جمعه 31 می 13 | 13:02
گفت‌وگو با مهندس عظیمی درباره آزادسازی ظرفیت‌ها و الگوی جهاد:

از وقتی جهاد وزارتخانه شد دردسر شروع شد

بحث ساختار بحث پیچیده­‌ایست که اینجا به شدت مغفول واقع شده. در کشور ما هربار که رهبر انقلاب می­‌گویند «جهاد» فقط دنبال نیروی جهادی، «آدم» جهادی می­‌رویم! بعضی مسئولین تصور می­‌کنند که فقط با زیاد کار کردن می­‌شوند جهادی!!! به این دلیل که جهادی­‌ها را از بیرون دیده­‌اند! دیده­‌اند اینها زیاد کار می‌کنند، گفته‌اند حتما همین است. جهاد همان فرهنگ کار است لابد!


حاج حسینعلی عظیمی، از پیشکسوتان جهادی، مهندس سالخورده‌ای است که هنوز حال و هوای سال ۵۸ را در خود حفظ کرده است؛ وی متولد ۱۳۲۶ اصفهان است که پس از فراغت از فوق لیسانس مهندسی عمران – آب، از دانشگاه شیراز وارد پروژه های مهم ملی شد، و همان موقع که فرمان امام بر تشکیل جهادسازندگی، او را برانگیخت تا شرکت مهندسی درآمدزای خود را رها کند و همراه با سایر جهادی‌ها راهی روستاها شود تا تخصص خود را برای رفع ویرانی‌های کشور بکار گیرند. متن زیر گفت‌وگویی با اوست:

حسینعلی عظیمی

دکتر سعید جلیلی در سخنرانی در جمع هوادارانشان در حسینیه دوکوهه مبحثی را مطرح کردند که «ساختار دولت در تراز ماموریت انقلاب اسلامی نیست». شما به عنوان آشنا به مباحث جهاد سازندگی به عنوان سازمانی پویا و برآمده از انقلاب اسلامی فکر می کنید ایشان چه منظوری از این حرفشان داشته اند؟

یکی از اساتید دانشگاه الزهرا در یک همایشی درباره‌­ی جهاد سخنرانیش را با این بیت آغاز کرد: «هرکجا عشق آید و ساکن شود / آنچه ناممکن بود ممکن شود» تقریبا تمام ماجرا همین است. ما برای پیشرفت خودمان، باید ابزارهای مخصوص خودمان را به­‌کار بگیریم. این ابزار که مخصوص ماست چیست؟ عشق و ایمان!  این که بگوییم رمز موفقیت کار زیاد و فرهنگ کار جمعی و… بوده، اینها فقط نیست. اینها را که آمریکایی‌ها، ژاپنی­‌ها خیلی بیشتر از ما دارند!

اما همه‌­اش هم افراد نیستند. بچه‌­های جهادی وارد ساختارهای دولتی می‌شوند اما به سختی می‌توانند در ساختارهای دولتی دوام بیاورند. بدنه­‌ی دولتی با تفکرات تکنوکرات نمی‌تواند رویکردهای جهادی را درک کند. مدیریت جهادی دو بعد دارد هم بعد متدانی دارد، مثل همه­‌ی مدیریت‌ها. اما یک بعد متعالی­ هم دارد که این آن تفاوت و آن ابزار و فرمول ویژه­‌ی ماست. این را دنیا نمی­‌تواند بفهمد. بعد ما می­‌خواهیم این را بگذاریم کنار و با ابزار آنها، با فرمول­‌های غربی، با پول، با ساختارهای تکنوکرات کار کنیم و بدیهی‌ست که ابزارهای آنها را خودشان بهتر  و بیشتر از ما دارند، اینطوری هیچ‌وقت به گرد آنها نخواهیم رسید و مأیوس هم می­‌شویم که یأس از جنود شیطان است… باید با ابزار ویژه­‌ی خودمان برویم.

حالا وقتی کاندیداها یا مسئولین حرف از­ مشارکت مردم و به صحنه آوردن مردم می­‌زنند این یعنی چه؟ در کشورهای کاپیتالیستی، حکومت‌ها مردم را با فرمول «واگذاری همه چیز به شرکت‌های خصوصی» به صحنه می­‌آورند. ما هم همین کار را بکنیم؟! اینطوری که آخر کار ما هم می­‌شویم یکی مثل آنها؛ نقض غرض است! ما در جهادسازندگی، و در بسیج، مردم را با فرمول­‌های خاص خودمان به صحنه آوردیم. ما اگر می­‌گوییم بخش خصوصی، بخش خصوصی جهادی مد نظرمان است نه بخش خصوصی کاپیتالیستی، با فروپاشی شوروی هم دیدیم که دولت نمی­‌تواند متولی همه­‌چیز باشد. باید امور اقتصادی را به دست مردم بدهیم. اما چطوری؟ با چه فرمولی؟ خصوصی­‌سازی فلسفه­‌ی خاص خودش را دارد: یعنی مالکیت را بدهد به دست شرکت‌های سهامی خاص. که در این شرکت‌ها هم هرکسی «سهم بیشتری» دارد، حق رای بیشتری دارد. این سیستم در اوج خودش می­‌رسد به وضعیت ۱ درصد و ۹۹درصد آمریکا!

