سه‌شنبه 26 مارس 13 | 18:44
وضعیّت انجمن حجتیّه و بهائیّت در رژیم طاغوت و نظام اسلامی

آیا جمهوری اسلامی، سنگ را بسته و سگ را رها کرده است؟!

وحید خضاب

برخی افراد که مستقیماً تربیت‌یافته همان تفکّر انجمن حجّتیه هستند، امروز مدّعی شده‌اند: «حرف‌های امثال امام خمینی، غلط بود و دیدیم که با زدنِ به قول شما ریشه، همچنان آن‌چه شاخ و برگ می‌خواندید، مشغول فعالیّت و به ضربه‌زدن به تشیّع مشغول است و این، یعنی غلط بودن تفکّر مبارزان و درست‌بودن تفکّر انجمن حجّتیه.»


تریبون مستضعفین- نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به سردبیری مهدی همازاده اداره می‌شود، در شماره پنجم (خرداد۹۱) پرونده‌ای را به اندیشه‌ها و عملکرد انجمن حجتیه اختصاص داد. یادداشتی که در ادامه می‌خوانید به قلم «وحید خضاب» دانشجوی رشته تاریخ به مقایسه وضعیت بهائیت و انجمن حجتیه پیش و پس از انقلاب اسلامی می‌پردازد.

صاحب این قلم، ادّعا ندارد که تمام زوایا و خفایای انجمن حجتیّه و هم‌چنین، درون و بیرون رژیم پهلوی را می‌شناسد ولی به‌قدر وسع خود می‌خواهیم مسائلی را مطرح و با ارائه چند تحلیل ساده، پاسخ آن‌ها را پيدا كنيم. بدین سبب دنبال رديف‌كردن آمار و ارقام مكرّر یا نمونه‌هاي تاریخی متعدّد نيستيم. ولی همین تحلیل به قدر کافی، جواب مسئله را روشن خواهد كرد. لذا این نوشته را باید بیش و پیش از یک «گزارش تاریخی»، یک «یاداشت» نامید.

مبارزه با ریشه‌ها یا مبارزه با شاخ و برگ‌ها؟

یکی از مسئله‌هاي مذكور اين است: همگان می‌دانند که «انجمن حجّتیه» در زمان طاغوت، یکی از ستون‌های تبیین چرایی وجود خود را بر مسئله «مبارزه با بهائیّت» استوار کرده بود و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، با نیّت خیر ولی از سر کم‌بصیرتی، چنین تشخیص داده بود که دشمن اصلی تشیّع در این زمان، نه حکومت پهلوی بلکه مذهب (یا به عبارتی حزب) بهائیّت است. لذا اگر در راه مبارزه با این دشمن اصلی، مجبور به مدارا با رژیم هم بشویم، ایرادی ندارد. (تأکید می‌کنم این تقریر بسیار خوش‌بینانه است و چه بسا با مداقّه، به نتایجی برسیم که برای رفتار و تفکّر انجمن، چهره‌ای ناپسندتر ترسیم کند).

در مقابل، طرفداران «منطقِ مبارزاتی» و در رأس آن‌ها حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) می‌گفتند صورت مسئله اساساً به شکل دیگری است و بهائیّت هرگز نمی‌تواند دشمن اصلی باشد؛ بلکه یک جریان ضالّه‌ی شدیداً منحرف است که همین پیشرفت‌های خود در ایران را هم مدیون تکیه‌اش به «دشمن اصلی» است. و آن دشمن اصلی، «جبهه ی استکبار» است که نماینده‌ی بالفعل آن در ایران، رژیم پهلوی مي‌باشد. بنابراين برای مبارزه، به جای رفتن به سراغ شاخ و برگ (هرچه هم بزرگ باشد) باید به سراغ ریشه رفت؛ و برای مبارزه با جبهه‌ی جهانی استکبار، در قدم اوّل باید حکومت ضدّ اسلامی پهلوی را ساقط کرد.

البته طرفداران هرکدام از این دو نظر، در دوره‌ی پهلوی (علی‌رغم برخی اصطکاک‌ها که با هم داشتند) نهایتاً راه خود را رفتند و نتیجه هم آن شد که طرفداران منطق مبارزات توانستند با عنایت خداوند، رژیم شاه را ساقط و تنها نظام مبتنی بر اذن معصوم (علیه‌السلام) را در جهان برپا کنند.

