به گزارش تریبون مستضعفین در پی برگزاری «اولین همایش مدیریت جهادی» در دانشگاهتهران و برخی مسايل مطرح شده توسط سخنرانان میزگرد پایان آن، مهندس حسینعلی عظیمی فرمانده قرارگاه کربلا و مدیرعامل کانون سنگرسازان بی سنگر در یادداشتی به تبیین مدیریت جهاد میپردازد. متن این یادداشت که پیشتر در ماهنامه اصولگرا منتشر شده بدین شرح است.
مقدمه: اخيراً همایشی با نام «اولین همایش مدیریت جهادی» در دانشگاه تهران برگزار شد، كه برخی شخصیتها و محققین محترم مطالب ارزشمندی ارائه نمودند ولی با کمال تعجب مشاهده شد كه در میزگرد پایانی همایش، سه نفر از اساتید ایرانی مدیریت «تکساحتی» غربی! (مدیریت متُدانی)، از وجود دانشی به نام مدیريت اسلامی یا جهادی (مدیریت متعالی) که مدیریتی «دو ساحتی» است، اظهار بیاطلاعی نموده و حیرتانگیزتر این که اظهار داشتند: «دانش مدیریت امروز غرب، بر همه حیطههای مدیریتی مطرح بشر اشراف دارد!»
از آنجا که کانون سنگرسازان بیسنگر به دلیل هویت و تاریخ خود، کانون مرکزی و معدن اصلی استخراج دانش مدیریت جهادی و بیتالبیوت آن است، لازم شد موضع و نظر خود را در این مورد اعلام كرده و بحث را برای اظهار نظر اندیشمندان دیگر، باز نماييم.
با وجود احترامی که برای سه نفر اساتید حاضر در میزگرد پایانی همایش قائل هستم، ولی چون میدان، میدان علم و دانش است و هر روز ممکن است در این میدانِ تفکر بشری فکر جدیدی مطرح شود، نقدی را بر سخنان چالش برانگیز این دانشمندان محترم علم مدیریت غرب عرض مينمایم و امیدوارم كه چون بحث در محیط علم و دانشگاه مطرح شده، از همان ابتدا برای منحرفکردن افکار نسل جوان، باهوش و فهیم کشور، با چماق اتهامهایی نظیر این که «این بحث منتج از هدایتهای سیاسی است» آن را نکوبند؛ اصولاً علم، هرگز نظرات جدید را با واردکردن اتهامات سیاسی رد نمیکند.
در ابتدا لازم است عرض کنم که حقیر، علم مدیریت امروز جهان را «علم» میدانم و معتقدم برای تحصیل آن، تحقیقات بسیاري شده و از زمان پدیدآمدن مکتبها و نظریهها، بخشهایی از آن دچار تغییر، اصلاح، تکمیل و یا رد شده است؛ همچنين بر اساس ادله خودشان، اين علم عمدتاً تئوریهای متکی بر تجربیات مردم مغرب زمین است.
ولی آنچه میخواهم عرض کنم این است که چه سران امروز مدیریت مغرب زمین بخواهند و چه نخواهند، عرصه جدیدی از علم مدیریت وجود دارد که اثبات خواهم کرد آنها شناخت مکفی از آن ندارند، چه رسد كه بخواهند ادعا کنند علم امروز مدیریت آنها، به آن اشراف دارد.
گرچه آقای دکتر قالیباف در روز اول همایش فرمودند: «ما در 30 سال گذشته شاهد روندی بودهایم که (بر اساس آن) دیگر نیازي به اثبات کارايي مدیریت جهادی نداریم»، ولی اين آقایان در مقابل این حرف میفرمایند که هر کس ادعا ميكند اصولاً چیزی به نام مدیریت جهادی وجود دارد، بیاید و نزد ما اثبات کند! وقتی شخصی که خود را استاد علم مدیریت در ایران میداند این را میگوید، معنايش این است که در علم مدیریت، چیزی به نام «مدیریت جهادی» وجود ندارد. لذا «مدیر جهادی» هم معنا و تعریف علمی ندارد و فقط برخی مدیرانی که در گذشته با نیت خالص عمل کردهاند با این نام شناخته ميشوند. نتیجه غیر مستقیم این حرف این است که علم مدیریت ایشان، بر آنچه كه تحت عنوان مدیریت و مدیر جهادی مطرح است اشراف دارد.
