بنیامین نتانیاهو بیش از دو سال قبل طی یک سخنرانی در دانشگاهی در امریکا گفت که عقیده دارد بدون قرار داشتن یک تهدید معتبر نظامی کنار گزینههایی مانند تحریم، مذاکره و عملیات اطلاعاتی امکان تغییر محاسبات ایران درباره برنامه هستهایاش وجود نخواهد داشت.
از آن روز، نتانیاهو و جمعی دیگر از دولتیها در سرزمینهای اشغالی، مکرراً این تعبیر را بهکار بردهاند. مقصود از آنچه ایجاد تهدید معتبر نظامی خوانده میشود این است که باید سلسله اقداماتی به اجرا گذاشته شود که ایران واقعاً باور کند در صورت شکست نهایی مذاکرات و کوتاه نیامدن از مواضعش، آنچه در انتهای مسیر وجود دارد جنگ است نه پذیرش ایران هستهای. از نظر اسراییل یکی از مهمترین مشکلات در مواجهه راهبردی غرب و ایران این است که ایران تهدیدهای غرب را باور ندارد. مقصود از معتبرسازی تهدید نظامی هم چیزی جز این نیست که غرب تهدیدی علیه ایران تولید کند که ایران آن را باور کرده جدی بگیرد.
جامعه راهبردی رژیم صهیونیستی با این فرض که ایجاد یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران جزء ضروری هرگونه راهبردی است که محاسبات راهبردی ایران را هدف گرفته باشد، تلاشهای متعددی را برای محقق ساختن آن انجام داده است.
مدتها قبل صهیونیستها گفتند که اگر یک تهدید معتبر نظامی وجود نداشته باشد هیچ نوعی از تحریمها با هرشدتی هم که اعمال شود قادر به سد کردن مسیر پیشرفت هستهای ایران نخواهد بود. بهلحاظ راهبردی صهیونیستها تصور میکردند و هنوز هم تصور میکنند که تحریمها تنها در صورتی مؤثر خواهد بود که ایران بداند گزینهای بهنام جنگ پس از تحریمها وجود دارد والّا اگر ایران مطمئن باشد که تحریم آخرین و تنها گزینه باقیمانده است، بدون شک آن را تحمل خواهد کرد حالا فرقی نمیکند که ابعاد و گستره تحریمها چقدر باشد.
بر این مبنا، صهیونیستها ظرف این دو سال تلاش فراوانی کردهاند تا امریکا را متقاعد کنند که اگر خواهان کارآمد شدن راهبردش در مقابل ایران است نهایتاً چارهای جز ایجاد یک تهدید معتبر نظامی ندارد.
اگر به ادبیات راهبردی اسراییلیها در سال 1391 مراجعه کنیم میبینیم که یکی از اصلیترین بخشهای مباحثه راهبردی میان امریکا و اسراییل درباره برنامه هستهای ایران این بوده است که اسراییل عقیده داشته امریکا بالاخره باید یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران روی میز بگذارد. باراک اوباما در این مدت سعی کرده است که با استفاده از جمله «همه گزینهها روی میز است» به این مطالبه پاسخ بدهد ولی صهیونیستها معتقدند این جمله دیگر معنای خود را از دست داده و ایران مدتهاست بهدلیل اشراف به راهبرد امریکا مقابل خودش، آن را جدی نمیگیرد.
در سال گذشته کار به جایی رسید که نتانیاهو سعی کرد مسئله ایجاد یا عدمایجاد یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران را بدل به یک موضوع سیاست داخلی در امریکا کند و با استفاده از فرصت انتخابات ریاست جمهوری در امریکا اوباما را مجبور کند که یک گزینه روشن نظامی علیه ایران روی میز بگذارد. از نظر اسراییل همان طور که بعدها نتانیاهو صریحاً اعلام کرد تهدید نظامی علیه ایران معتبر نمیشود مگر اینکه از سوی امریکا و بهطور علنی اعلام شود و حاوی یک خط قرمز روشن سر راه برنامه هستهای ایران باشد، طوری که ایران بداند عبور از آن خط قرمز مساوی حمله نظامی است.
امریکا عمدتاً با این استدلال که اولاً گزینه نظامی برای پاسخ به مسئله هستهای ایران اساساً گزینه مفیدی نیست و در بهترین حالت فقط میتواند برنامه هستهای ایران را برای مدتی کوتاه به تأخیر بیندازد؛ ثانیاً با تأکید بر اینکه تهدید نظامی اجماع داخلی بر سر برنامه هستهای در داخل ایران را مستحکمتر میکند، ثالثاً با این استدلال که اساساً امریکا اگر هم بخواهد توان نظامی و اقتصادی لازم را برای ورود به یک درگیری با ایران ندارد، رابعاً به این دلیل که امریکا میداند اگر یک خط قرمز مقابل ایران ترسیم کند اولین کاری که ایران خواهد کرد این است که از آن خط قرمز عبور کند و بهاینترتیب حیثیت امریکا به باد خواهد رفت، با ورود به این صحنه مخالفت کرده است. اصرار صهیونیستها از یک سو و مخالفت امریکا از سوی دیگر، نهایتاً شهریور ماه گذشته کار را به انجام نمایشی مضحک از جانب بنیامین نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل گذشته کشاند، جایی که او با نشان دادن یک نقاشی سادهلوحانه سعی کرد خود خط قرمزی سر راه انباشت مواد غنیشده در ایران ترسیم کند.
