تریبون مستضعفین-محمدمهدی فاطمی صدر
اصلح افقه است
داعیهی بزرگ انقلاب اسلامی پیاده کردن فقه به مثابه تئوری ادارهی انسان از گهواره تا گور بود؛ و هماین است که این تکلیف در بالاترین سطح به یک فقیه مجتهد سپرده شده است؛ یعنی اولین وظیفهی امام امت امتداد انقلاب اسلامی برای تحقق آرمان جمهوری “اسلامی” است.
و شاید تنها حضور یک فقیه مجتهد در رأس حکومت کافی بود اگر ما روند تمدنسازی را به پایان برده بودیم و جمهوری به مقصد اسلامی خویش رسیده بود؛ چه در سازوکارهای ایستای جمهوری تمشیت آتیه همآن تقلید بهینه از پیشینه است. به این معنا در جمهوری ایستا همهی امور تابع رویههایی شناختهشده هستند و هیچ امر مستحدثهیی در مقابل نیست.
با این توصیف جریان پرشتاب انقلاب را نهمیتوان به تقلید اداره کرد و همهی ارکان انقلاب ناگزیر از مراتبی از اجتهاد هستند. و اگر چه در نهبود این اجتهاد میتوان به تقلید بسنده کرد، اما به هر اندازه که به عرض تقلید ما افزوده میشود، از عمق انقلابیگری ما کاسته میشود؛ و خواهناخواه همهی بار انقلاب بر دوش رهبر مجتهد انقلاب خواهد ماند.
یعنی حالت آرمانی آن است که اگر چه امام مرجع فقهی امت است، سائر ارکان انقلاب نیز خود در این سپهر به اجتهاد مشغول باشند؛ چه جمهوری محصول انقلاب است و انقلاب چیزی جز به اسلام آوردن تمام امور در تمام مراتب نیست، و این جز از یک فقیه ساخته نیست.
با این همه واقعیت سازمان معرفتی ما این است که رسیدن به این نقطهی آرمانی زودیاب نیست؛ چه جمع مدیر و مدبر و مجتهد بودن در یک فرد دشوار، و انقلابی بودن و انقلابی ماندن او دشوارتر است.
مطلب آن است که با گذر از رهبر و رئیس دیوان قضاء، در طول حیات حکومت اسلامی ما تنها یک رئیس دولت داشتهییم که مجتهد بوده است و به این اجتهاد در چارچوبی انقلابی التزام میورزیده است: آیتالله سیدعلی حسینی خامنهیی.
باقی رؤسای دولت یا مقلدانی صرف بودهاند و یا مجتهدانی که فقه جواهری در حاکمیت آنّها جلوهیی نهداشته است و یا معممینی که از اساس اعتقادی به حکومت فقهی نهداشتهاند.
و این بینسبتی با تفقه گاه به لغزش در بدیهیات و افتادن آنها به دام شبهه و خرافه و مهلکههایی اسفبار انجامیده است؛ به این دلیل ساده که دست آنها از مبادی اصیل معرفت دینی کوتاه بوده است.
و آن چه این روزها پیش روی ما است باز از هماین اصناف است، به علاوهی کسانی که زمانی در ساختارهایی حوزوی با فقه مأنوس بودهاند و در فضای عملی آن را آزمودهاند. یعنی در جبههی یاران انقلاب اولین ملاک در انتخاب رئیس جمهور نسبت او با امر فقاهت است و به بیان سادهتر میزان همزبانی او با امام مجتهد امت.
یعنی اعتقاد به فقاهت تنها گام اول است و گام دوم التزام به آن است، اما گام سوم اتصال به این امر است. یعنی از میان نامزدهای گفتمان انقلاب کدام یک بیش از سائرین فقه خوانده است و فقه را به عمل آورده است؟
یعنی اگر فقه را علم ادارهی انسان در سطوح فردی و اجتماعی بهدانیم اصلح افراد برای ادارهی جامعه، با عبور از همهی ملاکهای دیگر، افقه آنها است؛ حال اگر فقیه مطلق بود که چه آرمانی و اگر نه طلبهیی فقهخوانده که آیه و روایت دیده و ذائقهی شریعت را چشیده است …
خیلی ربطی به دکتر نداشت…
کاش بیشتر شبهات موجود را بررسی میکردید و پاسخ میدادید…
نداشتن سابقه اجرایی/نداشتن تیم/نداشتن برنامه/… را جواب میدادید کاش!
مطلب، راست؛ امّا عنوان را چه نسبتی ست با محتوا!؟
سیلابس های فقهی دانشجوهای دانشگاه امام صادق به حجمی است که جلیلی الان می تواند عمامه هم بگذراد …
سلام
نه دیگه اینقدر…
بله برای دانشجویان فقه اینگونه هست، اما برای دانشجویان دیگر رشته ها خیر که آنقدر خوانده اند که می توانند عمامه بگذارند.
ولی به مقدار زیادی واحد فقهی می گذارند. برای همین نام رشته شان، معارف اسلامی و علوم سیاسی است.
چرت و پرتی فرموده که خودش هم در آن گیر کرده است. با این استدلالِ آبکی، یقیناً اکبر هاشمی بهرمانی نسبت به سعیدخان جلیلی اصلح است! اول حرف را مزمزه کنید، بعد پرتاب کنید.
…باقی رؤسای دولت یا مقلدانی صرف بودهاند و یا مجتهدانی که فقه جواهری در حاکمیت آنّها جلوهیی نهداشته است و یا معممینی که از اساس اعتقادی به حکومت فقهی نهداشتهاند …
یعنی طرفداران جلیلی اینقدر بدون حربه اند که مجبور شده اند به گذراندن واحدهای درسی فقهی در دانشگاه امام صادق متمسک شوند!؟
گهواره!
وای به حال آن بچه حزب اللهی که بخواد یک شبه و با خواندن یک رمان امیرخانی مدرن شود. آمده بودم که تا آخر بخوانم، اسم نویسنده را هم قبلا به نیکی شنیده بودم، ولی همین سطر اول گه زد به اعصابم. از طرف من به نویسنده بگویید زین پس اگر خواست در سطر نخست خود چنین جلوه نمایی کند به جای «گهواره» بنویسد: «گاهواره»
دلم برایت تنگ شده است. کجایی؟