عرض بنده این است که اولاً اين كه تئوریپردازان مدیریت غربي، تنها مرجع عالِم و عادل جهانی براي اعلام وجود مکتب و علم جدیدی به نام «مدیریت جهادی» در علم مديريت هستند، بايد اثبات شود و ثانیاً اساتید مسئول رشته مدیریت در ایران باید بگویند كه چرا دانشکدههای مدیریت دانشگاههای ایران در 30 سال گذشته، دانش مدیریت مبتنی بر مبانی و تجربه بومی ما را استخراج و ارائه نکردهاند. البته حقیر در ضمن عرایضم انشاءالله پاسخ این سؤالات را عرض خواهم کرد.
اما اینکه توسط یکی از سخنرانان میزگرد آخر همایش كه از اساتید مطرح مدیریت هستند اعلام شود که نمیدانند آیا نظریهای به نام مدیریت اسلامی وجود دارد یا خیر، و یا دانشی تحت عنوان «مدیریت جهادی» میتواند وجود داشته باشد یا خیر، دلیل این نيست که چنین چیزی وجود ندارد، همانطور که دلیل وجود آن نيز نمیباشد. من از ایشان تشکر میکنم که ما را به چالش اثبات اینکه چنین چیزی وجود دارد کشیدهاند، ولی متأسفانه برخي اشتباهات اساسی و پیشفرضهای غیر علمی در باب اين موضوع دارند که در ادامه توضیح خواهم داد.
1- اين اساتيد محترم میگویند علم وقتی حاصل میشود که عملکرد ثبت شدهای به صورت مستند وجود داشته باشد، تا از آن گزارهای استخراج شود که به درد پیشبینی آینده بخورد. این گزاره و مجموعه اینگونه گزارهها، همان علم و دانش بشری را تشکیل میدهند.
حال باید از محضر اساتید مدیریت غرب مانند «تیلور» و «ماکس وبِر» و اخیراً هم دکتر «هاردن» پرسيد كه آیا شما از زمان تدوین نظریههای مدیریتیيي که به آنها استناد میکنید، بهخصوص از زمان تحریر کتاب «انگیزش و شخصیت» دکتر «مَزلو» تا کنون، آيا ميتوانيد عرصهای از عملکرد مدیریت مستند بشر در 60 سال اخیر را، در غرب (اعم از آمریکای شمالی، اروپا و کانادا) و یا در شرق (مانند ژاپن، چین، كره جنوبي و مالزی) به ما نشان دهید که، مأموریتی مانند نهاد «جهاد سازندگی» در سالهای اول انقلاب را داشته باشد و حدود «صد نفر» از مدیران پیرو مکتب اسلام و تشیع، برای رسیدن به اهداف سازمانیاش حاضر شده باشند نهتنها خطرپذیری کنند بلکه جانشان را داوطلبانه فدا نمايند؟ و سازمان آنها در عرصههای رایج و معاصر جهانی مانند توسعه اقتصادی، تولید، مدیریت پروژههای عمرانی، تحقیقات در فناوری، مهندسی عمران، مکانیک، كشاورزي و مشابه اینها صاحب دستاوردهایی باشد که قابل رقابت با سازمانهای مشابه، و بلکه موفقتر از ساير مدیریتها باشد و مدیریت اين سازمان به وسیله آقایان صاحبنظر در مدیریت غربی، مورد مطالعه قرار گرفته و گزارههای مدیریتی آن استخراج شده باشد؟
وقتی ما کتب و مقالات دانشمندان مدیریت غرب را بررسی میکنیم تا ببینیم در چه میدانهایی تحقیق کرده و نظریههای مدیریتی و سازمانی خود را از كجا استخراج نمودهاند، درمییابیم که بیشتر، «یک» میدان و دیدگاه محدود و مشخص از مدیریتِ بشری را مطالعه کردهاند كه آن هم جامعه مغرب زمین است، و کمتر به مطالعات و یافتههای مشرق زمین و جوامع اسلامی ورود پیدا کردهاند و چیز زیادی از اينها نمیدانند.
به عنوان مثال، آقای مَزلو کتاب انگیزش و شخصیت را در 400 صفحه نگاشته، ولي تنها 5/1 صفحه آن به «ارزش عشق» اختصاص دارد و آن هم برای بیان این است که: «قبول دارم که عشق یک نیاز عالي و ضروری بشر است، ولی من از آن هیچ چیزی نمیدانم!» پس اگر کسی ادعا کند که مدیریت جهادی وجود دارد و یکی از پایههای آن عشق است، کسانی که در این وادی اخیر تحقیق نکرده و اطلاعاتی جمعآوری نکردهاند آیا میتوانند ادعا کنند که علمِ محدود آنها شامل این بخش از جهانِ ناشناخته مدیریت هم میشود؟ لذا آنهايند که باید بیایند و اثبات کنند که نظراتشان چگونه میتواند مشرف به این بخش از روابط و فعل و انفعالات مدیریتِ بشری باشد.