وقتی مطرح شود که دولت ها در قالب‌های اجتماعی موفق نیستند، یا ما ایرانی­‌ها کار جمعی بلد نیستیم یا فرهنگ کار جمعی نداریم، دلیلش آن است که فرمول غربی گذاشتیم جلوی مردم. آیا فعالیت هیأت­‌های مذهبی در ایران، کار جمعی نیست؟! بسیج، هشت سال رفتن مردم به جبهه کار جمعی نیست؟ ۵۰۰هزار نفر از جهادسازندگی رفته­‌اند جبهه، این کار جمعی نیست؟ کار مردمی نیست؟ «پشتیبانی»ِ اینها هم کار جمعی بزرگی‌ست. شما چه سازمانی را می­‌شناسید که بتواند پیرزن ۷۰ ساله­‌ی یک روستا در یک نقطه کشور را نیز در یک مسئله ملی مثل جنگ به کار بگیرد و به مشارکت بیاورد؟ این بالاخره شخص و سازمانی می‌خواهد که کمکهای مردم را از اقصی نقاط دور و نزدیک جمع کند، نیازها را تعریف کند و… این چطور فرمولی است؟ فوتبال را بعنوان یک کار جمعی خوب بلد نیستیم، بله، چون فوتبال مال ما نیست. کسان دیگری برای ما تعریف کرده‌اند.

این که امام می­‌گویند «دانشگاه واقعی، جبهه است» را ببینید. یک بچه ۱۷ساله روستایی می­‌آید جبهه، ۲۰روز دوره آموزشی می­‌دید؛ می­‌شد راننده بولدزر. یک ماشین چندمیلیونی را می­‌دادید دستش، تازه بلد هم می­‌شد که چطور بولدزر را وسط میدان جنگ به کار بگیرد. بعد همین آدم جلوی تمام دنیا ایستاده بود! این آدم وقتی برمی‌گشت به روستای خودش نماز بلد بود، قرآن بلد بود، دعا بلد بود، مسائل سیاسی دنیا را می­‌فهمید، می­‌دانست چرا با ایران وارد جنگ شده‌اند؟ انواع سلاح و ماشین‌ها و… را می‌شناخت و… یک رهبر می­‌شد در روستای خودش. من قبل از انقلاب فوق لیسانس مهندسی عمران داشتم و کتاب‌های مدیریت هم می‌خواندم. وقتی آمدم به جهاد، می‌دیدم در جهاد دیپلمه­‌هایی داریم که به من درس‌های مهندسی و مدیریتی می‌دهند که در هیچ کتابی نخوانده بودم!

فرمول­‌های سازمان‌دهی و مدیریتی موفق نیستند، بعد ما تا اعماق روستاهامان هم می‌رویم و به زور آموزش می‌دهیم که بیایید تعاون روستایی تشکیل بدهید. تعاونی­‌ها سلول­‌های اولیه­‌ی سوسیالیسم اند و شرکت‌های خصوصی سلول اولیه­‌ی سرمایه­‌داری. ما یک مقدار الگوی تعاونی را اصلاح کردیم. اما باز هم آن الگویی که با اطمینان بگوییم دینی است و از فقه منشاء گرفته نیست. مثلا در فقه، «مسئله­‌ی حمامی­‌ها» را امام مطرح می­‌کنند که کیسه­‌کش‌هایی که به هرکسی سرویس می­‌دهند، هزینه­‌اش را مستقیما می­‌گیرند، اگر اینها مثلا آخر هر روز بیایند درآمدشان را روی هم بگذارند، و بعد بطور مساوی تقسیم کنند میان خودشان، این معامله حرام است! اساس تعاونی‌ها همین سنخ معاملات است!

این که می­‌گوییم یک ساختار در تراز انقلاب است یعنی هم «اصول و مبانی­‌اش را از دین گرفته» و هم «انگیزه­‌ی حضور در ان انگیزه­‌ی دینی یاشد». همان انگیزه­‌ای که مردم را با پیامبر به جنگ بدر برد و… یعنی ما آدم‌هایی را بیاوریم در سیستم که اگر می­‌خواهند چیزی بسازند، به خاطر خدا می­‌خواهند بسازند.

