محمدصادق شهبازی– نوشتار زیر، حاصل بحث ارائه شده در میرگزد توسعه ی فرهنگی برنامه رادیویی نگاه روز در روز یکشنبه دوم خرداد ۱۳۸۹ رادیو ایران به مناسبت اولین همایش الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است با حضور محمد صادق شهبازی و حبیب رحیم پور که با اصلاحات و اضافاتی به صورت یادداشت منتشر می گردد.
مفهوم توسعه
توسعه از مفاهیمی است که برمبنای تعاریف متفاوت از جهان و انسان و شناخت تعاریف متعددی از آن صورت گرفته است. وقتی از توسعه اسلامی ایرانی صحبت می کنیم منظور نه نوسازی و دگرگونی نهادهای اجتماعی است، نه گذار از سنت به تجدد ونه صرف رشد اقتصادی، حتی تعاریف مرتبط با توسعه انسانی نیز رسانندگی کافی برای انتقال این معنا را با خود ندارد. منظور ما از توسعه افزایش برخوداری آحاد مختلف بشر از مکنت و ثروت و اطلاع و برقراری روابط عادلانه بر مبنای اراده انسانی در چارچوب عدالت، و آزادی بنا شده بر حقوق و حدود الهی و انسانی است. تفاوت در معرفت شناسی، انسان شناسی و هستی شناسی اسلامی با همین مسائل در مکاتب بشری تفاوت در مفاهیم را ایجاد می کند، توسعه در این مفهوم همه ساحات حیات بشر مادی و معنوی، دنیا و آخرت و روح، نفس و جسم را می پوشاند و تلاش در رفع تمام نیازهای او دارد.
سیر تحول توسعه خطی از آغاز تا فرهنگ توسعه
توسعه خطی و تکاملی کنت، اسپنسر – داروینی یک نوع سرنوشت محتوم و راه را برای بشریت بر اساس تقلیل او به حوزه هایی خاص، مادی و مشخصاً اقتصاد ایجاد کرد. اصالت سود، در هسته ی این نگاه قرار گرفت. و میل و سود و تجربه اضلاع مثلث توسعه خطی را تشکیل دادند، و امیال بر عقاید و رفتار مقدم شد. پاره تو هر فداکاری، ایثار گذشت و انفاق را غیرعقلانی و کنش غیر منطقی نامید و هم صدا با ماکیاولی با اصل شماری قدرت، زر و زور را ناسخ عدالت و حق و اخلاق و سعادت کرد. به تبع استعمار و حرص با دست اندازی به تمدن ها و ملل دیگر تجربه تاریخی بشر مدرن رقم خورد. بعد از جنگ جهانی دوم و در دهه های ۶۰-۷۰ که بهشت جامعه شناسی و اوج تمدن آمریکای سالم از زیر بار مصائب جنگ بیرون آمده، بود توسعه با چارچوب آمریکایی – غربی به صورت تنها نسخه به جوامعی که با برچسب هایی نظیر توسعه نیافته، جوامع جنوب و… نامیده می شدند داده شد و افرادی مثل روستو – جامعه شناس معروف توسعه و کارمند سیا – این امر را بر عهده گرفتند. و صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، گات و بعدها WTOبا فشارهای مالی و پولی ابزار تحقق آن مدل خاص را فرهم کردند.
سیر تحقق مدرنیته از رنسانس هنری تا انقلاب اطلاعاتی
توسعه غرب با رنسانس هنری و ادبی و بسط نمادها و هنجارهای برآمده از باورها و ارزش های جدید دنیاگرایانه آغاز شد و سپس با اصلاح دینی لوتر و کالون و تغییر در فلسفه رشد یافت و بعد در قرن ۱۷ با انقلاب علمی، در قرن ۱۸ با انقلاب روشن فکری (ونه اصطلاح غلط روشن گری) و به تبع آن استقرار نظام های سیاسی خاص مثل انقلاب فرانسه و آمریکا تداوم یافت. انقلاب صنعتی در قرن ۱۹ و انفجار اطلاعات در قرن ۲۰ ام نهایتا به بازتولید مداوم مدرنیته و توسعه مبتنی بر آن انجامید.