آیا دیدگاه امام درباره «ریشه» و «شاخ و برگ» اشتباه بود؟

امّا مسئله این‌جاست که برخی افراد که مستقیماً تربیت‌یافته همان تفکّر انجمن حجّتیه هستند، امروز مدّعی شده‌اند: «حرف‌های امثال امام خمینی، غلط بود و دیدیم که با زدنِ به قول شما ریشه، همچنان آن‌چه شاخ و برگ می‌خواندید، مشغول فعالیّت و به ضربه‌زدن به تشیّع مشغول است و این، یعنی غلط بودن تفکّر مبارزان و درست‌بودن تفکّر انجمن حجّتیه

برای جواب به این شبهه باید به چند نكته توجّه کرد: اوّل این‌که در طرحِ این‌گونه‌ی مسئله، نوعی مغالطه نهفته است. در تقرير فوق، این‌گونه جلوه داده می‌شود که «اگر منطق شما درست بود، باید الآن اثری از بهائیّت نمی‌بود. چون در صورت کندن ریشه، معنی‌ای برای ادامه‌ی حیات برگ باقی نمی‌ماند.» اما باید گفت در منطق مبارزان، سخن از قطع ریشه هست، اما کدام ریشه؟ در جواب به همین سؤال است که مغالطه، خودش را باز می‌نمایاند.

ریشه استکبار بود نه رژیم پهلوی

در اشكال مذكور، گویندگان مدّعی‌اند از نظر مبارزان، حکومت پهلوی، «ریشه بهائیّت» بوده. در حالی که از نظر امام، اساساً ریشه‌ی بهائیّت در جای دیگری است. حضرت امام در برخی سخنان خود (در همان دوران مبارزات) به اجمال به این ریشه اشاره كرده‌اند. مثلاً ایشان در بخشی از یک سخنرانی در ۱۲ اردیبهشت ۴۲ فرموده‌اند:

«حالا … خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود -که همین حزب بهائیّت است.» [۱]

و در جای دیگر، آذر۴۱ نوشته‌اند:

«استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه‌ی صهیونیست‌هاست، که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند.» [۲]

و در پیامی که در سال 56 خطاب به مردم ارسال کرده‌اند، فرموده‌اند:

«اسلام و مذهب مقّدس جعفری، سدّی است در مقابل اجانب و عمّال دست نشانده‌ی آن‌ها -چه راستی و چپی- و روحانیّت که حافظ آن است، سدّی است که با وجود آن، اجانب نمی‌توانند به نحوی که دل‌خواه آنهاست، با کشور اسلامی و خصوص‏، با کشور ایران رفتار کنند. لهذا قرن‌هاست که با نیرنگ‌های مختلف برای شکستن این سدّ نقشه می‌کشند: گاهی از راه مسلّط‌کردن عمّال خبیث خود بر کشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیّت و بهائیّت و وهابیّت، و گاهی از طریق احزاب انحرافی.» [۳]

با این نمونه قول‌ها (خصوصاً دقت در جمله‌ی آخرِ نقل قول) صریحاً مشخّص می‌شود که امام (و به تبَع ایشان، مبارزین مستقیم) نه تنها رژیم پهلوی را ریشه‌ی بهائیّت نمی‌دانستند، بلکه هردوی آن‌ها را شاخه‌های یک ریشه‌ی دیگر یعنی همان جبهه‌ی استکبار جهانی می‌شمردند.

پس وقتی مبارزين در قضیه‌ی مبارزه با بهائیّت و رژیم، سخن از «ریشه» می‌كردند، منظورشان، «ریشه وضع فعلی بهائیّت در ایران و فعّالیت‌های گسترده و دائم التّزاید آن» بود. لذا با روشن‌شدن این مغالطه اساساً مسئله، «سالبه به انتفاء موضوع» می‌شود و جایی برای جواب نمی‌ماند؛ به عبارت روشن‌تر مبارزین مدّعی نبودند که با ساقط‌كردن رژیم، ریشه‌ی بهائیّت را می‌خشکانند بلکه به درستی مدّعی بودند ریشه‌ی بهائیّت در جای دیگری است. ولی برای از بين بردن وضع بسیار مطلوب بهائیّت و جولان آن در كشور در آن وقت، لازم است ریشه‌ی ايجاد آن وضع (یعنی رژیم پهلوی) ساقط شود؛ بدین‌ترتیب چند هدف با هم رخ می‌داد: از بین رفتن وضعیّت فوق‌العاده مطلوب بهائیّت در ایران، حاکم شدن احکام دین در کشور، جلوگیری از ظلم‌های رژیم و برداشتن اوّلین گام برای مبارزه با دشمن اصلی یعنی استکبار جهانی (به عنوان نماد و نماینده ی کفر و شرک).