جهاد که می­‌گوییم فقط به معنی «زیاد کار کردن» نیست! جهاد معنای خودش را دارد: «تلاش» و سخت­‌کوشی هم هست؛ اما فقط این نیست. با «نیت» و انگیزه­‌ی پیروزی دین خدا هم هست. با انگیزه­‌ی شخصی و تامین معاش و… نیست. در برابر یک «دشمن» هم هست. با فرمان و «اذن رهبر» هم هست. قرار نیست هرکسی برای خودش یک تفنگ بردارد برود برای خدا بجنگد! (که می­‌شود شبیه سلفی‌ها در سوریه فعلی!) قرار نیست من به‌عنوان مثلا مدیر یا فرمانده، نیروهایم را بردارم هرجا خودم دلم خواست تشخیص دادم ببرم. جهاد بدون ولایت معنا ندارد. باید دید هر حرکتی هر کاری، چگونه به رهبر وصل می‌شود؟ اینجاست صحبت کردن در مورد «ساختار» معنا پیدا می‌کند.

بحث ساختار بحث پیچیده­‌ایست که اینجا به شدت مغفول واقع شده. در کشور ما هربار که رهبر انقلاب می­‌گویند «جهاد» فقط دنبال نیروی جهادی، «آدم» جهادی می­‌رویم! بعضی مسئولین تصور می­‌کنند که فقط با زیاد کار کردن می­‌شوند جهادی!!! به این دلیل که جهادی­‌ها را از بیرون دیده­‌اند! دیده­‌اند اینها زیاد کار می‌کنند، گفته‌اند حتما همین است. جهاد همان فرهنگ کار است لابد!

وقتی می­‌خواهی یک قله را فتح کنی، مثلا در جنگ، تمام نیروها متوجه به آن سمت می­‌شوند. معطوف فتح آن قله. جاده‌ها را به سمت آن قله می­‌سازی، توپخانه را به آن سمت تشکیل می‌دهی و… حالا اگر بنا شد به­‌جای قله­‌ی سمت شرق، مثلا قله­‌ی سمت غربی را بگیرید، دیگر این ساختاری که برای فتح قله­‌ی سمت شرق ایجاد کرده بودید، بدردتان نمی­‌خورد. یعنی هیچکدام از جاده­‌ها و سنگربندی‌ها و ساماندهی نظامی نیروها و… که ایجاد کرده‌ای، کمکی نخواهند کرد. ساختار یعنی این.

قبل از انقلاب ساختار اداری و دولتی ما به سمت غرب طراحی شده و شکل گرفته بود. توسط آمریکایی‌ها ساختار اداری ما چیده شده بود. «هدف» آن، قله‌ی آن این بود که قرارداد ببندد با شرکت­‌های خارجی! پول نفت را طی سازوکار مشخصی بدهد و کالا و اسلحه بخرد .چون کارخانجات اسلحه­‌سازی بیشترین سوددهی را دارند. وزارت نیرو تشکیل شده بود برای قرارداد بستن با خارجی‌ها که بیایند طراحی کنند؛ اجرا هم بکنند. ما قبل از انقلاب حتی یک سد هم نداریم که ایرانی‌­ها ساخته باشند! ایرانی­‌ها در آن پروژه‌ها در کنار خارجی‌ها یا پیمانکار دسته دوم بودند یا کارگر. حالا شما می‌خواهید این سازمان وزارت نیرو را به کار بگیری برای خودکفایی ایران؟! این ساختار اصلا ذاتش این نیست. برای این ساخته نشده. پول نفت که بود؛ دستگاه‌ها هم که بودند پس چرا برق و آب به روستاهای ما نرسیده بود؟! چرا تضاد طبقاتی و حاشیه‌نشینی و… داشتیم؟ چون سیستم دولتی برای رفع محرومیت طراحی نشده بود. وزارت صنایع ما هم همین بود مأموریتش فقط این بود که به هرکسی می‌خواهد کالا وارد کند از خارج، مجوز بدهد! چند تا کارخانه مونتاژ هم بود. مثلا کارخانه آبمیوه که کاغذش، ماده اولیه‌اش، اسانسش و رنگش و… و حتی دستگاهی که اینها را سر هم کند همه را وارد کردیم. بعد به ما می­‌گفتند جای خودتان را در صنعت دنیا تعیین کنید! جای ما فقط «کارگر ارزان» بود!

