار ویژهنامهای به مناسبت هفته جنگ کرد که به «مرزبانان» موسوم بود. مقاله راهیان شهادت، مطلب صفحهی43 این نشریه بود که نام شهیدان عضو انجمن حجّتیه نظیر حبیبالله روستایی، محمدجعفر کاشف، محسن عبّاسی، حمیدرضا مانی، ابراهیم داودآبادی، یونس امامینسب، محسن پالیزبان، ابراهیم پالیزبان، ایزدی، محمدباقر پشمینهآذر، علی پاینده، سعید جعفری، سعید دلنواز، مراد حسنوند، عبدالرّضا زیدپور، مرتضی مهدیانی، فرهاد کشازرع، عابدین عبّاسی، غلامرضا اویسی، مصطفی ابراهیمیمجد، عبدالحمید غرویان و امیرعبّاس ابنالرّضا در آن ذکر شده بود.
بنای آن نداریم تا بگوییم هیچیک از این افراد در زمان شهادت، عضو انجمن حجتیّه نبودهاند، امّا توجّه به چند نکته در اینباره ضروری است. اوّل آنکه برفرض همهی افراد مذکور سابقهی عضویّت در این گروه داشته باشند، امّا حقیقت آن است که تعدادی از اعضای انجمن (بهخصوص ردههای میانی و پایینی) از مبانی اصلی تفکّر سران این گروه یا آگاهی کامل نداشتند و یا از عضویّت در آن بهعنوان فریب ساواک استفاده مینمودند. در ثانی بسیاری از دیگر افراد این گروه با اوجگیری نهضت امام و روشن شدن زاویهی تفکّر انجمن با رهبر انقلاب، بهتدریج از اینگروه جدا شده و به صف مبارزین پیوستند که با پیروزی انقلاب اسلامی، این جداییها به اوج خود رسید. تا آنجا که گروهی از افراد که سابقهی عضویت در انجمن داشته و حال، مخالف تفکّر شیخ محمود حلبی و یارانش شده بودند، گروهی به نام «عباد صالح» را در برابر انجمن تشکیل دادند. امّا متأسفانه انجمن بدون اشاره به این مسائل از سابقهی عضویّت افراد در راستای انقلابی نشاندادن خود، سوءاستفاده مینمود.
شهید روستایی: راه امام بهتر از راه شیخ حلبیست
بهعنوان نمونه حضرت آیتالله مهدویکنی دربارهی نفر اوّل این لیست یعنی شهید حبیبالله روستایی میگوید:
«من هیچوقت در جلسات آنها [انجمن حجّتیّه] شرکت نکردم و ارتباط مستقیم هم با رؤسای آنها نداشتم، ولی چنانکه گفتم چند نفر از اینها به مسجد ما میآمدند که یکی از آنها مرحوم شهید روستایی است که به جبهه رفت و شهید شد. او از مقلّدین امام بود و میگفت ما در عین حال که احترام برای آقای حلبی قائل هستیم، ولی حالا به ایشان میگوییم راهی که امام انتخاب کرده، راهی است که اساس بهائیت را از بین میبرد و این راه بهتر از آن راهی است که شما انتخاب کردهاید. وی میگفت ما ساعاتی زحمت میکشیم تا یک نفر بهائی را مسلمان کنیم یا یک نفر مسلمان را که بهائیها به دام انداختهاند، از دست آنها نجات بدهیم. اینها معمولاً اینطور کار میکردند و خیلی هم زحمت میکشیدند. واقعاً این بچّهها شب و روزها زحمت میکشیدند، دنبال جلسات بهائیها بودند تا فردی را که بهائیان می خواستند به دین خود درآورند، مانع شوند. شهید روستایی(رحمتاللهعلیه) اهل کَن بود. اینها بهخاطر علاقه به امام و در عینحال روی عواطفی که با آقای حلبی داشتند، برای ایشان احترام قائل بودند، امّا دیگر راه ایشان را نمیپسندیدند. از این رو خط امام را انتخاب کردند و تا آخر ایستادند و شهید شدند.» [۱]
امّا با این وجود، شیخ محمود حلبی برای رفع شبهات ایجادشده در جامعه نسبت به خودش، در زمان جنگ مصاحبهای انجام داد و در بخشی از آن گفت:
«ما در این جنگ، نزدیک به هفتاد شهید از افراد انجمن، از شهید و مفقود و مجروح داریم. دست رفته از بین، پا رفته از بین، گلوله به بدن رسیده و از کار افتاده، شهید شده، خدا رحمت کند مرحوم روستایی را، خدا رحمت کند مرحوم ابراهیمی را و امثال اینها. اینها همه افراد انجمن بودند، اینها تشویق شدند به مبارزه و به میدان رفتند و من اینها را شهید واقعی میدانم. چرا؟ زیرا که اینها روی یک نیّت و هدف پاکی، به پیروی از فرمان یک روحانی که آمده است و پیشوا است رفتند، چون الاعمال بالنیّات، روی این نیّت مقدس رفتند. اینها را من شهید میدانم. عقیده من این است و به افراد انجمن مکرّر گفتهام و هیچ مخالف با این جنگ نبودهام ابداً، بلکه موافق هم بودهام.» [۲]
هرچند در این مقاله بر آن نیستیم تا تفکرّات انجمن و رهبرش را درمورد جنگ و جهاد مورد نقد و بررسی قرار دهیم، امّا ناچاریم همین سخن شیخ محمود حلبی (که بهقول خودش در سال 56 گفته) را یادآوری نماییم که:
«اوّل شما يك افسر، يك پيشوا و رهبر معصوم جنگی پيدا كنيد، يك رهبری كه بتواند اداره اجتماع كند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت كافی نيست. پريشب گفتم، اوّل او را پيدا بكنيد، او را اقامه بهكار كنيد، مطرح داشته باشيد، نقشه صحيح طبق نظر اين رهبر معصوم داشته باش، آنوقت برو جانت را بده.» [۳]
وقتی شهید دیالمه عضو انجمن حجتیه میشود!
یکی دیگر از افرادی که از سال1358 شایعهی انجمنیبودنش در سطح جامعه پخش شد، شهید دکترعبدالحمید دیالمه بود. این شایعه چنان علیه این شهید مظلوم گسترش یافت که متأسّفانه همچنان نیز برخی از انقلابیّون برآن معتقدند. و انجمن حجّتیّه نیز همچنان شهید دیالمه را به خود منسوب میکند. امّا علّت و منشاء پخش این شایعه به زمان تبلیغات اوّلین دورهی ریاست جمهوری باز میگردد. آنجا که خطر بنیصدر برای دیالمه و دوستانش محرز شده بود، لذا تمام تلاش خود را انجام میدادند تا بتوانند پیش از برگزاری انتخابات، چهرهی حقیقی بنی صدر را به خواصّ و عوامّ بشناسانند. اما متأسّفانه نه تنها به هشدار آنها توجّهی نمیشد، بلکه متّهم به تندروی و اختلافافکنی میشدند. ولی شهید دیالمه که حقگویی را بر عافیتطلبی ترجیح میداد، تصمیم گرفت تا در جلسات و سخنرانیهای خود رسماً به افشاگری علیه بنیصدر اقدام کند.
دکتر سعید جلیلی اوّلین افشاگری علنی شهید را علیه بنی صدر، اینگونه به یاد میآورد:
«دو ماه به انتخابات رياست جمهوری مانده بود. شبی در پايان سخنرانی شهيد ديالمه در دانشكدهی علوم، يك نفر پرسيد نظر شما در مورد انتخابات رياست جمهوری چيست؟ شهيد ديالمه گفت: “نامزدها هنوز كامل نشدهاند؛ اما امشب در مورد يكی از آنها صحبت میكنم. انتخاب آقای ابوالحسن بنیصدر به رياست جمهوری برای كشور فاجعه در پیخواهد داشت.” خيلی غير منتظره بود. مجلس شلوغ شد. بعد كه كمی آرام شد جملهی دوّمش را گفت: “دليلش را میگويم و بعد حاضرم بنشينم با كسانی كه مخالف اين نگاه هستند، بحث كنيم. آقای بنیصدر به اصل ولايت فقيه اعتقاد ندارند.” جلسه دوباره شلوغ شد. در اين جلسه كليد مخالفت با بنیصدر زده شد و در جلسات بعد ادامه پيدا كرد.» با نزدیکتر شدن زمان برگزاری انتخابات، فعّالیتهای دیالمه و دوستانش نیز علیه بنیصدر بیشتر میشد. و با سفر تبلیغاتی بنیصدر به مشهد، این فعّالیتها به اوج خود رسید. با توجّه به قدرتی که شهید در مناظره داشت، شاید تأثیرگذارترین اقدام برای روشنشدن حقیقت، میتوانست برپایی یک مناظره بین او و بنیصدر باشد. لذا دوستانش، بنیصدر را به این مناظره دعوت میکنند. بنیصدر نیز در سخنرانیاش در حرم پس از اشاره به گروههای تندرویی که در دانشگاه بهوجود آمده و چماق برداشته و مانع از خدمت میشوند، قول میدهد تا در تهران با آنها صحبت کند.» [۴]
