تریبون مستضعفین- نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به سردبیری مهدی همازاده اداره میشود، در شماره پنجم (خرداد۹۱) پروندهای را به اندیشهها و عملکرد انجمن حجتیه اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه میخوانید با عنوان «اوّل یک رهبر معصوم پیدا کن، بعد برو جانت را بده!»» به قلم «رضا اکبری آهنگر» به بررسی برخی از دیدگاههای دینی انجمن حجتیه میپردازد.
در جامعهی امروز اگر این پرسش مطرح شود که «چه اشکالاتی بر اعتقادات انجمن حجتیّه وارد است؟»، آنان که شناختی کلّی داشته باشند میگویند: «انجمن حجتیّه معتقد است که باید ظلم زیاد شود تا حضرت مهدی(عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف) هرچه زودتر ظهور فرمایند.» اگر این شناخت بیشتر باشد، همچنان بهعنوان یک شناخت کلّی گفته میشود: «آنان معتقد به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور و همچنین ولایتفقیه نبوده و خونهای ریخته شده در این راه را هدر میدانند.» امّا خود انجمنیها اوّلاً و حتّی برخی از انقلابیون در ثانی، منکر این طرز تفکّر دربارهی انجمن شده، آن را اتّهامی بیش ندانسته و در این راستا استناداتی نیز میآورند. لذا وقتی در اساسیترین و معروف¬ترین قضاوتها دربارهی دیدگاههای اعتقادی انجمن، در این حدّ اختلاف نظر وجود دارد، بر آن شدیم تا در این نوشتار به بررسی میزان صحّت و سقم کلیّت این قضاوتها پرداخته و جزئیّات را به فرصتی دیگر موکول نماییم.
انتظار، بذر انقلاب
قبل از ورود به بحث، لازم بهذکر است که برای اثبات دیدگاههای انجمن، به سخنان رهبر این گروه یعنی شیخ محمود حلبی و همچنین یکی از شاگردان او یعنی حسین تاجری استناد جستهایم. حسین تاجری که یکی از استادان اساتید انجمن حجتیّه است، در ماههای اولیّهی پیروزی انقلاب اسلامی یعنی تابستان ۱۳۵۸کتابی با عنوان «انتظار، بذر انقلاب» نگاشت که رگههای فکری انجمن حجتیّه به وضوح در آن مشهود است. هرچند او تلاش نموده بود تا فضای کلّی کتابش با جوّ انقلابی آن روزگار هماهنگ باشد، امّا نتوانسته بود خطّ فکری انجمنیاش را زیر لوای انقلابیگری پنهان کند. وی در پیشگفتار این کتاب به آموختن این تفکرّات از استادش شیخ محمود حلبی اعتراف نموده، میگوید:
«دور از مروّت و انصاف میدانم اگر یادآور نشوم که آنچه از حقایق و دقایق این نوشته آمده، از بارش فضل و دانش استادی گرانپایه در معارف راستین اسلامی پدیدار گشته که البته در قیاس آن اقیانوس، قطرهای بیش نمیباشد و چون جنابش اینگونه ستایشها و نام بردنها را خوش ندارد، به تنها لقبی که -به جای دیگر القاب پرلاف و گزاف این روزگار- بر خویش میپسندد یعنی«خادم الحجّه» از ایشان یاد میکنم. خدایش از هرآسیب نگهدارد.» [۱]
حمل به صحّت نموده و نمیگوییم با توجّه به مخالفت انجمن با بهکاربردن لفظ «امام» برای بنیانگذار جمهوری اسلامی، منظور ایشان از «القاب پرلاف و گزاف این روزگار» لفظ امام بوده است، امّا برای کسانی که با انجمن آشنایی بیشتری داشته باشند، مسلّم و قطعی است که منظور از لقب «خادم الحجّه» (که از نظر آقایان پرلاف و گزاف نیست)، جناب شیخ محمود حلبی است و حکّ شدن این لقب بر سنگ مزارش نیز شاهدی بر این مدّعاست. در نتیجه با استناد به سخن نویسنده این کتاب، مطالب مطروحشده در آن را میتوان از آموزههای حلبی و مبانی فکری انجمن بهحساب آورد.
طرد نظامهای باطل و هماهنگی جهانی برای ظهور!