اینجاست که ما ادعا میکنیم حیطه دیگری هم در علم مدیریت بشری وجود دارد که علم مدیریت امروز باید وارد آن شود، و شايسته بود كه اساتید مدیریت ایران وارد آن میشدند.
2- به فرض بعید که اعضای میزگرد همایش مدیریت جهادی ادعا کنند علم مدیریت رایج در غرب، مشرف به این محدوده هم هست و دانشمندانی که نظرات یا مطالعاتی در اين حيطه دارند را معرفی نمایند، بحث دوم را مطرح میکنم و سه سؤال اساسی از آن اساتید محترم دارم:
اول) میدان مطالعه «مدیریت جهادی»، برای اساتید مطرح غربی که به یافتههای آنان استناد میکنید کجا بوده و چقدر تازه است؟
دوم) آیا آن اساتید از آنچه كه در میدانهای مدیریتی جهاد سازندگی در دفاع مقدس گذشته، اطلاع داشته و رویهها و سازمانهای جهادگران و همچنين سردمداران این مدیریت، نظیر شهید مهندس طرحچی، شهید مهندس ناجیان، شهید مهندس رضوی، شهید حاج اسدالله هاشمی، شهید مهندس فارسی، شهید مهندس پورشریفی، شهید دکتر قاصدی، شهید مهندس ساسانی و دهها نفر ديگر از شهداي عرصه اين مدیریت را مطالعه کردهاند؟ و آیا عوامل موفقیت ایشان را از اطرافیان و محیط کارشان استخراج و فرمولیزه کرده و گزارههای مدیریتی آن را استخراج نمودهاند يا خير؟
سوم) آیا در سایر عرصههايی از عشق که در دنیای غرب میگذرد تحقیق نمودهاند؟
کشف پاسخ سؤال اول را، غربیها به تازگي از منابع ایرانی شروع کردهاند. در خصوص پاسخ سؤال دوم هم بهتر بود كه پدران علم مدیریت در دانشگاههای ایران که همزبانی و دسترسی، ميتوانست کار را برایشان سهلتر نمايد این تحقیقات را انجام ميدادند؛ ولي با توجه به اين كه «کانون سنگرسازان بیسنگر» منبع اصلی و معدن این تحقیقات است، تا كنون اسامی اساتید معروف و مطرح علم مدیریت در ایران، به عنوان محقق در اين كانون به ثبت نرسيده است. در باب سؤال سوم هم که در زمينه مطالعه حرکتهای عاشقانه و خداجویانه برخی معتقدین مذهبی و مسیحی در کشورهای مختلف است که نویسنده، منکر نقش عشق به خدا در آن حرکتها نیست، اگر آن مدیریتها در اجرای پروژههای بزرگ مهندسی امروز وارد شدهاند و موردی مطالعه شده وجود دارد، بسیار مشتاقم كه اشخاصی که علم مدیریت مغرب زمین را در دانشگاههای ما تدریس میکنند، نتیجه آن مطالعات را به حقیر اطلاع دهند.
حقیر اصلاً ادعا نمیکنم که شخص شهادتطلب و یا خداجوی جهادی در غرب وجود ندارد و هيچ سازمان خیریه جهادی توسط غربیها درست نشده، ولی شما یک مورد سازمان غربی متشکل از افراد معتقد به اسلام را نشان دهید که کارش تحقیق و توسعه در امور مهندسی و فناوری بوده و کارکنان و مدیرانش در راه اهداف سازمانی و حین آزمایش و بهرهبرداری از یافتههای فنیشان، داوطلبانه تا مرز شهادت پیش رفته باشند؛ و مدیریت در آن سازمان، آنالیز رفتاری و سازمانی شده باشد تا حقیر قبول کنم كه علم مدیریت غربیها مشرف بر مدیریت جهادی هم هست.
در مقابل، ما ادعا میکنیم که چنین عرصهای، حداقل در دوران دفاع مقدس در سازمانی به نام «پ.م.ج.ج» (پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد) وجود داشته، ولی مورد تحقیق و تفحص اساتید مطرح علم مدیریت غرب قرار نگرفته است. (تا بلكه ميشد دستكم اين را اثبات كرد كه آنچه در این نوع مدیریت میگذشته، همان است که در ساير مدیریتهای مطرح شده هم وجود دارد و چیز اضافی یا جدیدی در آن نيست.)
