شنبه 20 آوریل 13 | 16:34

بازخوانی حرکات فرهنگی امام لازم است

مام اصالت فرهنگ سازی و ایجاد حرکت اجتماعی را برای این چند قشر خاص جدی کرده است. به نظر من عمده بحث تغییر را با این اقشار، در میان می گذارد که اتفاقا با همین ها هم انقلاب کرده است.دانش آموزها، دانشجویان، طلبه ها، قشر نخبه طلاب، قشر زنان – یکی از بیشترین جلساتی که امام داشته اند هم توی قم و هم توی تهران، با زنان بوده است.


در ادامه سلسله مطالب نسبت فعالان فرهنگی و دهه پیشرفت و عدالت گفتگویی انجام داده‌ایم با دکتر جمال یزدانی، کار‌شناس ارشد فرهنگ و ارتباطات و از او در این باره پرسیده‌ایم. آنچه در ادامه می‌آید متن این گفتگو است که در قالب میزگرد آن را منتشر کنیم.

یزدانی: بحث نسبت فرهنگ و فعالان فرهنگی با دهه پیشرفت و عدالت از قضا یکی از دغدغه های اصلی من هم بوده است. من مطالب قبلی شما روی سایت را هم مطالعه کردم به همین دلیل هم اجازه می خواهم بحث خودم را با نگاهی به مطالب منتشر شده و ادامه همان مباحث شروع کنم. لذا از جایی که دوستان مطالب خودشان را تمام کرده اند ادامه می دهم.

یک سری ابهامات در بحث «فرهنگ یا اقتصاد؟ یک گزاره تکنوکراتی است.» بود که یا من بد برداشت کردم یا احساس می کنم مباحث ناقص است و جامع طرح نشده است.

نکته اول اینکه؛ گفته شده بود: شعار آبادسازی ایران دومین شعار در انقلاب است. من روی این حرف دارم. این طور که بیان شده است، انقلاب، گرچه صبغه فرهنگی دارد ولی عمده اهداف انقلاب، اهداف اقتصادی بوده است. گرچه البته در دل این اهداف فرهنگ هم هست. در حقیقت فرهنگ و اقتصاد دو روی یک سکه هستند. مثالهایی هم بیان شده است برای تایید این ادعا که همه اقتصادی است مانند جهاد سازندگی و … . یا تعابیری خاصی که بین فرهنگ و اقتصاد ذکر شده است که: جدایی فرهنگ از اقتصاد یک بحث ایجاد شده توسط تفکر تکنوکراتی است. (ما هم این گزاره را قبول داریم اما نه به این معنا که: بخواهیم این‌ها را دو روی یک سکه به حساب بیاوریم. بالاخره کار فرهنگی، کار فرهنگی است و کار اقتصادی، کار اقتصادی. بله! در دل کار اقتصادی، فرهنگ هم نهفته است و تبعات فرهنگی خاص خودش را دارد و ممکن است خودش هم کار فرهنگی باشد. اما این نوع تعبیر به نظر من خوب نیست.)

نکته دیگر هم در بحث ایشان هست؛ در بحث تربیت و … . ایشان می گویند: امام کجا اول ملت را تربیت می کرد، بعد رفت سراغ حرکت اجتماعی؟ اینکه ما یک عده را بصیرت بدهیم بعد برویم سراغ کار اقتصادی؟ به این معنا ایشان «اولویت تربیت بر کار اقتصادی» را نفی می کنند و می گویند این کار صحیحی نیست.

حوزه تربیت؛ اولویت اول در نگاه امام

من کدهای مختلفی آورده ام – که در دو بخش پیام ها و نهاد سازی ذکر خواهم کرد – هم برای شعار اقتصادی، هم برای بحث تربیت قبل از جریان‌سازی اجتماعی. که خلاف نظرِ مطرح شده «اصالت با بحث فرهنگی» است.