هاشم یارحمیدی ادامهی ماجرا را اینطور بیان میکند:
«وقتی بنیصدر آمد مشهد، دوستان دنبالش رفتند و درخواست مناظره كردند. اما او طفره رفت. بعد شهيد ديالمه، رفقا را جمع كرد، حدود30 نفر سوار قطار شديم و رفتيم تهران دفتر روزنامه انقلاب اسلامی[که به بنیصدر تعلّق داشت]. نشستيم و تماسهای زيادی گرفتيم. رفقا خيلی هم شعار میدادند. آنها هم میگفتند بنیصدر شهرستان است. بالاخره عدهای از سپاه آمدند و فرماندهشان گفت از بالا به ما دستور دادند كه اگر ظرف ده دقيقه اينجا را ترك نكنيد، همهتان را مثل گوسفند به رگبار ببنديم. بالاخره مجبور شديم آنجا را ترك كنيم. رفتيم قم، ديداری با علما داشتيم. آنجا هم شهید صحبتی توی مسجد اعظم قم كرد. باز شلوغ شد و يك عدّه طرفدار بنیصدر آمدند. بعد هم چند نفر از دوستان را گرفتند… . بعد از تحصّن جلوی روزنامهی انقلاب اسلامی، این روزنامه نوشت، جمعی منسوب به انجمن حجّتيه اين كار را كردهاند.[۵] بعد انجمن حجّتيه اطّلاعيهای داد و اين خبر را تكذيب كرد.[۶]» [۷]
امّا این موضوع مستمسکی برای نیروهای ضدّ انقلاب شد تا چنین تهمتی را به دیالمه گسترش و ادامه دهند.
بهعنوان نمونه هفتهنامهی مجاهد که ارگان سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بود نیز این شایعه را به چاپ رسانید.[۸] این موج چنان ادامه یافت که کمتر از یک ماه بعد که شهید دیالمه خود را نامزد انتخابات مجلس نموده بود، یکی از سئوالات دائمی که از او هنگام تبلیغات میشد، سابقهی عضویّتش در انجمن حجّتیّه بود. حتّی بعد از نمایندگی او در اوّلین دورهی مجلس شورای اسلامی، و حتّی تا هنگام شهادتش این شایعه همچنان در مورد او وجود داشت. تا آنجا که این شهید مظلوم در آخرین سخنرانی خود، باز هم ناچار میشود به چنین سئوالی پاسخ داده و بگوید:
«من این را یک توضیحی میدهم به شرط این که تو را بهخدا متعهّد شوید این را هرکسی پرسید، شما جواب بدهید. چون من دیگر واقعاً از جوابدادنش خسته شدم. تا بهحال در دنیا سابقه داشته که کسی برای نبود چیزی دلیل بیاورد؟ همیشه برای بود چیزی دلیل میآورند. شما میخواهید بگویید مثلاً حسنآقا عضو ساواک منحله بوده. آیا برای بودنش باید دلیل بیاورید یا برای نبودنش؟ یعنی میشود برای نبودن چیزی دلیل آورد؟ همیشه سند و مدرک در زمانی مطرح است که بودن چیزی باشد. به اعتقاد من مسئلهی انجمن حجّتیه امروز یک بازی سیاسی در موردش شده است. اوّلاً من عضو انجمن حجّتیه نبودم، عضو انجمن حجّتیه هم نیستم. مطمئن باشید که اگر من طرز تفکّر انجمن حجّتیه را پذیرفته بودم و در بینشان بودم، از أحدالنّاسی وحشت نداشتم که بگویم این اعتقادم است و رویش میایستادم و استدلال میکردم… . وقتی در مورد بنیصدر میگویم این طرز تفکّر، طرز تفکّر فاسدی است، روی آن میایستم. الآن میگویم طرز تفکّر آقای[میرحسین] موسوی را فاسد میدانم و میایستم. [حبیبالله] پیمان را طرز تفکّرش را فاسد