از همین رو بود که امام صراحتاً در انتهای عمر شریف و سال‌هاي پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام و پس از پایان جنگ تحمیلی، جهت روشن کردن هدف اصلی مبارزه فرمودند:

«اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله‌ای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنه‌های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. و نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی این‌ها خیالات باطل ملّی‌گراهاست. ما هدف‌مان بالاتر از آن است. ما هدف‌مان پیاده‌کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست؛ و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم “لا اله الا الله” را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز در آوریم.» [۴]

نكته ويژه در ديدگاه حضرت امام، مسئله تشخيص اهمّ و مهمّ در بين موارد و ميادين متعدّدي است كه مقابل حكومت اسلامي و جامعه تشيّع قرار دارد. طبيعتاً نظام اسلامي، عمده همّت و هدف خود را متوجّه جبهه‌هاي اهمّ و دشمنان اصلي خواهد كرد و ناديده‌گرفتن كارنامه جمهوري اسلامي در اين زمينه و اشكال‌گرفتن به‌خاطر مسائل اين‌چنيني از نشناختن نقاط اهمّ دشمني با تشيّع حكايت دارد و البته از نشناختن نقش اين نظام در نقشه بزرگ دفاع از اسلام و تشيّع.

کارهای نکرده‌ی بهائیان را نمی‌توان سیاهه کرد!

اما در همین‌جا هم ممکن است یک مسئله ديگر ذیل همان شبهه مطرح شود که: «بر فرض همین‌طور باشد و منظور از زدن ریشه، ریشه‌ی بهائیّت نبوده بلکه ریشه‌ی وضع مطلوب بهائیّت در ايران بوده است، ولی باز در همان‌صورت هم می‌بینیم منطق امام صحیح نبوده چرا که بهائیّت به فعّالیت و دشمنی و عضوگیری خود در ایران ادامه می‌دهد.»

در جواب این مسئله باید ابتدا به یک مقدّمه اشاره کرد: ما وقتی سخن می‌گوییم (اساساً هر سخنی و راجع به هر موضوعی) سخن از «وجود» و «موجود» می‌کنیم و هرگز از «عدم» نمی‌گوییم و اساساً نمی‌توانیم در اين‌باره (عدم به حمل شايع يا مصداق عدم) بگوییم. فرض کنید شما در بین اقوام خود یک پسر بچه‌ی بسیار شلوغ و شرّ دارید که هر روز به منزل شما می‌آید و مشغول شلوغ‌کاری و سر و صدا و بریز و بپاش و … می‌شود. شما هم برای همه تعریف می‌کنید: او امروز فلان فرش را کثیف کرد و بهمان روز آن شیشه را شکست و فلان شب این وسیله را خراب کرد و قس علی هذا. امّا فرض کنید یک روز کسی مانع از آمدن این شخص شلوغ به داخل منزل شما می‌شود. در این حالت شما فقط می‌توانید یک کلام بگویید: فلانی امروز نیامد؛ امّا دیگر نمی‌توانید کارهای نکرده او را در آن روز شرح دهید؛ مثلاً بگویید فلانی امروز فلان شیشه را نشکست یا فلان وسیله را خراب نکرد. البته شاید با مقایسه بتوان حدس زد که او چه کارهایی می‌کرد ولی در حاقّ امر، شما نمی‌توانید بفهمید او در صورت آمدن، قطعاً و به صورت مصداقی کدام کارها را انجام می داد که حال از انجام نشدنش سخن بگویید؛ شما نمی‌توانید به این مسائل رخ نداده و «عدمی»، علم پیدا کنید تا از آن‌ها خبر دهید و لذا به همان یک جمله‌ی فلانی امروز نیامد، بسنده می‌کنید.