امام 30/11/1357 – یعنی یک هفته بعد از انقلاب- امام یک پیام رادیو – تلویزیونی با عنوان «تغییر نظام آموزشی» منتشر می کنند. در آن شرایط که دولت موقت هنوز مستقر نشده است و در آن بحبوحه وضعیت امنیتی، امام یک پیام با این مضمون منتشر می کنند که در آن حرفهای سنگینی می زنند. در همان روز ایشان در مدرسه علوی حضور پیدا می کنند. و در آنجا برای دانش آموزها سخنرانی می کنند. در همان روز دیداری با معلمان شهر تهران دارند. این خیلی مهم است. من بررسی کردم؛ در روزهای گذشته امام نه با آدم های اقتصادی، نه با آدم های سیاسی و نه با دیگر اقشار دیدار نداشته اند.

دوباره در همان روز، امام به روحانیون و علما پیام می دهند؛ با این مضمون که: دست شما درد نکند تا اینجای نهضت زحمت کشیدید، کار کردید، از امروز همه برگردید به شهرهای خودتان. خوب اینها هم سیاست گذاری است، دارد خط می دهد که آقا الان اولویت اول فرهنگی است و من دارم به چه کسانی خط می دهم. دانش آموزان، آموزش و پرورش، علما، معلمان و …

اما اولین باری که امام مستقیم بحث سازندگی در ایران را مطرح کرد در تاریخ 07/12/ 1357 است. البته امام واقعا به همه بحث ها به طور جامع پرداخته است. اما این رویکرد نشان می دهد که اولویت با فرهنگ بوده است. چون واقعا مدت ها می گذرد تا ایشان با یک عده آدم اقتصادی جلسه بگذارد، مثلا بازاری ها، اصناف و …

باز جلوتر می رویم: 09/12/1357 امام یک پیام 14 ماده ای دارند به ملت ایران که در آن دو بند به طور مستقیم بحث فرهنگی است، یکی مطبوعات است و مفصل ترین بند این پیام هم هست. یک بند هم مربوط به علمای اعلام و ائمه جماعات و امام جمعه و دو بند هم به اقتصاد پرداخته است. بقیه درباره امنیت و وحدت و … است که باز دوباره خود وحدت یک بحث فرهنگی می شود. این اولین پیام به شکل ماده‌ای به ملت بعد از انقلاب است.

به همین ترتیب یکی از جلسات ثابت امام با معلمین، دانش آموزان، دانشجویان، علما و… است. مثلا 05/01/1358 امام یک فرمان صادر می کنند برای گروه تبلیغات قم. و یک سری موارد را ذکر می کنند. 16/03/58 لزوم اسلامی شدن دانشگاه ها را مطرح می کنند، که یک سال بعد به تبع آن بحث انقلاب فرهنگی پیش می آید.

عجالتاً می خواستم بگویم که فضای اولیه انقلاب این گونه بود. امام همانطور که در فضای تبلیغاتی، کاملا ترویجی عمل می کرد، بعد از انقلاب هم اولویت شان با فرهنگ بوده است. این نکته در دو سه ماهه اول خیلی پررنگ به نظر می رسد یا حداقل کم رنگ تر از دیگر حوزه ها نیست، که بتوان از آن تعبیر اقتصادی کرد.
نگاه جامع امام در حوزه نهادسازی در حوزه نهادسازی‌ها هم صرفا به نهادسازی‌های اقتصادی ان هم صرفا به صورت مردمی اشاره شده بود، به‌نحوی که اصالت کار مردمی و تضعیف نگاه ساختاری به ذهن متبادر می‌شد. اما به نظر من در حوزه نهادسازی هم امام نگاه جامعی داشته اند. به عنوان مثال نهضت سواد آموزی؛ امام در پیامی که به این منظور صادر می کنند، دو قشر را دخیل می کنند، یک بخش آموزش و پرورش و یک قشر مردم. امام می گویند، آموزش و پرورش باید دخیل باشد اما گرفتار کاغذ بازی و رویکردهای بروکراتیک نشود. از این طرف می گویند: بسیج عمومی؛ هر کسی سواد دارد بیاید یاد بدهد. دو سر قضیه را با هم جلو رفته اند؛ هم حرکت اجتماعی و هم سازمان و ساختار.

