شنبه 09 مارس 13 | 15:10
وقتی مدیران مانع از پا گرفتن تشکلهای عدالتخواه و انجمن های اسلامی می شوند

مسئولین فرهنگی دانشگاه‌ها و سیاست امامزاده‌کشی

رضا نساجی

پای حرف های مسئولین وزارت علوم که بنشینید؛ می گویند کرسی های آزاداندیشی وظیفه ما نیست، خود دانشجویان باید پیگیری کنند. ما فقط آیین نامه و ضوابط را تنظیم می کنیم؛ اجرا کردنش با دانشجوهاست. اما وقتی سراغ دانشجوها می روی، می گویند ما برای راه انداختن کرسی های آزاداندیشی اقدام کردیم، اما آنقدر سنگ جلوی پایمان انداختند که یا از خیرش گذشتیم و یا اگر هم یکی دو مورد برگزار کردیم؛ عواقبش دامنگیرمان شد و به کمیته انضباطی احضارمان کردند و هیئت نظارت بر تشکلها؛ با تشکلمان برخورد کرد و …


تریبون مستضعفین- رضا نساجی (فعال سابق انجمن های اسلامی دانشجویان)

7489 حکایتی طنز است که مردم روستایی نزد به مرجعی رفته و و از ایشان خواستند برای مسجد روستا، مبلغ و امام جماعتی بفرستد که حتما سید باشد. عالم اجابت کرد و یکی از طلاب سادات را فرستاد. بعد از مدتی باز همانها مراجعه کرده و امام جماعت دبگری خواستند. عالم پرسید پس امام جماعت قبلی کجاست؟ گفتند: روستایمان امامزاده نداشت؛ لذا او را کشتیم و برایش گنبد و بارگاه ساختیم. حالا اگر یک امام جماعت هم بدهید، مشکلات روستای ما حل می شود!

حکایت مسئولین فرهنگی وزارت علوم هم حکایت اهالی همین روستاست. این بزرگواران از ابتدای روی کار آمدن دولت دهم تا کنون که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم، مدعی بوده و هستند که دانشگاه ها فضای تضارب آراء و محمل مناسبی برای فعالیت تشکلهای دانشجویی مختلف اند. اما وقتی به داخل دانشگاه ها می روی، می بینی هیئت نظارت بر تشکلهای دانشجویی دانشگاه ها با تشکلها برخوردهای انضباطی شدید می کنند و درخواست مجوز تشکلهای جدید را هم نادیده می گیرند. هیئت نظارت مرکزی هم عموماً به نفع دانشگاه ها رأی می دهد و چندان خودش را وارد دعوا با روسای دانشگاه ها نمی کند. در نتیجه سیل درخواست فعالان دانشجویی برای راه اندازی انجمن های اسلامی و یا احیای انجمن های تعطیل شده، بر مبنای تفکر انقلابی و خط امامی، بی پاسخ می ماند.

در دوران فعالیت در «انجمن های اسلامی دانشجویان» و همکاری با «دفتر تحکیم وحدت» مدتی با حکم دبیر تشکیلات، مسئول سرکشی به انجمن های اسلامی در دانشگاه های مختلف بودم. از دانشگاه زابل گرفته تا علوم پزشکی کاشان و شهرکرد و صنعتی اصفهان را سر می زدم تا وضعیت انجمن های جا افتاده از اتحادیه و یا انجمن های در حال راه اندازی را بررسی کنم. شاهد بودم که چگونه برخی فعالان دانشجویی برای راه اندازی مجدد انجمن اسلامی، هیئت موسس تشکیل داده و با طی کردن مراحل لازمه، درخواست مجوز می کردند. اما یا دانشگاه صراحتاً به آنها مجور نمی داد یا آنکه اعضای هیت موسس را آنقدر معطل می کرد تا فارغ التحصیل شوند! در برخی موارد شاهد بودیم که برای اعضای هیئت موسس پرونده سازی می کردند یا آنقدر گزارش های نامربوط در این نهاد و آن نهاد ارسال می کردند تا هیئت موسس به مهره های سوخته بدل شوند. وقتی هم تشکیلات تحکیم از عدم صدور مجوز گله می کرد؛ پاسخ می دادند که این هیئت موسس افراد ذی صلاحی نبودند! اما اگر فرد دیگری دارید معرفی کنید، بلافاصله به شما مجوز می دهیم!

حکایت؛ حکایت همان امام جماعت است؛ ظاهرا نسل اول باید برای تأسیس امامراده روستا؛ مظلومانه قربانی می شدند!