در این نگاه عوامل توسعه نیافتگی احصاء می شد و موانع انسانی آن با تعریفی تقلیل گرایانه از انسان نظیر تقدیر گرایی، سطح آرزوها، خانواده گرایی، پای بندی به مذهب و وابستگی به دولت احصاء می شد. و فرهنگ خاصّی که متضمن عواملی بود که در توسعه ی جهان مدرن موثر واقع گردیده بود تحت عنوان فرهنگ توسعه تجویز می شد. انسان اقتصادی – که تنها هدفش توسعه با همان تعریف خاص، می شود- و فرهنگ نیز به عنوان تابعی از توسعه و وسیله ی تسهیل آن به کار گرفته می شد. مولفه های اصلی این تفکر را می توان شهری شدن، دنیایی شدن، افزایش انتظارات و احساس محرومیت نسبی، ظهور طبقه متوسط و بازتولید ارزش های آن، انقلاب فرهنگی بر همین مبنا (Abraham) آمادگی تجربیات تازه، آگاهی از مسائل خارج، توجه به آینده بیش از گذشته ، عدم تقدیرگرایی، اعتقاد به علم و تکنولوژی (Alex Inkeles) در داخل کشور نیز بعضی از روشن فکران معتقد به همان پارادایم از دنیاگرایی مقابل آخرت گرایی، برون گرایی به جای درون گرایی، اسطوره زدایی، حرمت به علم در مقابل تکیه به عوامل ماوراء طبیعی، ظنّ و شکاکیت به جای یقین، خاکی شدن به جای آسمانی شدن، تقدس زدایی، تدبیر معیشت بر اساس عقلانیت ابزاری، چشم بستن به شرور، دامن زدن به طمع و تکاثر و تجدید نظر در حقوق بشر سخن گفتند.(سروش) و عده ای دیگر، فردگرایی و شک گرایی و تولید و مصرف گرایی، نفی تفکر انسان کامل، تعارض کسب علم با کشف علم و… را بر همین منظومه افزودند.
در حقیقت کسانی مانند اینکلس با تاکید بر نوگرایی فردی، و ارزیابی اقتصاد کشور ها با نیاز به کسب موفقیت از یک سو و در سوی دیگر در سطح جمعی و ارزش های فرهنگی کسانی دیگر به حد اکثرسازی سود، دوری از زهد و سوگیری اخروی، عقلانیت حسابگر را عوامل توسعه دانستند و حتی حضور در مناسک مذهبی و دینی را مغایر توسعه اعلام داشتند، و این فضای جدید را شاکله بندی کردند. در یک کلام بسط ارزش های لیبرال مبنی بر تجویز همسانی فرهنگی با کشورهای موسوم به شمال و توسعه یافته بود که قرار بود در دهه های بعد به وسیله فوکویاما به عنوان پایان تاریخ اعلام شود گرچه خود فوکویاما در دهه های پسین مجبور شد بعدها از پایان پایان تاریخ سخن بگوید.
از فرهنگ توسعه تا توسعه فرهنگی
بحران های جامعه شناختی و روان شناختی حاصل از نگاه تقلیل گرایانه به انسان و جهان ایجاد شده در آن مدل توسعه به علت شرایط نامربوط به کشورهای غیر سرمایه داری و توسعه نیافته و ایجاد بحران های عظیم اجتماعی یا تبدیل آن ها به قمرِ(پیرامون) متروپول(مرکز) بر اساس نظریاتی نظیر وابستگی موجب شد تا برای حل این تعارض از ضرورت انطباق توسعه با نظام فرهنگی کشورها سخن بگویند، حتی یونسکو دهه ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۷ را دهه توسعه فرهنگی بخواند و از اهدافی نظیر ارج نهادن به ابعاد فرهنگی توسعه، تصریح و ارتقای هویت فرهنگی، گسترش مشارکت در زندگی فرهنگی و ارتقای همکاری فرهنگی بین المللی سخن بگوید.
توسعه فرهنگی، تراکم برگشت ناپذیر عناصر فرهنگی طرح شد. (توسلی) و ضمن انتقاد از مفهوم سنتی فعالیت ها و امور فرهنگی، در واقع بدون تغییر مبنا تنها صورت بندی معادله عوض شد. و تقلیل انسان به اقتصاد و بسط اصالت اباحه و ارزش های لیبرالی، فردگرایانه و خانواده ستیزانه در ذات این نگاه باقی ماند. هویت فرهنگی نیز با ذکر آلوده شدن این جوامع به فرهنگ غربی و تشدید حس محرومیت نسبی و ارزش های طبقه متوسط جدید به نوعی از تلقی بحران هویت در جامعه یا هویت چهل تکه یا دریای هویت در این کشورها انجامید که چیزی جز تدوام همان مسیر قبلی نبود. گسترش مشارکت در زندگی فرهنگی و ارتقای همکاری فرهنگی بین المللی در فضای وجود هژمونی و سیطره ی غالب مدرنیته و رسانه های قوی آن که فراواقعیتی را بر مبنای رسانه های قوی شکل می دهند، جز به اضمحلال فرهنگ های دیگر و خرده فرهنگ های موجود نخواهد انجامید.