حال در مسئله‌ی مورد بحث ما هم این مطلب صادق است. ما می‌دانیم که بهائیّت در دوره‌ی پهلوی از چه وضع مطلوبی برخوردار بود: مثلاً در دوره‌ای بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی نخست‌وزيري را در اختيار داشت. (گذشته از برخی وزرا و مسئولین سطح بالا از جمله “یادی”، دوست و پزشک مخصوص شاه یا پرویز ثابتی، از بلندپایه‌ترین مقامات امنیتی رژیم) و سرمایه‌داران بهایی (مثل ثابت پاسال) با خیال آسوده مشغول فعّالیت‌های اقتصادی گسترده بودند و تبلیغ بهائیّت نه تنها با منع جدّی مواجه نمی‌شد، چه بسا حتّی با وجود مسئولین سطح بالای بهائی، مورد حمایت پنهانی هم قرار مي‌گرفت و … . حال اگر انجمن حجّتیه با هزار خون دل و زحمت و … می‌توانست چند نفر بهائی را مسلمان کند، در عوض با یک حرکت ساده‌ی رژیم (که بازی را از بالا اداره می‌کرد) ضربه‌ی فنّی می شد. تنها چیزی که در این بین حاصل می‌شد، سال‌ها زحمت بود و نتیجه‌ی بازی کماکان (و در بهترین حالت) هنوز صفر – صفر می‌ماند، البته به نفع رژیم!

اما بعد از انقلاب، گذشته از برخوردهای عینی (که می‌شود نمود آن را در جمع‌کردن بساط فعّالیت علنی بهائی‌ها و یا تبلیغ آزادانه‌ی آن ها دید)، مسئله بیشتر به همان صورت «عدمی» است. یعنی خدمتی که جمهوری اسلامی کرده و از این طریق به حزب بهائیّت ضربه زده، بیشتر از نوع سلب امکانات است و حمایت‌ها و ظرفیّت‌ها و همراهی‌های مهمّي را از آنان دریغ کرده است. از همین رو ما امروز، این «سلب» را هرچند هم که عظیم باشد (یعنی در مقایسه با امکانات و حمایت های رژیم پهلوی) نمی‌توانیم ببینیم یا ذکر کنیم. یعنی به طور مثال نمی‌توانیم از صدها هزار نفری که بهائیّت (به‌دلیل سلب حمایت و ظرفیت) نتوانسته به سراغ‌شان برود تا منحرف‌شان کند، سخن بگوییم (چون امری عدمی است و قابل اشاره‌ی مصداقی نیست) و یا نمی‌توانیم از ضربه‌های مشخّصی که بهائیّت (به همان دلیل) نتوانسته به ترویج اسلام بزند، سخن برانیم. یا نمی‌توانیم از لطماتی که بهائیّت نتوانسته (به‌همان واسطه) به اقتصاد مسلمین بزند، مطلبی بگوییم. در واقع بزرگ‌ترین ضربه‌ی جمهوری اسلامی به این حزب ضالّه، «سلب امكانات و فضا و ميدان فعاليّت» بوده.

البته در این بین (اگرچه به‌هیچ وجه تفتیش عقاید وجود نداشته و از مذهب کسی به زور، سؤال نشده و کسی را از حقوق انسانی‌اش محروم نکرده‌اند) اگر بهائیاني می‌خواسته‌اند به نفع صهیونیسم یا دیگر اضلاع جبهه‌ی استکبار دست به جاسوسی و فعاليّت بزنند، سریعاً و به صورت قاطع برخورد شده و این مطلبی است که نه تنها در دوره‌ی طاغوت وجود نداشت، بلکه تصوّر چنین برخوردی هم نمی‌شده است!

تا کفر جهانی هست، بهائیت هم هست

و باید دانست تا روزی که کفر و شرک و استکبار جهانی هست، انتظار عدم فعّالیت‌های عمّال فکری آن‌ها (از جمله بهائيّت) خصوصاً در ایران (که در اصل، محلّ به دنیاآمدن خدای‌شان! و پیامبرشان! و محلّ نزول وحی‌شان! و استقرار کعبه‌شان! می‌باشد)، تصوّر خامي است. لذا وجود آن‌ها، با مجموع دلایلی که ذکر شد، نشانه‌ی عدم صحّت منطق مبارزین نیست و اتّفاقاً دقّت در شرایط موجود، نشان از درستی مطلق نگاه امام دارد.