میدانم و میایستم. جنبش مسلمانان مبارز را فاسد میدانم و میایستم. … پس یقیناً بدانید که اگر چنین چیزی باشد خیلی مرد و مردانه میایستم و میگویم [انجمنی] هستم و از آن دفاع میکنم و هیچ ناراحت نیستم که بگویم هستم. به اضافهی اینکه شما میدانید که امروز همهی کسانی که میخواهند زیرآبی بروند، میگویند “بله، ما بودیم اما آمدیم بیرون”. مگر من مریض بودم، خب میگفتم بله من هم بودم، منتها آمدم بیرون و موضوع، ختم میشد. یا میگویند یک گروه از آنها خیلی خوبند، آنها که آمدند و رهبری امام را پذیرفتند. ما هم میگفتیم بله، ماهم جزو آن گروهی هستیم که رهبری امام را پذیرفتیم و تمام میشد. لزومی نداشت که من روی این مسئله بایستم و بگویم[انجمنی] نیستم و نبودم. اما این معرکه به این زودیها حلّ نمیشود! …» [۹]
آری، این معرکه هیچگاه حلّ نشد، چرا که دکترعبدالحمید دیالمه تنها سهروز پس از این سخنرانی در فاجعهی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به شهادت رسید و انجمن حجّتیّه نیز شهادت او را تسلیّت گفت! تا مهر تأییدی باشد بر همهی شایعات. خواهر شهیددیالمه در اینباره میگوید:
«به یاد دارم بعد از شهادت ایشان، انجمن اطّلاعیهای بهعنوان تقدیر و تسلیت داد. این اطّلاعیه بهگونهای تنظیم شده بود که گویا شهید از اعضای انجمن حجّتیه بوده است. ما و برخی دوستان شهید، عکسالعمل نشان داده و ناراحتی خود را به یکی از دستاندرکاران انجمن اعلام کردیم که اگر شهیددیالمه عضو شما بود و حالا بهعنوان یک جوان گرانقدر تسلیت گفتید، چطور آن موقع که اینها از مشهد آمدند و در روزنامه انقلاب اسلامی متحصّن شدند، اطّلاعیه دادید که اینها از ما نیستند!؟ حالا که شهید شده، به نفعتان است که ایشان را به خودتان منتسب کنید!؟ اینقدر آدم، فرصتطلب؟! ما در آن زمان خیلی برآشفته شدیم.» [۱۰]
ارجاعات:
۱. خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین دکتر غلامرضا خواجه سروی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم زمستان1387، ص199
۲. علاوه بر نوار این سخنرانی، متن کامل این مصاحبه در برخی از وبلاگ های حامی انجمن حجتیه موجود است. (به عنوان نمونه اینجا)
۳. علاوه بر آن که نوار این سخنرانی در سال 62 در جامعه پخش شد، متن کامل آن در کتاب درشناخت حزب قاعدین موجود است.
۴. مصاحبه نگارنده با دکتر سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنيت ملی در دولت نهم و دهم، از دوستان شهيد
۵. روزنامه ی انقلاب اسلامی، ۵۸/۱۱/۲
۶. روزنامه ی انقلاب اسلامی ، ۵۸/۱۱/۱۶
۷. مصاحبه نگارنده با هاشم یار حمیدی، از بستگان، دوستان و همراهان شهید
۸. هفته نامه مجاهد، ۵۸/۱۱/۹
۹. سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران،۶۰/۴/۴،کانون فرهنگی نشر اسلام(متن پیاده شده از نوار)
۱۰. مصاحبه نگارنده با خواهر شهید
دست شما درد نکنه که تمام تلاشتون رو برای تطهیر عظیم ترین شبکه تشکیلاتی کشور و اصلی ترین خطر انقلاب انجام میدید.
حالا داره دستم میاد چرا امام توی 2سال آخر حیاتشون این همه نسبت به خطر حجتیه ها (که اون موقع در اوج ضعف بودن و هیچ خبری ازشون نبود)برای آینده انقلاب به مسئولین و ملت هشدار میداد.
آدم خوبه قبل از نظر دادن یه نگاهی به متن مطلب بندازه و با خوندن تیتر نظرات عجیب ننویسه