اما همانطور که عرض کردم، امام دو حرکت را با هم دارد می بیند، یعنی هم حرکت اجتماعی و هم حرکت دولت. من هم قبول دارم که اقتصاد مردمی، فرهنگ مردمی و … که البته توی آن هم لنگ می زنیم ولی نباید از سازمان و ساختار هم غافل بشویم. مردمی کردن از اهمیت ساختار و سازمان کم نمی کند. به نظر من بازهم باید بچه حزب اللهی برنامه داشته باشد برای اینکه سازمان ها را اصلاح کند، چرا که بالاخره کار کشور با سازمان و دولت حرکت می کند، ولو که شما کار مردمی انجام دهی. یک وقت توهم نشود که مثلا کار مردمی بر کار سازمانی اولویت دارد، نه امام هر جا می گوید حرکت اجتماعی کنارش یک حرکت سازمانی و دولتی هم می گوید و عنوان می کند که این دوتا باید باهم جلو بروند. این به نظر من خیلی مهم است که ما یک وقت غفلت از ساختارها و دولت نکنیم. چون غفلت از ساختار به بهانه کار مردمی عملا به ضرر کار مردمی تمام می شود. این ها دو بال یک حرکت اند که به نظر من در موقع تقریر و تبیین به شکل ویژه باید به آن توجه کنیم. چون من از بچه حزب اللهی خیلی شنیده ام که: «آقا! بخش حکومتی فرهنگ دیگر به درد نمی خورد، ما بیاییم توی بخش خصوصی این کار را انجام بدهیم.» این ممکن است یک توهم ایجاد کند، در صورتی که غفلت از آن هم عملا به بخش فرهنگی ضربه می زند. این دو بال – نهادهای اجتماعی و نهادهای دولتی – باید با هم حرکت کنند. در عین اینکه شما برای فعال کردن ظرفیت های مردمی در عرصه فرهنگ فعالیت می کنید باید یک چشم هم به کارهای سازمانی فرهنگی داشته باشید. چرا که اینها بودجه دارند و می توانند در سطح ملی و فراتر اثرگذار باشند.

پیام تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی 23/03/1359 برای اسلامی سازی دانشگاه ها، که بعدا تبدیل شد به شورای عالی انقلاب فرهنگی هم یکی دیگر از این پیام هاست یا پیام تشکیل شورای عالی تبلیغات اسلامی 25/11/1359 که بعد تبدیل شد به سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات که یکی برای حوزه و دیگری برای ارشاد تخصصی شدند.

نکته ای که از این ساختار سازی و نهاد سازی به نظر من می رسد این است که: امام اصالت فرهنگ سازی و ایجاد حرکت اجتماعی را برای این چند قشر خاص جدی کرده است. به نظر من عمده بحث تغییر را با این اقشار، در میان می گذارد که اتفاقا با همین ها هم انقلاب کرده است؛ دانش آموزها، دانشجویان، طلبه ها، قشر نخبه طلاب، قشر زنان – یکی از بیشترین جلساتی که امام داشته اند هم توی قم و هم توی تهران، با زنان بوده است. که از نقش زنان در نهضت و انقلاب و نقش مادری و تربیت و …سخن گفته‌اند- مطبوعات و قلم به دست ها و … . مشخص می شود که امام اصلا برای این اقشار نقش فرهنگ سازی قائل است، چون با اینها مدام جلسه داشته است و حرف می زده است.