3- يك استاد محترم در میزگرد مذکور فرمودند: «خداوند انسان را در شرق و غرب و ایران و آمریکا، با یک فطرت انسانی مشابه و یکسان خلق میکند، و آنها (غربيها) هم عواطف پاک بشری، عشق به خانواده و روح عدالتخواهی دارند.» کسی در این موضوع بدیهی تردید ندارد ولی نکته اینجاست كه از اين موضوع، نتیجهای غیر علمی گرفته شده و ادعا نمودهاند كه آنچه غرب بر اساس فطرت و عقل خود به آن رسیده، حاصل همه علم مدیریت بشر است و بر هر نوع مدیریتی که مطرح شود اشراف دارد و جهادی و غیر جهادی، و اسلامی و غیر اسلامی ندارد.
صرفنظر از اینکه معناي این سخن در علوم انسانی، انکار لزوم وحی و نبوت است، که هزاران کتاب و رساله توسط عقلای بشر در اثبات لزوم آن ارائه شده و حقیر خوف دارم كه اگر به این مقوله بپردازم، ظلم بزرگی به گوینده محترم این سخن که خود را مسلمان میداند بشود، ولی از دیدگاه علم مدیریت،
توضیحی برای دانشجویان مدیریت عرض میکنم.
این که ما شباهتها یا نکات مشترکی بین گزارههای مربوط به مدیریت جهادی و علم مدیریت امروزی را در آثار و رفتار شخصی مدیران و به خصوص صفات کریمه انسانی آنان، چه در غرب، چه در شرق و چه در ایران مشاهده كنیم، نمیتواند برهان این باشد که مدیریت اسلامی و یا شاخهای از آن به نام مدیریت جهادی، چیزی جدا از علم مدیریت امروز غرب نیست. این استدلال مثل این است که بگوييم چون درخت و انسان هر دو تشنه میشوند، هر دو با آب دادن از تشنگی نجات پیدا میکنند و اگر آب به هر دو نرسد میمیرند، پس درخت و انسان هر دو یک ماهیت داشته و موضوع یک علماند! و یا این که بگويیم چون مشورت با تیم همکاران و داشتن فرهنگ آرمانی مشترک در یک سازمان، يك ارزش جاافتاده در علم مدیریت امروز دنیاست و امثال همین ارزشها و رفتار، در بزرگان مسمّا به مدیران جهادی (به قول آقایان) هم وجود دارد، پس علم مدیریت امروز غرب، مدیریت جهادی را درک كرده و آنچه از علم مدیریت كه در دنيا درس داده میشود، بر هر دو اشراف دارد.
انتقاد حقیر از علم مدیریت امروز غرب، که ترجمه شده آن، متأسفانه در دانشگاههای ما به عنوان کل علم مدیریت به فرزندانمان حَقنه میشود، در تفاوتهاست، وگرنه وجوه مشترک با تمام گونههای مدیریت، اعم از کلاسیک، نئولاسیک و انتزاعی وجود دارد.
علم جدید، با کشف تفاوتها و تمایزهاي جدید از يك طرف و پدیدهها و گزارههای جدید از طرف ديگر به وجود میآید، كه تنها میتواند حاصل کشف عرصهها و میدانهای مطالعه جدید باشد. در اينجا سؤالي كه از اساتید مطرح علم مدیریت در دانشگاههای ایران مطرح ميشود این است که؛ چه طور هنوز متوجه اين موضوع نشدهاید که در ايران پس از انقلاب اسلامی، عرصههای جدیدی از حرکتهای سازمانیافته بشری بر پایه مکتب اسلام و تشیع، در دنیای مدیریت معاصر به وجود آمد؛ به طوري كه دنياي غرب برای خفه کردن این نوع تفکر، يك جنگ را به روال گذشته بر هواداران آن تحمیل کرد، که بعد از جنگهاي جهانی اول و دوم نظیر نداشت و در عرصه دفاع از این عقاید، صدها هزار نفر با آرمانها و ارزشهای جدیدی که فراتر از وطن پرستی و یا نوعدوستی معمول در غرب است، مال و جانشان را داوطلبانه فدا کردند.
در جریان تاريخ 30 ساله این انقلاب، مدیریتهایی مُلهم از مکتب اسلام در سبکهای مختلف ظهور کرده است؛ مانند مدیریت اسلامیِ نظامی در سپاه، مدیریت اسلامیِ جهادی در «پ.م.ج.ج»، مدیریت جهادیِ توسعه روستایی در جهاد سازندگی در سالهای اول، مديريت استقرار و كار در مناطق ناامن مثل کردستان و مدیریت اسلامیِ جهادی در دستیابی به فناوریهای نوین در مرکز تحقیقات مهندسیِ قرارگاه کربلا و مرکز تحقیقات مهندسیي شهید الشریف (هر دو متعلق به پ.م.ج.ج).