امّا مسئله‌ی دیگری که در صدر نوشتار گفتیم می‌خواهیم به‌آن بپردازیم، این است: برخی عزیزان و بزرگان (که اتّفاقاً علاوه بر مبارزه با طاغوت، پس از انقلاب هم از طریق وعظ و سخنرانی‌های اسلامی، موجب روشن‌شدن اذهان مردم شده و حقّ بزرگی بر گردن همه دارند) و برخی بزرگان عرصه تاریخ‌نگاری مدّعی شده‌اند که «جمهوری اسلامی با انجمن حجّتیه برخورد کرد ولی به جای آن و برای مبارزه با بهائیّت، گروهی را ایجاد نکرد و بدین شکل، این برخورد در نهایت به نفع بهائیّت تمام شد.»

در جواب باید اجمالاً گفت مگر ما باید انتظار داشته باشیم همه کارها مطلقاً توسط دولت انجام شود؟ آیا همین انجمن حجّتیه که به قول شما خیلی خوب با بهائیت مبارزه می‌کرد، ساخته‌ی دولت بود؟ آیا همه کارهای دیگر فکری و فرهنگی بزرگ قبل و بعد از انقلاب (مثلاً کتب امثال شهید بهشتی و یا تفسیر شریف المیزان و یا تألیف هزاران اثر در اثبات حقانیّت تشیّع و یا تشکیل گروه‌های مبلّغین اسلام در آفریقا و آمریکای لاتین و اروپا) توسّط دولت‌ها انجام شده است؟

این نشان می‌دهد که می‌شود با امکانات مردمی به مبارزه با بهائیّت پرداخت و به قول شما مثل انجمن حجّتیه، خیلی خوب هم از پس آن برآمد. کما این‌که هم‌اکنون بسیاری از فعالیّت‌ها و انجمن‌های دینی که به فعالیّت مشغولند، مردمی هستند نه حکومتی. اما وظیفه‌ی نظام اسلامي چیست؟

وظیفه‌ی نظام این است جلوي نشر و توزيع افكار و تشكيلات بهائيّت و هر مكتب فاسد ديگري را بگيرد. و این دقیقاً همان کاری است که حکومت اسلامي انجام داده است. جمهوری اسلامی نگذاشته یک گروه (که در کنار برخی فعّالیت‌های مفید بر ضدّ بهائیّت، تفکرات شدیداً انحرافی در موضوع مهدویت را ترویج می‌کنند) به این قسمت کارش ادامه دهد و با احتیاط، همان قسمت‌های ظاهراً مثبت فعاليّت را هم تحت نظر گرفته تا مفسده‌ای نداشته باشد. وگرنه اساساً برخورد کلّی با انجمن حجتیه نشده (مانند برخوردی که با ساير گروهک‌ها و حلقه‌هاي انحرافي شد). چراکه انجمن می گوید قصد براندازی ندارد و نظام هم با حسن ظنّ به او اجازه‌ی فعالیّت در همان چارچوب مبارزه با بهائیّت را می‌دهد.

در این بین حکومت وظیفه ندارد و صحیح هم نیست که یک تشکّل یا سازمان برای مبارزه با بهائیّت ایجاد کند (اساساً وقتي که این قبیل کارهای ذاتاً فرهنگی، مباشرتاً توسط حکومت‌ها انجام شود، معمولا ًپس از چندی به آفت‌هایی چون رکود یا بروکراتیسم دچار می‌شود و نشاطش را از دست می‌دهد. وظیفه نظام، سلب حمایت از بهائیّت و تنگ کردن هر‌چه بیشتر ظرف فعالیّت‌های ضالّه‌ی آن‌هاست و در کنارش، حمایت از کسانی که بخواهند حقیقتاً و با فکر سالم و مستقیم و بدون انحراف، به مبارزه فكري برخیزند. و در همین راستا می‌بینيم تقدیر از فعّالان و نویسندگان موفّق در این عرصه و باز کردن زمینه برای فعّالیت آنان وجود دارد.

ارجاعات:
۱. صحیفه‌ی امام، جلد۱، ص۲۱۶
۲. صحیفه‌ی امام، ج۱، ص۱۱۰
۳. صحیفه‌ی امام، ج3 ، ص204
۴. صحیفه‌ی امام، جلد‌21، ص‌88

  1. ...
    30 مارس 2013

    آب ریخته را نمی توان جمع کرد، کمی باتقواتر! مطالب خلاف نظر خود را نیز که منتشر نمی کنید…

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.