جهاد سازندگی را چگونه می‌توان الگو کرد؟

ما اگر بخواهیم یک چیزی را الگو بکنیم باید قابلیت فراگیر شدن داشته باشد. وقتی اصالت الگوی جهاد را می‌دهید به انگیزه­‌های نیروها. به انگیزه­‌های افراد که مثلا تکلیف محورمند و نه لذت محور. این را آیا می­‌شود فراگیر کرد؟ یا همیشه یک استثنا و یک امر درونی می­‌ماند؟

البته ما نمی­‌گوییم تمام مردم جهادی شوند! می‌گوییم جهادی‌ها هم وجود داشته باشند. مردم هم بهره می­‌برند از کار جهادی­‌ها. و وقتی می­‌بینند اینها نه برای سود خوشان، بلکه بخاطر خدا، بخاطر حل مشکل مردم دارند کار می­‌کنند، کمک هم می­کنند به آنها. یک مثال بزنم روشن بشود:

بچه­‌های جهاد دیده یودند که «جدا کردن گندم از کاه و علف» برای کشاورزها معضلی شده است و چندین روز طول می‌کشد و کار دشواری هم است. بچه‌های جهاد این نیاز مردم را از نزدیک دیدند و چیزی ابداع کردند که بسته می­‌شد روی همان دیفرانسیل ماشین درو، اینطوری کار کشاورز چند روز جلو می‌افتاد و بازده بالاتر می­رفت. این را بعدتر دادند به صنعت که ترویج و تولید انبوهش کنند. حالا آدم‌هایی که از این ماشین استفاده می­‌کردند که دیگر «جهادی» نبودند! صنعت­کار هم جهادی نبود. بعد مثلا آن جوشکار هم می­‌آید چون می­‌بیند این افراد بی‌چشم‌داشت برای خدا کار می­‌کنند، کمکشان می­‌کند در ساختن قطعات و… این «همه با هم» که شعار جهادسازندگی بود، یعنی بچه­‌های جهادی اینجا دیگر نمی­‌رفتند دنبال ثبت پتنت و… می­‌رفتند مشکل بعدی را حل کنند. مثلا «دستگاه نشاکار» ابداع کردند که دیگر زن‌های شمالی مجبور نباشند صبح تا شب تا زانو در آب بمانند و نشا بکارند.

ما اصلا نمی­‌گوییم جهاد را الگو کن. جهاد همان حالت استثناء را داشته باشد. اما آیا ما نیروی داوطلب در ایران نداریم؟! چطور نیروی داوطلب که برود روی مین داریم اما نیرویی که بیاید در صنعت و برای خدا کارهایی انجام دهد که دیگرانی جرات ورود به ان را نداریم؟!

طرف نخبه­‌ی دانشگاه شریف بود. گفتیم چرا نرفتی در کار ثبت اختراع و…؟ گفت من در تمام عمرم فوقش ۲۰تا اختراع داشته باشم، خب این عمر را می گذارم ۲۰نفر نیرو تربیت می­کنم هرکدام بیست تا اختراع..!بعد دولت ها در کشور ما به نخبه می­گویند بیا برو «شرکت خصوصی» بزن! ۱ اختراع کردی، حالا برو دنبال صنعتی کردنش، باقی عمرت را بگذار از همان ۱ اختراع امرار معاش کن. پول در بیار. نه! آدم نخبه­‌ی جهادی را بگذار برود چندتا اختراع دیگر چند تا مشکل دیگر را حل کند، «مردم» بروند از این اختراع بهره ببرند.

ما دو نوع ساختار را در جهاد سازندگی تجربه کردیم. یک نهاد جهاد سازندگی که تا سال ۶۲ ادامه یافت و دو، وزرات جهاد سازندگی که بعد از ۶۲ در مجلس تصویب شد. شما کدام یک از این دو نوع ساختار را موفق تر می دانید؟

امام علی می­فرمایند«العقل حفظ التجارب» ما باید تجاربمان را حفظ کنیم. سال ۶۲ دو تا نگاه بود: یکی می­گفت جهاد در همان شکل مردمی که داشت حفظ شود. دیگری می­گفت نه جهاد نباید اینطوری مثل آچار فرانسه همه کاری بکند و باید وزارت خانه بشود. که این دیدگاه نهایتا غالب شد. البته جهاد درمورد جنگ، تا آخر کارش را به خوبی انجام داد؛ اما بجز جنگ، دیگر این جهاد، جهاد روز اول نبود.

جهاد قبل از وزارت شدن۸ تا خصوصیت داشت:

  1. کارمندی نبود. یعنی مسئولیتهای کلاسیک سازمانی نداشت.برای مثال در یک وزرات خانه عوض کردن دستور کار یک کارمند مدت زیادی طول می­کشد.
  2. نظامی نبود و سیستم دستور از بالا نداشت.
  3. شرکت سهامی خاص نبود. جایی نبود که بر اساس منافع و پول در آوردن جمع شده باشند.
  4. شرکت تعاونی هم نبود که بر اساس تعدادشان تصمیم بگیرند.
  5. مردم در آن حضور پیدا می­کردند. هر آدمی یک ماه می­آمد و پروژه ای را داوطلبانه انجام می­داد و می­رفت. مثل اردوهای جهادی ای که شماها الان می­روید. اما هرکی متناسب با تخصص خودش.
  6. می­توانست کارهای بزرگ انجام دهد حتی پروژه­های تحقیقاتی! سیلو و سد و موشک و… را برای بار اول در ایران ساخت.
  7. نیروهایش بطور مداوم آنجا بودند. نه مثل اردوهای جهادی. آیین نامه داشتند و حقوق داشتند و…
  8. نماینده­ی امام در جهاد بود. حق رای هم داشت، حق وتو هم داشت. بعد از وزارت شدن، نماینده­ی امام دیگر فقط نماز جماعت می­خواند! چون دیگر «وزیر» همه کاره و مسئول بود.