سؤال این است که آیا دانشمندان معاصر مدیریت جهان در 30 سال گذشته، در این میدانهای مدیریتی که دستاوردهای چندبعدی آن جهان را تکان داده تحقیق کردهاند؟ و آيا بعد از اين تحقيقات اثبات شده كه اینها در چهارچوب همان مدیریت امروز غربی ميگنجد و چیز جدیدی نیست؟ اگر چنین تحقیقی انجام شده، گزارش علمی آن کجاست تا ما هم بخوانیم و بفهمیم؟
اصولاً كساني كه حقيقت ايمان به خدا و قيامت و گزارههاي صريح قرآن را قلباً باور ندارند و با شك و ترديد بدانها نگاه ميكنند، چگونه ميتوانند یک الگوی اسلامی را بر اساس انسانشناسی و معرفتشناختی اسلامی تحلیل نموده و انگیزهها، رفتار و قواعد سازماني آن را کشف كرده و گزارههاي مديريتياش را بنويسند؟ چه رسد که سبكهاي مديريتي و سازمانهاي مبتني بر آن را آسیبشناسی كرده و از آن، دانش استخراج کنند.
4- خاستگاه اصلي بيشتر کسانی که غربیها میخواهند آنها را به عنوان پیامبران علم مدیریت بشری به دنیا تحمیل کنند، از «تیلور» گرفته تا امثال آقایان مزلو، وندال، ماکس وبر و هاردن (2006)، دانشگاههای بزرگ غرب و بهخصوص آمریکاست؛ ولی با اين وجود میبینیم كه دانشگاه پرینستون آمریکا در سال 2011 و 2012، آقای «اریک لوب» را برای تحقیق در مورد اين كه جهاد سازندگی چه بوده به ایران میفرستند و اين شخص ماهها در ایران میماند، زبان فارسی میآموزد و پایاننامه دکترايش، جهاد سازندگی است!
آیا این دلیلي نیست بر اين كه خود منابع دانش مدیریت جهان هم اقرار ميكنند كه نادانستههاي زيادي درباره جهاد سازندگي جایی که محل اصلی ظهور مدیریت جهادی در انقلاب اسلامی ایران است دارند؟ ما چه طور ميتوانيم نظریهها و گزارههای كساني كه خودشان در عمل اقرار ميكنند كه اطلاعات مكفي در مورد جهاد سازندگي ندارند را، مشرف بر علم «شناخت مديريت جهادي» بدانیم؟ و دانش مدیریت جهادی را بر اساس آن بسنجیم؟ بهخصوص که فهم مديريت جهادي و مديريت اسلامي بر خلاف تصور ابتدايي بعضيها چندان هم ساده نيست.
5- کسانی كه ميخواهند «مديريت جهادي موفق» را با «معيارها و ملاكهاي مدیریت موفق» كه هم اكنون در غرب و شرق مطرح است بسنجند، اول بايد اثبات كنند كه آن معيارها، معيار سنجش مديريت اسلامي هم هست. (همه درختان پهنبرگي كه گُل سفيد و خوشبوي چهارپر دارند، محصول نارنج نميدهند!)
انگيزه دروني دو مدير كه هر دو داراي صفات شجاعت، مشورت با نيروهاي همكار، صداقت، مسئوليت پذيري و … ميباشند، لزوماً با هم يكسان نيست. مثلاً اگر مدیر جهاد استان كردستان در راه رسيدن به اهداف اقتصادي و رفاهی كه براي مردم دنبال ميكند به شهادت برسد، آيا بر اساس معيارهاي غربي، موفق شده يا شكست خورده است؟ بر اساس معيارهاي اسلامي چطور؟ آيا يك شهيد، موفق شده يا شكست خورده است؟
6- در اين ميزگرد یکی از اساتید مدیریت طي جملهاي توهین آمیز نسبت به محققین مدیریت جهادی، فرمودند:«نباید چرخ را از اول اختراع كرد!» و كمي بعد در جای دیگر میفرمایند:«مديريت جهادی فقط آني نبوده كه 20 تا 30 سال قبل در سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد عمل شده.»