نکته دیگر اینکه حداقل در کار فرهنگی نهادهایی که امام تأسیس کرده اند – به جز بسیج – همه سازمانی بوده اند. یعنی برعکس اقتصاد که امام نگاهشان شاید مردمی بوده است – نمونه بارزش جهاد سازندگی است – اما در بخش فرهنگ عمدتا نگاه امام سازمانی است. مثلا نگاه امام در این زمینه به آموزش و پرورش و حوزه علمیه است؛ همان سازمان های قدیمی ای که توی این بحث فعال بوده است. حتی همان شوراهای عالی هم که عنوان شد اکثرا حوزه هستند، حتی ستاد انقلاب فرهنگی هم در واقع یک قرارگاه یا یک ستاد بوده است برای اصلاح دانشگاه. آنچه که می بینیم این است که امام اجمالا به نهادهای دولتی و نهاد سنتی حوزه اکتفا کرده است چون به نظر می‌رسد این ها در انقلاب کارشان را خوب انجام داده‌اند، این نشان می دهد که امام به اینها اجمالا اعتماد داشته است و شروع کرده به خط دادن و تلاش برای اصلاح آنها. حال ما که می خواهیم حرکت اجتماعی راه بیندازیم این نهادها برای ما ارزش پیدا می کند.

چه باید کرد؟

در بخش دیگر آقای ایزدخواه معتقد است که دو کار باید انجام شود و گرنه حرکت اجتماعی رخ نمی دهد: یکی عوض کردن باورها و دیگری به هم پیوستن نیروها. ولی بازهم ایشان راه کار نمی دهند، که چه جور می شود این کار را کرد. این راه کار، راه کار خوبی است ولی راه رسیدن به این راه کار چیست؟ باز هم یک راه کار فرهنگی دارد، نه اقتصادی! پس اصالت باز هم با کار فرهنگی است. گاهی وقتها کاری که من دارم انجام می دهم نا خود آگاه است یعنی بر اساس یک سری پس زمینه های ذهنی من است که این کار انجام می شود ولی هر عملیاتی که خواسته باشد وارد بخش خود آگاه شود باید حرکت جدی رویش انجام شود.
در مقاله «وصله پینه فرهنگی ما و الگوی جهاد سازندگی» دو پیشنهاد مطرح شده بود؛ یکی ساده‌سازی ادبیات‌ اسناد بالادستی تخصصی است. این بحث خوبی است اما چه طور می توان این حرکت را انجام داد و حرکت اجتماعی شکل داد؟ اگر ما بخواهیم همچین حرفی را بزنیم باید جمع های نخبگانی مردمی هم برای خودشان همچین سندی متناسب با ادبیات خودشان بنویسند. این خیلی بحث مهمی است. شما که به عنوان یک تشکل مردمی دارید کار می کنید بدانید در ده سال آینده تشکل شما چه شکلی است؟ بعد به ثابتات انقلاب چه شکلی جواب می دهید؟ یعنی همان مدل مدیریت آقا، در کشور باید برای تک تک تشکل ها اتفاق بیفتد. به این تعبیر که ما یک ثابتات همیشگی داریم و متناسب با نیازهای پیش رو، خودمان ادبیات سازی کنیم.

نکته بعدی این بود که سخنان نخبگانی مانند پناهیان و… که تهییجی و خطابی است، پشتوانه تئوریک پیدا کند. یکی از پیشنهادهای بنده هم برای ترویج گفتمان همین است. ما نیاز داریم به تکثر این آدم ها. یک سری سخنرانانی که بتوانند تهییجی- خطابی حرف بزنند و از فضای علمی فاصله بگیرند و بتوانند در فضای تهییجی، ملت را سرخط کنند. بعد این ها تئوریک شود. این سخنان بیاید در عقبه علمی ایجاد حرکت اجتماعی کند.

