چهارشنبه 01 می 13 | 08:00
رمانی که از مجاهدین خلق روایت می‌کند

کلتِ۴۵ و حفره بلای سیاست

محمد ثقفی

«کلتِ ۴۵» رمان تازه منتشرشده‌ی مطهری‌ از «حفره‌ی بلای» به جان هم افتادن مردم می‌گوید و از دست رفتن زیبایی در کنار هم زیستن و تصویر کردن هیولای سیاست‌زدگی که خانواده‌ی خوشبخت فیروزی (بخوانید ایران) را از هم می‌گسلد و هم‌خانواده‌های دیروز را به دشمنان خونی امروز تبدیل می‌کند


تریبون مستضعفین- محمد ثقفی

«آدم‌ها همیشه فکر می‌کنند اتفاقات بد فقط مال دیگران است. اما چرخ زندگی می‌چرخد و بالاخره روی تلخش را به همه نشان می‌دهد. درست وقتی حواست به خوشی‌هاست، بلا یک حفره در زندگی‌ات پیدا می‌کند. آن وقت خودش را مثل خون مسموم توی رگ‌های زندگی می‌دواند و همه‌ی عضلاتِ کاری را فلج می‌کند.»

«حسام‌الدین مطهری» در همان صفحات ابتدایی رمان‌اش، با این جملات اشاره‌وار می‌گوید که چه می‌اندیشد و چه خواهید خواند. اولین رمان وی پس از قلم زدن در صفحات فرهنگی روزنامه‌ها و مجلات، مدیریت سایت خانه کتاب اشا و رادیو اینترنتی تپق.

«کلتِ ۴۵» رمان تازه منتشرشده‌ی مطهری‌ست. رمانی که به گفته‌ی خودش داستان سیاست در ایران است و مردمی که در برابر مردم صف‌آرایی می‌کنند. خودش می‌گوید که رمانش «سیاسی» نیست. گفتن از «حفره‌ی بلای» به جان هم افتادن مردم و از دست رفتن زیبایی در کنار هم زیستن و تصویر کردن هیولای سیاست‌زدگی که خانواده‌ی خوشبخت فیروزی (بخوانید مردم ایران) را از هم می‌گسلد و هم‌خانواده‌های دیروز را به دشمنان خونی امروز تبدیل می‌کند و زیبایی سبزی‌کاری در حیاط خانه و سفره‌ی پرعشق مادر را به تیرگی نفرت و خشونت و دود سیگار می‌کشاند، گرچه سیاسی نیست ولی نظر به سیاست دارد، نظری انسانی و اخلاقی؛ و جز انسانیت و اخلاق، چه لگامی می‌تواند چارپای سرکش خودحق‌پنداری‌ها و منفعت‌طلبی‌ها را به راه بیاورد؟

کلت ۴۵ رمان انقلاب اسلامی نیست، داستانی‌ست در بستر سال‌های انقلاب اسلامی. شخصیت‌های رمان چه مجاهدین خلق، چه کمیته‌ای‌ها، چه فرصت‌طلب‌ها و چه حاجی‌های بازاری انقلابی هیچ‌کدام تماما سیاه یا تماما سفید نیستند؛ همه انسان‌اند، با تمام ویژگی‌های یک انسان و همه در درونشان با وجدان و اخلاق خود رودررو هستند. «حفره‌ی بلا»ی این رمان انسان‌ها نیستند، هیچ‌کدام؛ بلکه اندیشه‌هایی‌ست که انسان‌ها را مسخ می‌کند و به سلاحی عاری از اندیشه و احساس تبدیل می‌کند، به آدم‌آهنی‌هایی که دیگر «فصل رسیدن زردآلوها» برایشان اهمیتی ندارد. مانند اندیشه‌ای که اعضای مجاهدین خلق را مسخ می‌کند.

حاکمیت مطلق‌العنان ایدئولوژی‌هایی که چارچوب اخلاق و انسانیت را نمی‌پذیرند گاه مسند جاه‌طلبی انسان‌های بیماردل می‌شود و گاه پناهگاه موهوم کسانی که نیاز به تکیه‌گاهی انسانی دارند، گاه انسانی را به غیر انسان تبدیل می‌کنند و گاه زندگی انسان‌های واقعی «غیرخودی» را هم نابود می‌کنند؛ و این‌همه در تجربه‌ی نه‌چندان دور تاریخی ما هست که بخشی از آن به زیبایی در قلم حسام مطهری به تصویر کشیده شده است.

قلم مطهری تلخ است، شاید سیاه است، ولی شیواست. شاید تلخی و سیاهی نه از قلم که از خود واقعیت باشد. رمان با پایان تلخ خانواده فیروزی شروع می‌شود و پس از آن به ابتدای ماجرا بازمی‌گردد. نویسنده تلخ‌ترین پایان را برای خانواده نمادین داستانش برگزیده است. جملات گویا هستند و تشبیهات و استعاره‌ها سهل ممتنع؛ زندگی عادی روزمره‌ی ما با همه‌ی احساسات کوچکش که شاید به نظرمان نیاید با حساس‌ترین مسائل و حادترین نقاط داستان آمیخته شده اند و خواننده همه درگیری‌های سیاسی و هیاهوهای دهان‌پرکن را از همان جنس غصه‌ها، شادی‌ها، ناکامی‌ها، حسادت‌ها، برتری‌طلبی‌ها و روزمرگی‌هایی می‌بیند که در زندگی همه هست؛ مانند هرآن‌چه در یک بازی و یا شاید «دعوا»ی کودکانه اتفاق می‌افتد. همین است که رمان مطهری سیاسی نیست، انسانی است و ریشه‌های ساده‌ی مشکلات پیچیده را می‌شناسد.

البته نویسنده در به کار بردن کدهای تاریخی در این رمان نه‌چندان تاریخی دست‌‌و‌دل‌بازی زیادی کرده است. در بخش‌هایی از رمان، اشاره به اتفاقات متعدد تاریخی که نقش مهمی در روند داستان ندارند مشخص نیست که چه ضرورتی داشته است، به‌خصوص که در یکی دو بخش از کتاب به نظر می‌رسد که این تاریخ‌گویی نوعی ترفند غیرداستانی‌ست برای این که خواننده از فضای ابهام خارج شود و «خودی» و «غیرخودی» را بشناسد؛ ترفندی که شاید با روح داستان چندان هماهنگ نباشد.

کلتِ۴۵ که در ماه پایانی سال ۹۱ به همت نشر «آرما» در ۵۶۰ صفحه منتشر شده است، رمانی خواندنی‌ست؛ با شروع مطالعه‌ی بخش‌های آن که به قول خود نویسنده «۳۶ شکلات تلخ» هستند، می‌توانید مطمئن باشید که پیش از تمام‌شدنش، آن را زمین نخواهید گذاشت. مراسم رونمایی از این رمان با حضور رضا امیرخانی، ابراهیم زاهدی مطلق و نویسنده سی‌ام فروردین‌ماه در کافه‌کراسه برگزار شد.

نویسنده‌ی ۲۵ ساله‌ در پیش‌گفتار کتاب نوشته است:

«قصه‌ها دنیا را برایم تحمل‌پذیرتر می‌کنند. دلم می‌خواهد قبل از مردن چند رمانِ خوب بنویسم. خدا کند یکی‌شان آن‌قدر خوب باشد که همیشه در ذهن کتاب‌خوان‌های دنیا بماند.»

آیا این آرزویی دور و دراز است؟ با خواندن این رمان احتمالا پاسخ‌تان منفی خواهد بود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.