سؤالی که حقیر از این استاد محترم مدیریت دانشگاه دارم این است که: آیا شما تاریخ و زمان 25 سال قبل جهاد و پ.م.ج.ج را میشناسید؟ و سازمان آن را با کدام سازمان جهادی امروز مقایسه کرده و مشابه دیدهاید که میفرمایید مديريت جهادی فقط مال 20 سال قبل نیست؟ ممکن است حق با شما باشد ولی مبنای علمی این سخن چیست؟ مگر قرار نیست كه هر چه میگوییم مبنای علمی داشته باشد؟ چه طور است که هر چه مدعیان جهادیپژوهي میخواهند بگویند باید با دلیل علمی باشد، ولی شما برای ادعایتان نيازي به آوردن دلیل علمی ندارید؟
آیا این فرمایش شما باعث نمیشود و نشده که تجربه بزرگي كه اساسش ايمان، تقوا و جهاد فيسبيلالله بوده و در جريان رشد سازماني، تخصصي و حرفهاي و رویهها و قوائد آن، بيش از «سه هزار» مسلمان عاقل، بیدار و متوکل به شهادت رسيدهاند را در حالي كه «چند صد» نفر از آنان، متخصصین مدير آن مجموعه بودند كه ميراث بزرگي از كشف و ابداع رویههای مدیریتی و سازمانی را از خود بر جاي گذاشتهاند دور بريزيم؟ آنگاه عدهاي جوان مخلص و به اصطلاح جهادي امروز به تصور اين كه «جهاد فقط آن گذشتهها نیست»، تجربه سازمان جهادي را از صفر شروع كنند؟ آيا اين اختراع دوباره چرخ در جهان جستجوگر و سريع امروز نيست؟
شما كه ميگوييد چرخ را نبايد دوباره اختراع كرد، چطور در دوران 30 ساله دانش پژوهي خود، براي سالها تجربه پانصد هزار نيروي جهادي «پ.م.ج.ج» كه در طول دوران دفاع مقدس به تجربه، آزمايش، سعي و خطا، تدوين، آموزش و تكميل رويههاي این عرصه و میدان جدید مدیریت پرداختهاند، اهميتي قائل نشدهايد؟ و از اين عرصه جديد در عصر معاصر بشر، مطالبي را براي دانشجويان خود استخراج و به آنان ارائه نكردهاید؟ آيا علت اين نيست كه از نظر شما، ارزشهاي آنها ارزشهاي جاافتادهاي نيست و مايل نيستيد كه جوانان نسل سوم ما با آن ارزشها و عرصه آشنا شوند؟ يا اين كه نشستهايد تا غربيها بيايند و استخراج كنند و شما محصول فكر آنها را ترجمه و ترويج كنيد، و خودتان و نسل جوان دانشگاهي ما را برای فهمیدن و کشف این فرمولها قابل نمیدانید؟
چرا در این 30 سال به دنبال این کار نرفتهاید؟ شما که براي مطالعه اين الگوي عيني، ملموس و بسيار كارآمد، به علت حضور در ايران، همزبانی و امكان دسترسی، از همه اساتید علم مدیریت دنيا اُولیتر هستید چرا این کار را نکردهاید؟
7- یکی از اساتید این ميزگرد میفرمایند:«بايد کسی بیاید و (در حوزه فلسفه علم غربی) از نظر علمی اثبات کند که مدیریت جهادی، یک علم است.»
سؤال بنده این است که این اثبات، وظیفه چه کسانیست؟ آیا صاحبان علم مدیریت مطرح در جهان امروز که شما فقط یافتههای آنها را در دانشگاه درس میدهید، اشراف و شناخت درستی از مفاهیم مطرح در مدیریت جهادی دارند؟ در این صورت باید اثبات کنید که طراحان مدلها و الگوها و تهيهكنندگان بیانیهها و گزارههای مدیریت در جهان امروز (صاحبان تئوریهایی که امروزه در دانشگاههای ایران تحت عنوان علم مدیریت تدریس میشود)، آن دسته از مفاهیم و اعتقادات اسلامی که باعث ظهور و تقویت صفات و کمالات انسانی در مدیران و کارکنان میشود را میشناسند و مبانی آنها را درک کردهاند.
اگر آنها مبانی اسلامیيي که مبنای صدور دستورالعملهای مدیریتی برای تقویت صفات مدیریتی در مدیران و کارکنان است را درک نکرده و روشهای اسلامی برای رسیدن به این کمالات را نفهمیده باشند، چگونه میتوانند ادعا کنند که علمشان همه فرمولهای یافتهشده بشری تا امروز را در بر دارد؟
کسانی که شناختي از اسلام ندارند و ارزشهای اسلامی برایشان جاافتاده نیست، چگونه میتوانند تعريفي برای انگیزههای معنوی مبتنی بر آن مبانی داشته باشند؟ چه رسد كه برای مدیریت اسلامی تعریف داشته باشند و ادعا کنند كه در مدیریت آنها لحاظ شده است.
خيلي بديهيست كه در عصر حاضر، عدهاي مديريت اسلامي را بيپايه و اساس بخوانند و يا بگويند كه نظريهاي تحت عنوان «مديريت اسلامي» هنوز اثبات نشده، چه رسد به نظريه «مديريت جهادي».
