شهید سید مرتضی آوینی در مقاله «انفجار اطلاعات»، در تحلیلی از وقوع انقلاب اسلامی در ایران نوشته است:
در آغاز دهه هشتاد میلادی واقعه بسیار شگفت آوری در کره زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطهای از کره زمین که یکی از غلامان خانهزاد کاخ سفید حکومت میکرد، ناگهان میلیونها نفر از مردم از خانهها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزی مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلولهها سپر کردند و ارتشی هم که دهها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دسته خویش دارد؛ چاقو دستهاش را نمیبرد. مردم چه می خواستند؟ عجیب اینجاست. مردم چیزی میخواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور در نمیآمد: حکومت اسلامی. نمونهای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز میگشت. مردم ایران این «پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمیتوانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکتهای اجتماعی را چه مینامد: بنیادگرایی، ارتجاع و یا هر چیز دیگر… مهم این است که این واقعه نشان داد «حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیستند.» ببینید! واقعه شگفت آوری که رخ داده بود این بود که غرب ناگهان خود را نه با کشور «جشن هنر شیراز» و «آربی آوانسیان» و «اسرار گنج دره جنی» و «دایی جان ناپلئون» و «جشن های دوهزار و پانصد ساله» و «فریدون فرخزاد»… که با کشور سید مجتبی نواب صفوی و حاج مهدی عراقی روبرو یافت. و انقلاب اسلامی در داخل مرزهای «سپهر اطلاعاتی» غرب روی داد؛ در یک جزیره ثبات، و پیروز هم شد.
بنده با یقین میگویم نکتهای را که شهید آوینی در باب دریافت غرب از کشور ما پس از وقوع انقلاب اسلامی به آن اشاره کرده است، هنوز عدهای در داخل انقلاب اسلامی در نیافتهاند و این کشور نزد آنها هنوز هم کشور جشن هنر شیراز و دایی جان ناپلئون است! روز چهارشنبه، پانزدهم خردادماه، در اظهار نظرهای کاندیداهای محترم ریاست جمهوری در مناظره دوم تلویزیونیشان با محوریت «فرهنگ»، حرفهایی شنیده شد که برخی از فرازهای آن سخت قابل تأمل است. از آنجا که آن تلاش هدفدار و هوشمندی که سه دهه است که میخواهد انقلاب اسلامی را در درون نظام گسترده فرهنگ جهانی ببلعد و هضم و جذب کند هنوز خاموش نشده، بر ما که لابد در این مملکت یک چهره فرهنگی هستیم (!) و نمیتوان انکار کرد که دستی هم بر قلم داریم، لازم است که سکوت نکنیم و در حد توان پاسخی شایسته برای سخنانی از این دست بنگاریم. بگذریم از اینکه آنچه لابلای اظهار نظرهای غالبا سطحی چند نفر از کاندیداها گم شد «فرهنگ» بود و این وسط حقیقتا معلوم نشد منظور برخی حرفها حقیقتا کدام فرهنگ بود؟! فرهنگ عامه؟ فرهنگ رسانهای؟ فرهنگ غربی؟ فرهنگ ایرانیانی که با خلق و خو و آداب فرنگیان انس دارند؟ فرهنگ سنتی مسلمانان؟ فرهنگ علمی پوزیتیویستی؟ فرهنگ کفر؟ فرهنگ توحید؟…
نظر ما در باب فرهنگ، همان است که سید شهیدان اهل قلم در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» نوشته است: «در نزد ما، فرهنگ به معنای فرهنگ اسلام است» و فرهنگ در این معنا، با هیچ چیز جز خودش جمع نمیشود چه رسد به اینکه در خدمت توسعه اقتصادی آقایانی که میخواهند منجی اقتصاد مملکت باشند، در بیاید. و چه برسد به اینکه با فرهنگ واحد جهانی جمع زده شود و اصولا فرهنگ واحد جهانی هم با هیچ چیز جز ظلمات خودش قابل جمع نیست. میخواهم بگویم آنچه صدای «شجریان» سفیر آن برای معرفی به جهان است، فرهنگ کشور سید مجتبی نواب صفوی و حاج مهدی عراقی نیست و آقای روحانی در حرفی که بر زبان راندند بطرز مسامحه آمیزی به اشتباه رفتهاند. اصولا هنرمند سکولاری مانند «شجریان» اگر صد بار دیگر هم مناجات «ربنا» را در دستگاه سهگاه و گوشه صبا اجرا کند و ابیات مثنوی معنوی را