آقای تاجری در اوّلین فصل این کتاب، مخالفت خود را با «زیادشدن ظلم جهت ظهور» ابراز داشته و با استناد به کتاب «قیام و انقلاب مهدی» شهیدمطهّری مینویسد:
«گفتیم که گروهی – دانسته یا ندانسته- این چشمبهراهی را مایهی «رکود» و «عقبماندگی» وانمود کرده، میپندارند که شیعه باید از هر تلاش اصلاحی و هر کوشش انقلابی دست بشوید و در برابر زور و ستم، خاموشی و سکوت پیش گیرد و بسان مردگان زندهنما، در تابوت «انتظار» دراز کشد. دست روی دست نهد و به خواب دائمی فرو رود و اگر میخواهد که موعود جهانی زودتر از راه برسد، میباید به گسترش جور و فساد کمک کند تا گیتی پر از ستم و تباهی گردد و ظهور نزدیک شود. این، بدترین، نادرستترین و گمراهکنندهترین مفهومی است که میتوان به «انتظار» نسبت داد.» [۲]
وی در ادامه صاحبان این تفکّر را دیوانه دانسته و مینویسد:
«چگونه میشود کسی که معتقد است امام زمان به هنگام ظهورش، فاسدان و فاجران و فاسقان را کیفری سخت و سهمگین میدهد، دست به فسق و فجور و فساد بیالاید و سپس چشم بهراه رسیدن رستاخیز مهدی و چشیدن کیفر دردناک کردار زشت خویش باشد! چنین آدمیزادی را فقط در تیمارستان توان یافت!» [۳]
در فصلهای دیگر این کتاب نیز با استناد به آیات قرآن، «طرد نظامهای باطل» را تأیید و «رکود و تخدیر» منتظران را تقبیح مینماید. [۴] همچنین آیهای از قرآن را پیش کشیده و با تأکید بر «تلاش بیوقفه و بسیج همهی نیروها» در ایّام غیبت، میگوید:«کیست که باز بگوید “انتظار” یعنی خوابیدن و در خواب مردن؟!» [۵] او حتّی معتقد به «ایجاد هماهنگی با ظهور در سراسر جهان» بوده و در ادامه میگوید: «مبادا این حقیقت را خیال و رؤیا پندارید و از خاصیّت و اهمّیّت چنین ایدهی بلند و عالی غافل بمانید.» [۶]
یکی دیگر از سران انجمن حجتیّه به نام سیّدحسن افتخارزاده نیز در کتابی با نام «گفتارهایی پیرامون امام زمان» فصلی را به اثبات غلطبودن نظریهی گسترش جور جهت تعجیل در فرج، اختصاص داده و شدیداً آن را تقبیح میکند. [۷] طرح این مسئله در دیگر آثار انجمنیها نیز نشاندهندهی آن است که انجمن تلاش میکند تا از خود دفاع نموده و به قول خودشان رفع اتّهام کنند.
در کمینگاه صبر
حال توجّه شما را به بخشهای دیگری از کتاب آقای تاجری جلب مینماییم. ایشان که در ظاهر معتقد به تلاش اصلاحی، کوشش انقلابی، طرد نظامهای باطل، بسیج همه نیروها، ایجاد هماهنگی با ظهور در سراسر جهان و عدم سکوت و خاموشی در برابر زور و ستم بودند، ناگهان در فصلی با عنوان «در کمینگاه صبر» با تغییر موضعی صدوهشتاد درجهای، خط فکری اصیل انجمن حجتیّه را درون این پناهگاه، اینگونه بیان میکند:
«رزمآوران این نبرد طولانی[انتظار]، منتظران حقیقی هستند که پیوسته بیدار و هشیار در درون کمینگاه صبر، پشت سنگر تقیّه و زیر پوشش کتمان و سکوت، به پیکار مقدّس خویش ادامه میدهند.» [۸]
او برای توجیه رفتن زیر پوشش کتمان و سکوت، آن را به رزمی تدافعی و جنگی پارتیزانی تشبیه کرده و مینویسد:
«لازمهی پیروزی در چنین رزمی، غافلماندن دشمن، مستوربودن سنگر و مخفیگشتن پیکارگر میباشد. بنا به روایات ما، این منظور در سایهی “تقیّه” بدست میآید.» [۹]
نبرد آنان با رژیم پهلوی نیز از همیندست بود؛ نه سنگرش معلوم بود و نه پیکارگرش! شاید به همین دلیل بود که پس از پیروزی انقلاب، وقتی مدّعی مخالفت و مبارزه با شاه شدند، همگان تعجّب نموده و میگفتند ما نه تنها مبارزهای از شما ندیدیم، بلکه از فروردین ۴۲ که امام، تقیّه را رسماً حرام اعلام کرد [۱۰] تا تیر ۵۷ که جشنها را تحریم نمود [۱۱] و حتّی تا پایان عمر رژیم پهلوی، یک اعلامیه هم از جانب شما ندیدیم چه رسد به جنگهای پارتیزانی! آیا حقیقتاً با این شیوه میشود طرد نظامهای باطل نمود و هماهنگی با ظهور در سراسر جهان ایجاد کرد؟