چند نکته به ذهنم می رسد که احساس می کنم در ایجاد جریان اجتماعی این ها مهم است البته اینها را عمدتا در حرکت امام می توان دید:

1. یکی از دلایلی که حرکت اجتماعی یا دغدغه ایجاد نمی شود یا نهادها مثل اول انقلاب کار نمی کنند، این است که احساس نیاز نکرده اند. این بحث دو راه کار دارد؛ الف) خودش بنشیند تفکر کند، مطالعه کند ب) یا اینکه یک نفر دغدغه مند را ببیند که چه طور کار می کند. بنده تا وحید جلیلی را ندیده یودم درک نکرده بودم کار برای انقلاب یعنی چه؟ حرف این است که بچه های فرهنگی ما آدم اهل درک و اهل درد و با اخلاص کم دیده اند. در مورد امام این طور بود که امام را ملت می دیدند.

2. یکی دیگر همان بحث مقاله «فرهنگ؛ تنها راه کار اساسی پیشرفت است» درباره رسانه است. امام هم با رسانه خیلی کار می‌کرد. و البته نکته مهم‌تر این است که یک عده آدم بودند که حرفهای او را تبیین می کردند و برای ملت بازگو می کردند. خوب تنها رسانه ای که آن زمان وجود داشت همین منبر بود و اعلامیه و در بهترین حالت یک نوار. بازخوانی این امر هم مهم است. یعنی ابزارهای فرهنگی که امام استفاده کردند برای ایجاد این حرکت اجتماعی.

بازخوانی حرکات فرهنگی امام لازم است

از همین جا من به یک نکته اشاره کنم و آن اینکه ما تا حالا نیامدیم بررسی کنیم ببینیم امام بلافاصله که انقلاب شد چه اقدامات فرهنگی انجام داد؟ همیشه توی ذهنم این بود و البته شایع هم هست که اولین چیزی که توی انقلاب تغییر کرد و امام برایش نظریه داشت در عرصه سیاست بود! نظریه ولایت فقیه و … . در اقتصاد لااقل از اول الگوی به نسبت مشخصی داشتیم، الگوی شهید مطهری، شهید صدر و خود امام هم در اقتصاد بالاخره حرف داشتند. و در مقاله «فرهنگ یا اقتصاد؟ یک گزاره تکنوکراتی است» به مدل‌های موفق آن اشاره شده بود. ولی بحثی که خیلی مغفول ماند، فرهنگ است. ما در هر چیزی تحقیق کردیم ولی در مقوله فرهنگ زیاد این کار را انجام ندادیم، شاید با این تصور که امام رویکردی برای تبیین فرهنگ انقلاب نداشته است. این موضوع باعث شد دوباره به فرمایشات امام مراجعه ای بکنم. بعد دیدم اتفاقا کدهای مختلفی داریم. همانطور که گفتم امام اولین اقدامی که انجام می دهد، هم نهادسازی است و هم با کسانی که فرهنگ ساز بوده اند جزو اولویت اول جلسات بعد از انقلابش بوده اند. این خیلی مهم است. نشان می دهد امام و انقلاب در فرهنگ هم حرف دارند. ما نرفتیم سراغش!

توجه به گفتمان ها باید جزو اولویت های فعالان باشد

وقتی رهبری نشستِِ راهبردی الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت را برگزار کردند، فرمودند: ما می خواهیم در انتهای این نشست ها به یک سند دست پیدا کنیم که فوق همه سند های موجود در کشور باشد. به این ترتیب که هر کسی که خواست هر سندی بنویسد از این پس با این سند خودش را هماهنگ کند، به خاطر اینکه سردرگم نباشیم و هدف هایمان مشخص باشد.

به نظرم یک بحث جدی این است که: چرا با اینکه ما صحبت های رهبری را به طور مدون و منظم مطالعه می کنیم ولی مباحثی مانند گفتمان پیشرفت و عدالت زیاد برایمان دغدغه نمی شود. برای خود من که این بحث در حقیقت بعد از ورود شما مهم شد. ما ایده می دهیم، راه می دهیم، نکته داریم ولی چرا در باب مباحث کلان حرف نداریم. حالا ما که هیچی! در لایه اول مدیریتی کشور هم این ادبیات رواج پیدا نکرده است. رئیس جمهور، رئیس مجلس و … در لایه بعد نخبگان و اساتید و در لایه های بعدی نخبگان این تیپی … البته بعضی اساتید مانند دکتر فیاض قبلا حرف زده اند. اما در بقیه مسئولین کار جدی صورت نگرفته است که این را هم باید سوال کنیم.