فرهنگ و توسعه فرهنگی در چارچوب تفکر دینی و خط و مرزهای آن با توسعه فرهنگی در جهان مدرن
وقتی از فرهنگ صحبت می کنیم. متضمن بحث از جهان بینی و باورها، ارزش ها و ملاک های حسن و قبح، هنجارها و الگوهای عمل و بالاخره نمادهاست. در فرهنگ دینی اسلامی تعریف های مشخص و یقینی در این حوزه ها وجود دارد . فرهنگِ شکل گرفته بر این مبنا دارای هسته ی ثابت مبتنی بر اصول دینی و پوسته ای متغیر بر اساس مقتضیات زمان و مکان (جغرافیای فرهنگی و روح زمانه) و محصولات تولیدی تاریخی و فرهنگی برآمده از آن است. بر هسته ثابت جهان بینی و ارزش و بخش های عمده ای از هنجارها و نمادهاست که بر اساس آن باورها و ارزش ها سامان می یابد، و هنجارها و نمادهای غیر متضاد با آن باورها و هنجارها نیز سنت می گردد.
در این مبنا توسعه ی فرهنگی، فربه کردن بخش های متغیر فرهنگ بر اساس آن اصول ثابت است و با احیای ظرفیت های آن توسعه ی انسانی نیز محقق می شود و بر آن مبنا توسعه نیز مبتنی بر این اصول با در نظر گرفتن مقتضیات انسانی (و نه تقلیل انسان به ماشین و جامعه به جامعه ارگانیکی و مکانیکی)،همه ساحات حیات انسانی (نه تقلیل انسان به اقتصاد و انسان ابزارساز)، و توسعه با در نظر گرفتن عدالت ونه بر اساس دست نامریی آدام اسمیت و نظم خودجوش بازارِ (Catalaxy) فردریش فون هایک و کشمکش های گرگ وار (انسان گرگ انسان است در نگاه هابز) شکل می گیرد( المومن اخو المومن مومن برادر مومن است ) و در هنگام توسعه نیز چون ملاک در پیشرفت زندگی عدالت بوده قله های ثروت و دره های فقر شکل نمی گیرد (ما جاع فقیر الا بما منع غنی، هیچ فقیری گرسنه نشد ال به آن چه که یک غنی منع کرد یا از آن بهره مند شد. ان الله تعالی فرض اقوات الفقرا فی اموال الغنیا خداوند بزرگ مرتبه قوت فقرا را در اموال توانگران واجب گردانیده است.(قرار داده است))که به دنبال پراکنشِ (trickle down) ثروت و مکنت و رفع معضل آن باشیم. و چون انسان در این فرایند، مختار و مسئول است (لیس للانسان الا ما سعی، برای انسان چیزی جز تلاش او نیست. کل نفس بما کسبت رهینه. هر نفس انسانی به آن چه کسب کرده رهین و دربند است. ) و نه جامعه گراها (Communitarians) و نه فردگراها(Individualists) هیچ یک ملاک عمل نیستند با معضل آزادی حداکثری و حداقلی نیز مواجه نیستیم. (لا تکن عبد غیرک فجعلک الله حرا بنده ی غیر خودت نباش که خدا تو را آزاد قرار داده است.) که آزادی و توسعه در چارچوب عدالت(لو عدل بین الناس فاستغنوا، اگر بین مردم عدالت برقرار شود غنی می شوند. ان فی العدل سعه، همانا در عدالت فراخی و وسعت قرار داده شده است. ما عمرت البلاد بمثل العدل،سرزمین ها به مانند برقراری عدالت در آن ها آباد نشدند. العدل جنة الدول. عدالت بهشت دولت هاست.) و عدالت در چارچوب معنویت و معرفت الله شکل می گیرد.(ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون جن و انسان را مگر برای عبودیت نیافیریدم) شکل می گیرد که به تعبیر امام راحل هدف از حکومت تربیت انسان است.