آیا درست است که خون¬های ریخته¬شده در راه مبارزه را هدر بدانیم؟ نظر تاجری را که همان نظر انجمن حجتیّه است در اینباره بنگرید:
«در روزگار غیبت، ستیز و نبرد انسان منتظر، کمتر آشکار و رودررو است، زیرا که باید نیروها و سلاحها و امکانات و تجهیزات را برای آن “جنگ بزرگ” نگه دارد.» [۱۲]
و همچنین مینویسد:
«چون لازمهی ظهور، مهیّا شدن گروه بسیاری از شیرمردان پارسا و کارآزموده -که اوصافشان پیشتر گفته شد- برای یاری و نصرت حضرت مهدی است، پس ملّت شیعه باید بیش از هرچیز و پیش از هرکار، به فراهمساختن این جنگاوران پاک و دلاور همّت گمارد و برای تربیت آنان تلاش و کوشش نماید و به هیچ بهانه نباید نیروی آنان را هدر دهد و تلف کند.» [۱۳]
و شاید بهدلیل همین طرز تفکّر بود که در طول نهضت، هدر بودن خون شهدای انقلاب از شیخ محمود حلبی شنیده شد و همچنین در دوران دفاع مقدّس، نقل کردهاند که سران انجمن (علیرغم اظهار نظرهایشان) با حضور در جبههها مخالف بودند و این جنگ را شیعهکشی دانسته و حتّی برخی از آنان هنگام تشییع شهدا میگفتند: «باز لاشه آوردند!» و امروز نیز بیشرمانهتر از دیروز بر خانوادههای شهدا زخم زبان زده و میگویند نتیجهی خونها چه شد؟ عجیب نیست که حضرت روحالله در پیام جام زهر، این شبهه را از زبان چنین تفکّری مطرح و جواب دادند:
«در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟ اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقاء و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدان مان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست، و این ملّتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود… و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال، ساکت و بیتفاوت و یا انتقادکننده و پرخاشگر گذشتند! آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم. آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ، به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردهاند، مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفتهاند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کردهاند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حقّ خواهند کشید. که من مجدّداً به همه مردم و مسئولین عرض میکنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند، و نگذارند این مدّعیان بیهنر امروز و قاعدین کوتهنظر دیروز به صحنهها برگردند.» [۱۴]
گسترش ظلم برای تعجیل در فرج!
شاید سران انجمن در هیچجا به صراحت، نظریّهی گسترش ظلم برای تعجیل در فرج را مطرح نکرده باشند، و یا شاید برخی از آنان حقیقتاً قائل به این نظریّه نباشند. حتّی خیلی از آنان بسیار مقیّد به احکام فردی هستند و به یقین، ترویج فساد را محکوم میکنند. مبارزهی با بهائیّت را هم بهترین دلیل برای عدم اعتقاد به این نظریّه دانسته و میگویند «اگر ما بر این عقیده بودیم، باید اجازه میدادیم تا بهائیّت آزادانه فعّالیّت نموده و حتّی کمک به آنان نیز مینمودیم.» امّا در نهایت تأسف (عامدانه یا جاهلانه) توجّه نمیکنند که رفتن زیر پوشش کتمان و سکوت به بهانهی تقیّه در عصر غیبت، اعتقاد به عدم مبارزهی آشکار و رودررو به بهانهی ذخیرهی نیرو برای ظهور، هدردانستن خونهای ریختهشده در راه مبارزه با ظلم، و از همه مهمتر عدم اعتقاد به ولایتفقیه و تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور، نتیجهای جز زیادشدن ظلم و ستم در پی ندارد. از این روست که تفکّر انجمن حجتیّه خودآگاه یا ناخودآگاه، این ایده را در اذهان تقویت میکند که باید ظلم زیاد شود تا حضرت ظهور فرمایند.
