اين مردان، صاحبان پرچمهايي هستند كه با خروج خود، زمينههيا ظهور امام را فراهم ميسازند و در وقت قيام نيز به عنوان ياران و همراهان، حضرت را در تحقق دولت كريمهاش ياري ميدهند. در همين عصر از اشخاصي نيز سخن به ميان آمده، همچون سفياني كه روايات حضرات معصومان (ع) از او به نام عثمان بن عنبسه ياد ميكنند. شخصي منفي و خونخوار از نوادگان ابوسفيان و معاويه كه پس از خروج از «شام» دست به كشتاري بزرگ ميزند و بسياري از شيعيان آل محمد (ص) را از دم تيغ ميگذراند. از خروج سفياني به عنوان اولين نشانه حتمي ظهور امام (ع) نام برده شده است.
اگر چه طي سالهاي اخير گفت و گو از نشانههای ظهور، بحرانهاي آخرالزماني و پرچمهاي زمينهساز بال گرفت، ليكن كمتر كسي جرأت ميكرد انگشت اشاره به سوي مرداني دراز كرده و آنها را به عنوان مصداق حي و حاضر يماني، خراساني، سفياني يا شعيب بن صالح معرفي كند.
شعيب بن صالح فرمانده رشيدي است كه حسب آنچه در روايات به آنها اشاره شده، در سمت رياست قواي نظامي سيد خراساني، او و ياران ايرانياش را در حركت به سوي عراق و سركوبي بخشي از سپاه سفياني و بالاخره، ملاقات با امام زمان (ع) در روزهاي آغازين قيام ياري ميدهد.
اين گونه مصداقشناسي را در بدو امر ميتوان حاصل شوق و اشتياق وافر جوانان مؤمني دانست كه كاسه صبرشان لبريز شده و عنان اختيار از كف دادهاند و بيپروا و به استناد برخي روايات و اشارات، مرداني از ايران يا لبنان را به عنوان مصداق اشخاص نام آور عصر ظهور معرفي ميكنند.
پيش از آنان نيز برخي سايتهاي مذهبي لبناني و عراقي اقدام به معرفي مصاديق اين اشخاص كرده بودند. جز اين در طي سالهاي بحراني عراق، گروههايي نيز پرچم بلند كرده و خود را به عنوان سيد حسني و يماني معرفي كرده بودند. به ياد دارم كه در روز عاشوراي سال 1386 ش. يكي از همين خروج كنندگان كه خود را سيد يماني معرفي ميكرد، بلوايي به راه انداخت و جماعت بسياري را به خاك و خون كشيد. دست آخر معلوم شد گمارده بيگانگان و دستپرورده خوان گسترده سلفيهاست.
به جز اينها كه جملگي در داخل جغرافياي اسلامي و عالم شيعي به سر ميبرند، از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي نيز سازمانهاي امنيتي «سيا» و «موساد» و «MI6 انگليس» نيز سعي در پي كشف رابطه رهبران مسلمان و شيعي با امام زمان (ع) گذارده بودند. اطلاعات موثقي وجود دارد كه نشان ميدهد آنها در بازداشتگاههاي خود، اسيران مسلمان را براي كسب اطلاعات در اين باره شكنجه ميكردند. مرحوم شهيد شيخ راغب، يكي از آن مردان بود كه پرده از بازجوييهاي خاخامهاي يهودي و سعي آنها براي شناسايي امام برداشت.
بسياري از دستگيرشدگان درگيريهاي يمن هم در اين باره سخن گفتهاند و از اين بالاتر اطلاعاتي وجود دارد كه نشان ميدهد اشغالگران عراق، برخي چوپانان صحراي عراق را نيز دزديده و به اميد كشف رد و نشان حضرت، به بازداشتگاه بردهاند.
طي سالهيا اخير چندين گروه خبرنگاري نيز از كشورهاي اروپايي براي تهيه گزارش و كسب خبر به «تهران» و «قم» اعزام شدند.
اين همه نشان ميدهد كه دو گروه بيگانه و خودي، با دو نيت متفاوت، سعي در شناسايي زود هنگام وقايع و اشخاص موثر در واقعه شريف ظهور داشته و سعي وافري در اين باره كردهاند.
شكي نيست كه زمان ظهور از اسرار الهي است و كسي بدان دسترسي ندارد، ضمن آنكه حضرات معصومان (ع) تعيين كننده وقت را كذاب و دروغزن خواندهاند.