۸٫۱٫             تصمیم­­گیری شورایی بود. همان آدمهایی که دست اندرکار بودند تصمیم می­گرفتند با مشورت هم. نه مثل شرکت­های سهامی که سهام­دارها که هیچ دستی در کار واقعی ندارند می­آیند و مدیرعامل تعیین می­کنند.

۸٫۲٫             موازی­کاری نمی­شد. جهادگران مأموریتهای کلیدی را پیدا می­کرند و بر حل آن متمرکز می شدند.

از وقتی وزارت خانه شد دردسر شروع شد! نه وقتی که در وزارت کشاورزی ادغام شد، بعد از وزارتخانه شدن، ادغام دیگر سرنوشت محتومش بود! همین الان هم چون بچه های جهاد را در کشاورزی نگه داشته اند در این حوزه موفقتریم. تحریم میشویم، دلار گران می­شود، قیمت خودرو ۳برابر می­شود قیمت پرتقال همان ۱۵۰۰تومان که بود می­ماند!یعنی نیازی به­وارد کردنش نیست. در کشاورزی تقریبا خودکفاییم ام در صنعت این طور نیست.

مانعی ندارد که نیروهای جهادی بروند در دولت جذب بشوند، اما نه به این معنا که جهاد را ببندیم. مگر شما وقتی از محصول یک کارخانه استفاده می­کنید، بعدش آن کارخانه را می­بندید؟! بله، طرف چند ماه می­آمد جهاد، در جبهه مثلا، ساخته می­شد، مثل دانشگاه. بعد برمی­گشت شهر خودش اگر مثلا می­شد رئیس اداره صنایع شهرش، رئیس خوبی بود، متعهد، کاربلد، جهادی،..اما این اداره­ی صنایع ابدا نمی­شد «جهاد سازندگی»! ریل­گذاری سازمان­های دولتی به سمت دیگری است. الان از مردم گرفته، تا بالاترین نهاد کشور همه می­گویند حیف شد جهاد تعطیل شد… ما ملت داوطلب داریم. روز عاشورا ببینید. روز۲۲ بهمن ببینید. منتها «مأموریت» به آن ها نداده­ایم. حالا این جهاد را دوباره لازم داریم. منتها آن وقت با محوریت محرومیت­زدایی و جنگ بود، حالا با محوریت اقتصاد مقاومتی.

 بحث دیگری هم که آقای دکتر جلیلی مطرح کردند این بود که مقاومت در مقام قدرت های  سطلطه گر برای ما پیشرفت می آورد؟ حالا بفرمایید این «مقاومت»ی که بعد از انقلاب داشتیم چطور باعث پیشرفت شد؟ با ذکر مثال لطفا.

کشوری که نیازهای اولیه­اش از خارج تأمین می­شود، با تصمیمات خارجی­ها هم دچار مشکل می­شود و ثبات نخواهد داشت. بله البته تا وقتی نیازها تأمین است، ملت احساس امنیت دارند،کسی متوجه معضل عمیق وابستگی نیست عربستان را ببینید. ما هم قبل از انقلاب اینطور بودیم: «نفت بده! نیازهایت را از خارج بیاور! » وقتی نیازها از خارج تأمین می­شود، مردم احساس امنیت کاذب دارند و حرکتی برای رفع وابستگی شکل نمی­گیرد. البته شاید چند تا نخبه تلاشی بکنند ولی حرکت عمومی شکل نمی گیرد. اما همین که تحریم می­شود، مردم درد را احساس می­کنند و مشخص می شود که در چه بخش هایی و در چه نواحی ساختاری ضعف و نقص داریم. وقتی درد احساس بشود انگیزه ای صورت می گرد که بخواهیم درد را درمان کنیم. از ان زمانی که نفت ما تحریم شده است مسئولین و نخبگان به طور جدی وارد عمل شده اند که کشور را از اقتصاد تک محصولی در بیاورند. البته رهبر انقلاب از سال ها پیش مسئله اقتصاد تک محصولی نفت و خام فروشی را مطرح کردند ولی تکنوکرات ها توجهی به این مسئله نداشتند.