عصمت، نه عدالت
یکی از بهترین دلایل برای اثبات عدم اعتقاد آنان به ولایتفقیه و تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور امام زمان(علیه السلام)، سخنان شیخ محمود حلبی است. او در یکی از سخنرانیها که نوارش در سال ۶۲ پخش شد، چنین میگوید:
«اوّل شما يك افسر، يك پيشوا و رهبر معصوم جنگی پيدا كنيد، يك رهبری كه بتواند اداره اجتماع كند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت كافي نيست. پريشب گفتم، اوّل او را پيدا بكنيد، او را اقامه به كار كنيد، مطرح داشته باشيد، نقشه صحيح طبق نظر اين رهبر معصوم داشته باش، آنوقت برو جانت را بده. آنوقت من هم واجب است منبر را وِل كنم. منبر، بازی است، هفتتير به كمرم ببندم بروم جلو. آن رهبر جلو باشد؛ رهبر معصوم جلو بيفتد، فهميدی؟ بنده توی خانهام بنشينم، پلو بخورم، به جناب آقا بگويم برو ميدان. میگويد: برو آقا دنبال كار خودت. خيلی خوب است، خودت بيا عمل بكن… الان هم حکومت اسلامی خوب است؟ شما آن مصداق حاکم اسلام را نشان بدهيد، آنکه معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، آنکه معصوم از گناه باشد نشان بدهيد، آنکه هوا و هوس و حبّ رياست و شهوت و غضب و تمايلات نفس به هيچوجه در او اثر نکند، نشان بدهيد، او بايد توی ميدان جلو بيفتد. بنده تنها خاک پايش، تمام روحانيين قربان خاک پايش شویم. … باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم[باشد] نه عادل، عادل كافی نیست. آدم عادل گاهی اشتباه میکند، خون مردم، مال مردم، عِرض و ناموس مردم را نمیتوان به کسی که خطا میکند سپرد. به کسی که هوی و هوس دارد. بايد به کسی سپرد ناموس مردم را، عِرض مردم را، جان مردم را، مال مردم را، به کسی که گناه نکند. به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد … انشاءالله تعالی بهياری خدا و به لطف خدا آن حاکم اسلامی، آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است، حضرت بقيةاللهالاعظم ولیاللهالاعظم امامزمان(ارواحنالِتُرابمَقدَمِهالفداء) او تشريف بياورند، جانمان را قربانش میكنيم.»
چنانکه از این عبارات به روشنی پیداست، شیخ محمود حلبی اعتقادی به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور ندارد.
بین عصمت و وجوب اطاعت، ملازمه نیست
در ردّ چنین شبههای -فارغ از دلایل متعدّد نقلی و عقلی دیگر- آیتالله مصباحیزدی(حفظهالله) پس از اثبات نظریهی ولایتفقیه و لزوم تشکیل حکومت اسلامی، میفرماید:
«به نظر میآید چنین ملازمهای وجود ندارد؛ یعنی چنان نیست که اگر کسی معصوم نبود، اطاعت از او لازم نباشد. اگر به سیره عملی شیعیان توجّه کنیم، مییابیم آنها بیچون و چرا از مراجع، تقلید میکردهاند و به فتوای آنان عمل مینمودهاند، در حالی که هیچکس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتوای مرجع میفهمیدند نه تنها او عصمت ندارد، که قطعاً اشتباه هم کرده است، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش [و یا هر دو!]. همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم میشود بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شدهاند، ولی با اینحال هیچکس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد… شکّی نیست که هر جامعهای نیازمند حکومت است و قوام حکومت به دو امر است؛ یکی حقّ حاکمیت، یعنی کسانی حق داشته باشند دستور بدهند و فرمان صادر کنند؛ و دیگری ضرورت اطاعت و فرمانبرداری. اگر یکی از این دو تحقّق نیابد، حکومتی به وجود نمیآید. حال اگر احتمال خطا، مجوّز سرپیچی از دستور حاکم باشد، چون این احتمال هیچگاه منتفی نیست، اطاعت از حاکم هیچگاه[در عصر غیبت] تحقّق نخواهد یافت و یک رکن حکومت محقّق نخواهد شد، پس حکومت از بین خواهد رفت.