در این نگاه، انگاره ی محوری اصالت رشد و کمال انسان در همه ساحات است، دعوت های شداد و غلاط به کار و تولید که مبنای آن طبیعی، تربیتی، اخلاقی و اجتماعی است. اسلام، مکتب اصالت کمال نه اصالت کا راست. اما ارزش آن قدر است که ملاک اهمیت دادن به افراد، کار کردن آن هاست. چنان که پیامبر اکرم به وفور در مورد افراد بی کار اشاره کرده اند که از چشم من افتاد. (سقط من عینی) حتی به افراد مشکل دار و معلولین هم اول توصیه کار آمده است البته ضمن ایجاد تسهیلات برای آن ها. حتی حدیث داریم اگر مشکل داری بر پشتت بار حمل کن! هم چنین به آثار اخلاقی بیکاری و مفاسد حاصل از آن و پرهیز از کَلِّ بر جامعه بودن و حفظ کرامت انسانی، نپذیرفتن نگاه عدالت توزیعی صرف، در کنار آن پرهیز دادن از تنبلی و آفات ان نیز جزو آموزه های اسلام شیعی است. در این نگاه، تولید حد اکثری و مصرف حداقلی (خفیف المئونه کثیر المعونه) اصل است. و با قائل شدن امر بین الامرین در جبر و تفویض و مختار دانستن انسان (لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری برای انسان جز تلاشش نیست و تلاش او به زودی دیده خواهد شد،) دچار تقدیر گرایی مسیحی هم نمی شود. (عن جابر قال حسن بن علی :….لا تجاهد الطلب جهاد العدو و لا تتکل علی القدر اتکال المستسلم فان انشاء الفضل من السنه و الاجمال فی الطلب من العفه تلاش مکن برای به دست اوردن مثل کسی که می خواهد بر دشمنی غلبه کند و به قدر مثل آدم تسیلیم شده تکیه نکن. همانا که دادن فضل سنت است و کوتاه کردن درخواست از عفت است. ) به عدم ابطال وقت و زمان فرامی خواند. از سوی دیگر هم در کنار دعوت به تولید دعوت به زهد و قناعت و عدم غرق شدن در رفاه زدگی می کند و اساس زهد آن در کتابی مانند نهج البلاغه زهد حکومتی و در حین تولید نه رهبانیت است( فان المومن یتزوّد و الکافر یتمتّع، همانا مومن ذخیره می کند و کافر بهره می برد. من ازداد حرصا علی الدنیا لم یزدد منه الا بعداً هرکس حرصی بر دنیا بیفزاید از آن دورتر می شود.) در ضمن دعوت به تولید، تکاثر و رفاه زدگی را هم نفی کرده است. (احتفظ بمالک فانه قوام لدینک، مالت را حفظ کن همانا قوامی برای دین توست. اجعلوا من انفسکم حظا من الدنیا باعطائها ما یشتهی من الحلال و لا یثلم المروه و لا اسراف فیه و استعینوا بذلک علی امور الدین فانه روی لیس منا من ترک الدنیا لدینه و ترک الدین لدنیاه، برای خودتان حظی از دنیا با دادن آن چه از حلال به آن اشتها دارد و آن چه مروت را از بین نمی برد و اسرافی در ان نیست بدهید، و به واسطه ی آن بر امور دین یاری کنید پس همانا روایت شده است که آن که دنیایش را برای دینش ترک کند و دینش را برای دنیایش ترک کند از مانیست. الهکم التکاثر، جمع کردن ثروت شما را به لهو انداخت. البخل ان یری الرجل ما انفقه تلفا و ما امسکه شرفا، بخل این است که مرد آن چه انفاق کرده است را از دست رفته ببیند و آن چه را که نگه داشته است بزرگی و شرافت به شمار بیاورد. ان الانسان لیطغی ان راه استغنی انسان اگر این گونه ببیند که بی نیاز است به طغیان می افتد.) و در این نگاه توسعه برای استقلال، کمک به دیگران و ایجاد رفاه بدون عشرت زدگی ضرورت دارد. (من طلب الدنیا استعفافا عن الناس و توسیعا علی اهله و تعطفا علی جاره لقی الله عز و جل یوم القیامه و وجهه مثل القمر لیله البدر، هر کس دنیا را برای خودنگه داری از درخواست از مردم و توسعه بر خانواده و اهلش و محبت کردن به همسایه اش بخواهد، خدا را روز قیامت می بیند در حالی که صورتش مثل ماه شب چهارده است. من قلّ ذلّ و خیر الغنی القنوع، هر کس کم اورد ذیلی می شود و بهترین بی نیازی قناعت است. عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعه علی عیالکم و البر باخوانکم و الشکر لله عزّ و جلّ علی منحلکم، خدا شما را رحمت کند. بعد از به پایان رسیدن جمع شدن تان بازگردید، با توسعه دادن بر آن که خرجش به عهده ی شماست و با نیکی به برادران تان و شکر برای خداوند عزیز و بلند مرتبه بر آن چه به شما داده است انی لم ابعثک لتجمع الدنیا علی الدنیا و لکن لترد عنی دعوه المظلوم و تنصره، من تو را برنینگیختم تا دنیا را بر دنیا بیفزایی ولکن تو را برانگیختم تا دعوت مظلوم را از جانب من پاسخ گویی و او را یاری کنی. ان المومن لا یغلبه الشح عن معروف یریده، همانا بخل به مومن از نیکویی که می خواهدش غلبه نمی کند.) در این نگاه عقلانیت به رسمیت شناخته می شود، (یالعقل تدارک الداران جمیعا و من حرم من العقل حرمهما جمیعا، با عقل دو خانه (دنیا و آخرت آاد می شود (درک می شود) و هر کس از عقل محروم شد از هر دوی آن ها محروم می شود.) اما به عقلانیت ابزاری صرف فروکاسته نمی گردد. در این نگاه، عدم پیشرفت و یک جور بودن در زندگی در دو روز نفی شده (من اعتدل یوماه فیها فهو مغرور و من کان یومه خیر من غده فهو مغبون و من لم یتنقصه النقصان عن نفسه فانه فی نقصان ومن کان فی النقصان فالموت خیر له هر کس دو روزش مانند هم باشد فریفته شده است و هر کس امروزش از فردایش بهتر باشد مغبون و پشیمان است و هر کس که چیزی از خودش کم نشود، در نقصان است و هر کس در نقصان باشد پس مرگ برای او بهتر است.)