در دستگاه افشاری بخواند، سیاستش عین دیانتش نخواهد شد و چنین هنرمندی به این معنا هرگز سفیر فرهنگی انقلاب اسلامی نیست. سخن از زیر سؤال بردن تکنیکی که شجریان در اثر سالها ممارست بر آن تسلط یافته نیست. تفکر سکولار «شجریان» چهار سال پیش وقتی او در اثنای فتنه ۸۸ در مصاحبه با یکی از تلویزیونهای بیگانه، بدور از ملاحظات محافظه کارانه هنرمندان سکولاری که در داخل کشور سخن میگویند، با صراحت تمام گفت که «ورود مذهب در سیاست و بدست گرفتن حکومت در ایران نتیجه بسیار بدی داشته و همه به این باور رسیدهاند که دین و مذهب باید از سیاست جدا شود» بر زبان او رفت. و البته من با یقین میگویم که این سخن او نیز جز لفاظی روشنفکر مآبانهای که با سی سال تأخیر بر زبان رانده شده بیش نیست. سخن این نوشتار این است که نه تنها «شجریان» که دیگر هنرمندان سکولار و روشنفکر مآب این کشور نیز جز با فرهنگ واحد جهانی قابل جمع شدن نیستند و از اینرو هنرمندان سکولار، سفیر فرهنگی انقلاب اسلامی که عینیت دیانت و سیاست از مبانی مستحکم و لا یتغیر آن است، نیستند. نمیخواهم وارد مقوله هنرمندان بالیده در فضای مسموم هنری قبل از انقلاب و قرابت تفکرشان با «سلطنت طلبی» بشوم که این بحث جای خود را دارد. فقط به هشدار شهید آوینی در کتاب «حلزونهای خانه بدوش» در مورد این هنرمندان، اشاره میکنم و میگذرم. او به صراحت نوشته است: «هنوز هم اصیل ترین سلطنت طلبان همینان هستند».
اما اشتباهی که حجت الاسلام روحانی به آن دچار آمده، همان اشتباهی است که سید محمد خاتمی در سخنرانی سال ۱۳۷۰ خود در دانشگاه تهران مرتکب شد و منجر به واکنش شهید آوینی و نگارش مقاله «تجدد یا تحجر» در پاسخ به وی شد. گویا آقای روحانی علیرغم اینکه جمله کلیشهای «انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است» را بر زبان میرانند، فراموش کردهاند که آنچه امروز بنام فرهنگ از این کشور به سایر نقاط دنیا میرود ورای فرهنگ گل و بلبل و مینیاتور، سی و اندی سال است که با مفاهیمی همچون اسلام سیاسی و جهاد و مقاومت و به رسمیت نشناختن استیلای غرب بر عالم توأم شده و دو دهه پیش، سید مرتضی آوینی تصویر آن جوان بوسنایی را که آقای خاتمی بعنوان وزیر ارشاد او را بخاطر انتشار آن در روی جلد مجله «سوره» توبیخ کرد، تهاجم فرهنگی انقلاب اسلامی به غرب خوانده بود. اما نکتهای که در حرفهای حجت الاسلام روحانی هست اطمینانی است که ایشان با آن از «شجریان» بعنوان سفیر فرهنگی این کشور سخن به میان آورد و این «اطمینان» بیشتر از اشتباهی که در برآوردشان از موضوع هست امثال حقیر را به تأمل وا میدارد. مرعوبیت ایشان در برابر مقبولات و مشهورات فرهنگ واحد جهانی، آنشب مرا سخت یاد طلبهای انداخت که پای سخنرانی «سینما، مخاطب» شهید آوینی، در دفاع از سینمای روشنفکری با او در جمع سینماگران محاجه کرده بود و من دوست داشتم جوابی را که سید شهیدان اهل قلم در جلد دوم «آیینه جادو» از سر تأسف به آن طلبه داده است، کسی به حجت الاسلام روحانی میرساند و از زبان سید به ایشان میگفت: «اصولا این لباسی که بر تن توست لباس کرنش نیست.» اگر بنا باشد صدایی، نماینده فرهنگ کشور «سید مجتبی نواب صفوی» و «حاج مهدی عراقی» باشد، آن صدا، صدای سید مرتضی آوینی است نه صدای شجریان. دولتمردان آینده اگر مرد جهاد در عرصه فرهنگ هستند این صدا را در دولت خود به جهان بشناسانند.
این یادداشت را به سخن بلندی از سید شهیدان اهل قلم ختم میکنم و تأمل در آن را بدون توضیح به دولتمردان آینده وا میگذارم: «مسئولیت ما در برابر حق، به جهاد نظامی با استکبار خاتمه نمییابد و برای اشاعه فرهنگ اسلام در سراسر جهان چارهای نیست جز اینکه ما با فرهنگ و فلسفه غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفهای که پشتوانه حیات سیاسی استکبار و ریشه آن است.»
Sorry. No data so far.