امام (ع) نيز سرّ خداست و مظهر اسم غيبت خداوند است و خارج از اراده خداوند و ايشان، ديّارالبشري قادري به كشف محل استقرار، زندگي و رفت و آمدشان نيست.
بارها گفته و نوشتهام كه اساساً مهدويت در مزره امنيتيترين مباحث و مسائل مسلمانان پيرو اهل بيت (ع) است. از همين جاست كه ورود با امنيتيترين بخش از حيات مستضعفان و آنچه كه خداوند آن را چون سري مكتوم و سر به مهر نگه داشته و بيان حتي حدس و گمان در اين باره حكايت از منتهاي خامي و ناپرهيزي دارد.
خسارات ناشي از ناپرهيزي و ملاحظه نكردن خاستگاه ويژه امنيتي اين امر غير قابل محاسبه است.
از آنجا كه دشمن مسلح از قرون ماضي سر در پي كشف اين راز داشته و مترصد ضربه زدن به كيان شيعيان و از بين بردن همه زمينههيا ظهور كبراي سرّ خدا است اين ناپرهيزي متكي به حدس و گمان و البته گاه طراحي شده از سوي بيگانگان و مغرضان ميتواند باعث بروز درگيري ناخواسته شيعه خانه امام زمان (ع) با حاميان سفياني، يعني ائتلاف صليب و صهيون شود. مسلماً همان جماعتي كه روزي به اميد دستيابي به حضرت موسي (ع) جمله زنان حامله را شكم دريدند و براي جلوگيري از تولد مهدي و به قتل رساندن ايشان دو نسل از امامان شيعه را در اردوگاه نظامي سامراء زنداني كردند، براي كشف و شناسايي دوستان امام نيز از هيچ جنايتي دريغ نخواهند ورزيد.
روايتي به اين مضمون از حضرت امام جعفر صادق (ع) موجود است كه ايشان اين كنكاش و بوالفضولي را باعث به تأخير افتادن امر ظهور مقدس اعلام كردهاند.
مستضعفان درگير با فقر و تنگنا و حصار، همواره بر لبه تيز بيم و اميد به سر ميبرند. خبري از احتمال رهايي آنان را برميانگيزد و حادثهاي تلخ نيز آنها را مغموم و مأيوس ميسازد. اين گونه پيشبيني و مصداقسازي نا به هنگام و از روي ناپرهيزي، حداقل پيامدش آوار شدن موجي از يأس بر سر مستضعفان است، چه كسي ميتواند مصاديق نام برده شده درباره سيد خراساني، شعيب، يماني و سفياني را به طور 100 درصد تعيين و تأييد كنيد؟
قطعاً كسي جز خداوند و حضرت صاحبالزمان (ع) قادر به اين امر نيست. چنانچه با گذر ايام و بروز حوادث، اين حدس و گمان اشتباه از آب درآيد يا آنكه به سبب بروز «بداء» كه از ضروريات اعتقادي ماست، واقعه به تعويق افتاد چه كسي حاضر به جبران خسارات ناشي از آوار ياس عمومي مردم ميشود؟
چنانچه در زمان و مجالي ديگر، ده، بيست يا سي سال آينده به اذن الهي همه نشانهها و مصاديق واقعي نيز بارز شوند، به مصداق ماجراي چوپان دروغگو، راضي ساختن مردم براي واقعي دانستن و پذيرش واقعه، بسيار سخت و سعب به نظر ميآيد. چرا همواره در طريق افراط، مقام و منزلت مرداني را كه دوستشان داريم، تا سر حد مقام قديسان و منجيان فرا ميكشيم، در حالي كه طاقت تجربه كمترين لغزش و خطاي آنان را نداريم؟ و در طرفةالعيني از طريق تفريط، به آنان پشت ميكنيم.
اين سخن وجهي ديگر نيز دارد.
مثلث سوم صليب، صهيون و سلفيگري، پس از مشاهده خيزش بزرگ مستضعفان و طلب عمومي آنان براي دستيابي به معنا، معنويت، اسلام و رهاييبخش آسماني، به اميد كنترل شرايط و هدايت رخدادها در مسير دلخواه خود و به قول خودشان كنترل تاريخ، سناريوي ويژهاي را طراحي كردند كه از آن با عنوان پروژه آرمگدون ياد كردهايم.