برخي از اين اشخاص در دوران دفاع مقدس، كساني كه عشق خدا و بوي قرب الهي آنها را به سوي صحنههاي پُر از آتش و انفجار ميكشید را ديوانه خطاب ميكردند. لذا طبیعیست كه اين سؤال براي آنها كه انگیزه ایمانی نيروهاي جهادي را درک نمیکنند مطرح باشد كه: «مگر رفتار يك ديوانه ميتواند مبداء استخراج يك روش مديريتي باشد؟ و آيا سازمان ديوانگان ميتواند يك سازمان پايدار، موفق، مؤثر و داراي بهرهدهي بالا باشد؟»
جمعي از رؤسا و عقلاي قوم عرب، حتي شخص پيامبراسلام(ص) را هم ديوانه ميدانستند؛ چرا كه همه موهبتها و خوبيهاي دنيا را فداي هيچ و پوچ ميكرد! ولی جای تعجب است که اساتید مدیریت در جمهوری اسلامی ایران که ادعاي مسلمانی دارند، چرا بعد از 33 سال هنوز در تردید هستند. مگر این اثبات وجود یا عدم وجود، کار شخص دیگری غیر ایشان بوده است؟ نکند كه به زعم شما، نیروهای دانشگاه نرفته پ.م.ج.ج باید این مطالب را تحقیق و تدوین میکردند و کتاب مدیریت مینوشتند؟ از چه کسانی انتظار میرفت كه از گنجینه مدیریت دفاع مقدس، گوهرهاي آن را استخراج و به صورت علم قابل ارائه در دانشگاهها، تحويل بشريت امروز بدهند؟ سؤال اینجاست که چرا این کار در مهد علم مدیریت ایران انجام نشده است؟
8- از آنجا كه كاربرد عبارت «مدیریت جهادی» ديگر به حد تواتر و عمومیت رسیده، كساني كه آن را به كار میبرند قطعاً تصوري از آن دارند و اینطور نیست که به زعم اساتید مدیریت، همه این اشخاص با دانش مدیریت و فلسفه علم، بیگانه باشند. ما میبینیم که بسیاری از فلاسفه، اساتید، علما و اشخاص فرهیخته این عبارت را به کار میبرند و در فرهنگ و ادبیات مردم ایران و انقلاب اسلامی وارد شده است.
ضمن عرض پوزش، حضور این اساتید محترم که معالأسف 30 سال است شرح درس مدیریت ما را نوشتهاند عرض میکنم كه وقتی عبارت «مدیریت جهادی» را یک ملت از عالِم تا عامی به کار میبرد، زیر سؤال بردن آن از سوي یک استاد دانشگاه و علم مدیریت، هنر نیست بلکه وظیفه ايشان، استخراج تعریف صحيح آن است.
کسی که بعد از 33 سال هنوز منظور ملت از طرح این عبارت را نفهمیده و تعریف درستی از آن ندارد، نمیتواند و نباید ادعای استادی مدیریت در ایران اسلامی را داشته باشد. منِ مهندس، میتوانم بگویم كه معناي این کلمه را نمیدانم و تعریف درستی از مدیریت جهادی ندارم، ولی آیا يك استاد مدیریت در ایران هم حق دارد بگوید كه من تعریف مدیریت جهادی را نمیدانم؟ و ادعا كند كه يك استاد مدیریت در ایران است؟
آیا برای یک استاد مدیریت ایرانی، ننگ نیست که در مقابل متفکرین و اساتید مدیریت خارج از کشور بنشیند و بگوید كه معناي نوع مدیریتي که مفهومش 33 سال است در بین ملت جا افتاده، همه از صدر تا ذیل به آن اشاره میکنند و در تاریخ توسعه ایرانِ بعد از انقلاب اسلامی نقش داشته را نمیداند! چطور در مورد اين اصطلاح که در بین نویسندگان، تاریخ نویسان، علمای دین، نهادها، مسئولین سیاسی و جوانان بیشمار کشور مطرح است، میفرمايید كه منِ استاد مدیریت در ایران، هنوز نمیدانم چیست و از چه سخن میگویید؛ و تعریف درستی از آن ندارم. آیا این خجالت آور نیست؟
اگر یک استاد محقق مدیریت غربی از شما برای سخنرانی در این مورد دعوت کند، آيا خجالت نمیکشید که جواب دهید:«نمیدانم چنین چیزی هست یا نه؟»
آیا سکوت معنادار شما اساتيد مدیریت در بحث «مدیریت جهادی» و «مدیریت اسلامی» باعث نميشود که نسل جوان دانشگاهی ما، تنها علامت مدیر جهادی را «ريش» براي مردان و «مقنعه» براي زنان تصور نمايد؟ آيا هیچ معیار دیگری که قابل ردیابی و تمایز باشد وجود ندارد؟ آیا عمل شما و همفکران شما باعث این نگاه نشده؟
چطور شما به صورتي توهینآمیز مدعی هستید كه تصور شنوندگان همایش مدیریت جهادی از کلمه «مدرسه» و «مکتب»، یک ساختمان با چند کلاس و میز و نیمکت است، ولی انتظار دارید كه تصور شما از کلمه «عشق» یا «جهاد» که جهادیها میگویند، تصور درستی باشد؟
9- علم مدیریت امروز جهان، با چشم بستن عمدی بر روی تاریخ واقعی علم بشر و آموزههای اسلام در این باره، میخواهد به دنیا حَقنه کند که همان روابط و قوانینی که بشر در علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی، فیزیک کیهانی و شیمی هستهای کشف کرده و تحت عنوان «علم» ارائه میشود و برای همه غیر قابل خدشه است، در مورد قوانینی که بشر در علوم انسانی سکولار و علم مدیریت سکولار به آن رسیده و آن هم به نام «علم» ارائه میشود نيز برقرار است، و در یک جامعه اسلامی هم همه باید آن را بپذیرند.