اگر به روش خردمندان در زندگی توجّه کنیم، مییابیم آنان در مواردی اطاعت را ضروری میدانند، گرچه دستوردهنده را معصوم نمیدانند. فرض کنید فرماندهی در جنگ به سربازان خود دستوری بدهد؛ اگر سربازان بخواهند به استناد اینکه احتمال دارد فرمانده خطا کند، از دستورش سرپیچی نمایند، آیا کار جنگ سامان خواهد گرفت؟ آیا اقدام و حرکتی صورت میگیرد؟ آیا شکست این گروه حتمی نیست؟ پس تبعیت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی از دستورِ اشتباه، قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر اطاعت از فرمانده چنان منافعی دارد که با ضرر اندک ناشی از پیروی یک مورد دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. همچنین زمانی که به پزشک متخصّص مراجعه میکنید، آیا احتمال خطا در تشخیص او میدهید؟ با وجود چنین احتمالی از مراجعه به پزشک چشم نمیپوشید. اطاعت نکردن از حاکم، موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه میگردد. در تمام موارد مذکور روش خردمندان اعتنانکردن به احتمالات ضعیف به هنگام عمل است. حال اگر به خصوصیّات ولیّ فقیه توجّه کنیم و در نظر داشته باشیم که حاکم اسلامی همیشه در هر کاری با صاحبنظران و متخصّصان مشورت میکند و مردم هم وظیفه دارند از خیرخواهی و مصلحتاندیشی برای حاکم شرعی مضایقه نکنند، احتمال خطا تا حدّ بسیاری کاهش مییابد و دیگر معقول نیست از دستورهای او سرپیچی کنیم.» [۱۵]
چرا برای تصرّف در اموال امام، صبر نمیکنید تا حضرت بیاید؟!
همچنین این اسلامشناس بصیر، در سخنانی که به مناسبت آخرین جلسهی سال تحصیلی ۶۳-۶۴ در مؤسّسهی «در راه حق» ایراد کردند و در همان زمان توسّط روزنامهی اطلاعات نیز منتشر شد، به انتقاد از انجمن حجتیّه و تفکّراتی از این دست پرداخته و در بخشی از سخنانشان فرمودند:
«همان حجیّتی که نظر ولیّفقیه در سایر جاها دارد در اینجا هم دارد. اگر ما مشاجره یا دعوایی داشته باشیم و فقیهی برای ما قضاوت کند، آیا أخذ نمیکنیم؟ و میگوییم که علم غیب ندارد، شاید اشتباه کند! اگر حجّت ظاهری در آنجا هست، در اینجا هم هست. یک سؤال دیگر هم از ایشان دارم که پیش خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند: اگر در زمان رژیم شاه به شماها (مخصوصاً آن آخوندهایی که این حرفها را میزنند) یک صَدُم آنچه امروز در سایهی این نظام، آبرو و عزّت پیدا کردهاید، اگر شاه یک صدُم این را به شما میداد، وظیفهی شرعی خود نمیدانستید که از شاه ترویج بکنید؟! با مختصر احترامی که گاهی از روحانیّت و اسلام به خاطر مقاصد خودش میکرد، عدّهای وظیفهی خودشان میدانستند که از «شاهنشاه اسلامپناه!» ترویج کنند. و میگفتند یک کشور شیعه داریم، یک پرچمدار شیعه داریم! آیا نظام اسلامی امروز به اندازهی شاه، طرفدار شیعه نیست؟!