خدا می‌داند که در فضای افراط و تفریط آن زمان دانشگاه ها، و همچنین حجم تهمت و افترا به انجمن های اسلامی چقدر سخت بود – و همچنان هم هست- پیدا کردن پنج نفر نیروی فعال با عقاید سیاسی و فرهنگی درست و همسو با اتحادیه که آماده شنیدن انواع تهمت ها و تحمل انواع فشارهای مراحل اولیه راه اندازی انجمن را داشته باشند. بگذریم از اینکه می بایست چهار پنج ترم فرصت ادامه تحصیل داشته و هم بهانه سیاسی دست مسئولین نداده باشند تا مانعی بر سر راه صدور مجوز نباشد. درست است که گرایش دانشجویان به انجمن های اسلامی زیاد است و اگر انجمن ها وجود داشته باشند، استقبال ریادی از آنها می شود، اما مراحل اولیه راه اندازی بسیار مشکل است و به هر فرد علاقه مندی هم نمی شود اعتماد کرد. با این حال؛ مسئولین دانشگاه ها تصور می کنند هیئت موسس چیز دم دستی است که هر تعدادشان را که ردصلاحیت کردند ما یک گروه دیگر را معرفی کنیم!

این سیاست های سلبی در وزارت علومِ دولت نهم به طور خاص شامل حال تشکلهای همسو با «جنبش عدالتخواه دانشجویی» می شد و حال در دولت دهم؛ بیشتر متوجه «انجمن های اسلامی دانشجویان» همسو با «دفتر تحکیم وحدت» است. با این اوضاع؛ آیا می توان به پویایی دانشگاه ها، تضارب آراء و تحقق کرسی های آزاداندیشی امیدوار بود؟

پای حرف های مسئولین وزارت علوم که بنشینید؛ می گویند کرسی های آزاداندیشی وظیفه ما نیست، خود دانشجویان باید پیگیری کنند. ما فقط آیین نامه و ضوابط را تنظیم می کنیم؛ اجرا کردنش با دانشجوهاست. اما وقتی سراغ دانشجوها می روی، می گویند ما برای راه انداختن کرسی های آزاداندیشی اقدام کردیم، اما آنقدر سنگ جلوی پایمان انداختند که یا از خیرش گذشتیم و یا اگر هم یکی دو مورد برگزار کردیم؛ عواقبش دامنگیرمان شد و به کمیته انضباطی احضارمان کردند و هیئت نظارت بر تشکلها؛ با تشکلمان برخورد کرد و …

مرحوم استاد شهید مطهری در کتاب «حق و باطل» حکایت شیرینی دارند که تفاوت جامعه مرده و زنده را نشان می دهد. ایشان نقل می کنند: «یكی از دوستان ما كه مرد نكته سنجی است، یك تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یك درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم. وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم كه قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می كنند و به زبان حال می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود كه یك احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یك نظر تعظیم و تكریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می كردند. كم كم ساعت حركت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین كه راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.

این معمّا برایم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هركسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است مورد احترام است. تا ساكت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین كه به راه افتاد و یك قدم برداشت نه تنها كسی كمكش نمی كند بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب می شود. این نشانه ی یك جامعه ی مرده است، ولی یك جامعه ی زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلّم هستند نه ساكت، متحرّكند نه ساكن، باخبرترند نه بی خبرتر. پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها دو علامت بارزتر و مشخص تر حیات بودند كه عرض كردم و الّا علائم دیگر هم دارد.»(مجموعه آثار شهید مطهری، جلد 25، صفحه 426)

این حکایت؛ قصه اوضاع امروز دانشگاه های ماست. نزد هر کدام از مسئولین که می روی دلی پر درد از مشکلات فرهنگ و کلی طرح و برنامه دارند؛ اما از نبود آدم های دغدغه مند و دلسوز برای پیاده کردن آنها گله می کنند. اما در عمل، وقتی یک نفر اراده می کند کاری انجام دهد، همان مسئول، نه تنها حمایتش نمی کند که پدرش را درآورده و ایضا خونش را هم می ریزد(به منظور احداث امامزاده!)