عسگری: محور تشکیلاتی که توسط امام به وجود آمد، هر چند رسانه نبود اما نخبگان هم نبودند. محور، حرکتی بود که امام ایجاد کرده بود. یعنی عملیات اجتماعی و محتوایی که امام در آن می ریخت. حالا برگردیم به زمان حال، ما یک سری ثوابتی داریم در کار تشکیلاتی که امروزه به دلایلی رعایت نمی شود. یک اقتضایاتی داریم که آقا باید بیاید جهت دهی کند. آن ثوابت چیست؟ یک سری نخبگانی که مباحث را تبیین می کنند و دیگر ی رسانه که تا نقاط دورافتاده می رود. یعنی ما در فضای فرهنگی دو عامل موثر داریم: یک نیروی انسانی که یا تبیین می کند یا ترویج می کند و یک رسانه کنار دست او. که آن زمان نوار و اعلامیه بوده است. الان در فضای ما باید متناسب با فضای مدرن همین مدل را فقط بازسازی کنیم و یادمان هم نرود که آن محور اصلی که این ثوابت را مدام نگه می دارد جهت دهی حضرت آقاست.

یزدانی: یک نکته دیگر هم این است که در حال حاضر کار بسیار سخت تر است در آن دوره رقیب رسانه ای وجود نداشت. بنابر این در آن حرکت راکد فعالیتهای رسانه ای یک حرکت رسانه ای اینچنینی طبیعتا تنها صداست و گل می کند، اما الان رقیب رسانه ای به شدت وجود دارد. از خود تلویزیون گرفته تا ماهواره. تعبیر من این است که حرکت وحید جلیلی در جشنواره عمار در واقع ایجاد یک رسانه است که دارد در کنار بقیه رسانه ها کار می کند و تا کوره دهات ها می رود. این حرکت خیلی دقیق است. دست گذاشته است روی یک حرکت که مسئله کلیدی پیشرفت است یعنی سینما و بعد آن را هم می برد تا عمق روستاها. حالا این حرکت یک تک حرکت است در کنار چقدر رقیب.

انسان سازی؛ شعار اول و آخر انقلاب

البته هنوز هم به نظر من منبر جواب می دهد. واقعا نقطه کلیدی در این دهه همچنان تربیت چهره به چهره به عنوان پایه است. واقعا جزو ثابتات است. به نظر من این در مقاله«فرهنگ یا اقتصاد؟ یک گزاره تکنوکراتی است» خیلی کم رنگ است. امام اول نیروسازی می‌کرده است. همه فعالین نهضت و بعد انقلاب شاگردهای امام هستند که حرف امام را تا کوره دهاتها رسانده اند. بله امام یک رویکرد عمومی داشت که متناسب با فطرت مردم بود و خودش اثر گذار بود. اما آن چیزی که به اقدام و عمل اجتماعی و خیزش اجتماعی رسید، نتیجه کار همان آدم هایی بودند که تربیت یافته خودش بودند. البته تربیت هم باید تربیت در عمل باشد ولی نه به این عنوان که عمل اصالت دارد بلکه این تربیت است که اصالت دارد. اولویت رتبی با کار تربیتی است. هدف اصلی نظام، تربیت نیروهای کارآمد است. شعار اول و آخر انقلاب انسان سازی است. امام این بحث را بلافاصله بعد از انقلاب دارد. هدف این است که شما انسان بسازید. و یکی از نکاتی که به نظرم ماها غفلت کردیم همین تربیت چهره به چهره است. همه اش دنبال کار تشکیلاتی و کلان بودیم. البته نمی خواهیم کار تشکیلاتی را نفی بکنیم اما آن چیزی که پایه است، و این جریانات را اثر گذار می کند، آن است. که شما با یک عده آدم به طور مداوم ارتباط داشته باشید نه فقط ارتباط کاری، بلکه تربیتی باشد که یعنی یک عده آدم مثل تو تولید بشوند تا بعد بتوانند بروند جلو.