رسانههاي پرقدرت در كنار هزاران مبلغ ايوانجليك به ياري مردان سياسي و نظامي آمدند تا به گوش مستضعفان غربي نجوا كنند. فصل ظهور دوم حضرت مسيح فرا رسيده است و اين ظهور در گرو حمايت از بنيآسرائيل و واقعه آرمگدون در «فلسطين اشغالي» است. هم آنان با مستندسازي اقوال خود با روايت مجعول توراتي و انجيل، چنين تصويرسازي كردند كه نيروهاي خير و نوراني حمايت كننده از ائتلاف صليب و صهيون خواهند رسيد.
سران اين جريان دريافته بودند كه در فرصت فراهم آمده، براي كنترل شرايط و دستيابي به نظم نوين جهاني، يا همان جهان تك حكومتي ميتوانند بر بال گرايشهاي مذهبي آخرالزماني سوار شده و به اهداف پليد خود دست يابند.
در واقع پروژه آرمگدون از نظر آنها، مجالي براي سركوبي تمامي خيزشها و نهضتهاي ضد استعماري و ضد صهيوني فراهم ميآورد تا اين بار به نام دين و مسيح و براي هميشه از دست مسلمانان و مستضعفان رهايي يابند.
از دهههاي 80 و 90 ميلادي، هزاران رسانه به طور شبانهروزي و به همراه بيش از هشتاد هزار نفر مبلغ ايوانجليك كه با استفاده از همه ابزار تبليغي منابع تحريف شده توراتي و انجيلي، اين امكان را داشتند تا امر را بر ساكنان ساده لوح آمريكايي و انگليسي متشبه ساخته و به حركتي صرفاً شيطاني وجههاي ديني و مذهبي بدهند، همه قواي انساني و مالي را براي حمايت از پروژه آرمگدون و ورود آمريكا به جنگ در عراق و تهديد ايران و حمايت از بنياسرائيل اشغالگر وارد كردند تا زمينههاي ظهور دوم مسيح را فراهم كرده باشند.
آنها تنها به شواهدي عيني احتياج داشتند تا از آن به عنوان مصاديقي براي صحت بافتههاي ذهني خود استفاده كنند.
ثروت بيكران غرب و رسانههاي پر قدرت پا به پاي دستگاههاي امنيتي اين امكان را داشتند تا مصاديق مورد نياز را ساخته و پرداخته كنند، از اينجا پروژههايي چون واقعه يازده سپتامبر، انفجار مترو در اسپانيا و هجوم بيرحمانه مردان دستار بسته طالبان و القاعده با فرماندهي مأمور تربيت شده سيا، يعني اسامه بن لادن ــ به قول سينماگران ــ كليد زده شدند تا همگان بتوانند مصاديق نيروهاي شرور و دجال صت را كه در حال آماده شدن براي حمله نهايي و حضور در آرمگدون بودند، با چشم خود ببينند. شايد بسياري اين خبر را خوانده باشند كه جرج دبليو بوش براي كسب حمايت رئيس جمهور «فرانسه» به آن كشور سفر كرد و با او از قريبالوقوع بودن حمله يأجوج و مأجوج و واقعه آرمگدون به گفتوگو نشست. رئيس جمهور آمريكا از ژاك شيراك خواسته بود كه با آمريكا و انگليس در حمله به عراق همراه شود تا به حركتي پيشدستانه جلوي حمله نيروهاي دجال به فرهنگ و تمدن غربي را سد كند.
ژاك شيراك فرانسوي كه از سخنان بوش سر در نياورده بود، پس از رفتن رئيس جمهور آمريكا از مشاور خود در خواست كرد تا سخنان بوش را تبيين كند و اطلاعاتي را راجع به آخرالزمان و فصل ظهور مسيح (ع) به او بدهد.
سران مجامع مخفي، با شروع موج گرايشهاي معنوي و مذهبي در ميان ساكنان غرب و خيزش هاي مذهبي شرق اسلامي ــ به ويژه انقلاب اسلامي ايران ــ دريافته بودند كه زمان اجراي آخرين پرده از نمايش ظهور مسيح و تحقق دولت جهاني بنياسرائيل در فلسطين اشغالي فرا رسيد است و تأخير در اجراي پروژه و البته به نام دين و مسيح ميتواند همه فرصتها را زا آنها گرفته وش يريني اجراي طرح نظم نوين جهاني را به كامشان تلخ كند.
