تریبون مستضعفبن- سید رسول فتوحی
مهرجويي پايه ثابت جشنواره هاست و هميشه هر طور شده فيلمي را مي رساند تا عريضه اش خالي نباشد اما فيلم امسالش ظاهرا مستند است مستندي از يك اردوي گروهي به ويلايش در شمال! فيلم همانطور كه در ابتداي آن تاكيد مي شود به دنبال نوعي كل كل لورل-هاردي وار است كه سعي دارد مخاطب را بخنداند و بازي خاص و نه چندان خوب بهداد و عطاران گواه ديگري است بر اين مدعا. اما با شوخي هاي كشدار و بي مزه اش حتي نمي تواند تماشاگر را روي صندلي سينما نگه دارد و چون حرفي براي گفتن ندارد مخاطب را سردرگم و گيج مي كند.
فيلم ملغمه اي از همه چيز است و هيچ چيز هم نيست. دعواي بي دليل دوستان گرمابه و گلستان بر سر هيچ و پوچ و بهم خوردن رفاقت چهل ساله شان همانند همان بازي شطرنج دكتر و مهندس است كه خودشان هم مي دانند فقط يك بازي است و از بهم ريختن آن باكي ندارند و در انتها دوباره به وضعيت اول باز مي گردند.
“چه خوبه كه برگشتي” يك سركاري بي مزه است كه لابد سازنده آن غرق در تفكرات فلسفي خويش از آن داستان گوگول لذت برده و گمان كرده هر اثري كه در مورد وي و اطرافيانش صدق كند بقيه مردم را هم درگير خواهد كرد، فيلمي كاملا خصوصي و شخصي است كه احتمالا فضاي زندگي سازنده و دست اندر كارانش را نشان مي دهد.
در مورد فيلمنامه به عنوان اساس كار بعيد مي دانم فيلم اصلا فيلمنامه اي داشته باشد. جريان ساده و سطحي فيلم مي خواهد همان شعر خيام را كه “دوزخ شرري ز آه بيهوده ماست…” و در ابتدا و انتها روي ان تاكيد مي كند، در ذهن مخاطب تداعي كند و مروج نوعي الكي خوشي پوچ و بيهوده باشد،جدا از اينكه شعر تحريف شده و آه به رنج تبديل شده است اصلا مقصود شعر با آنچه توسط آقاي مهرجويي بيان شده متفاوت است و نشان از عدم درك صحيح شعر دارد. آخرين ساخته مهرجويي فيلم بدي است كه بدون توجه به مخاطب فقط كار خودش را مي كند، از لحاظ تكنيك و نحوه بيان هم فيلم گيج است و معلوم نيست چرا از دوربين روي دست استفاده مي شود( شايد به خاطر اين كه فيلم مستند است!)، آنقدر گيج و بي محتوا كه ياد همان فيلم هامونش را زنده مي كند و البته نقدي كه شهيد آويني براي آن نوشت:
آقاي مهرجويي هم مثل هامون در اين شب تيره نيهيليسم رخت آويزي ندارد تا قباي ژنده و كپك زده خود را بياويزد- به شب نمي توان چيزي آويزان كرد!- و به همين علت هذيان مي گويد، هذيان هاي هاموني و هذيان همه براي آنان كه تشخيص نمي دهند شبيه فلسفه بافي است.
و نهايتا اينكه تريبون را نبايد فقط به خطيب ماهر و معروفي داد كه ديگر حرفي براي زدن ندارد بلكه برعكس بايد به جوان هايي هم كه حرفهاي زيادي براي زدن دارند اما هنوز به عنوان خطيب نامي در نكرده اند فرصت حرف زدن داد.
كاش كه برنمي گشتي…
Sorry. No data so far.