ساختار متفاوت انقلاب و نظام اسلامی
درک این تفاوت نگاه و درک تقدم رتبی توسعه ی فرهنگی به توسعه ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سایر ابعاد توسعه در چارچوب درک تفاوت انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن با سایر نظام هاست. این انقلاب اساساً یک انقلاب فرهنگی مردمی بر اساس رهبری دینی بود که بر اساس طرح دوباره اسلام و زدودن زنگارهای التقاط و تحجر و مصلحت اندیشی های کاذب و مطامع شخصی از گوهر دین (اسلام ناب) شکل گرفت و روح آن در تقابل با سازش و فرومایگی و اشرافیت و استکبار و استضعاف صورت بندی شد، بر اساسِ فهم دین و پایبندی به آن شکل گرفت و مردم بر اساس تغییر درونی(لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم خداوند وضعیت قومی را تغییر نمی دهد تا این که خودشان تغییر دهند. ) و نه بر اساس مطامع دنیای به آن پیوستند و بر اساس اوج گیری فهم و پایبندی به دین(فقاهت و عدالت) و نه ویژگی های فرهمندانه (کاریزماتیک) به پیروی از رهبری دینی پرداختند. بر مبنای آن، تحول فرهنگی انفسی، تحول آفاقی شکل گرفت و بر اساس آن مبنای دینی و فقاهت و عدالت در ذیل رهبری امام قرار گرفته و تبدیل به امامت و رهبری شد به وسیله امام. و رابطه ی ولایت مبنی بر پیوستگی عرضی درونی آحاد امت و پیوستگی طولی با امام و ولی سامان یافتند. این تحول فرهنگی بر خلاف الگوهایی مثل خاوان المسلمین یا نیروهای فرهنگی جدا شده از واقعیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، لزوما تقدم زمانی نسبت به تحول در سایر ابعاد نداشت که بلافاصله خود را سایر ابعاد نشان می داد واساساً تحول فرهنگی را در نحوه ی کنشگری در سایر ابعاد نمایان می ساخت. هم چنین تغیرات در انقلاب ذیل مقابله با مهم ترین دشمن خرجی و بر هم زدن نظام نابرابر جهانی و قواعد آن شکل گرفت و مهم تر از همه خانواده محور بود.
بر این اساس، هر تحول در جامعه دینی برای آن که بخواهد با ساختار جامعه هماهنگ شود باید این پنج تحول را لحاظ کند، دینی باشد و بر مبنای درک مجتهدانه از اسلام ناب بر اساس ثابتات دین و متغیرات زمان و مکان و با حفظ مرز بندی ها (تولی و تبری) و پای بندی به این دریافت صورت بگیرد و خود را در ساحت های عینی نمایش دهد، مردمی و غیر اشرافی و استعلایی و نخبه گرایانه صورت بندی شود و بر اساس رابطه امت و امامت، ولایت و رهبری دینی سامان بیابد، در مقابل نقش آفرینی و برنماه ریزی های مهم ترین و با اولویت ترین دشمن طرح ریزی شود و در نهایت خانواده محور باشد. این ملاک ها باید خود را در اولویت گذاری ها نمایش دهد. بر این اساس، تغییر و توسعه ی فرهنگی در معنای وسیع فرهنگ (باید به لحاظ رتبی)بر سایر اقسام توسعه مقدم باشد، این توسعه مردم گرایانه و مبتنی بر تخصیص منابع لازم به توده ها و بر اساس وحدت سامان دهی شود(جعل الله …العدل تنسیقا للقلوب و امامتنا نظام للامه و امانا من الفرقه خداوند عدالت را وسیله ی نزدیکی قلب ها و امامت را وسیله ی نظم یافتن امت و امانی از جدایی قرار داد). توسعه در این مبنا به مثابه ی ایدئولوژی نیست و همه چیز بر اساس غایت آن که معرفت الله و تربیت انسان است سامان می یابد. زیر بار فشار و الگوی خارجی در فرایند توسعه نرود، و جهت گیری های کلی نظام مشخص شه به وسیله ی رهبر جاعه ی دینی را پی بگیرد و محوریت خود را نیز بر تحکیم بنیان خانواده و رشد جامعه و فرد بر محور آن قرار دهد.