از اينجا، آنها تنها به كشف برخي قراين و شواهد احتمالي از دشمن فرضي و بزرگنمايي خطرات احتمالي آن خصم براي تمدن غربي و حتي صلح و امنيت جهاني احتياج داشتند. در واقع آنها براي نجات خود از گردابي كه به وجود آمده بود، تنها به يك جنگ فراگير اتمي احتياج داشتند. جنگي كه از شرق اسلامي بر ميخيزد.
تنها اين واقعه ميتوانست تمامي اجزاي پروژه يا سناريوي نوشته شده ايوانجليكهيا يهودي و يهوديان صهيونيست مجامع مخفي را نزد مردم واقعي، پيشبيني شده كتب مقدس و البته خطرساز و مخوف جلوه دهد تا ساكنان غرب همه توان خود را در كار وارد سازند، بر هرگونه كشتار و جنايت مهر تأييد بزنند و هر تصميمي را پذيرا شوند.
همراهي مردم در اجراي پروژه آرمگدون به منزله تن دادن به نظم نوين جهاني مجامع مخفي و بنياسرائيل بود. جهاني كه با مركزيت «اورشليم» شكل ميگرفت.
در اثناي اجراي اين پروژه شيطاني بود كه آنها انگشت اشاره به سوي ايرن و مطالعات هستهاش دراز كردند آنها در پس نمايش خيمهشببازي «طالبان افغانستان» و «القاعده» كه دست ساز خودش بود، به مصداق و نمونه بارزي از دشمنان شرور آخرالزماني شرقي خود دست يافته بودند.
به جز اين شرقي و اسلامي بودن ايران و انقلابي و اصولگرا بودن ايرانيان براي متم ساختن آنها و قرار دادنشان در صف نيروهاي شرور در ميدان آرمگون، كافي بود. بزرگنمايي فعاليتهاي هستهاي ايرانيان و به چالش كشيدن مذاكرات و صورت جهاني دادن به رؤياپردازيها ــ همچون خطرناك خواندن ايران ــ ميتوانست تمامي قطعات پازل مورد نياز مستكبران را براي به تصوير در آوردن واقعه آرمگدون فراهم آورد و كار را يكسره كند. مراد اصلي آنها چيزي جز وارد ساختن شرق اسلامي در جنگي فراگير ــ به قول خودشان باز دارنده ــ و از بين بردن همه احتمالاتي كه گمان ميرفت باعث در هم پيچيده شدن طومار حيات غرب استكباري شود نبود.
ديويد راكفلر معروف كه ردش را در بسياري از مجامع مخفي ميتوان يافت، در سال 1994 در شوراي تجات «سازمان ملل» گفته بود:
«ما در لبه تغيير و تبديل جهان قرار داريم. آنچه بدان احتياج داريم يك بحران بزرگ است. در اين صورت همه ملتها نظم نوين جهاني را ميپذيرند.» (شواليههاي معبد)
آلبرت پايك، ديكتاتور و خونخوار معروف قرن 19 ميلادي و از اعضاي عاليرتبه لژهاي ماسوني ايالات متحده آمريكا نيز در حالي از دنيا رفت كه آرزوي ديدار نظم نوين جهاني را پس از سه جنگ بزرگ جهاني به گور برد. مجسمه او اينك در يكي از ميادين اصلي شهر «واشينگتن» خودنمايي ميكند.
بخشي از اهداف كلان ــ نظم نوين جهاني و جهان تك حكومتي بنياسرائيل ــ واسپس دو جنگ جهاني طراحي شده مجامع مخفي ماسوني محقق شد و طي آن بخشهاي بزرگي از اختيارات ملل مختلف و ساكنان جهان از آنها سلب شد و در اختيار مجامعي قرار گرفت كه به نام و زير لواي سازمانهاي جهاني عمل ميكردند.
آخرين بخش از اين اختيارات و امكانات، القاي ضرورت تأسيس حكومتي يكپارچه به ذهن مردم جهان و اعلام آن در گروي سومين بحران بزرگ جهاني است.
درست در همين شرايط، اشخاصي دانسته يا ندانسته، با عملكرد و اقوام محاسبه نشده، براي بافتههاي ذهني و اوهامات سران مجامع مخفي و سياستبازان مأمورين اين مجامع كه بر اريكه قدرت دول آمريكايي و اروپايي تكيه زدهاند، مستندات و شواهد ارائه ميكنند تا آنها بيدردسر بتوانند همه قواي پوشيده و فعال جهان را عليه شرق اسلامي و ايران ــ شيعه خانه امام زمان (ع) ــ وارد ميدان كنند.