اما خوشبختانه این روزها؛ مظلومیت بچه های انجمن اسلامی نادیده نمی ماند. هستند برخی رسانه های اصولگرا با مشی تحولخواهی که علبرغم تفاوت سلایق و گرایش سیاسی با این انجمن ها، حرف دل دانشجویان انقلابی و معتقد را می زنند و با انتشار بیانیه ها و مواضع آنان، می کوشند مانع از مرگ آزاداندیشی و چندصدایی در دانشاه ها و جامعه شوند. باید به آنان دست مریزاد گفت که به فرموده امام راحل درباره اهمیت نقد و پرسشگری در جامعه عمل می کنند: «نبايد ما ها گمان كنيم كه هر چه مي گوييم و مي كنيم، كسي را حق اشكال نيست. اشكال، بلكه تخطئه، يك هديه الهي است براي رشد انسانها» (صحیفه امام، جلد 20، صفحه451) و نیز توصیه رهبرمان که فرمود: «تنها راه‌ گسترش‌ فرهنگ‌ و توليد علم‌ و انديشه‌ در كشور ايجاد فضاي‌ نقادي‌ علمي‌ در پرتو آزادانديشي‌ حقيقي‌ در دانشگاهها و حوزه‌ها است‌.» (ديدار با اعضا انجمن اهل قلم، ۸ بهمن۱۳۸۱)

این مشکل البته تنها مشکل انجمن های اسلامی دانشجویان نیست؛ «جنبش عدالتخواه دانشجویی» هم مشکلات مشابهی در تأسیس و فعالیت تشکلهای همسو با خود داشته که یک بار به تجمع اعتراضی در ساختمان وزارت علوم انجامید. نمونه اخیر این سنگ اندازی ها بر سر راه فعالیت تشکلهای عدالتخواه، در دانشگاه فردوسی مشهد است که مسئولان آن دانشگاه تا یک سال قبل، از صدور مجوز فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان هم امتناع داشتند و سرانجام پس از چند سال پیگیری فعالان انجمن سابق دانشگاه و نیروهای همسو با آنان، رأی «هیئت مرکزی نظارت بر فعالیت تشکلهای اسلامی دانشگاهیان» و دستور مستقیم وزارت علوم،  مدیریت دانشگاه فردوسی را مجبور به تکمین از قانون کرد.

اما با این حال به نظر می رسد گوش شنوایی در مسئولین وزارت علوم وجود ندارد. همین امروز(19 اسفند 1391) دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فسا به نمایندگی از 11 انجمن های اسلامی تازه تأسیس و هیئت موسس انجمن های منتظر صدور مجوز، در گفتگوی تلفنی با برنامه «صبح با خبر» در شبکه خبر سیما، از دلایل نگارش نامه 11 انجمن به دکتر خواجه سروی – معاون فرهنگی و اجتماعی وزیر علوم- گفت و اینکه علیرغم ادعای ایشان مبنی بر صدور مجوز 7 انجمن؛ هیچ انجمنی مجوز نگرفته است. در سوی مقابل، دکتر خواجه سروی که قرار بود ایشان هم مستقیما روی خط برنامه حاضر و پاسخگو باشد، یک بار دیگر از پاسخگویی امتناع کرد تا حقانیت اعتراض فعالان دانشجویی اثبات شود.

آنچه معلوم است اینکه مسئولان قصد پاسخگویی به این اعتراضات را ندارند. به همین خاطر؛ لازم است فعالان سابق دانشجویی که هنوز دل در گروه آرمانهای اصیل انقلابی جنبش مسلمان دانشجویی دارند، با همراهی اهالی رسانه، مطالبات دانشجویان را منعکس کنند و آنان را در این تنگنای سیاسی و فرهنگی تنها نگذارند. نباید گذاشت اوضاع دانشگاه ها در دوران سازندگی تکرار شود که آنچنان فضا را بر «دفتر تحکیم وحدت» – به عنوان تنها تشکل منتقد دولت سازندگی- تنگ کردند که نهایتاً رهبری شخصاً مداخله فرموده و با بیان آن جمله مشهور «خدا لعنت کند دست هایی را که نمی گذارند دانشگاه ها سیاسی باشند» ضمن ممانعت از بسته شدن فضای نقد؛ زمینه تحرک مجدد دانشجویان انقلابی را فراهم نمودند.

آنچه که در این سطور آمد؛ دغدغه های یک فعال سابق دانشجویی و روزنامه نگار فعلی بود که با مشاهده اوضاع کنونی دانشگاه ها و شنیدن درددل های فعالان کنونی دانشجویی، کوشید به تکلیف خود در انعکاس این مطالبات عمل کند. امید که دیگران نیز چنین کنند و امید که نمایندگان عدالتخواه مجلس هم در این زمینه همراهی نمایند. باید از آنان دعوت کرد تا با طرح رسمی سوال از وزیر علوم در مجلس شورای اسلامی، علت بی توجهی آنان به مطالبات دانشجویی را پاسخگو باشند. مطالباتی که همواره مورد تأیید رهبر انقلاب هم بوده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.