نکته دیگر این است که کار فرهنگی مردمی هم که در این مدت انجام شده است را رصد نکرده ایم. همین آدم‌های مثل شما که دارند تولید می شوند، کجا تولید می شوند؟ یک عده آدم دارند کار می کنند. دارند تولید می‌کنند، دین ملت را حفظ می کنند، ولی هیچ تریبونی ندارند. بالاخره این همه دارند کار تربیتی انجام می‌دهند دیگر! مثلا کار مربی پرورشی دهه 60 که تبریز انجام داد نمونه روشن این است. یک عده دارند خون دل می خورند که دولتی هم نیستند و دارند در کف جامعه کار می کنند. به خاطر همین هم هست که گاهی اوقات احساس میشود کاری انجام نشده است، در صورتی که این گونه نیست. بالاخره با همه افت و خیزهایش دارد انجام می‌شود.

برای این‌‌که این اتفاق بیفتد ما دو عامل نیاز داریم: یکی اینکه باید ماهیت انقلاب خوب برای ما جا بیفتد. خوب درک کنیم، این چه اتفاقی است؟ در بستر تاریخ عالم این پدیده چه اتفاقی است؟ عمدتا با ارتکازات خودمان سراغ مسائل می رویم. این هم که برخی فعالان دغدغه ندارند به خاطر این است که نمی فهمند. مثلا فتنه 88، مثال خیلی خوبی است برای اینکه ببینیم یک حرکت، چطور تبدیل به جریان اجتماعی می شود. دشمن کاملا شناخته شده و خط پررنگ شده است، برای همین واکنش‌ها و میزان حرکن اجتماعی بالا می‌رود. ولی الان در این فضا، ما واقعا نمی فهمیم از کجا داریم می خوریم؟ یا اینکه دشمن در کجاها ممکن است خودش را نشان دهد؟ یا اینکه حجم کارش چقدر است؟ یعنی ما باید جایگاه دشمن را شفاف کنیم و خط مرزش را پررنگ کنیم. دلیلی هم که آقا این قدر روی آمریکا حرف می زند همین است. یعنی شما تا هجمه را درک نکنی احساس نیاز و دغدغه نمی کنی.

بله! البته دشمن شناسی هم انحرافات زیادی دارد. مثلا همین بحثهای غرب شناسی و فراماسونری و … در حال حاضر ما یک غرب شناسی مبتنی بر اندیشه امام و مبانی انقلاب نداریم. به نظرم اسناد لانه جاسوسی برای دشمن شناسی یکی از مهمترین اسناد است. هم جذابیت دارد، هم متناسب با دیدگاه ما در بحث انقلاب است. حرف و برنامه دشمن و گزارشگران سفارت است. خوب شما ببینید! آن موقع با آن امکانات این چنین کارهایی انجام می دادند، الان چه کارهایی می توانند انجام دهند. احتمالا 30 سال دیگر مشخص می شود که در این مدت چه کار داشته اند می کرده اند.