اين مستندسازان چونان طالبان و اعضاي القاعده دستساز و رام مردان سياسي و امنيتي غربي نيستند، ليكن در وجهي ديگر، شواهدي را در اختيار اعوان و انصار شيطان قرار ميدهند تا انگيزهها و اهرمهاي ائتلاف صليب و صهيون بيش از پيش بر ايران اسلامي فشار آورد. نويسنده به هيچ روي قصد متهم كردن اشخاص حقيقي و حقوقي را ندارد، ليكن شواهد بسياري را ميتوان ارائه كرد كه طي آنها، حاميان و مجريان جنگ فراگير در شرق اسلامي از اقوال و اعمال نادانسته مردان سياسي مسلمان، نهايت بهرهبرداري را براي به كرسي نشاندن طرح خود داشتهاند. آنها در پروژه آرمگدون تصويري از صحنه جنگ فراگير در فلسطين اشغالي ارائه ميكنند و با برشمردن صف بنديها و نيروهاي دو طرف سعي در محقق جلوه دادن خواست و عمل سران ائتلاف صليب و صهيون و حتي اعلام نتيجه نهايي ماجرا ميكردند. آنها از يك سو، ساكنان سادهلوح غرب را از اسلام و مسلمانان ميترسانند و از ديگر سو، بستري را فراهم ميآورند تا مردان سياسي شرقي و ساكنان شرق اسلامي دست به اعمالي بزنند كه از نظر اين مزوران شيطانصفت به عنوان مصداق و سندي براي واقعي جلوه دادن آن سناريو و تهديدها قابل استفاده است. آنها از دجال آخرالزمان و صفآرايي نظامياش در فلسطين اشغالي در برابر مسيحيان و بنياسرائيل ميگويند، آنگاه در ميان مردان سياسي شرقي و مسلمان به دنبال اشخاصي ميگردند كه بتوان انگشت اتهام را به سويشان دراز كرد. آنگاه آنها را تهديد كننده مخرب و دشمن فرهنگ و تمدن غربي ميخوانند و دستيابي به امنيت و آرامش را در گرو قتل عام آنها اعلام ميكنند.
عباراتي مثل اسلامهراسي از همين جا سر برآورد.
با اين اوصاف، تنها هوشياري و كياست مردان سرزمين اسلامي و به ويژه علما، سياستمداران و اربابان رسانهها و جرايدند كه ميتوانند مانع از سوء استفاده خصم از اين شرايط شوند. معرفي مصاديق اشخاص ياد شده در روايات و بيپروايي در سخن راندن در مجامع، دقيقا همان مستنداتي است كه حاميان پروژه آرمگدون براي واقعي و حتي ديني جلوه دادن دسيسههاي خود بدان احتياج دارند.
كلام آخر آنكه، در عصر غيبت، جملگي ما مكلف به كسب معرفت درباره امام زمان (ع) انتظار و آمادگي و اصلاحگري هستيم.
انتظار عملي آگاهانه همراه با آمادگي براي مجاهدت همهجانبه در همه حوزههاي اعتقادي، فرهنگي و عملي و اصلاحگري فردي و جمعي مطابق نقشه الهي و كلام حضرات معصمومان (ع) است.
هيچ يك از بزرگان ديني همه اعصار تلاش براي ديدار امام، كشف اسرار، مصداقسازي به شيوههاي مرسوم و مبتلا به و تبعيت از الگوهاي بيگانگان صليبي و صهيوني در تربيت مناسبات و معاملات را در زمره تكاليف مسلمانان و شيعيان اعلام نكردهاند.
اميد ميرود كه جملگي ما در زمره منتظران حقيقي و مجاهدان هم عهد در طريق امامت و ولايت به شمار آييم.
شما با اینکه ظاهرا در مورد حضرت سایت درست کرده اید ولی بعضی مطالبتان مثل همین مقاله قدری افراطی است یعنی بدبینی به انتظار مشتاقان از کجا می دانید که حضرت در همین زودی ها ظهور نفرمایند هم افراط غلط است و هم تفریط انکار هم دلیل می خواهد بعضی اولیا خدا فرموده اند سفیانی زنده است و الان 70 سال دارد رجوع کنید به کتاب شریف نور مجرد البته بدون غرور و سوء ظن
بنام الله/// اری شما کاملا درست میگویید عجله افت ظهور است. نه ما و نه هیچ شخص دیگری حق جستجوی عجولانه را نداریم زیرا باعث انحراف و توقعات بی جا میگردد