شما در تاریخ کجا سراغ دارید که بعد از امام معصوم، یک فردی برای اسلام و برای تشیّع اینهمه مایهی برکت شده باشد؟ سراسر تاریخ را بگردید، یک نمونه به ما نشان دهید. یکی از آرزوهایی که در دل هر روحانی در بیست سال قبل وجود داشت، این بود که یک وقتی مرجع تقلید ما بتواند یک اثری در دستگاه حکومت بگذارد. هیچوقت به خاطرشان خطور نمیکرد که مرجع تقلید در رأس حکومت قرار بگیرد. آرزو داشتند که مرجعیّت شیعه طوری باشد که اگر یک وقت خواهشی از شاه بکند، شاه قبول کند. این نهایت آرزوهایشان بود! اکنون این حکومت، اینهمه خدمات برای شیعه میکند، زیر لوای یک روحانی. این بزرگترین افتخار برای روحانیت در طول تاریخ است که چنین شخصی توانسته چنین انقلابی را به وجود بیاورد. آیا این آبرو برای شما نیست؟ آیا اگر شما رأس حکومت قرار میگرفتید، بهتر از این عمل میکردید؟ یا ترجیح میدادید که همان حکومت شاه باشد؟! گاهی میگویند: ما چون نمیتوانیم بهتر از این عمل کنیم، میگذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هر چه میخواهد بشود تا خود امام زمان(عج) بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمیکنید تا امام زمان(عج) تشریف بیاورد؟ چرا برای تصرّف در اموال امام صبر نمیکنید تا امام زمان بیاید؟! اینهمه سهم امامهایی که در طول عمرتان مصرف کردید، چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟ مگر گرفتن سهم امام (ع) از شئون امامت و حکومت نیست؟ آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از کیان اسلامی و حقوق مسلمین را هم مشروط به آمدن امام زمان میدانید؟! خدای متعال انشاءالله دلهای ما را نورانی کند، از هواهای نفسانی پاک کند، بصیرت کافی به ما مرحمت کند که نعمتهای مادّی و معنوی خودش را بهتر بشناسیم و در صدد شکرگذاری آنها برآییم.» [۱۶]
ارجاعات:
۱. انتظار، بذر انقلاب، حسین تاجری، انتشارات بدر و کوکب، ص19
۲. همان، ص35
۳. همان، ص37
۴. همان، ص69
۵. همان، ص 85 و 86
۶. همان، ص58
۷. گفتارهایی پیرامون امام زمان(علیه السلام)، دکتر سید حسن افتخارزاده، انتشارات نیک معارف، چاپ هفتم 1386، ص173
۸.انتظار، بذر انقلاب، حسین تاجری، ص124
۹. همان، ص117
۱۰ صحیفه امام، ج1، ص178
۱۱. صحيفه امام، ج3، ص427
۱۲.انتظار، بذر انقلاب، حسین تاجری، ص112
۱۳. همان، ص118
۱۴. صحیفه امام، ج21، ص92
۱۵. پرسشها و پاسخها، آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، انتشارات مؤسّسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ چهاردهم تابستان1380، ج2، ص14
۱۶. روزنامه اطلاعات،۶۴/۲/۲۸. گفتمان مصباح، رضا صنعتی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم پاییز1389، ص167
آقايان گفته اند: “…باید به کسی سپرد ناموس مردم را، عِرض مردم را، جان مردم را، مال مردم را، به کسی که گناه نکند. به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد”
سوال من اينجاست كه چرا پيغمبر سپاه اسلام را به اسامه سپردند؟ مگر سپردن جان مسلمانان به دست جواني كه ممكن است اشتباه كند و معصوم هم نيست، تازه تجربه اش هم كمتر است مخالف عقل شما نيست؟ اگر سپردن جان مسلمانان به دست يك انسان غير معصوم اشتباه است، پس چرا پيغمبر خدا چنين كاري را انجام داده اند؟
البته اين بحث ها به خاطر اينكه در گفتمان انجمن حجتيه “ابهام” زياد وجود دارد به اين زودي ها به نتيجه نميرسد.
دوست عزیز اصفهانی فارغ از متن فوق، توجه فرمایید که اسامه را معصوم تعیین نمود
اسامه را چه معصوم و چه غیر معصوم مشخص کرده باشد، بحث این است که یک فرد غیر معصوم پیشوای جنگی شد، یعنی فرمانده میتواند غیر معصوم باشد. کما این که در ولایت فقیه هم گفته میشود ولی فقیه منصوب عام از طرف معصوم است
خیلی جالبه؛ الان ۲۴ ساعت از ارسال نظر بنده میگذرد و هنوز آن را تأیید نکردهاید؛ اصولاً نظراتی که همسو با نوع نگاه خاص شما نباشد تأیید نمیشوند؛ این را بارها در این سایت و ذیل مقالات و یادداشتهای مختلف آزمودهام.