قبل از رسیدن به مرزهای خود کفایی در حوزه گندم کشتی در تمام طول سال دائما در بندر امام و ماهشهر گندم تخلیه می­کرد! با تسخیر لانه جاسوسی تحریم شروع شد. بعد با جنگ تشدید هم شد. دیدیم ای وای! شدیدا کمبود گندم داریم! امام فرمان دادند که مردم گندم بکارید! مردم رفتند به سمت تولید انبوه گندم و تامین نیاز. حالا دیدیم گندم ۳ ماه درو می­شود، در حالی که ما تمام ۱۲ ماه به گندم نیاز داریم! کجا انبارش کنیم؟! سیلو نداریم!! جهاد شروع کرد به سیلوسازی. مهندسین را جمع کرد، اول از تکمیل سیلوهایی که خارجیها داشتند می­ساختند و بعد از انقلاب رها کرده و رفته بودند شروع کردند، تکنولوژی قالب لغزنده را پیدا کردند و همین­ها شدند مهندسین سیلوساز. ولی خود بچه­های جهاد رفتند سراغ تکنولوژی­های بعدی اش. با تغییر قطر قالب لغزنده ، دودکش­های ۱۰۰متری و برج خنک کننده ساختند. برج بتونی خنک­کننده­ی نیروگاه اصفهان را بچه­های جهاد ساختند. بعد هم رفتند «برج میلاد» ساختند!!! ببینید درد گندم ، کار را به کجاها رساند!

البته برج میلاد ماهیتش جهادی و متناسب با انقلاب نیست…

خب بله، چون «مدیریت» الان جهادی نیست که به نیازهای اساسی توجه کند. مأموریتهای کلیدی تعریف کند. این برج را شهرداری می­خواست به­هرحال بسازد. ما نمی­ساختیم می­داد به خارجی­ها. لااقل توان مهندسین داخلی را که نشان دادیم! همان بچه­های جهادی را هم آورده در یک شرکت خصوصی، که دیگر نماینده ولی فقیه در آن نیست و…

وقتی ما را تحریم کردند چون تمام احتیاجاتمان باید بطور مستمر از خارج می­‌آمد ۲ راه داشتیم:

یکی اینکه بگوییم غلط کردیم انقلاب کردیم! بیایید دوباره گندم بدهید که مردم سیر بشوند.

یک راه هم اینکه عزتمان را حفظ کنیم . آنچه بخاطرش انقلاب کرده بودیم را حفظ کنیم. هزینه­‌هایش را هم بپذیریم و البته از همین طریق پیشرفت کنیم.

یک مثال دیگر بزنم:

ما وقتی در سال ۶۲ در عملیات خیبر وارد جنگ آبی شدیم، نیاز به پل شناور داشتیم. نمونه­‌های خارجی را داشتیم. منتها کم بود و بیش از چند صد متر هم جا نداشت. بچه­‌های پشتیبانی جهاد ۱۴ کیلومتر پل شناور ساختند برای این عملیات. کجا؟ در کارخانه­‌های دولتی و خصوصی کشور! هر جا توانستند! یک قطعاتش را در مبل­‌سازیها! یک قطعاتی را در یخچال­سازی‌ها! مردم پل را ساختند برادران سپاه هم در تدارکات و حمل و نقلش کمک کردند، اما مدیریت جهادسازندگی بود. «ملت پل را ساختند» بدون اینکه هرکسی که داشت کمکی در ساخت این پل‌ها می­کرد، بداند که این قطعه برای چیست؟! عملیات خیبر از سری­‌ترین برنامه­‌های کشور بود! ولی برای این کار بزرگ و سری، با مدیریت جهادسازندگی توانستیم از ظرفیت خود مردم کمک بگیریم!

خب بعد از عملیات این پل خیبر را دادند به بچه­‌های سپاه و صنایع دفاعی و… که نمونه­‌های بیشتری از آن بسازند و عیب و نقص‌هایش را ترمیم کنند. اما خود جهادی­‌ها رفتند سراغ گام­‌های بعدی: گفتند:” این پل ۶تن ظرفیت دارد، حالا ما ۶۰ تنی­اش را بسازیم. حالا که توانستیم، خودرو زرهی هم حتما می­توانیم بسازیم.” بعد وقتی دیدیم «می­توانیم کار تحقیقاتی بکنیم» رفتیم سراغ ساختن موشک که دیگر ۱ تکنولوژی نیست. چندین تکنولوژی با هم در ساخت یک موشک دخالت دارد رفتیم سراغ ساختن زیردریایی و…

بعد از جنگ، رفتیم سراغ اینکه «کجاها وابستگی داریم؟» دیدیم در صنعت برق، در وزارت نیرو، حتی «مقرّه»های روی دکل برق را هم داریم وارد می­کنیم! خب مقره که چیز پیچیده­ای نبود! سرامیک است با یک شکل و قالب خاص. حالا این را بگویم که در حال حاضر ما در کشورهای دیگر نیروگاه می سازیم!!  پیچیده ترین بخش نیروگاه که پره­های توربین است را می سازیم. پره­های توربین چون در تماس با گاز یا بخار با حرارت خیلی بالا هستند باید دائما تعویض شوند. جهادگران بعد از ساختن پره رفتند سراغ خود توربین و…شرکت «مپنا» را که امروز [از صفر تا صد] نیروگاه می­سازد، بچه­های جهاد راه انداختند. که البته بعد واگذار شد به دولت.