با این که قطعاً اساتید محترم ما مسلمانند، ولی شاگردان مظلوم و بیخبر درس مدیریت و MBA آنها ناچارند در ضمن مواد درسی، به صورت ضمنی آموزههای سکولاریسم و الحاد را قبول کنند و دانش مدیریت را از انسانیت و دین جدا کرده و در یک دنیای بدون خدا و فارغ از تأثیر قوانین الهی، مدير را به چالش با اعتقادات كاركنان و اهداف ارزشی سازمانی، و بهکار گیری بهینه نیروی انسانی بکشند. نتیجه 30 سال تدریس اين مطالب نيز، بحران شدید مدیریت در ایران امروز است.
آیا عملکرد و تفکرات این مدرسان مدیریت باعث نشده که برگزارکنندگان همایش مدیریت جهادی که شاگردان آنهايند، حتی نام مدیران جهادی مطرح تاریخ معاصر کشور را ندانند و الگوهای مدیران جهادی کشور را نشناسند؟ و بدون این که بدانند از این همایش چه میخواهند، سخنران و مقالهدهنده دعوت کنند؟ برگزارکنندگان همایش، حتي نميدانند كه سؤالات اساسی مطرح در بحث مدیریت جهادی چیست؟ اما با اين وصف، در میزگرد پایانی همایش میفرماييد كه چرخ را نباید از اول اختراع کرد!
این، آيا به این دلیل نیست که آنها برای «انگیزه جهادی» یعنی تلاش برای خدا، به عنوان یک عامل مؤثر در حرکت و ارتباط بشری، جايگاهي قائل نیستند؟
و اما آخرین سؤال از اساتيد محترم و بهخصوص پدر علم مدیریت ایران:
همانطور که توسط جناب آقای دکتر مهاجرنیا، بهحق در اين همايش اعلام شد، جامعه ما از بحران در علوم انسانی شدیداً رنج میبرد و «مدیریت»، در اوج دانشهای بحرانیِ جامعه قرار دارد.
آیا این بحران، با حضور هزاران فارغالتحصیل علم مدیریت سکولار که در دستگاههای دولتی ما از بالا تا پايین کار میکنند و تربیت شده علم مدیریت ایران با تئوریهای مدیریتی مغرب زمین هستند، بیارتباط است؟ آیا این بحران به این دلیل نیست که دانشگاههای ما در 30 سال گذشته مدیرانی را تربیت کردهاند که با دانش حاصل از تجربه مغرب زمین که حتي مذهبیهایش هم مسیحیاند میخواهند زندگی مردم مسلمان ایران را اداره کنند؟
آیا چشم بر هم گذاشتن بر روی پدیدهای به نام مدیریت جهادیِ پس از انقلاب اسلامی، که منطبق با شرایط بومی ایران ظهور کرد، برای سران مدیریت در دانشگاههای ایران، يك ننگ علمی محسوب ميشود و یا يك افتخار علمی؟
اين نقد، براي اين كه فارغالتحصيلان درس مديريت اين پيشقراولان سكولاريسم در ايران دريابند كه چه بر سرشان آمده و مديران كشور و انقلاب بفهمند كه سي سال مديريت اين اساتيد چه بر سر مديريت كشور و انقلاب آورده، كافي نيست و تنها مقدمه است.
والسلام علي من اتبع الهدي حسينعلي عظيمي
با سلام و خداقوت
با تشکر از مطلب خوبتان.
سردار عظیمی فرمانده قرارگاه کربلا نبودند،بلکه مسئول کمیته آب بودند.
لطفا” اصلاح گردد.