تاریخ، راهنمای عمل می دهد

یکی دیگر هم بحث تاریخ و جریان شناسی است. این هم جزو اولویت هاست و آقا هم به طور مداوم، هم در دیدار با بسیجیان گفته اند و هم در دیدار با جوانان، که تاریخ بخوانید. حتی عده ای گفته اند، که یکی از نقاط فوق العاده امام، تسلطش به تاریخ است. این که شما جریان های تاریخی را چطور خوانده باشی که بتوانی از درونش راهنمای عمل در بیاوری! حتی می گویند اتفاق افتادن انقلاب عمده اش ناشی از تسلط امام به گلوگاه های تاریخی است. این یک نکته ظریف است؛ امام در مدت زندان قبل از تبعید دو تا کتاب درخواست کرد: یکی مشروطه کسروی و دیگری قرآن. تاریخ مشروطه کسروی را مدام امام بازخوانی می‌کند. تاریخ به نظر من راهنمای عمل ما برای آینده است، به قول دکتر فیاض گذشته است که آینده ما را شکل می دهد. ما به چراغ راه آینده نمی رسیم مگر اینکه به گذشته خوب مسلط باشیم. این به نظرم به عنوان یک راهکار در جریان سازی اجتماعی تشکل ها می تواند مفید واقع شود.

امام مدیریتشان را در بستر رسانه اعمال کردند

عسگری: به نظر من مدل مطالبه ی صرف از ارگانهای دولتی دیگر جواب نمی دهد. باید به یک مدل جدید برسیم که هم اصالتمان را حفظ کنیم و هم جواب بگیریم. ارتباط و تعامل موثر با نهادهای فرهنگی را باید ایجاد کنیم که این روش می خواهد و تشکیلات می خواهد. از دل این ما به ایده کانونهای تفکر فرهنگی رسیدیم. این یک نکته. نکته دوم این که فرمودید: آقای خورشیدی مسئله رسانه را مطرح می کنند. رسانه؛ به معنای بستر فرهنگی یعنی یک چیز کلانتر از رسانه. یعنی از ایده تا مخاطب و بازخورد گیری. این بستر ها هم خودشان یک نکته مهم است. حالا به نظر من یکی از مشکلات ما بسترهای فرهنگی مان است و عدم مدیریت بسترهای فرهنگی که در یک پازل جدی می شود: «مدیریت رسانه!» ما اگر به رسانه های قوی برسیم در بلند مدت می توانیم کشور را مدیریت بکنیم و این مدیریت تحول در بستر رسانه ها شکل می گیرد. و اینکه می بینیم حتی بدنه نظام هم با فرمایشات آقا نمی توانند حرکت کنند. به خاطر این است که متناسب با منویات آقا حتی در بدنه دولتی فرهنگ سازی اتفاق نمی افتد.

یزدانی: در واقع کار رسانه برجسته کردن است و مسئله سازی.

عسگری: و کار فرهنگ و بسترهای فرهنگی هم همین است لذا الآن ما این بسترها را نداریم در نتیجه نمی توانیم ارتباط برقرارکنیم.

یزدانی: البته اینجا هم ثابتاتی وجود دارد که به نظر من یکی کتاب است و یکی هم منبر است، ولو اینکه مطبوعات و سینما را بگذاریم کنار. به نظرم دکتر فیاض روی این قضیه خوب حرف می زند که اگر جامعه برود به سمت تلویزیونی شدن، به بی معنایی کشیده می شود و اینکه کتاب مغز جامعه است. این هم یکی از عوامل اصلی رسانه ای انقلاب بوده است. در زمان انقلاب، عمده کسانی که سواد داشتند کتاب می خواندند. که نظام توزیع در این بخش هم شناخته شده نیست. این خیلی مهم است؛ قشر تحصیل کرده با کتاب مدیریت می شوند.

عسگری: ما در حرکت فرهنگی یک بسترهای ثابت فرهنگی برای افراد مختلف می خواهیم. مثلا کتاب شاید نتواند تا روستاها برود ولی اگر تولید کنندگان تلویزیونی ما کتاب بخوانند می توانند تأثیر بگذارند. ما باید برویم به این سمت یعنی ایجاد این بسترها متناسب با نگاه انقلاب و مدیران قوی در این عرصه تولید کنیم. مدیرانی که بتوانند این بسترها را مدیریت کنند. به نظرم امام آمد این فضا را مدیریت کرد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.