حالا بچه‌­های جهاد برای کشورهای منطقه، نیروگاه می­سازند؛ سیلو می­سازند. بجای اینکه به غربی­ها بدهد برایشان بسازند می­دهد به ما. ما در مناقصه‌­های بین المللی می­توانیم شرکت کنیم و ببریم. همین چند وقت اخیر یک شرکت به اسم هیربدان بین چند شرکت انگلیسی و آمریکایی مناقصه ساخت نیروگاهی را برد. درآمدی که یکروز فقط از طریق خام فروشی نفت بود، حالا از «صدور خدمات مهندسی» محقق می­شود!

بله بچه­‌های جهاد در همان سیستم کندِ دولتی وزارت نیرو هم توانستند مپنا را راه بیندازند و تا اینجاها جلو ببرند، اما فردا که اینها پیر شدند و مردند، ما دیگر نیروی این چنینی داریم که این راه را ادامه دهد؟! جهاد باید می­‌بود تا اینچنین نیروهایی بسازد.

مقاومت باعث مرگ ملت نمی­شود، باعث زنده­تر شدن او می­شود. (مگر اینکه ملت از ترس مرگ بمیرند!)

یک مثل دیگر بزنم. تحریم که شدیم دیدیم «شیر» هم نداریم! گاوهایی که در روستاها آزاد می­‌چریدند کفاف شیر همان روستا را می­دادند. به اندازه­‌ی نیاز کشور شیر تولید نمی­‌شد. فقط یکی دو تا گاوداری در تهران داشتیم متعلق به سرمایه­‌دارهای زمان شاه، آن هم با گاوهای هلندی و تاسیسات خارجی.

جهاد سازندگی از استان فارس شروع کرد. با خودِ مردم! با کمک خود مردم روستایی از همان گاوهای محلی که مردم در روستاها داشتند، توانستیم نیاز شیر کشور را تأمین کنیم. بعدتر، بعد از جنگ رفتیم سراغ ساختن «کارخانه‌­های شیر». بعدتر از آن هم کارخانه­‌های شیر خشک تکنولوژی اتمیزه کردن را بدست آوردند. این تکنولوژی را ما در جای دیگر، در ساخت موشک به آن رسیده­ بودیم که نیاز به پودر کردن آلومینیوم داشت!

الآن گرفتاری درمورد شیر دیگر کمبود شیر نیست! یا مسئله خوراک دام است، یا مسئله ی اینکه دولت خوب نمی­‌خرد از گاودار که مسائل جزئی و قابل حلی‌اند.

در بحث دام، بحث مرغ و تخم مرغ هم همینطور بود. اول انقلاب یعنی قبل از انقلاب، صددرصد وابسته بودیم. اینها را، بحث مقاومت و خودکفایی را  از مهندس رضوی بپرسید. اول مسئولیت کمیته­‌ی کشاورزی جهاد فارس را داشت، بعد از آن رفت کردستان. و…

یک مثال دیگر بحث شیلات است: بعد از وزارتخانه شدن جهاد، اولین جایی که رسما به­‌عهده­‌ی جهاد گذاشتند بحث شیلات بود، قبل از آن، جهاد سازندگی کار رسمی اش را فقط لایروبی قنات‌ها تعریف کرده بود، باقی مقولاتی که جهاد واردشان می­شد هرکدام، تحت پوشش یکی از وزارتخانه­‌ها بود و باید از آن وزارتخانه اجازه می­‌گرفتیم. یکی از بزرگترین پیشرفت­‌ها را ما در زمینه­‌ی شیلات داشتیم. ما قبل از انقلاب، پرورش ماهی در آب­های داخل «صفر» بود! یک ماهی هم در آبهای داخل پرورش داده نمی­‌شد. ماهی اصلا جزء غذای ایرانی نبود یا خیلی کم و به ندرت بود. اما امروز ما حتی این فن را به لبنان هم برده ایم. در چشمه­‌هاشان قزل­‌آلا پرورش می­‌دهند. جهادی هم نیستند! «مردم»اند!  زندگی­شان را حالا  اینطور می­‌گذرانند. بعد از موفقیت بزرگ شیلات، دام را هم کلا دادند به جهاد. بعدتر هم کشاورزی را.