توسعه فرهنگی بر این اساس در عالی ترین سطح متضمن توسعه دین فهمی و دین ورزی است(و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم ابواب برکات من السماء، اگر اهل شهر ایمان می اوردند و تقوا پیشه می کردند درهای رحمت را از آسمان به روی آن ها می گشودیم. من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طیبه، هر مرد یا زن مومنی که عمل صالح انجام دهند حیات طیبه خواهیم داد. الذین آمنوا و عمل الصالحات طوبی لهم و حسن مآب کسانی که ایمان آوردند و همه ی کارهای نیکو را انجام دادند خوشا به حال شان و خوب جایگاهی دارند.) بسط باورها و ارزش ها و استخراج دوباره آن از متون دینی، توسعه ارزش ها و دعوت به ارزش های متعالی، تطبیق هنجارها و نمادها با ارزش ها و باورهای دینی، ترویج مسئولیت در قبال خود انسانی و نه حیوانی(یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذ اهتدیتم ای کسانی که ایمان آورده اید به خود بپردازید گمراهی دیگران به شما آسیبی نمی رساند اگر هدایت یافته باشید)، جامعه و امت (من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، هر کس صبح کند و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست.) جهان طبیعت(انتم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم، شما مسئولید حتی در مورد زمین ها و چهارپایان) تا بر این اساس توسعه معرفت الله و فرهنگ مبتنی بر آن بر اساس دیدگاه امام راحل محقق شود.
سرفصل های توسعه فرهنگی در قانون اساسی و دیگاه امام راحل و مقام معظم رهبری
قانون اساسی هم تجلی ابعاد خداگونگی انسان و رشد انسان در حرکت به سوی نظام الهی را جزو اهداف نظام اسلامی برشمرده، تأمین قسط و عدل ، استقلال فرهنگی و هم بستگی ملی، اجتهاد مستمر، استفاده و توسعه ی علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری، نفی ستم گری و ستم پذیری(اصل ۲) تشکیل امت واحده جهانی و تدوام انقلاب در داخل و خارج کشور(مقدمه)، ایجاد محیط مساعد برای رشد احلاقی، بالا بردن سطح اگاهی عمومی، مشارکت عامه ی مردم در تعیین سرنوشت خویش، مبارزه با کلیه ی مظاهر فساد و تباهی، تقویت روح بررسی، تتبع و ابتکار، آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه سطوح، تسهیل و تعمیم اموزش عالی (اصل ۳) را جزو اهداف کلان نظام اسلامی دانسته است.
با رجوع به آرای امام راحل و مقام معظم رهبری هم سرفصل های دیگری برای توسعه فرهنگی می یابیم. قطع وابستگی فکری به غرب، استقلال فکری و خودباوری، بازگشت به فرهنگ اسلامی، تربیت معنوی مردم، نجات تعلیم و تربیت و اموزش عالی از آموزش های استعماری، پیروی از سنت حسنه دینی، مقدّم کردن تزکیه بر همه ی امور، مبارزه با فرهنگ مصرف گرایی و تجمل گرایی، خدمت به مستضعفین، ملاک شدن جهاد و تقوی، ایجاد دانشگاه مستقل، تربیت معلم و انقلاب فرهنگی، وحدت حوزه و دانشگاه، پرهیز ازتقلید کورکورانه از غرب، تولید فکر اسلامی، پرورش انسان، سازندگی معنوی، اسلامی کردن دانشگاه، وجدان کاری، اصلاح فرهنگ عمومی، لزوم آشنایی با مبنای اسلامی و انقلابی در دانشگاه ها، صرف پول و تربیت افراد برای تدوین علوم انسانی بر اساس جهان بینی اسلامی، برقراری ارتباط دانشگاهیان با قرآن و احادیث، تربیت سیاسی، پرهیز از ضربه زدن به روحیه انقلابی و الغای بی تفاوتی در دانشگاه ها؛ مواخذه عرضه کنندگان کالاهای فرهنگی فاسد، پرهیز از کم کاری و بی حرکتی، صف آرایی فکری و منطقی در مقابل جریان غلط، پرهیز از هرج و مرج فرهنگی در کشور بر می خوریم.