میتوانید برای این همه آزاداندیشی و سعه صدر به خود ببالید!
نظراتی که حاوی مطالب خلاف واقع باشد منتشر نمی شود و نظر شما نیز به همین دلیل منتشر نگردیده است
جناب تحریریه!
به استناد فرمایش گوهر بار نبوی صلّی الله علیه و آله و سلّم: «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز»
بنده چه بگویم زمانی که شما بر این نکته که عرض کردم خود اقرار نمودهاید!
مشخّص است که از دیدگاه شما مطالب خلاف واقع همان است که همسو با نظرات خاصّ شما نباشد!
اگر در مسیر تبادل و تعاطی افکار، مرامی به صواب داشتید و آزاداندیشی و سعه صدر در گفتگو را ملاک عمل میشمردید، از طرح نظرات مخالف با ادّعاها و نظرات خویش هراسی نداشتید و قضاوت را به کاربران و خوانندگان فهیم میسپردید؛ امّا چه میتوان کرد زمانی که چنین ظرفیّتی در مدّعی یافت مینشود!!
پس همچنان یک طرفه به قاضی بروید و شادمان بازگردید و در این بیراهه بتازید و برای خود خوش باشید که: «آن کس که نداند و نداند که نداند؛ در جهل مرکب ابد دهر بماند».
قطعا تاریخ نمی تواند آنچه حق بوده و یا آنچه ناحق بوده است را کامل به ما عرضه کند. آنچه مسلم است در اسلام ریختن آبروی مومن حرام است پس لازم است کمی محتاتانه و با احتیاط صحبت کنیم و از عصبیت فاصله بگیریم که البته این هدف شیطان است تا ما را به جان یکدیگر بیاندازد. من در جایگاهی نیستم که نظر بدهم ولی در طول تاریخ شیخ مفید ها بودند که اشتباه کردند و امام معصوم دستور فرمودند شما فتوا بده ما اصلاح میکنیم. من هیچ کدام از این دو جبهه را تایید نمی کنم ولی اصرار دارم اندکی بیشتر تاریخ را با استعانت خواستن از امام عصر (عج) مورد مطالعه قرار دهیم تا شاید آینده را بتوانیم به درستی ترسیم کنیم و غافل نشویم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)در حدیثی شریف فرموده اند: «لَتَرْكَبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِيهِ مَعَهُمْ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاء» ( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص:559)
(امّت من سنّت بنى اسرائيل را مرتكب خواهند شد بطورى كه قدم جاى قدم آنان مىگذارند و تير به همان جا كه آنان زدند مىزنند، وجب به وجب و ذراع به ذراع كارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا كه اگرآنها داخل سوراخ حيوانى شده باشند اينان نيز همراه آنان داخل مىشوند و مثلها و سنّتها (در آنان و اينان) به يك صورت جارى شده است.)
هر وقت معصومی غیر معصومی را فرمانده مان کرد، آن وقت …
این طلبه جوان و جویای نام است و این را به هر قیمت میخواهد بدست بیاورد اهانت و جسارت به علمای بزرگ دینی طلبه کوچک و بیمقدار را بزرگ نمی کند اما اسم ایشان را به صحنه رسانه میکشاند ولی ایشان را نه به عنوان یک انسان شریف معرفی میکند چرا که شرافت اعطای الهی است به بندگان برگزیده اش مرحوم حلبی مردی بزرگ و متدین و مبلغ دین اهل بیت بود خدایش رحمت کند
اقای اکبری تمام این مستند سازی و بقول خودتان تحقیقات جند ساله و مصاحبه ها برای اینکه ثابت کنید که مرحوم اقای حلبی با روش نهی از منکر مرحوم امام خمینی که منجر به انقلاب شده محالف بوده است . خوب حالا که چه؟ مگر اقای حلبی با امام زمان علیه السلام محالفت کرده که اینقدر شلوغ میکنید؟ حدود و شرایط امر به معرف و نهی از منکر یک امر ااستنباطی و اجتهادیست