حالا باید جهاد سازندگی را تعطیل می­‌کردیم؟ نباید آن دانشگاهی را که چنین نیروهایی بسازد و تازه مردم را هم بیاورد به کمک این نیروها و مأموریت بدهد به اینها، داشته باشیم؟! این همین مردمند که دارند تحریم­‌ها را تحمل می­‌کنند. ما امروز آن جوهره­‌ی جهاد، آن ۸ خصلت، را نیاز داریم. نیروی داوطلبش هم هست. منتها با مأموریت امروزی. که اقتصاد مقاومتی است. یک اساس اقتصاد مقاومتی هم «فناوری» است. ما با سیستم R&D به سبک غربی که نمی‌توانیم به غرب برسیم! نه پولِ R&D های آن ها را داریم نه نیرو و سازمان آن ها را. اما با فرمول تجربه­ شده­‌ی جهادی توانستیم رشدهای «جهشی» در تکنولوژی داشته باشیم و می­‌توانیم. اما در ساختارهایی که بر مبانی اسلامی بنا شده و نه مبانی سرمایه داری یا سوسیالیستی. این «دانشگاه صنعتی شریف» نبود که رشد جهشی داشت. بلکه این «مرکز تحقیقات جهادِ الشریف» بود که آن جهش‌­ها را به رخ همه کشید! که جاب است امروز ناشناخته است. هدف جهاد پول درآوردن نیست. جهاد به تکنولوژی برای حل مشکل می­‌رسد و بعد می­‌سپارد به دیگران تا از آن پول در بیاورند، البته برای خودش باید یک مقداری پول داشته باشد. دولت که این‌همه پول خرج می­‌کند، یک بودجه­‌ای هم بگذارد برای تشکیل چنین ساختاری. اینکه همین طوری هرکسی راه بیفتد برای خودش برود اردو جهادی، مثل این است که در میدان جنگ، هرکسی از راه برسد یک تفنگ بردارد برود هرجا دلش خواست بجنگد!

الان یک مسئله و دغدغه‌­ای که در نهادهای انقلابی (حتی فرهنگی مثل بسیج و..) هست، «آسیب­‌های سیستم مدیریتی از بالا به پایین» است. مدیریت از پایین به بالایی که اصلا معنی ندارد، اما در این سیستم هم عملا افراد می­‌شوند عمله­‌ی آن کسانی که از بالا دارند تصمیم می­‌گیرند. جهاد چطور این مشکل را حل کرده بود؟ مثلا چه کسی، چه اتاق فکری، بود که تشخیص می­‌داد الان مسئله شیر است یا سیلو است یا…؟

ما وقتی گفتیم «نه شرقی نه غربی» این در یک معنا یعنی نه افراط نه تفریط. نه سرمایه­‌داری نه سوسیالیستی. در جهاد سیستم مشورتی جا افتاده بود. عیب و ایرادهای این سیستم هم البته پیدا شده بود. می­‌دیدیم هرجا از بالا از شورای مرکزی در تهران زیاد فشار می­‌آمد، بچه­‌ها احساس می­‌کردند که دستشان بسته است نمی­‌توانند کارهای لازم را در منطقه­‌ی خود انجام بدهند. از طرفی وقتی هم تصمیمات یکسره به خود پایین آنها که مستقیما درگیر کارها هستند واگذار می­‌شد، می­‌دیدیم «دید ملی» در تصمیمات وجود ندارد. جهاد راه کاری پیدا کرد. مثلا موقع تقسیم بودجه که می­‌شد، از هر استان مسئول جهاد می­‌آمد، نماینده­‌ی امام هم بود. می­‌نشستند بحث می­‌کردند: آقا مگر اصل جهاد بر محور محرومیت­‌زدایی نیست؟ بله هست. پس هرجا محروم‌تر است بودجه­‌ی بیشتری لازم دارد. پس یک شاخص در تخصیص بودجه این شد که کجا محروم‌تر است. بعد می­‌دیدیم این کافی نیست، شما که محروم‌تر هستی یا نیروی متخصص کافی داری، می­‌توانی مقدار بیشتری از  این بودجه را خرج کنی. پس شاخص دوم مثلا تعداد متخصصین  شد. اینطور نبود که حالا وزیر بنشیند برای خودش، بی­‌اطلاع از واقعیت‌های در عرصه­‌ی کار، تخصیص بودجه کند. اینهایی که داشتند تصمیم می­گرفتند، همان آدمهایی بودند که درگیر کار بودند. بعد «نظارت» هم جدی گرفته می­‌شد در جهاد. چه کسی نظارت می­‌کرد؟ باز همین بچه­‌های جهاد، یک کسی که خودش دستش در کار بود، درک می­کرد، چندین استان دیگر را هم دیده بود و تجربه کرده بود. جهاد حتی شکست‌هایش هم درس­‌های بزرگی دارد. اگر جهاد را نگه داشته بودیم حالا معضل بیکاری نداشتیم، بلکه از کشورهای دیگر هم باید به این بازار بزرگ کار می­‌آمدند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.