وظایف نهادها
بر این اساس نهادهای مختلف جامعه چه آن ها که فرایند جامعه پذیری را میسر می کنند، مثل نهاد خانواده به عنوان بنیانی ترین نهاد اجتماعی و نهاد تعلیم و تربیت، چه نهاد روحانیت به عنوان بازنشر دهندگان دین، چه رسانه به عنوان مهم ترین نهاد دوره اخیر که همه نهادها را از خود متاثر ساخته است و در نهایت نهاد دولت به عنوان محل سیاست گذاری و اجرا باید وارد این روند شوند. نهاد دانشگاه و حوزه به عنوان بخشی از نهاد تعلیم و تربیت نیز نقش مهمی دارند که در توسعه علمی از آن سخن خواهیم گفت. حمایت و سامان دهی به هنر و ادب و حمایت از جبهه فرهنگی انقلاب و فعالان این عرصه یکی از ساز و کارهای مهم برای فراگیرسازی باورها، ارزش ها، نمادها و هنجارهاست. در این نگاه دولت مسئول در سیاست گذاری و هدایت است و انگاره ی دولت حداقلی لیبرالی رد شده است. (ولاه ….استعمار بلادها و استصلاح اهلها به فرمانداری منصوب کرد…. برای ساختن شهرهایش و هدایت مردمش به سمت نیکویی ها.) در لایه ی دیگر باید حمایت از فعالان فکری که در حال استخراج و بسط باورها و ارزش ها و تولید هنجارها و نمادها بر این اساس هستند صورت بگیرد. نهادهای متولی امر جامعه پذیری باید با نگاه انسان گرایانه و دیدن نیازهای انسان در همه ی ساحت ها بپردازند. باید عناصری مثل استقلال، خودباوری، زهد، دعوت به کار و عدم دنیاگرایی و ترک حرص و آز و طمع با تعریف حقیقی مبتنی بر اسلام ناب بازنشر شود. عناصری مثل غیرت، ریسک پذیری، عدم ترس و… عناصری است که در مواردی مانند حدیث جنود عقل و جهل در اصول کافی طرح شده است. که باید در فرصتی جداگانه به طرح و بسط آن ها پرداخت.
یکی از مهم ترین معضلات ما در توسعه ی فرهنگی، باز نشر ارزش های مدرن و غیر دینی در نظام تعلیم و تربیت و نهاد رسانه علی الخصوص رسانه ملی است نمی توان از سویی از طریق نهاد روحانیت و مساجد مردم را به اصول دینی خواند و از طریق نهادهای دیگر مثل رسانه و آموزش وپرورش، حرص و آز و طمع، نگاه تقلیلی به معرفت، توسعه تکامل گرایانه، تقلیل انسان به اقتصاد و محدود کردن معرفت به معرفت پوزیتیویستی را رقم زد و یک نوع دوالیسم معرفتی و آنومی در جامعه ایجاد کرد
سه غریزه ی بنیادین جنسی، گرسنگی و ارتباطی بر این مبنا با تربیت صحیح جنسی، برقراری عدالت اجتماعی و ایجاد روابط انسانی در چارچوب تحقق امّت قابل پی گیری است که بحث حول هرکدام به فرصت موسّعی نیازمند است. بر این مبنا با شکل دادن زندگی روزمره بر اساس اعتدال در تمتع از دنیا موجب سیر انسان ها به سوی معاد می شود(من لا معاش له لا معاد له هر کس که زندگانی ندارد، معادی برای او نیست.)
توسعه علمی
یکی از ابعاد مهم توسعه فرهنگی که در قلب آن قرار دارد توسعه علمی است. در این مبنا باید در همه ساحات معرفت فرصت تولید را فراهم کرد. اهمیت این مسئله تا حدی است که در نگاه دین عدم توسعه علمی به مثابه افول تمدن در نظر گرفته شده است امری که قرن ها بعد توین بی نیز به ان تصریح کرد(من لم بعلم لم یفهم و من لم یفهم لم یسلم و من لم یسلم یهضم فکان حقه ان الوم هر کس که علم نیابد قدرت فهم پیدا نمی کند و هر کس که نتواند بفهمد سلامت نمی یابد و هر کس که سالم نباشد هضم می شود و حق اوست که ملامت شود.) اهمیت دیگر آن این است که توسعه و فرآیند ان باید با نرم افزار دینی صورت بپذیرد و اگر این اتفاق صورت نگیرد عملاً مانند دوران توسعه فرهنگی و فرهنگ توسعه در دهه های گذشته تنها به بحران های جامعه شناختی و روان شناختی دامن می زند.(شرقا او غربا فلا تجدان علمان صحیحان الا من عندنا اهل البیت به شرق و غرب بروید پس دانش های صیحی نخواهید یافت مگر از نزد ما اهل بیت. و امام مصوم در پاسخ به تفسیر ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم علی اعقابکم اگر از کسانی که کافر شدند اطاعت کنید شما را به گذشتگان تان باز می گردانند. فرمودند ان تستنصحوا الیهود و النصری این که خیر را از یهودیان و نصارای پی جویی کنید.)
