تریبون مستضعفین- محمد غفاری
گر نیستیم قابل دیدار او «شفق»
ما را به سینه شوق لقایش هنوز هست
امروزه ظرفیت عظیم شعر آیینی بر هیچکس پوشیده نیست و نمیتوان قابلیتهای آن برای ارتباط با مردم را نادیده گرفت. قطع به یقین پویایی و درخشش شعر آیینی در عصر حاضر نیز به علت همین ارتباط مخاطب با شعر میباشد و در این ارتباط هیئات مذهبی پررنگترین نقش را ایفا میکنند. در طول سالها ارتباط تنگاتنگی بین شاعران و هیاتهای مذهبی وجود داشته است و شاید بتوان عصر حکومت قاجاریه را اوج فعالیت شاعران ولایی دانست اما از دههی پنجاه به بعد هیاتها و مجالس مذهبی تنها به مجلس مدح و مرثیهی اهلبیت اختصاص نداشتند، بلکه یک تریبونی شدند برای بیان اندیشهها و باورهای اعتقادی تشیع در همهی زمینهها. از این رو شاعرانِ مرتبط با هیئات هم میبایست این حرکت را ادامه میدادند؛ لذا نسل جدیدی از شاعران ولایی شکل گرفت که طنین واژههایشان روح تازهای در کالبد شعر آیینی بود. همچون اشعار استاد محمد جواد غفورزاده که اشعارش سالهاست زینت بخش هیائات و مجالس اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) میباشد.
محمد جواد غفورزاده در سال ۱۳۲۲ در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد و از دوران دبیرستان به تدریج سرودن شعر را به صورت جدی پیگیری کرد. وی در 24 سالگی به استخدام اداره کل دادگستری خراسان درآمد اما پس از پیروزی انقلاب به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان منتقل شد تا بتواند به دغدغههای فرهنگیاش برسد. آخرین مسئولیتش ریاست ادارهی امور فرهنگی آستان قدس و مسئول انجمن ادبی آنجا میباشد. انجمنی که هر هفته در صحن جمهوری حرم مظهر رضوی برگزار میشود و شاعران و مادحین اهلبیت گرد هم میآیند. غفورزاده در اشعارش «شفق» تخلص میکند و شعرهایش به واسطهی اجرا در مجالس مدح و مرثیهی ذوات مقدس معصومین برای بسیاری آشناست. اشعار شفق همچون دیگر شاعران خراسانی دارای ساختاری مستحکم و نظاممند است و در عین حال با بیانی سهل ممتنع میباشد؛ به گونهای که مضامین و آموزههای دینی بدون هیچ پیچیدگی و دشواری زبانی در آن قرار میگیرد:
کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست
چگونه صبر و تحمل کند؟ توانش نیست
به سوز هجر تو سوگند ، ای امید بشر!
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
غفورزاده در شعرش با مخاطب صادق است و اشعارش این را گواهی میدهند. بسیاری از اشعاری که مینویسد برای استفاده در هیئات است و مخاطب عام؛ پس اینگونه شعر را همانطور که باید و انتظار میرود ارائه میکند و هیچ شائبهای ندارد از اینکه برای مثال اسامی اهلبیت را در شعرش به کار ببرد و حتی فراتر، آن را به عنوان ردیف قرار دهد، یا به صورت مستقیم مقصود خود را برساند:
دل میبرد ز غیب و شهود، این حسین کیست؟
از ما بر او سلام و درود، این حسین کیست؟
گفتند: داده است پیمبر به دست او
آیینهی کرامت و جود، این حسین کیست؟
و
ای هزار آینه حیران تو یا ثارلله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله…
یا:
جنت شمیمی از کرم توست یا حسین
عطر بهشت در حرم توست یا حسین…
و یا نمونههای فراوان دیگری که غالبا آنها را در مجالس اهلبیت شنیدهایم. از طرف دیگر گاه میتوان اشعار را غیرمستقیم و در حجابی هنری بیان کرد که صد البته به زیبایی و تاثیرگذاری آن نیز میافزاید، از این رو شفق از این امر غافل نبوده و اشعاری زیادی نوشته که با این رویکرد اندیشهی خود را منتقل کرده است:
ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟
خورشید که سرچشمهی زیبایی و نور است
از میکدهی چشم تو آموخته مستی
تا جرعهای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی
از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینهی توحید پرستی…
و برای فاصله نگرفتن از شعر معاصر، میکوشد تا فضاهای جدید را شعرش به کارگیرد و سخنش را ساختاری نو ارائه کند:
بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم
با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم
دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد
منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم
کم کم از دشت شقایق صحنهای ترسیم کردم
با گلاب اشک خود باغ گلی پَرپَر کشیدم…
او حتی، با انتخاب ردیفهای متنوعتر و امروزی، افق پرواز در آسمان خیال را گسترش میدهد؛ همچون:
این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت
آبروی چمن ماست اگر بگذارند
در عقیق لب من موج زند دریایی
که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند
یا:
نی ناله کرد و باز ترنم شروع شد
فصل هبوط آدم و گندم شروع شد
دریای بیکران شهادت که موج زد
طوفان نوح بود تلاطم شروع شد
و نمونهی دیگر:
زهرا گذاشت و خاطرههایش هنوز هست
در مسجد مدینه صدایش، هنوز هست
شهری که بود شاهد غمهای فاطمه
پر از صدای گریه، فضایش هنوز هست
و
من لاله ز صحرای بلا چیدم و رفتم
باغ گل پرپر شده را دیدم و رفتم
صد داغ جگرسوز که در سینه نهان بود
در هالهای از زمزمه پیچیدم و رفتم
«رستاخیز لالهها»، «این حسین کیست»، «ستایشگران خورشید»، «از کعبه تا محراب» و «کتیبهی خورشید» کتابهای منتشر شده از استاد غفورزاده است اما جدا از کتابها، گاه کافی است از شاعری یک شعر و یا حتی یک بیت در ذهنها باقی بماند تا کلامش را جاودانه ببیند؛ چنان که در شعر استاد شفق این اتفاق افتاده است و کمتر کسی است که این شعر فاطمی را از وی نشنیده باشد:
یاری ز که جویم دل من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگه دار ندارد
جز چاه، کسی حرف دلم را نشنیده است
این یوسف سرگشته خریدار ندارد
گر پرتوی از سوز دلم بر چمن افتد
با داغ دل لاله کسی کار ندارد
از نالهی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
با فضّه بگویید بیاید که در این باغ
نیلوفر بیمار پرستار ندارد
بر حاشیهی برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
Sorry. No data so far.