در مجموع بهنظر میرسد که مسئله حمله نظامی به ایران نه در دستورکار اسراییل است نه امریکا. بحثی هم اگر هست این است که تهدید به حمله نظامی مفید هست یا نه. اسراییلیها عقیده دارند مفید است چرا که تنها روشی است که باعث میشود ایران برنامه هستهای خود را از حدّی معین جلوتر نبرد و امریکاییها عقیده دارند مفید نیست چرا که در نهایت گزینه جنگ با ایران را عملی نمیدانند.
اکنون سؤال این است که چهکسی و چگونه گزینه حمله نظامی را از روی میز غربیها حذف کرد و ایران این موفقیت راهبردی را مدیون کیست؟ بهنظر میرسد این سؤال پاسخ کاملاً روشنی دارد. تنها رهبر معظم انقلاب اسلامی در ایران بودهاند که با تولید یک ادبیات کاملاً دقیق و راهبردی و مصرف حسابشده و بهموقع آن، هم محاسبات و هم ادبیات طرف مقابل درباره گزینه نظامی علیه ایران را تغییر دادهاند.
برای فهم دقیق مسئله باید 4 گام راهبردی برداشته شده از سوی ایشان را در این حوزه از هم تفکیک و بهاجمال مرور کرد.
نخست زمانی بود که اسراییل مخفیانه به رآکتور اتمی الکبار سوریه حمله کرد. پیش از آن هم صهیونیستها در سال 1981 رآکتور اتمی اوسیراک عراق را بههمین شیوه از بین برده بودند. اگرچه صهیونیستها هرگز جرئت بیان علنی این موضوع را نداشتهاند ولی با فضاسازی درباره حمله به رآکتور الکبار سعی کردند اینگونه جلوه بدهند که اگر لازم باشد همین کار را با ایران هم خواهند کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در آن مقطع و در پاسخ به این فضاسازیها تأکید کردند که هیچ حملهای از نوع «بزن و دررو» علیه برنامه هستهای ایران امکانپذیر نخواهد بود. معنای دقیق این سخن این بود که چیزی بهنام حمله بدون پاسخ مقابل ایران امکان ندارد و هرکسی که به حمله میاندیشد، باید به مواجه شدن با تبعات آن هم اندیشیده باشد.
پس از آن و بهموازات رشد ادبیات تهدید از جانب صهیونیستها، رهبر معظم انقلاب اسلامی اصطلاح جدیدی به ادبیات راهبردی و نظامی ایران افزوده تأکید فرمودند که: راهبرد ایران تهدید در برابر تهدید و اقدام در برابر اقدام است. اشاره به فاز تهدید کنار فاز اقدام عملاً معنایی جز این نداشت که دشمن دریافت ایران علاوه بر فاز واقعی آماده شکلدادن به تهدیدهایی جدید علیه آنها در فاز روانی هم هست. استراتژی تهدید در مقابل تهدید گسترش دادن حوزه رویارویی راهبردی از فاز واقعی به فاز روانی و از حوزههای بالفعل به حوزههای بالقوه بود.
گام سوم در واقع ادامه گام دوم بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در زمانی که تهدیدهای صهیونیستها علیه ایران در اوج قرار داشت، بهصراحت فرمودند که ایران در جنگهای 22 و 33روزه از حزبالله و مقاومت اسلامی فلسطین پشتیبانی کرده و از این به بعد هم از هرکسی که با صهیونیستها درگیر شود پشتیبانی خواهد کرد. این نخستین بار بود که دشمن در حوزه راهبردی با تبعات استراتژی تهدید در مقابل تهدید رویارو میشد و از لحاظ ادبیات استراتژیک حاوی این پیام بود که ایران نهتنها بر اثر تهدیدها منفعل نشده بلکه خود را برای هماوردی درازمدت و پرشدت آماده کرده است.
چهارمین گام در روز اول فروردین 1391 در سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مشهد برداشته شد. تأکید صریح ایشان بر نابودی حیفا و تلآویو در پاسخ به هرگونه اقدام از سوی دشمن از یکسو بیانگر آمادگی فوری ایران برای پاسخ به هرگونه تهدید، از سوی دیگر بیانگر عمق توان راهبردی ایران برای تولید پاسخ و مهمتر نشاندهنده آن بود که ایران برنامهریزیهای عملیاتی کاملاً دقیقی انجام داده با این هدف که در موقع نیاز به پاسخ، دیگر حاجتی به برنامهریزی مجدد و بازنگری طرحهای عملیاتی نداشته باشد. معنای بسیار مهم دیگر این فرمایش این بود که ایران هرگونه حمله به برنامه هستهای خود را مساوی موجودیت رژیم صهیونیستی میداند و در حین پاسخ نه برنامه هستهای این رژیم، بلکه مستقیماً موجودیت آن را هدف خواهد گرفت.
در یک ارزیابی دقیق این 4 گام راهبردی که همگی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی طراحی و اجرا شده، عملاً باعث شده طرف مقابل بهخوبی دریابد که گزینه نظامی نهفقط در محیط واقعی بلکه در حوزه رسانهای هم از دور خارج شده است و دیگر قادر به روی میز نگهداشتن آن نخواهند بود. بنابراین میتوان حدس زد که از این به بعد منحنی تهدید نظامی ایران سیری نزولی پیدا خواهد کرد و جای بسیار کمی برای تکرار حرفهای سابق باقی خواهد ماند.
Sorry. No data so far.