در نگاه اسلام ناب، دستاوردهای تمدن های دیگر چه مدرن و چه جهان سنت به دو بخش محصولات عقل سلیم و محصولات انحراف های معرفت شناختی و ارزش شناختی تقسیم می شود و با گزینش گری فعال محصولات تکنیکی و نمادها و هنجارهای آن بر اساس باورها و ارزش های دینی مورد استفاده قرار گرفته و بخش هایی از باورها، ارزش ها و هنجارها و نمادها که با باورها و ارزش های دینی نمی خواند مورد توجه قرار نمی گیرد. بر این اساس به ویزه در بخش تکنیکی و روشی از توسعه جهان مدرن می توان استفاده کرد اما کاربست آن هم در چارچوب اخلاق، و درک مسئولیت انسان در قبال خود، جهان، و جماعه صورت می گیرد و بحران های زیست محیطی، انسانی و… که حاصل نگاه تقلیل گرایانه به انسان و جهان بوده است محقق نمی شود. (بعدها درجریان شناسی نگاه ها به غرب در ایران اسلامی و نگاه مکتب معیار انقلاب اسلامی در این مورد سخن گفته شد. )
براین اساس در دو سطح تولید عالم اسلامی و علم اسلامی باید این مسئله سامان بیابد. رفع موانع دین ورزی در دانشگاه ها و ایجاد فرصت های آشنایی با باورها و ارزش های دینی و تزکیه و تربیت یکی از الزامات مهم این عرصه است. باید روحیه احساس عزت، خودباوری و امید در دانشگاه دمیده شود و استقلال بر دانشگاه سیطره بیندازد. به تعبیر امام راحل تقویت ملت، پی گیری احتیاجات ملت و رفع آن، مهار طبیعت برای معنویت و واقعیت، استقلال و عدم در خدمت اجانب بودن و تولید مغزهای مستقل غیر وابسته، تربیت و اخلاق و پرورش اسلامی(مرکز انسان سازی)، تربیت و تعهد در کنار تحصیل، عدم فساد و توطئه، مشغول به کار بودن در همه رشته ها، پایبندی به توحید و قواعد اسلامی در علوم انسانی جزو شاخصه های دانشگاه اسلامی است. در حوزه ی علم اسلامی هم با فرصت و ایجاد امکان ارتباط دانشجویان با متون دینی، ترویج سوابق مسلمین در حوزه های مختلف در دوران اوج تمدن اسلامی، ایجاد انگیزه برای کار علمی با ایجاد فرصت های معیشتی و تحقیقاتی برای محققین و … می توان فرصت این مسئله را فراهم کرد. و به نوعی به دلزدگی ها و بی انگیزگی ها هم پایان می دهد. یکی از دغدغه های مهم تسهیل فرایند توزیع محصولات و نتایج تحقیقات است که این جا هم به یک سیاست گذاری جدی رسانه ای ارتباطی نیازمندیم.
بنا بر این رکن محوری در توسعه ایرانی اسلامی و زیر شاخه های ان مثل توسعه فرهنگی و توسعه علمی توسعه دین فهمی و دین ورزی است که به تعبیر قرآن کریم ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم ابواب برکات من السماء.
چرا ما وقتي مفاهيم عنوان شده در متن فوق را ارده ميكنيم از عبارت “توسعه” استفاده ميكنيم؟
چرا نميگوئيم “پيشرفت”؟
آيا اصلا “توسعه” خودش يك عبارت ترجمه شده وارداتي نيست؟ يك عبارت وقتي وارداتي شد، بايد هزار تا قيد و اگر و اما اينطرف و آنطرفش بگذاري تا بتواني آنچه با فرهنگت همخواني دارد را به مخاطب بفهماني؛
آخرش هم آن چيزي كه ميخواهي از آب در نمي آيد و به نحوي آب به آسياب فرهنگ مهاجم ميريزد.